روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۰ مهر ۱٣٨۶ -
۲ اکتبر ۲۰۰۷
سرمایه های قابل اتکاء ایران درآمریکا
ایرانیان مقیم آمریکا اقلیتی کیفی و تعیین کننده اند
آقای رئیس جمهوری، اتفاقی افتاده؟!
اهمیت حادثه دانشگاه کلمبیا در چیست؟
آمریکا با احمدی نژاد مشکل ندارد
روزنامه جام جم در سرمقاله دیروزش: سرمایه های ما در چالش رویاروی نوشته است:
با وجود اعمال محدودیت های هیات حاکمه امریکا بر سر راه هیات ایرانی به ریاست آقای دکتر احمدی نژاد، آنچه در حاشیه حضور ایران در مجمع عمومی سازمان ملل صورت گرفت، بسیاری از سرمایه های بالقوه قابل اتکأ برای ما را در این کشور آشکار ساخت. به طور قطع این سرمایه های نامحسوس در کاهش تبعات کینه توزی شدیدی که کاخ سفید علیه ایران دنبال می کند، بسیار کارساز خواهد بود.
۱ـ ارائه راه حل منطقی و قابل اجرا برای مساله فلسطین، موقعیت ایران را علاوه بر جهان اسلام، در غرب نیز بشدت ارتقا خواهد بخشید. هم ملتهای اسلامی از تحقیر تاریخی در این زمینه رنج بسیار می برند و هم افکار عمومی در اروپا و امریکا از این که هیات حاکمه آنها سالانه میلیاردها دلار از پول آنها را برای حفظ رژیم نژادپرست صهیونیستی هزینه می کند و جز گسترش ناامنی و خشونت و خونریزی، چیزی عاید نشده است، بشدت ناخرسندند.در این حال ریاست جمهوری محترم کشورمان راه حلی که توسط رهبری انقلاب ارائه گشته است را در نطق خود در دانشگاه کلمبیا بخوبی تبیین نمود. پرچمداری برگزاری انتخاباتی در سرزمین فلسطین که تمامی آحاد آن اعم از مسلمان، مسیحی، یهودی و… بتوانند آزادانه نوع حکومت خود را تعیین کنند، موقعیت سیاسی ایران را حتی در میان افکار عمومی امریکا ارتقا خواهد بخشید و نسبتهای ناروایی را که رسانه های غربی در این زمینه به ایران می دهند، کاملا خنثی کرده و نابودی رژیم صهیونیستی را به بهترین وجه محقق خواهد ساخت.بنابراین تبیین دقیق مساله فلسطین که رویارویی جهان اسلام را با حامیان غربی صهیونیست ها روزبه روز افزایش می دهد، سرمایه ای است که نباید از آن غفلت کرد.
۲ـ محافل علمی و دانشگاهی غرب می توانند سرمایه گرانبهایی برای ایران محسوب شوند. این قشر کمتر از تبلیغات تاثیر می گیرند؛ زیرا تحقیق و پژوهش از منابع دست اول از خصوصیات هر محقق و پژوهشگر است. بنابراین ایران می بایست ارتباطات خود را با این محافل گسترش دهد.خوشبختانه امروز امکانات ارتباطی نوین، ما را قادر می سازد تا حتی در صورت ممانعت هیات حاکمه غرب، با مخاطبان علاقه مند به تحقیق به طور مستقیم ارتباط برقرار کرده و مواضع خود را برای آنان تبیین کنیم. حساسیت شدید مقامات امریکا برای جلوگیری از تکرار آنچه در دانشگاه کلمبیا رخ داد، نشان از میزان تاثیرگذاری ارتباطات با محافل دانشگاهی دارد. اکنون در کنار تلاشهایی برای تصویب قوانین محدودیت آفرین در این زمینه، خبرگزاری آسوشیتدپرس رسما نوشت ریاست دانشگاه کلمبیا روی صندلی داغ قرار گرفته است. این همه حاکی از قوتهای ما و ضعفهای امریکاست.
