یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

سَرگینِ کودتا، اطعامِ گدا گُشنه ها


منیر طه


• امثال همان چک ها امروز هم در گردش است و امثال همان کور و کچل ها و گدا گشنه ها را سیراب می‌کند تا پوزه به موزه‍ی سفله پروران و فرومایگان بمالند و بدین بردگی و بندگی ببالند که دست پروردگانند و جز این نه، دانند و نه، توانند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۷ مهر ۱٣٨۶ -  ۲۹ سپتامبر ۲۰۰۷


ـ گفته به « شرق» ارفاق می‌شود به «یاس» نه. (۱)
ـ از کی داری حرف می‌زنی ؟
ـ قاضی گفته
ـ کدام قاضی
ـ دو نوع قاضی بیشتر نداریم. قاضی درونی، قاضی بیرونی. بعد هم گفته «مسئول روزنامه شرق نامه‌ای خطاب به من نوشته ..... تعهد داده‌است که دیگر مرتکب این جرایم نشود». (در این حدود)
ـ ؟
ـ شما که نه از یک ساعته ها خبر دارید و نه از یک تا بیست و چهار ساعته ها، حالا چطور می‌خواهید از شرق و غرب خبر داشته باشید تا بفهمید دنیا تو کدوم دستتونه، راست یا چپ. اگر ما طوری بایستیم که دستِ راستِ ما به طرفِ مشرق باشد، دستِ چپِ ما به طرف مغرب خواهد بود. اما چه جوری راست و چپمان را پیدا کنیم تا چپ و راست نشویم. بعضی ها راست راست راه می‌روند، چپ چپ نگاه می‌کنند. می‌گفت:
« ... چپ نیست چپ می‌زند». چپ و راست به جانش افتادند تا ضربان قلبش بهم ریخت و گوشی از دستش افتاد. بگذریم، حالا شما فکر می‌کنید قاضی بیرونی (۲) به سردبیر ارفاق خواهد کرد یا به نویسنده؟ البته آن شب به هر دوی این ها خیلی ارفاق شد کار به چاقوکشی و مشت و لگد و این قبیل نرم افزار های سنتی نکشید سر و ته معرکه گیری را با ضرب شستِ بازجوهای پیرو خطِ «مردیکه» هم آوردند: «این مردیکه کیه که اینها را نوشته. و آن دیگری خطاب به سردبیر: آقای ... شما قبلاً مقاله ها را بررسی کنید». یعنی سانسور کنید. این بازجوها نه مرخصی می‌روند و نه جابجا می‌شوند قاضی بدون این انکرالاصوات بساطِ دود و دمش روبراه نیست. شما هم که در معرفی کتاب ناقلِ نقل قول بودید قِصر در رفتید و گرنه سیخ و میخِ آریامهریان نصیب سرِ پر درد سر شما هم می‌شد. حالا فهمیدید دنیا تو کدوم دستتونه؟ یک کمی مواظب دستِ چپ و دستِ راستتان باشید. اینها که چپ و راستشان تو هم گره خورده، گاهی با دستِ راست می‌خورند و با دستِ چپ دندان هایشان را مسواک می‌زنند. گاهی هم با دست چپ می‌خورند و با دست راست خلال می‌کنند. بیشتر وقت ها هم دست تو دست می‌خورند و دست تو دست هم همان کارها... . خوب چی میگین ؟
ـ اولاً تعداد این قاضی ها یکی دو تا نیست آن بر عدل خونبارِ انقلابی سوار و این به ظلم شاهنشاه قلابی گرفتار. دوماً پدرِ تاجدار هم علاقه فراوانی به واژه‍ی «مردیکه» داشتند و آن را با ولع و اشتهای سیری ناپذیر دورِ جقه مبارکشان می چرخاندند و تناول می فرمودند.
ـ خوشمزه بود؟
ـ دل دردش خوشمزه تر بود. بخشش و صدورِ «چک ها» و هر آن ایثارِ شاهانه و شیخانه هم به من و تو مربوط نیست ارث پدری ما که نبوده مالِ ملت و مملکتی بوده دیروز در قبالهّ شاه، امروز در حواله شیخ، که قاضی مغربی منکر آن است و قاضی مشرقی مدّعیش. اگر از من می‌شنوی به‌ حساب کتاب شیخ و شاه کاری نداشته باش وگرنه تو دهنی خفه شو مردیکه نصیب تو هم می‌شود.
ـ من چرا، خفه بشم. یکی چک کشیده، یکی هم چک نقد کرده، آنوقت من خفه بشم؟ اونایی که می خوان خفه بکنن خفه بشن.
- کسی که سرگینِ کودتا را به بهای تحقیر و توهین به ملت، قیام ملی اعلام می‌کند، کسی که پادشاهی غلتیده در همان سرگین را با همان بها بر دوش همین ملت تحمیل‌ می‌کند، کسی که اراذل و اوباش و نوکری بیگانگان را پشتواته رذالت و فرومایگی خود می‌داند، چک های بی حساب کتاب سرمایه ملت و مملکت را هم به همان بی شرمی و سرخ رویی بین همان اراذل و اوباشِ خانگی که به خدمت گرفته است و همان بیگانگان سفله پروری که به خدمتش گرفته اند تقسیم می‌کند. در فرهنگ شاهانه، دست مزدِ قیام ملی به گنده گوزی آن جناب، به گدا گُشنه ها و کور و کچل های درباری و خوک های فربه اربابانِ برده داری می رسد.
امثال همان چک ها امروز هم در گردش است و امثال همان کور و کچل ها و گدا گشنه ها را سیراب می‌کند تا پوزه به موزه‍ی سفله پروران و فرومایگان بمالند و بدین بردگی و بندگی ببالند که دست پروردگانند و جز این نه، دانند و نه، توانند.