٣ـ ایران نشان داد قادر است در روند انحصارات رسانه ای غرب ایجاد اخلال کند. این توانمندی سرمایه چشمگیری است که باید در تقویت آن کوشید. یک رکن تعیین کننده سلطه جهان سرمایه داری بر جهان معاصر، واسطه گری رسانه های متعلق به آن بین رخدادهای جهان و افکارعمومی است.کارتل های رسانه ای سالهاست به دخل و تصرف در واقعیات می پردازند و بزرگنمایی ها و کوچک نمایی ها براساس منافع بزرگ سرمایه داران صورت می گیرد. قطع پخش مستقیم سخنرانی دکتر احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا نشان از آن دارد که ما نباید از شکستن حاکمیت انحصارات رسانه ای مایوس باشیم، هرچند از غلو در توان خویش نیز می بایست بپرهیزیم.
آنچه در کلمبیا صورت گرفت توانست کاملا برنامه هیات حاکمه امریکا را بر هم ریزد، در حالی که رویترز قبلا اعلام کرده بود محور اصلی سخنرانی بوش، ایران خواهد بود، آسوشیتدپرس رسما خبر از تغییر نطق بوش داد و نوشت، به دلیل فضای ناشی از سخنرانی رئیس جمهور ایران تمرکز سخنرانی رئیس جمهور امریکا روی ایران نخواهد بود. این که بوش ناگزیر شد به جای ایران، میانمار را در مرکز توجه قرار دهد، بیانگر این واقعیت است که ما می توانیم قدرت انحصارات خبری را به چالش بکشیم.
به همین لحاظ است که نیویورک سان ماهیت آزادی را از دیدگاه سرمایه داری مشخص می سازد.
این رسانه متعلق به نئومحافظه کاران به صراحت در شماره ۲٨ سپتامبر خود نوشت: آیا ما باید آزادی بیان را برای همه قائل باشیم؟
۴ـ ایرانیان مقیم امریکا اقلیتی کیفی و تعیین کننده اند. متاسفانه تاکنون به این پتانسیل از دریچه رسانه های فارسی زبانی که مستقیما با بودجه سیا در ایالات مختلف امریکا اداره می شوند نگریسته شده است. نباید فراموش کرد که اداره کنندگان و ابواب جمعی آنها به لحاظ عده و عده آنچنان ناچیزند که به حساب نمی آیند. در حالی که جوانان امریکا در دانشگاه کلمبیا در محوطه وسیع دانشگاه مشتاق کشف حقیقت بودند، ایرانیان مقیم امریکا بویژه نسل جدید آنها نیز بشدت به دنبال ارزیابی هویت خویش اند.
متاسفانه تبلیغات سنگین غرب علیه ایران تاکنون مانع از نزدیکی آنان به موطن آبأ و اجدادی آنها شده بود اما اینک مقاومت ایران در برابر زورگویی امریکا نسبت به برخورداری از تکنولوژی هسته ای به تدریج زمزمه حمایت از مواضع دولتمردان کشورمان را در میان ایرانیان مقیم امریکا دامن زده است.
اکنون مشاهده بی منطقی مسئولان امریکا که حتی در محیط دانشگاه مجبور به توسل به ادبیات سخیف شدند ایرانیان مقیم این کشور را بیش از پیش به حقانیت ایران واقف ساخته است. آگاهی این اقلیت ایرانی که عمدتا از تحصیلات بالا و ارتباطات وسیعی برخوردار است و علاوه بر آن تعلق معنوی نیز به کشورش دارد سرمایه چشمگیری به حساب می آید که نباید از آن غفلت کرد.
۵ـ صبوری و بردباری نیز سرمایه ای است که اگر در خدمت سخن قرار گیرد، برد آن را چندین برابر خواهد ساخت. وقتی در برابر هجمه های توهین آمیز و خصمانه در معادلات بین المللی متانت به خرج داده و با قوت مواضع اصولی خود را بیان می داریم و بوضوح منافع فراوانی را کسب می کنیم، چرا نباید این مشی را به رغم سختی آن به صحنه های دیگر تعمیم دهیم. حتی نیروهای تحت تاثیر غرب در داخل کشور نشان دادند که نمی توانند در مواضع غیرمنصفانه خود، فضای عمومی را در نظر نگیرند. سرمایه تحمل و بردباری که آموزه قرآنی برای هر مسلمان است می تواند بسیاری از صحنه ها را تغییر دهد. اگر ایران میلیاردها دلار هزینه می کرد نمی توانست ایرانیان و دانشجویان گردآمده در دانشگاه کلمبیا و کسانی که به نحوی توانستند عملکرد مقامات ایرانی و امریکایی را در کنار هم قرار داده و به جمع بندی رسند، به چنین آگاهی ای نائل سازد. بنابراین سرمایه تحمل و بردباری می تواند برخوردهای خصمانه هر مخالفی را به امتیاز اهل سخن حق تبدیل نماید.
آقای رئیس جمهور اتفاقی افتاده؟
احمدپورنجاتی رئیس کمیسیون فرهنگ مجلس ششم در مقاله ای با عنوان: آقای رئیس جمهور! اتفاقی افتاده؟! در روزنامه اعتمادملی نوشته است:
مگر اتفاقی افتاده است؟! این همه تبلیغات و دست افشانی و دعاگویی از رسانه ها و تریبون های رسمی کشور که این روزها و شب ها نثار جناب رئیس جمهور محترم می شود به خاطر چیست؟ البته اذعان می کنم که در شهر چندان خبری نیست. ماه مبارک رمضان است و حال و هوای معنوی مردمانی که نقد ضیافت حضرت حق تعالی را هرگز با نسیه وعده های رنگارنگ و تحقق نیافته متولیان امور معاوضه نمی کنند، به کار خویش مشغولند و دست به گریبان چاله چوله های زندگی روزمره خویش از نگرانی قیمت افسارگسیخته مسکن گرفته تا اشتغال و هزینه تحصیل فرزندان و بضاعت مزجات جوانان برای ازدواج و فراهم ساختن چند لیتر بنزین برای به اصطلاح خودروی شخصی که حکم پدر دوم خانوار را دارد برای تامین معاش.
اما مگر می شود در این غوغای کم سابقه تبلیغات تشکرآمیز و قهرمان پسند ـ کنجکاوانه و البته اندکی با شگفتی ـ این پرسش را نادیده گرفت که مگر چه اتفاقی افتاده است؟!
نزدیک به٣۰ سال است که انقلاب اسلامی با اصول، آرمان ها و شعارهای مشخص و نیز با کارنامه یی ـ کم یا بیش ـ برخاسته از این اصول و آرمان ها در همه جای جهان شناخته شده است. حضور مسئولان جمهوری اسلامی در مجامع بین المللی نیز از همان سال های نخست استقرار نظام، در سطوح گوناگون متداول بوده است. سخنرانی ها و موضع گیری های متولیان کشور نیز در این گونه مجامع که علی القاعده در چارچوب همان اصول و آرمان ها بوده
هر چند هر یک با ادبیات خاص خود پدیده بدیع و میوه نوبرانه یی نیست. مرحوم شهید رجایی در اوج فضای انقلابی و دوران نفس گیر تجاوز صدام به ایران و صف آرایی قدرت های استکباری در برابر موجودیت انقلاب و نظام، در مجمع عمومی سازمان ملل حضور یافت، سخنرانی و روشنگری کرد و چون از سابقه واقعی مبارزه با رژیم طاغوت برخوردار بود علاوه بر اقامه برهان و استدلال، سند زنده نیز در اثبات ماهیت استبدادی و ضدمردمی و وابسته به استکبار آن رژیم ارائه کرد. کدام مراسم استقبال ویژه و ثناخوانی و مبالغه گویی و فراخوان شکرگزاری به خاطر آن حضور و سخنرانی مخلصانه برای آن نازنین ترتیب داده شد؟ مگر مسئولان کشور وظیفه یی جز این دارند که در هر موقعیت و مقامی، خواه در مجامع جهانی یا در مناسبات دوجانبه یا منطقه یی، از آرمان های حقیقی انقلاب و منافع ملی نظام دفاع کنند؟
همواره واکنش جهانیان در برابر مواضع جمهوری اسلامی نیز دو سطح متفاوت و حتی متضاد داشته است؛ ناخرسندی و دشمنی قدرت های بزرگ و دولت ها از یک سو و اشتیاق و خشنودی ملت ها به ویژه توده های مردم و اندکی از دولت های کوچک از سوی دیگر.
حتی حضور مقامات و شخصیت های گوناگون سیاسی، فرهنگی نظام در اجتماعات مردمی، محافل دانشگاهی و مجامع غیردولتی چه در امریکا و چه در دیگر کشورها نیز پدیده یی نو و بی سابقه نیست.
چه کسی حضور شورانگیز مردم پاکستان را در استقبال از مقام رهبری هنگام تصدی ریاست جمهوری فراموش می کند؟
چه کسی خیزش بی سابقه و شیداگونه مردم لبنان را در استقبال تاریخی از آقای خاتمی از خاطر خواهد زدود؟
جالب است که در هر دو موردی که اشاره رفت، با همه فخر و اهتزازی که برای روحیه ملی در پی داشت، نه از چراغانی و طاق نصرت و تبلیغات ویژه رسانه یی خبری بود و نه تا این حد مبالغه گویی شد،
اما انصاف باید داد که در سفر اخیر آقای احمدی نژاد به نیویورک اتفاق تازه یی افتاده است.
به گمانم از این پس حادثه دانشگاه کلمبیا در تاریخ تحولات سیاسی ایران به مثابه یک نقطه تقویمی خاص مورد توجه قرار خواهد گرفت.
این توجه ویژه نه از آن جهت است که رئیس دانشگاه کلمبیا به عنوان میزبان، آشکارا و خارج از نزاکت عرفی به میهمان خود که نه یک شخص بلکه یک شخصیت حقوقی و رئیس جمهور رسمی یک کشور است، اهانت روا می دارد، و نه حتی از آن جهت است که آقای احمدی نژاد در برابر آن رفتار ناشایست، واکنشی خویشتندارانه بروز می دهد.
البته بدیهی ترین احساس هر شهروند ایرانی در برابر آنچه رخ داد، خواه با دیدگاه ها و عملکرد آقای احمدی نژاد موافق باشد یا منتقد و مخالف، تاسف و ناخرسندی از رفتار رئیس دانشگاه کلمبیا و تخطئه آن است و نیز تایید خویشتنداری و خونسردی آقای رئیس جمهور در برابر آن، خواه از موضع ابتکار بوده یا اضطرار. هر واکنش عصبانی و احساسی چه بسا زمینه یی تازه برای اهانتی افزونتر فراهم می ساخت که خدا را شکر از این جهت به خیر گذشت.
پس اهمیت حادثه دانشگاه کلمبیا در چیست؟
اگر هواداران سینه چاک دولت نهم به ویژه مریدان ایدئولوژیک آقای احمدی نژاد - دست کم در این مورد ـ عامل حب بی قید و شرط را کنار بگذارند که گفته اند؛ حب الشیئی یعمی و یصم و از فراز منافع سیاسی و جناحی به موضوع بنگرند و به جای پیشدستی و تمجیدهای اغراق آمیز، اندکی نقادی را تاب بیاورند و البته رقیبان سیاسی دولت نهم نیز این حادثه را مجالی برای مچ گیری تلقی نکنند، آنگاه می توان گفت که از ماست که بر ماست،
دو احتمال متصور است؛
فرض اول؛ این حادثه ناگوار دست پخت اطلاعات نادرست و خطای محاسبه مشاوره دهندگان، تدبیرکنندگان و برنامه ریزان و تصمیم گیرندگانی است که بدون آگاهی یا توجه به مواضع سیاسی میزبان و رفتار احتمالی او زمینه این اهانت ملی را فراهم ساخته اند.
فرض دوم؛ با علم و احتمال وقوع چنین حادثه یی و با پذیرش هزینه یی چنین سنگین، ترجیح داده اند نمایش مظلومیت و قهرمانی حق به جانب بدهند و مثلاً زمینه افشاگری و رسوایی دشمن را فراهم کنند،
گمان نمی کنم حتی اندک احتمالی در خاطر خطیر جناب رئیس جمهور داده می شد که با چنین رفتاری مواجه شود، چرا که عقل سلیم حکم می کرد در مورد این برنامه تجدیدنظر شود. مگر آقای احمدی نژاد از مشرب ملامتیه پیروی می کند که با علم و ابتکار خویش، روز روشن در انظار میلیون ها نفر مورد اهانت قرار گیرد و احساس غافلگیری نکند و حتی رضایت خاطر هم داشته باشد؟! هرگز، پس فرض دوم به حکم عقل، منتفی است.
اما با فرض اول چه می شود کرد؟
برادرانه و خیرخواهانه به آقای رئیس جمهور پیشنهاد می کنم که پس از فرو نشستن شعله های جشن و سپاسگزاری و تعریف و تمجید، با مشاوران عقل اندیش و غیر احساسی خود به خلوت بحث و بررسی بنشینند و واقع بینانه ریشه های این حادثه را دریابند تا خدای ناخواسته بار دیگر از یک سوراخ گزیده نشوند، چرا که تا ایشان رئیس جمهور ایران اند، عزت و احترام ملت و نظام ایران در گرو عملکرد ایشان نیز هست.
بهانه اهانت و ناسزاگویی
دکتر عطاءالله مهاجرانی با عنوان: نیازمند انسجام ملی هستیم در روزنامه اطلاعات نوشته است:
آن همه وعده های شیرین در باره دموکراسی و آزادی در عراق به ثمر رسید! سنای آمریکا با ۷۵ رای موافق(۲٣ رای مخالف) به تجزیه عراق رای داد. یک کشور ویران، یک ملت آواره، دومیلیون عراقی پناهنده در سوریه و اردن و…و ۲,۵ میلیون آواره در درون کشور، برافروخته شدن کینه های قومی و طایفه ای و مذهبی در میان مردم. زندگانی سخت و پرمشقت. این ها همه دستاورد آزادسازی عراق است.
همین خواب را برای ایران هم دیده اند. تقریباً همان سناریو دارد تکرار می شود. سلاح کشتار جمعی جایش را به پرونده هسته ای داده است. به جای القاعده هم در تحلیل ها از حزب الله و حماس و جهاد اسلامی سخن گفته می شود.
سخن بر سر این نیست که ما از رئیس جمهور ایران خوشمان می آید یا نه.
طرفدار ولایت فقیه هستیم یا نیستیم. سخن بر سر این است که آمریکا کشور ایران را می خواهد. آرزوی برپایی همان سفارتخانه ای که سایروس ونس در خاطراتش نوشته است؛ سفارت آمریکا در تهران از وزارت خارجه آمریکا در واشنگتن بزرگتر بود. با بیش از ۱۶۰۰ کارمند. لابد مثل سفارتی که آمریکایی ها در بغداد می سازند.
به گمانم در تحلیل مسایل ایران نمی توان به این نکته کلیدی توجه نداشت. که آقای احمدی نژاد بهانه اهانت و ناسزاگویی ست. نه این که آمریکا با احمدی نژاد مشکل دارد. البته احمدی نژاد با صبوری آمریکا را در موضع ضعف برهان و منطق قرار داده است. برای بوش نامه می نویسد. بوش جواب نمی دهد. دعوت به مذاکره و مناظره می کند، بوش جواب نمی دهد. می خواهد در محل قربانیان فاجعه ۱۱ سپتامبر گل بگذارد و ادای احترام کند. نمی پذیرند. آخر سر هم در اجلاس مجمع عمومی در جلسه سخنرانی بوش می نشیند و با حضور خود ضعف منطق آمریکا را نشان می دهد. و حضور خویش را به رخ آمریکا می کشد.
تمامی این مواضع جهتگیری درستی است که نشان می دهد، کشور و ملت ایران آماده گفتگو و رفع مشکلات است. یادمان باشد که قطع رابطه سیاسی با ایران هم یک طرفه از سوی آمریکا انجام شد.
به گمانم موضوع و بحث فراتر از اصلاح طلب یا اصول گراست. در دفاع از ملت ایران و ایران و نظام جمهوری اسلامی که این مجموعه ها با یکدیگر اختلاف اصولی ندارند. حداکثر بحث در مورد تفسیر و تاویل قانون اساسی و شیوه های اجرایی مبتنی بر همان تفاسیرست.
اگر می خواهیم به سرنوشت عراق دچار نشویم. کشور ویران و تجزیه نشود. بیش از همیشه تاریخ (این نکته را به دلیل این که تاریخ خوانده ام می گویم) نیازمند انسجام ملی هستیم. حتی اگر با انواع بداخلاقی ها رویارو شویم. نبایستی موقعیت خطیر در پیش رو را دست کم بگیریم. به رغم انتقادها؛ بایستی دندان روی جگر گذاشت و از آقای احمدی نژاد هم دفاع کرد. تا طمع آمریکا نسبت به کشور و ملت ایران از بن برکنده شود.
تردیدی نیست، مفسران خبری که از واشنگتن و صدای آمریکا بوی کباب به مشام جانشان رسیده است. و برای فرو پاشی جمهوری اسلامی روزشماری می کنند. نمی توانند. افق پیش رو را درست ببینند. بوی کباب و مهمتر از آن دود کباب راه دل و دیده را بر آنان بسته است. ندیده اند که چگونه عراق بر بنیاد دو دروغ اشغال شد؟
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|