ونکوور ، ۲۷ سپتامبر ۲۰۰۷
بخش کوتاهی از سرآغاز این نوشته در فصلنامه ره آورد آمده است. ونکوور، مارچ ۲۰۰۴   
ـــــــــــــــــ
(۱) توقیف این دو روزنامه و ارفاق قاضی دست اندرکارِ قضیه.
(۲) جلد سوم عبور از عهد پهلوی (در غربت) مشاهدات پرفسور ابوالمجد حجتی در شماره ۶۴ ره آورد معرفی شده بود کسی زنگ زد گفت رادیو را باز کن ببین چه خبر است.
سه شنبه ۱۷ فوریه ۲۰۰۴، تحلیل‌گرِ خبرهای از دیروز تا امروزِ جهان، سردبیر ره آورد را پای تلفن‌ کشانده، بازخواست می‌کرد که این مطالب (از دیروز تا امروز) را چرا منتشر کرده است. بازجوهای رسانه های آریامهری هم که همیشه پشت تلفن ها حاضر و آماده اند، در تأیید اعتراض ایشان، نویسنده کتاب را با به کار بردن ‌کلمه مردیکه و ... فلک کرده به چوب تر بسته بودند و کاری هم به این نداشتند که نویسنده آن را از مجله نِیشِن نقل قول کرده است و نقل قول ‌ایشان در اختیار خوانندگان گذاشته شده است. که به منبع اصلی تاختن و به مواخذه پرداختن در جرأت و جسارتِ از دیروز تا امروزِ این پروارانِ شکرخوار نیست.   
   آنهمه گلو خراشاندن و سینه دراندن برای این بود: «صدور اغلب آن چک ها در پنجم فوریه ۱۹۶۲ بودند. محل‌آن از کمک های امریکا و پول فروش نفت به حساب «بنیاد پهلوی» و «سازمان ورزشی ‌شاهنشاهی» در «یونییون بانک» سوییس ریخته شده بودند. چک های صادر شده، نمره و مقداری که دریافت شده بودند به این ترتیب بودند: ۱ـ خانم لویی هندرسن (زن سفیر امریکا هنگام کودتا و کسی که در توطئه ی نهم اسپند ۱٣٣۱ (۱۹۵٣ ) علیه مصدق نیز به نحوی شرکت داشت، یک ملیون دلار، ۲ ـ شمس پهلوی (خواهر شاه)، یک ملیون دلار، ٣ ـ دریک میشل، نیم ملیون دلار، ۴ ـ هنری لوس، مدیر مجله‌ی «تایم» امریکا (که شاه در آن مرد سال هم شد) نیم ملیون دلار، ۵ ـ جرج الن، سفیر سابق امریکا در ایران، (شنیده شد که او در زمان دولت قوام با او در مورد جمهوری در ایران مذاکراتی کرده بود.) یک ملیون دلار، ۶ ـ شهناز (دختر شاه) یک ملیون دلار، ۷ ـ ویلیام یورک دویست هزار دلار، ٨ ـ راندلف دیکنز دویست هزار دلار، ۹ـ حمیدرضا (برادر شاه) نیم ملیون دلار، ۱۰ ـ احمد شفیق (شوهر اشرف) یک ملیون دلار، ۱۱ ـ سلون شاپین (سفیر امریکا جانشین سفیر کودتا) یک ملیون دلار، ۱۲ـ محمد خاتمی (خلبانی که شاه را پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد به بغداد فراری داد و بعد همسر فاطمه خواهر شاه شد) یک ملیون دلار، ۱٣ ـ ر. ا. بیگات، دریادار انگلیس یک ملیون دلار. ۱۴ ـ ت. و. نی پیر (معاون نیروی هوایی انگلیس) یک ملیون‌دلار. ۱۵ ـ فرح پهلوی (همسر شاه) پانزده ملیون دلار. ۱۶ ـ فاطمه پهلوی (خواهر شاه) دو ملیون دلار ۱۷ ـ عبدالرضا پهلوی (برادر شاه) دو ملیون دلار. ۱٨ ـ غلامرضا پهلوی (برادر شاه) دو ملیون دلار. ۱۹ ـ ویلیام وارن، رییس اصل ۴ ترومن (اردشیر زاهدی منشی و مترجم او بود. او در جریان کودتا و برنامه های اصلاحات ارضی در ایران نقشی داشت) یک ملیون دلار. ۲۰ ـ دکتر امینی دو ملیون دلار (این یکی خیلی جالب بود. تاریخ صدور این چک ها پنجم فوریهی ۱۹۶۲ بود. یعنی چک دکتر امینی هنگامی صادر شده بود که او هنوز نخست وزیر بود و به ایراد سخنرانی های پرخروش علیه فساد مشغول بود... ۲۱ ـ دیوید راکفلر دو ملیون دلار (راکفلر رییس بانک «چیس منهتن» در نیویورک بود پول های نفت در آن بانک ریخته می‌شد او به کار های مالی شاه می‌رسید و این همان ‌کسی است که با هنری کسینجر وزیر خارجه‌ی نیکسون و پشتیبان شاه دوستی و همکاری نزدیک داشت. ...) ۲۲ ـ حمید رضا (برادر شاه) یک ملیون دلار. ۲٣ ـ محمود رضا پهلوی (برادر شاه) یک ملیون دلار. ۲۴ ـ جمشید خبیر نیم ملیون دلار. ۲۵ ـ ا. و. وستر، یک ملیون دلار. ۲۶ ـ اردشیر زاهدی سه ملیون دلار. ۲۷ـ رولاند لیس، یک ملیون دلار. ۲٨ ـ اشرف پهلوی، سه ملیون دلار... ۲۹ـ تئودر مک اوی، یک ملیون دلار. ٣۰ـ اسدالله علم، یک ملیون دلار. ٣۱ ـ حسین علا، یک ملیون دلار. ٣۲ ـ الن دالس، یک ملیون دلار (الن دالس برادر جان فاستر دالس وزیر امور خارجه‌ی آمریکا هنگام کودتا رییس «سیا» بود.)
****
شحنه قلم می شکند، محتسبِ تیز، قدم
شحنه قلم می شکند ، محتسبِ تیز قدم
های ، لب از لب مگشا ، شیخ مگو ، شاه مگو
آن به درون زهره بَرَد ، این به برون نعره زند
کور بمان ، کر بنشین ، وای مکن ، آه مگو
زهره ترک می کُنَدت گرگِ برونی تَرَکت
راه مجو ، راست مرو ، از دلِ آگاه مگو
وصلِ دَرَک می کُنَدت گاوِ درونی دَرَکت
شخم بزن ، شاخ مکِش ، جز علف و کاه مگو
در گذرِ شک و یقین ، روبهکی کرده کمین
بگذر و بگذار چُنین ، حیلتِ روباه مگو
چاله و چاه است قرین ، در گذرِ شک و یقین
در دلِ این چاله بمان ، از دهنِ چاه مگو
شیخ به سر می زنَدَت ، شاه نفَس می کَنَدت
سر بنه و دَم مگشا از دل و دلخواه مگو
برجهد از دیده دلم ، سرکشد از آب و گِلم
تا به کِی این گاه بگو ، تا به کِی این گاه مگو
فاتحتِ شیخ بخوان ، خاتمتِ شاه بران
خاصیتِ هر دو ددان بشمر و کوتاه مگو
سه شنبه ۱۷ فوریه ۲۰۰۴
****
نشانده چاکِ دهان در دهانه‍ی تنبور
نشسته بر سرِ ویرانه های سر در گور
نشانده چاک دهان در دهانه‍ی تنبور
در آستانه‍ی بیمایگان و بی صفتان
گزیده پرسه زنان رزق و روزی مقدور
کجا نشیند ، دریوزگی کجا ببرد
غلام حلقه به حلقوم و خادمِ مزدور
چو بوم بر سر هر بام وای وای کند
به حسرتی که به دل دارد از زمانه‍ی دور
بهل که سینه دراند به خشم ، دندش نرم
بهل که خون بدواند به چشم ، چشمش کور
گمان مبر که هر آن نعره از دِلیری هاست
که نعره ، هم ، بود از کیف و نشئه‍ی وافور
چُنان خروش و خراشی که در گلو دارد
به خون نشسته تو گویی جراحتِ ناسور
جسارتی که در این پنبه پهلوانان است
حکایتِ شبِ تاریک و گربه است و سمور
گمان مبر که هر آن چشمِ باز ، می بیند
گمان مبر که هر آن دیده ، دید ، دارد نور
مگو که اینهمه از جهل و از ندانی هاست
مگو که خادمِ مأمور است و المعذور
به خونبهای عزیزان که داد بستانند
به خون و خانه ، که معذور نیست المأمور
هنوز نوحه سرایانش نوحه می خوانند
به گورِ آنکه دو صد بار گشته گور بگور
عجب که در کنفِ شیخ و شاه می بالند
زِ خانه رانده ، با خانه در عبور و مرور
حکایتی ست زِ هر سفره لقمه برچیدن
چه آشنا و چه بیگانه ، در غیاب و حضور
از آنچه رفت و درآمد به نکبت و خواری
دگر نمانده حدیثی نخوانده و مستور
نه آنچه گفتم پایانِ گفتگوی من است ،
که غیرتم نکشد حرمتِ وحوش و سُتور
چُنان که بندِ دهان درگشاده ، می غرّد
گمان بری که دهنبندِ سگ گشاده به نور
بهل که کف به دهان گیرد و زبان سوزد
زباله دانِ شهنشاهِ قاهرِمقهور
سه شنبه ۱۷ فوریه ۲۰۰۴ ، تا سپتامبر ۲۰۰۷ و تا .............

این است حال و کارِ به تاج و تختِ خون آلوده درآویختگان و همین است کار و بارِ در پای منار و منبر ، خون ریختگان . که آن یک ُمرد و این مردار خواهد شد .


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست