تنوع ملی و سیستم سیاسی موجود
احد واحدی
•
اگر در چارچوب ایران شرایط زندگی برازنده انسان فراهم باشد، هیچ کس را سودای جدایی از ایران نمیتواند در سر ایجاد شود. تنها در صورتی ملتهای غیرفارس تمایل به جدایی از ایران خواهند داشت که تمامی حقوق ملی و شهروندی آنها در ایران سرکوب شده و زیر علم "تمامیت ارضی" هستی آنها به هیچ گرفته شود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۴ مهر ۱٣٨۶ -
۶ اکتبر ۲۰۰۷
زمانی که رضاخان میرپنج، توسط انگلیسیها زمام امور ایران رابه دست گرفت، استعمار پیر انگلستان درصدد ایجاد و تحکیم یک دولت مرکزی یکپارچه وپرقدرت درایران بود. زیرا پیشبرد سیاست نواستعماری انگلیسیها توسط یک دولت توتالیتر و مرکزگرا بمراتب راحتتر بود. در واقع انتخاب رضاخان میرپنج برای این امر، نتیجه و بازتاب عینی همین سیاست بود. به عبارتی دیگر، بعد از برپائی حکومت کارگران و زحمتکشان در شوروی، سیاست انگلستان بجای تضعیف و تهدید حکومت مرکزی از طریق تسلیح ایلات و عشایر و نیز ایجاد تفرقه درمیان آنان، به سیاست ایجاد حکومت هایی ظاهرا ملی، متمرکز و قدرتمند درهمسایهگی شوروی تغییر پیدا کرده بود. انگلیسی ها درپیشبرد این سیاست جدید، حتی به حکومتهای محلی که سالها از حمایت های بی دریغ آنان برخوردار بودند نیز رحم نکردند. حکومت محلی شیخ خزعل یکی ازنمونههای عینی این مساله بود. برای جا انداختن حکومت مرکزگرای رضاخان، مستمسکی تئوریک لازم بود تا او بتواند با توسل بدان، درعین فریبکاری، انگیزه روانی لازم را در نیروها و ارکان حکومت خود ایجاد کند. این پایه تئوریک در عین حال باید نشانههائی از به اصطلاح "ملیگرایی" ظاهری این خدمتگذار انگلستان را با خود میداشت، بطوریکه توانست مدت مدیدی سردمداران کشور نوپای شوروی را هم دچار توهم کند!. این پایه تئوریک عبارت از آویختن به طناب "عظمت و شکوه ایران باستان" از یکطرف و بالابردن پرچم "زبان فارسی" بعنوان زبان رسمی کشور از سوی دیگر بود. ایرانپرستی و ناسیونالیسم ایرانی در عین حال که نتیجه بلامنازع فشار نیروهای خارجی مثل عثمانی و روس برعلیه مردم و روشنفکران دوره مشروطیت بود، درعین حال پیشرفت غرب در طی چند صدسال و عقبماندگی شدید ایران در طی همین مدت، سبب بروز نوعی ناسیونالیسم میشد که با احساسات و آموزش های آن قشر روشنفکر جامعه ایران که عمدتا تحصیل کرده خارج بودند همخوانی داشت، بعبارت دیگر این نوع ناسیونالیسم دولتی با ناسیونالیسم روشنفکرانه در بسیاری موارد پهلو میزد!! بطوریکه در خیلی از موارد تشخیص آن دو از همدیگر بسیار سخت مینمود!!. متاسفانه، پیآمد ساده این معضل، سم مهلک ناسیونالیسمی هست که تقریبا اکثریت روشنفکران راستگرا در طی 90 سال گذشته و اخیرا نیز تعداد چشمگیری از روشنفکران چپ، گرفتار آن شدهاند. این سم مهلک که مشخصات اصلی آنرا ترک ستیزی و عرب ستیزی تشکیل میدهد، در پارهای موارد چنان مغزها را خورده است که روشنفکران جامعه ما که در اصل باید پرچمدار روشناندیشی، آیندهنگری و در یک کلام جامعه شناسی باشند، حتی به سادهترین خصوصیات جامعه ما، از جمله ترکیب جمعیتی آن، تنوع زبان های رایج در آن، حقوق شهروندی اهالی آن و غیره بیتوجهاند. متاسفانه این سیستم فکری معیوب به مرور زمان چنان در اعماق جامعه روشنفکری ریشه دوانده که به جزیی از عامل ذهنی جامعه تبدیل شده است.
درمورد زبان فارسی باید یادآور شد که تا آن زمان، زبان فارسی و ترکی تقریبا در یک سطح در جامعه برد داشتند. سیاست تجلیل یک سویه از زبان فارسی، تخریب زبانهای دیگر رایج در کشور ما و بویژه زبان آذربایجانی را درپی داشت. بعبارتی دیگر تمامیامکانات علمیـ فنی، فرهنگی و اقتصادی کشور را برای فربه کردن یک زبان (یعنی فارسی) و نابودی زبانهای دیگر بکار گرفتند. سیاست یکسانسازی ملی که یکی از پایههای حکومت رضاشاه را تشکیل میداد، چنین بوجود آمد. این سیاست بر تئوری: "ایران کشوری است دارای زبان واحد، سرزمین واحد و ملت واحد" استوار بود. و این چیزی نبود جز نادیده گرفتن تنوع ملی و زبانی عناصر تشکیلدهنده کشوری به گسترده گی ایران!
رضاشاه سالها با این تئوری ارکان کشور ایران را به لرزه درآورد. او با الهام از همین تئوری بود که در بهمن 1316 دستور تأسیس سازمانی به نام «سازمان پرورش افکار» را داد. وظیفهی این سازمان بسیج جوانان کشور حول ناسیونالیسمیبود که به پیروی از نمونهی ماشینهای تبلیغاتی ایتالیا و آلمان تشکیل شده بود. این وظیفه را در ایران کسانی چون محمدعلی فروغی و علیاصغر حکمت و.... بر عهده داشته و بر فرهنگ و زبان فارسی به صورت افراطی تأکید میکردند! با این سیاست، بزرگترین ضربه به ملیتهای غیرفارس و بویژه آذربایجانیها وارد گردید. بعدها افراط بجایی رسید که کارگزاران دولت رضا شاه میخواستند کودکان اهالی غیرفارسی زبان ساکن ایران را در دوران کودکی از خانوادههای آنان تحویل گرفته و طی برنامههای مفصل و پرخرجی، به دور از فرهنگ و زبان مادریشان نگهداری و طی برنامهریزی مفصلی آنها را "فارسی زبان" بار آورند*. تنها یادآوری اینکه جامعه آنروز ایران با دهها مشکل بزرگ و کوچک اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... دست به گریبان بود، بدون هیچ تفسیری، غیرانسانی و غیرواقعی بودن چنین سیاستهایی را نشان میدهد. رژیم رضاشاه با چشم فروبستن بر روی این واقعیات و نادیده گرفتن تنوع ملی ـ زبانی ملیتهای ساکن ایران، سعی در آسیمیله کردن ملیتها و فرهنگهای غیر فارسی زبان ایران داشت. این جنایت ضد انسانی، پایه تئوریک و سیاسی رژیم پهلوی رادر دوران پدر و پسر تشکیل میداد که انقلاب بهمن 1357 پایه و ارکان آن را درهم شکست.
با روی کار آمدن جمهوری اسلامی، کل سیاستهای رژیم گذشته تا مدتی دچار انحطاط و گسست شد. در رابطه با مسئله ملیتهای ساکن ایران و زبان رسمیآن و سایر مقولات، حرفی جدی به میان نیامد الا بندهای 15 و 19 قانون اساسی که نه درمان دردهای سرسامآور زمانه بلکه تنها بهتر از هیچی بود. رژیم جمهوری اسلامیابتدا مسئله "امت اسلامی" را پیش کشید که اصولا چیزی نبود جز نفی ملیتها وظاهرا نفی سیاستهای رژیم گذشته، ولی این سیاست رژیم نیز مثل سایر سیاستهای آن نه راه سوم بلکه به نوعی بعد از طی مرحلهای دوباره صحه گذاشتن به راه اول بود و این معنی اش جز این نبود که "در، بر همان پاشنه سابق میچرخد"! تا اینکه جامعه بعد از یک سکوت 19 ساله، گروه دیگری از "امت" اسلام را در راس خود دید که در ظاهر کلی با آن اولیها تفاوت داشتند. کسانیکه بر موج اصلاحطلبی مردم سوار شدند و بعد از 8 سال سواری گرفتن از مردم، هم خودشان و هم جنبش اصلاحطلبی را زنده بگور کردند. اینان در رابطه با مسائل ملی سبب شدند که روح آریاپرستی و عظمتطلبی ایرانی، دگرباره از خاکستر سالها سر برآورد و دوباره همان ادعاها را در قالبی نوین، به خورد جامعه عملا به قهقرا رفته ما داده شود. کسانیکه در عمل فهمشان از ایران، ایران بدون تنوع ملی، از زبان و ادبیات ایرانی، تنها زبان و ادبیات فارسی، از موسیقی اصیل ایرانی، فقط موسیقی به زبان فارسی و... هست!! انگار که ایران را فقط یک ملت (یعنی فارسها) تشکیل میدهند؛ انگار که تنها زبان رایج در کشور، زبان فارسی است؛ انگار که زبانهای غیرفارسی رایج در اقصاء نقاط ایران، زبانهای خارجی و حتی در پارهای موارد بدتر و یا کمتر از آنهاست! (رجوع شود به کورس زبانهای اروپایی و عربی در دانشگاههای ایران و فقدان کورس زبان ترکی که 40 درصد مردمان ساکن ایران بدان تکلم میکنند!) انگار که نزدیک به دو سوم ساکنان ایران را ملیتهای غیرفارس که زبان محاوره ایشان هیچ تناسبی با زبان فارسی ندارد، تشکیل نمیدهند! در چنین شرایطی حتی شعار "ایران برای همه ایرانیان" نیز چیز دندان گیری به ارمغان نیاورد. چرا که داشتن کمترین اعتقاد به تنوع ملی و هویتهای گوناگون ملی با مارک تجزیهطلبی و بیگانه پرستی، پس زده میشد.
جای تعجب نیست که حتی جنبش اصلاحطلبی بعد از دوم خرداد با آن شعاع پهناور خود در مجموعه ایران، با وجود اینکه نارضایتی از رژیم جمهوری اسلامی از فردای انقلاب در آذربایجان وجود داشت، نتوانست جایگاه نسبتا متوسطی در آذربایجان بدست آورد. علت این امر را قبل از همه با پدیده جدیدی در آذربایجان میشود توضیح داد و آن اینکه همزمان با جنبش اصلاحطلبی سراسری در ایران و همگام با آن، جنبش جدید هویتطلبی درمیان مردم آذربایجان شروع شده بود که هرگونه بیاعتنایی و کمتوجهی به آن، از طرف هر نیروی مدعی دمکراسی، بیاعتنایی مردم هویتطلب را نسبت به شعارهای همان نیرو و جریان سیاسی سبب میشد. بدین طریق مردم آذربایجان علیرغم نفرت عمیق خود از جریان راست و تمامیت خواه درون حاکمیت نتوانستند به شعارهای اصلاحطلبان درون حاکمیت نیز باور داشته باشند. در یک کلام چنبش اصلاح طلبی در عین اینکه حداقل در حرف، در رابطه با مسائل سراسری جامعه ایران نکات مثبتی را مد نظر قرارداده بود، در برخورد با ملیتهای غیرفارس و خصوصا "آذربایجانیها به بیراهه رفت و بجای اینکه نبض اصلی اصلاحات در آذربایجان را که همانا رسمیت دادن به زبان ترکی و تدریس بدان زبان و دفاع از جنبش هویتخواهی آذربایجان بود، به دست گرفته و سبب تقویت آن جنبش و به عبارتی تقویت جنبش اصلاحطلبی در آذربایجان گردد، با بیاعتنایی مطلق به این جنبش و با پیشگرفتن سیاست تبعیضات و تضییقات در قبال آن، جنبش اصلاحطلبی را از بخش مهم پایگاه آن محروم نمود. اصلاحطلبان بعدها با اتخاذ سیاست تقویت و تحکیم هرچه بیشتر زبان فارسی و عامل وحدت نامیدن آن و هزینه کردن بسیار در قبال آن، عملا" سیاست عظمتطلبانه آریامهری را تداوم بخشیدند. این امر سبب نیرو گرفتن عوامل رژیم سابق در درون ادارات و سازمانهای دولتی و حتی بعضا گستاخی آریاپرستان شرمسار در درون و بیرون حاکمیت شد. افاضات آقای پرویز ورجاوند نمونه بارز این مدعاست.** حتی این سیاست اصلاحطلبان حکومتی با وجود اینکه در تقابل با "امت"سازی (یعنی سیاستهای اولیه رژیم) بود و همین امر بخاطر نارضایتی شدید بخش بزرگی از مردم از سیاست امت سازی رژیم، به آن مشروعیت میبحشید، نمیتوانست موتور حرکت به جلو باشد، به جهت اینکه تنوع ملی درون جامعه ایران را نادیده میگرفت. بر این اساس حتی شعار به ظاهر خوشدوخت "ایران برای همه ایرانیان" اصلاحطلبان نیز جدی گرفته نشد؛ چرا که این معنا درست مثل "وحدت کلمه" خمینی بود یعنی تا زمانیکه حرف مرا قبول دارید، مشکلی نیست، همه وحدت کلمه داریم. ولی تا یک اگر، اما، پسوند یا پیشوندی کم یا زیاد شود، آنوقت شما اصل "وحدت کلمه" را به هم زدهاید! نمونهاش همین تنوع ملی ـ زبانی است که اظهر من الشمس بود! تا میگفتی بابا زبان ما یا فلان درصد از مردم همین ایران ترکی است و شما چه اقداماتی در جهت رشد و توسعه این زبان و فرهنگ بعمل آوردهاید؟ یا در برنامه دارید؟ خیلی راحت میشدی تجریهطلب و پانترکیست!!! بدین طریق اصلاحطلبان درون حاکمیت بجای در پیش گرفتن اصلاحات در حیطه مسئله ملی، در این عرصه نیز محافظهکاری پیشه کردند؛ همان کاری که از آنها انتظار میرفت. حتی فریاد دادخواهی فرهیختهگان آذربایجانی هم در آن وانفسا به جایی نرسید! نمونهاش نامه 64 تن از شاعران، نویسندگان آذربایجانی به رئیس جمهور خاتمیدر پاییز 1377 است که درآن امضاکنندگان خواهان تدریس رسمی و اجباری زبان ترکی آذربایجانی، تهیه و پخش برنامههای رادیو تلویریونی به زبان ترکی، تاسیس دانشکده زبان و ادبیات ترکی آذربایجانی دردانشگاههای کشور و پدیدآوردن ادبیات کودکان به زبان ترکی شده بودند. و یا نامه نمایندگان مجلس، نشریات آذربایجانی، انجمنها و ارگانهای دانشجویی و برخی افراد منفرد به رئیس جمهور خاتمیدر شهریور 1378، که در آن به صراحت گفته شده بودکه "بیش از 70 سال است که تفکری تمامیتخواه و انحصارطلب و آلوده به اغراض پانفارسیسم، ترکهای ایران را در زیر تازیانههای شوم نژادی به زانو درآورده و آذربایجان ایران را در یک بایکوت فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی قرار داده است".
امضاکنندگان این نامه در پایان از دولت صریحا میخواستند که با توجه به اصل 15 قانون اساسی، تحصیل و تدریس زبان ترکی در تمام سطوح از ابتدایی تا عالیترین سطح دانشگاه را به اجرا درآورد، همه تبعیضها علیه ترکزبانان را برطرف کند و به اشاعه فرهنگ و زبان ترکی کمک رساند.
هیچ کدام این دادخواهیها ره به جایی نبرد و در بر روی همان پاشنه سابق چرخید! تنها چند تنی از اصلاحطلبان که به مرور زمان پی به خصلت فراروینده جنبش هویتطلبی آذربایجان برده بودند و هیچ توجیهی برای بیعملی اصلاحطلبان حکومتی نداشتند، در روند حرکت خود به نوعی از اصلاحطلبان قطع امید کردند و از جرگه آنان بیرون آمدند!
از این داستان 10 سال آزگار میگذرد. این جنبش را سر باز ایستادن نیست. علیرغم سنگ اندازیهای رژیم در روند حرکت آن، این جنبش بالنده و رو به رشد همچنان خاکریزها را یکی بعد از دیگری فتح میکند. تنها پدیده عظیمی مثل حضور سالانه صدها هزار نفر در قلعه بابک میتواند مثال بارزی برای این مدعا باشد. رژیم از مدتها پیش خطر گسترش دامنه این جنبش را در عمق و در سطح آن احساس کرده است و هر سال به نسبت سال قبل تمهیدات بیشتری را برای جلوگیری از هرچه باشکوهتر برگزار شدن آن انجام میدهد.در مقابل فعالین حرکت ملی آذربایجان نیز برای شکوه و عظمت این همایش سالانه، از جان مایه میگذارند و مردم نیز در مجموع از آن حمایت میکنند.
جنبش هویتطلبی آذربایجان برخلاف تصور برخی از روشنفکران جامعه ما که متاسفانه در خیلی موارد، حتی بدون آنکه خود متوجه باشند، آلوده به زهر مهلک شووینیسم و نژادپرستی آریایی هستند، یک جنبش عدالتخواه و دموکراتیک است.
عدالتخواه است، چرا که عدالت را در تمام عرصههای زندگی اجتماعی ـ سیاسی و فرهنگی خواهان است! آذربایجان در دوره معاصر "مهاجرفرست ترین ایالات ایران" می باشد! این خود به تنهایی نشانگر لاینحل گذاشته شدن مسائل مهم اقتصادی جامعه آذربایجان در دوره رژیم سلطنتی و بخصوص در بعد از انقلاب است. آذربایجانی که در دوره مشروطیت ثروتمندترین ایالت ایران بود، آذربایجانی که با وجود تضییقات و تبعیضات آشکار شاهان پهلوی هنوز در زمان انقلاب یکی از قطبهای صنعتی کشور بود، امروز زیر سایه عدالت اسلامی از نقطه نظر رشد اقتصادی به هفدهمین رده ایران رسیده است. امروزه آذربایجان از پروژه صنعتی شدن بالکل حذف گردیده و برای پروژه های سرمایه بر صنعتی شهرهای حاشیه کویر بر استانهای آذربایجان که در منطقه سوق الجیشی هم مرز با اروپا و قفقاز قرار دارند، ترجیح داده می شوند! این وضعیت اسفناک ضمن مهاجرت نیروی کار به مناطق دیگر که عمدتا" گذران زندگی حسرتبار دور از وطن و انجام کارهای سخت و توان فرسا را در پی دارد، سبب فرار بیشترین سرمایه های ملی از آذربایجان به مناطق غیرآذربایجانی می شود که خود تشدید بحران اقتصادی و افزایش بیکاری و تورم در شهرهای آذربایجان را بهمراه می آورد. جنبش هویت طلبانه آذربایجان بیش از هر چیز بر علیه این تضییقات وتبعیضات حکومت مرکزی مبارزه می کند؛ جنبشی که در آن همپای مبارزه برای حقوق ملی، مبارزه برای رفاه اجتماعی، بهبود زندگی مردم فرودست، مبارزه برای حق کار و علیه بیکاری، مبارزه برای بیمههای واقعی اجتماعی و... سرخط اصلی آنرا تشکیل میدهد.
جنبش آذربایجان جنبشی است برعلیه تمرکزگرایی؛ واقعیت اینست که تمام امکانات اجتماعی، اقتصادی ـ مالی، علمی ـ صنعتی و... در مرحله اول در تهران و در مراحل بعدی با تبعیضات متفاوت در مراکز استانها متمرکز شده است؛ اولین گام مبارزه با سانترالیزم از درون مبارزه با این تبعیضات می گذرد. برای رسیدن به یک جامعه عادلانه باید به این نابرابری ها پایان داده شود. نابرابری های اقتصادی که به نوبه خود نابرابری های فرهنگی را به همراه می آورد.
برابری ملیتهای موجود در ایران، اتحاد داوطلبانه این ملیتها و تلاش برای گذر به یک جامعه عادلانه با اشتراک آنها، یک نوع فدرالیسم را پیش میکشد. جنبش هویتطلبی آذربایجان با پیشینهای طولانی از دوره مشروطیت به بعد، با ایده انجمنهای ایالتی و ولایتی و بعدها در فاصله سالهای 25 ـ 1324 با تشکیل حکومت ملی آذربایجان، کوشنده فعال این عرصه مبارزه بوده است.
دموکراتیک است، چرا که در جوامع چندملیتی مثل ایران، یکی از آماجهای مهم دموکراسی، رعایت تام حقوق ملیتهای مختلف کشور است و دموکراسی بدون این مهم متحقق نمیشود. اگر در روند دموکراتیزه کردن، فردیت انسان یک عامل درجه اول است، جنبش هویتطلبی به نوعی بازگشت به خود نیز هست! بازگشت به خود یا طلب هویت، چه برای فرد و چه برای مجموعهای از افراد که جمعیتی، اجتماعی و یا ملتی را تشکیل میدهند، نیز یک گام بزرگ در جهت دمکراتیزاسیون همان جامعه به شمار میرود. منتها تا از آن فضای ساخته شده از طرف رژیم نژادپرست پا بیرون نگذاشته ایم، تا زمانی که هر حرکت هویت طلبی را بدون ذرهای تفکر و کندوکاو با چوب تجزیهطلبی میرانیم، تا وقتیکه از پدیده مسئله ملی شناخت درستی نداریم ، متاسفانه آش همان آش خواهد بود و کاسه همان کاسه و روشنفکران جامعه ما عاجز از درک حقیقی مسائل داخل ملیتهای غیرفارس و در نتیجه ناتوان از طرح و حل دموکراتیک مسئله ملی در چارچوب ایران خواهند بود و این خود سبب ناامیدی بخش عظیمیاز مردم مناطق ملی از روشنفکران و سبب اشاعه گستره رادیکالیسم و افراطیگری ناسیونالیستی دربین ملیتهای غیرفارس خواهد شد. تنها مسئلهای که لاینحل خواهد ماند، مسئله ملی به شکل درست و اصولی خود و به پیرو آن مسائل دموکراتیک جامعه ما خواهد بود.
فقدان دمکراسی اصلیترین عامل بحران جامعه ماست. در تاریخ معاصر ایران از انقلاب مشروطیت بدین سو هر حادثهای رخ داده است، اصلیترین آماجش، خواستهای دموکراتیک آفرینندگان آن حرکت بوده است. این خواستها تا به امروز جامه عمل به خود نپوشیده است؛ بدین ترتیب اکثر خواستهای صد سال پیش جامعه ما، خواستهای امروز آن نیز هست. چرا که هر تحولی خواسته در جامعه اتفاق بیفتد تمامیعوامل دست بدست هم داده است تا نگذارد تحول دموکراتیک لازم در آن صورت بگیرد. انقلاب مشروطیت، فضای دمکراتیک سالهای بعد از 1320، حرکت دموکراتیک آذربایجان و کردستان در سالهای 25 ـ 24، جنبش ملی کردن صنعت نفت و بالاخره انقلاب بهمن 57 نمونههای بسیار بارز این مسئله هستند.
در یکصد سال اخیر، دمکراسی خواهی جامعه کثرتگرای ما دو خصلت بارز داشته است: از یکسو خواستههای دموکراتیک عمومی مثل آزادیهای فردی و اجتماعی شهروندان، آزادی مطبوعات ـ احزاب ـ سندیکاها، آزادی اجتماعات ـ اعتصابات، تحقق عدالت اجتماعی در ابعاد گوناگون آن به شکل جدی مطرح شده است؛ از دیگرسو بر بستر کثیرالملله بودن جامعه ما، هر وقت فرصتی دست داده است، رفع تبعیضات و تضییقات مختلف از جمله اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از مناطق ملی، مخالفت با سیاستهای تمرکزگرایی، مبارزه برای نوعی خودمختاری، سر لوحه خواستهای مردم ساکن منطقهای از مناطق ملی بوده است .
امروزه برای اذهان کاوشگر، طرح سئوال اینکه "آیا جامعه ما از نظر تنوع ملی یکرنگ و یا رنگارنگ است؟" و اینکه "اگر رنگارنگ است، سیستم سیاسی موجود تا چه اندازه پاسخگوی این تنوع و تمایلات گوناگون نهفته در درون آن است؟" یکی از مبرمترین و حیاتیترین مسائل درون جامعه ما را بازتاب میدهد.
واقعیت اینست که تنوع ملی در ایران اظهر منالشمس است و برای دیدن آن هیچ چشم مسلحی لازم نیست! اگر چشمانمان را باز کرده به دور و اطراف نیم نگاهی بیندازیم، رنگارنگی ملی را به عینه میتوانیم مشاهده کنیم. در واقع امر ایران از مناطق ملی و ملیتهای گوناگون که عبارتند از: آذربایجانیها(ترکهای ایران)، فارسها، کردها، عربها، ترکمنها و بلوچها تشکیل یافته است. از بین این ملیتها، دو ملت ترک وفارس بغیر از اسکان در مناطق ملی مربوط به خودشان به شکل گستردهای در سراسر ایران پراکندهاند. ملتهای فوقالذکر در یک ائتلاف تاریخا شکل گرفته، قرنهای متمادی است که زیر سقفی به نام ایران باهمدیگر زندگی کرده و در شادی و غم همدیگر شریک بودهاند. متاسفانه در 90 سال اخیر، سیاستهای شوونیستی حاکم بر جامعه ما، با نادیده گرفتن این تنوع ملی، سعی کرده است که با اشاعه و گسترش تنها زبان فارسی، زبانها و فرهنگهای دیگر موجود در ایران را به سوی اضمحلال بکشاند. این امر سبب بوجود آمدن بحران شدید در جامعه ما گردیده است.
ویژهگی دیگر جامعه ما، عبارت از اینست که، هرکدام این ملتها امتدادشان به خارج کشور کشیده شده است؛ یعنی آذربایجان با جمهوری آذربایجان و ترکیه هم مرز هست، ترکمن صحرا با ترکمنستان، کردستان با کردهای ساکن عراق و ترکیه و...
در اصل جغرافیای سیاسی ایران از نقطه نظر تنوع ملی ساکن آن و همگونی این تنوع با همسایگان برونمرزیاش، وضعیت ویژهای را بوجود آورده است که در صورت استفاده بجا و درست از این وضع، امکانات ویژهای برای ایجاد و گسترش روابط مسالمتآمیز اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... فیمابین به شکل بالفعل و بالقوه وجود دارد! منتهی رژیم کنونی ایران در رابطه با این مسئله، همان سیاست رژیم گذشته را پیشه کرده و تمام پیچیدگی و در عین حال ظرافت مسئله را با فرمولهای ازقبل تعیین شده و دروغین "مصالح ملی" و "تمامیت ارضی" سرهمبندی کرده است! طبیعی است که با این فرمولهای کهنه شده، نه میتوان حق همسایگی را پاس داشت و نه میتوان مشکلات عدیده ملی ـ فرهنگی را از پیش پا برداشت. "مصالح ملی" و "تمامیت ارضی" بدون کوچکترین استدلالی، تنها واکنش عصبی آن دسته ا ز شوونیستهای آریایی است که برای تخطئه مبارزان و مدافعان حقوق ملی و حقوق شهروندی مناطق ملی بکار برده میشود. براین اساس هر صدای حق طلبانهای که دم از تحصیل و تدریس به زبان مادری و اشاعه فرهنگ خودی بزند، باید در نطفه خفه شود. مطابق این تز: "کشور ما ایران، ملیت ما ایرانی و زبان ما فارسی است نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم"! البته ناگفته پیداست دود این توتالیتاریسم و عدم تولرانس در برابر واقعیات موجود جامعه ما، قبل از همه به چشم خود ابداع کنندگان آن خواهد رفت. چرا که این نوع دفاع از تمامیت ارضی، بیشتر به از هم پاشاندن شیرازه کشور و برهم زدن اتحاد و ائتلاف نیمبند موجود، منجر میشود تا به یک پروژه جدی برای استحکام این اتحاد!!
در آغار قرن 21، در عصری که بیداری ملی و هویتطلبی یکی از نشانههای بارز آنست، نمیتوان با این حرکات قرون وسطایی، حقوق شهروندی انسانها را به سخره گرفت. امروز کسی مدافع واقعی تمامیت ارضی است که با در پیش گرفتن سیاستهای ظریف و مردمپسندانه، خطر تجزیه ایران را به صفر برساند. و این سیاست همانا، سیاست دفاع از اتحاد داوطلبانه ملتهای تشکیل دهنده ایران است. در اوضاع امروز جهان، شکل فدرالیستی دولت، جوابگوی عاجل برای حل مشکلات ملی ـ فرهنگی و سیاسی جوامع چند ملیتی و کشورهای کثیرالملله میباشد. متاسفانه پرداختن به فدرالیسم در حوصله این مقال نیست و فرصت دیگری را میطلبد! تنها میتوان گفت که در چارچوب فدرالیسم، با فروپاشی سیستم متمرکز بحرانزا، میتوان برای اتحاد واقعی بین ملیتهای مختلف با خواستهای مشترک، زمینه جدی فراهم کرد. شوونیستهای آریاپرست که هر روز عرصه را هرچه بیشتر برای نظریات تمامیتخواهانه خود تنگ میبینند، از فدرالیسم "مثل جن از بسمالله" میترسند. آنها استدلال میکنند که، فدرالیسم زمینه تجزیه کشور را فراهم میسازد. به زعم آنها، اگر گام اول، تقسیم ایران به واحدهای فدرال و غیرمتمرکز باشد، گام بعدی، جدایی این واحدها از ایران و پیوستن آنها به برادران و خواهران خود در آن سوی مرز میباشد. یعنی جدا شدن از ایران و پیوستن به کشورهای همسایه!! در حالیکه واقعیت امر غیر از اینست، چرا که اگر در چارچوب ایران شرایط زندگی برازنده انسان فراهم باشد، هیچ کس را سودای جدایی از ایران نمیتواند در سر ایجاد شود. تنها در صورتی ملتهای غیرفارس تمایل به جدایی از ایران خواهند داشت که تمامی حقوق ملی و شهروندی آنها در ایران سرکوب شده و زیر علم "تمامیت ارضی" هستی آنها به هیچ گرفته شود. در این صورت طبیعی خواهد بود که ملتهای متفاوت ساکن ایران خواستها و آرزوهای تحقق نیافته سالهای دور و دراز خود را در هم پیوندی با همزبانان آنسوی مرز عملی بدانند! و آن زمان دیگر چاره اندیشی برای این مسائل دیر خواهد شد.
منبع: سایت آذربایجان
www.azer-online.com
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقی ها:
* ـ متن نامه علی سهیلی وزیر کشور وقت به نخست وزیر در موضوع بسط و توسعه زبان فارسی بر بستر محو و ازبین بردن زبان ترکی:
وزارت کشور، اداره اطلاعات شماره ۷۸۰۱۰/۳۳۵۴ –تاریخ ۲۱/۱۱/۱۳۱۹
جناب آقای نخست وزیر
استانداری سوم در باب سخنرانی های پرورش افکار درتبریز گزارشی داده اند، دایر بر این که جلسات سخنرانی هفته (ای) یک بار تشکیل و برای تشویق اهالی به حضور در این جلسات قطعات موسیقی و نمایش هایی نیز در برنامه منظور شده ولی چون اهالی استانهای سوم و چهارم سوای عده معدودی به هیچ وجه زبان فارسی نمی دانند، از این سخنرانی ها که منظور اصلی آن پرورش افکار توده است نتیجه حاصل نشده و موضوع بسط و توسعه تعمیم زبان فارسی در این نقاط آن طوری که باید پیشرفت ننموده .
به نظر استانداری نامبرده برای انجام منظور لازم دانسته که به تعداد کلاسهای شبانه و مراقبت در حضور سالمندان افزوده شده و همچنین کودکستانهای شبانه روزی برای کودکان تحت آموزش آموزگاران فارسی زبان تاسیس گردد. و حتی المقدور اهتمام شود که در تمام مراحل تحصیلی آموزش برای عموم به رایگان باشد، به علاوه پیشنهاد نموده است ترتیبی داده شود که کارمندان کلیه وزارتخانه ها و ادارات دولتی و بنگاهها فارسی زبان بوده و برای مامورین نامبرده حرف زدن ترکی با ارباب رجوع مطلقا ممنوع شود .
برای تامین هزینه این اقدامات استانداری معتقد است که از در آمد اوقاف محل استفاده گردد. وزارت فرهنگ به ویژه در سال جاری قدم های بلندی به عمل تاسیس آموزشگاهها و کودکستانها در استان نامبرده برداشته اند و وزارت کشور نیز تاکنون نهایت همکاری را در این موضوع نموده ولی البته این اقدامات کافی نبوده و برای تعمیم زبان فارسی در تمام مناطق که به زبان غیر فارسی متکلم هستند به ویزه در استانهای سوم و چهارم که از لحاظ موقعیت محل حایز درجه اول اهمیت می باشند، عقیده مند است کمیسیونی در وزارت کشور با شرکت نمایندگان وزارت فرهنگ تشکیل و برنامه تهیه و تقدیم گردد، تا پس از تصویب هیات دولت به موقع اجرا گزارده شود.
وزیر کشور ـ امضا علی سهیلی
** ـ متن کامل نامه فاشیستی و محرمانه پرویز ورجاوند به محمد خاتمی رییس جمهور وقت جمهوری اسلامی ایران در سال 1379 ، با هدف سرکوب و محو فرهنگ و زبان ملت آذربایجان
متن کامل نامه دکتر ورجاوند به خاتمی
بنام خداوند جان و خرد
جناب آقای خاتمی ریاست محترم جمهوری
با درود و آرزوی سلامتی و توفیق افزون تر در خدمت به ملت بزرگ ایران برای آنجنابجناب آقای رئیس جمهوری ، من نیز چون دیگر باشندگان این سرزمین طی سه سال گذشته شاهد کوششها و تلاشهای صمیمی جنابعالی برای ایجاد یک فضای متفاوت و باز در کشور و رهانیدن آن از شرایط خاص بحرانی بوده و هستم و پیگیری آنجناب در زمینه توسعه سیاسی و سامان دهی کشور بر اساس یک جامعه مدنی را ارج می نهم. ولی اجازه می خواهم به عنوان شهروندی که از 15 سالگی بون وقفه نیم قرن است در تمامی فعالیتها و مبارزات ملی حضور داشته و فشارها و زندان های دوران شاه و سپس جمهوری اسلامی نتوانسته او را دلسرد و ناامید بنماید توجه آنجناب را به توطئه سنگینی که در قبال وحدت ملی ، یکپارچگی کشور و استقلال آن در حال شکل گرفتن است جلب و تقاضا کنم تا موضوع را جدی و اساسی تلقی بفرمایید و هر چه سریعتر هیاتی صاحب صلاحیت و آگاه و میهن دوست را که به استقلال و وحدت ملی و یکپارچگی کشور و توانمند ساختن فرهنگ ملی به عنوان مهمترین اصل می اندیشند و آنرا برای هر تحول و توسعه ای اساس کار میدانند مامور بفرمایید تا از ابعاد مختلف ، موضوع را چنانکه هست بررسی و در کوتاه مدت پیشنهادهای لازم را برای اقدامی موثر به حضورتان تقدیم بدارند.
آقای رئیس جمهور ، از سالها پیش فعالیتهای جهت داری ........... برای رودرروئی با پدیده وحدت ملی و زیر پرسش بردن آن به بهانه وجود قومیتها و زبانها و گویشهای مختلف در ایران جریان داشته و با وجود سیطره بی چون و چرای ارگانهای اطلاعاتی و امنیتی بر همه امور هیچگاه با آن برخوردی صورت نگرفته است. این در حالی است که نیروهای ملی و گستره صاحبان اندیشه و قلم وابسته به آنها که دغدغه اصلی شان حفظ یکپارچگی میهن و وحدت ملی بوده است ، زیر فشار قرار داشته اند. نگاهی به انتشار کتابها و نشریات پرشماری که اساس کارشان بر درهم شکستن وحدت ملی و زبان فارسی به عنوان محور همبستگی فرهنگی جامعه قرار دارد ، بیانگر میدان دادن به این جریان خزنده است.
جناب آقای خاتمی ، میدانید که تاکنون سه کنگره بنام " آذربایجانیان جهان " در آمریکا و آلمان با سکانداری و حمایت مالی ترکیه و مشارکت علنی جمهوری آذربایجان و زیر پرچم آن کشور تشکیل و در آنها درباره پیوستن آذربایجان به جمهوری آذربایجان و رسمیت یافتن زبان ترکی در ایران سخن گفته شده است . شماری از دانشجویان ایرانی اهل آذربایجان که در ترکیه مشغول تحصیل هستند بدون ثبت در پاسپورت ، با هزینه ترکیه به این کنگره ها برده شده و در آنها شرکت یافته اند. نمی دانم از سوی دستگاه وزارت خارجه چه گزارشهایی در این باره دریافت داشته اید و چه مواضعی اتخاذ شده است.
جناب رئیس جمهوری ، نمی دانم تاکنون دستگاه ریاست جمهوری و ارگانهای فرهنگی کشور گزارشی در باره نوشته های مجله ها و روزنامه های : بارلیق ( درستش وارلیق است ) – چیچک ،نوید آذربایجان ، امید زنجان ، مبین ، شمس تبریز و... دیگر نشریه های دوزبانه به حضورتان تقدیم داشته اند یا نه ؟ دور به نظر میرسد که چنین گزارشی دریافت کرده باشید و در برابر مواضعی که در آنها گرفته شده بی تفاوت مانده باشید.
نمی دانم مقامهای کشور از نوک هرم تا به پایین که طی دو سه سال اخیر نسبت به ساده ترین جمله های نشریت اصلاح طلب بشدت برآشفته می شوند و تا مرز توقیف و زندانی کردن پیش میروند و مقامهای نظامی تا حد زبان بیرون کشیدن به تهدید می پردازند ، در برابر نوشته هایی که از هموطنان آذربایجانی به عنوان " ملت آذربایجان " یاد می کنند و از " حقوق ملت آذربایجان " سخن می گویند چه واکنشی نشان داده اند ، بی تفاوتی در برابر این جریان خزنده تا به آنجا ادامه می یابد که امسال با یک سازماندهی همه جانبه از سوی ترکیه و جمهوری آذربایجان و عوامل اجیر شده ایرانی آنها یکی از درخشانترین چهره های تاریخ استقلال طلبی ایران در برابر تجاوزگران عرب ، یعنی بابک خرمدین به عنوان سمبل استقلال طلبی و جداطلبی ترکان به بدترین شیوه ممکن مورد بهره برداری قرار می گیرد و در روز دهم تیرماه جمعیتی نزدیک به ..... هزار نفر به قلعه بابک به کلیبر کشانده میشوند و گروهی کوچک از آنها سرود " یاشا یاشا آذربایجان " مربوط به فرقه دمکرات را سر می دهند.
جناب رئیس جمهورر ، باید یزدان پاک را سپاس گفت که به دلیل عظمت تاریخ ایران ، حتی دشمنان وحدت ملی و استقلال کشور نیز چاره ای ندارندتا برای جلب نظر مردم به قهرمانان و اسطوره های ملی تمسک بجویند. این در حالی است که دولتمردان این سرزمین حتی آنهایی که با تاریخ و فرهنگ ایران آشنایی دارند ، به دلیل نحوه برخورد گروهی انحصار طلب ، هنوز به خود اجازه نمی دهند که برای حفظ هویت ملی و فرهنگی این سرزمین و آشنایی گسترده نسل جوان با آن بر پیشینه تاریخی و فرهنگی کشور و ارزشهای آن تکیه کنند و دست کم چهره های ماندگاری چون ابومسلم خراسانی ، یعقوب لیث ، بابک خرمدین و دهها چهره پرآوازه دیگر را با برپایی بزرگداشتها و ساختن پیکره هایشان مطرح بسازند . دریغ و صد دریغ.جناب آقای رئیس جمهور ، روزنامه ها و هفته نامه های وابسته به جریان پان ترکیسم بر اساس رهنمودهای سامان دهی شده بوسیله ترکیه از مدتها پیش با انتشار مقاله های فراوان میکوشند تا با قلب واقعیت های مسلم تاریخی ، هویت ایرانی ترک زبانان ایران را با صراحت انکار و آنها را از نظر نژادی و فرهنگی نه تنها قومی متفاوت بلکه " ملتی " متفاوت با بقیه ایرانیان قلمداد کنند و سابقه آنها را به سومریها و 75،، سال پیش برسانند و بگویند " آذربایجانیها و ترکهای ایران زمین قوم نیستند بلکه ملتند.... " و یا اینکه " در کشور سیاست پنهانی استحاله فرهنگی و اضمحلال زبانی و اجتماعی ملت آذربایجان پیش برده شده است " و " ما ترک هستیم ، آریایی و آذری نیستیم " در این تبلیغات گسترده شمار ترک زبانان ایران را 3، ملیون ذکر می کنند و در جریان انتخابات در مورد شمار ترک زبانان شهر تهران چنین می نویسند " شنیده می شود که برخی از کاندیداهای ترک حتی در تهران نیز خواهند کوشید تا با چاپ پلاکاردها و تراکتهایی به زبان ترکی آرای 5 ملیون شهروند ترک پایتخت را بدست آورند."
آقای رئیس جمهور ، بر اساس این زمینه سازیهاست که سرانجام گروه پان ترکیستها با بی پروایی بخود اجازه می دهند تا نامه ای را با امضای شماری از نمایندگان مجلس و چند فرد شناخته شده فعال پان ترکیست درباره تحصیل و تدریس زبان ترکی در تمامی سطوح از ابتدایی تا عالی ترین سطح دانشگاهی ، ایجاد فرهنگستان زبان ترکی ، اختصاص یک شبکه مستقل تلویزیونی به زبان ترکی و ... را به حضور جنابعالی بفرستند و بخواهند که به خواسته هایشان پاسخ مثبت داده شود.
آقای رئیس جمهور ، همانطور که مشاهده فرمودید شماری از نمایندگان شهرهای کردزبان نیز این نامه را امضا کرده اند این بدان معنی است که آنها نیز خواستار همین مطالب برای مناطق کرد نشین هستند و اگر وضع به همین منوال پیش برود باید در انتظار تقاضای مشابه از سوی ترکمن زبانان ، عرب زبانان ، بلوچ زبانان و ... نیز بود . این همه یعنی سازماندهی یک حرکت ویرانگر در جهت درهم شکستن وحدت ملی و فراهم ساختن زمینه های لازم برای طلب خودمختاری.
جناب آقای رئیس جمهور ، دور به نظر میرسد که سازمانهای اطلاعاتی درباره تلاشها و هزینه ها و اقداماتی که از سوی آنها با پشتیبانی آمریکا در راستای تقویت پان ترکیسم صورت می پذیرد ، اطلاعات جامعی در اختیار نداشته باشند.ایلچی بیگ و حزب او در جمهوری آذربایجان مسئولیت سامان دهی و ارتباط با پان ترکیستهای ایران را بر عهده داشت.آگاهی دارید که جمهوری آذربایجان خط خود را از " سیریل " به لاتین ترکیه تغییر داده و برآنست که آنرا با تمهیدات خاص در آذربایجان گسترش دهد با توجه به آنچه جسته گریخته به گوش ما میرسد ، پان ترکیستها در دستگاه دولت و سازمانهایی چون صدا و سیما صاحب نفوذ می باشند لذا برنامه ها زبان ترکی افزایش یافته و در مصاحبه ها بیشتر به زبان ترکی با مردم گفت و گو می شود و باین ترتیب پیام میدهند که مردم فارسی نمیدانند و اگر هم بدانند نمی خواهند صحبت کنند بنابراین دور به نظر نمیرسد که جماعتی در چارچوب توجیه توسعه سیاسی و احترام به خواست مردم بکوشند تا زمینه را برای گونه ای پاسخگوئی موافق به خواسته های طرح شده فراهم سازند و در دولت جنابعالی کشور را با یک فاجعه ملی مواجه سازند.
جناب آقای رئیس جمهور ، به عنوان سابقه به آگاهی میرسانم که در ماه نخست شروع کار دولت موقت که اینجانب مسئولیت وزارت فرهنگ و هنر را بر عهده داشتم ، یک هیات حدود بیست نفره به سرپرستی شادروان مفتی زاده از کردستان به تهران آمدند تا درباره مسائل مختلفی از جمبه همین مساله آموزش به زبان کردی آنهم نه به این گستردگی تقاضای آقایان ، با دولت مذاکره کنند. مسئولیت این کار بر عهده شادروان فروهر و من گذارده شد و در یک جلسه بیش از چهار ساعت با وجود شرایط خاص آن زمان ، به آقایام توضیح دادم که شما با این پیشنهاد به دلایل بسیار ( که یک بیک برشمردم ) نه تنها به همه ملت ایران که به مردم کرد این سرزمین نیز لطمه ای شدید خواهید زد و از جمله یادآور شدم که شما فرزندان خود را از دستیابی به گنجینه عظیم کتابها و مقاله های فارسی در تمامی زمینه ها محروم می سازید، در حالی که هیچ منبعی برای جایگزین کردن به زبان کردی وجود ندارد. مذاکرات آن شب نتیجه بخش بود و بدلیل آنکه هیئت از تحصیل کردگان تشکیل یافته بود متوجه ژرفای موضوع شدند و از پی جستن آن صرفنظر کردند.
جناب آقای رئیس جمهور ، جنابعالی بهتر می دانید که طرح این خواسته ها همه و همه جنبه سیاسی دارد و در راستای فشار سیاسی مطرح گردیده تا بر قدرت مانور ترکیه در قفقاز و آسیای مرکزی بیافزاید و از توان ایران بکاهد و اجازه ندهند تا ما به تقویت حوزه فرهنگ ایرانی در منطقه بپردازیم. بنابراین می پذیرید که ایجاب می کند تا از موضع اقتدار با این توطئه برخورد بگردد و اجازه ندهیم تا فاجعه افغانستان به گونه ای دیگر تکرار بگردد.
جناب آقای رئیس جمهور ، اگر به فریادهای جمعی از نیروهای ملی در این سالها توجه شده بود و شرایط لازم برای طرح مسائل مربوط به تاریخ و فرهنگ ایران در درون کشور و منطقه آسیای مرکزی و قفقاز در بیرون فراهم گشته بود ، امروز ما در موقعیت دیگری قرار داشتیم . طی این بیست سال هیپچ کوششی در زمینه بازشناسی ارزش های والای فرهنگ ایرانی به عمل نیامد و اجازه داده نشد تا هویت این ملت چنانکه باید به فرزندان آن شناسانده شود، در پیش از انقلاب کوشش شد تا چهار واحد درس " تاریخ و فرهنگ ایران " برای تمامی رشته های دانشگاهی یه عنوان درسهای اصلی منظور بگردد این درس بعد از انقلاب حذف و جایش را چیزهای دیگر گرفت.دستگاه رادیو و تلویزیون کشور طی این بیست سال نه تنها در این زمینه کاری نکرده است که با اجرای برنامه های خشک و بی محتوا ، همه بویژه نسل جوان را گریزان ساخته و امروز در عمده استانهای ترک زبان ، این رادیو و تلویزیون ترکیه و باکو و نوارهای ویدئویی و کاست آنهاست که حرف اول را میزنند. جوانی که نه از رادیو و تلویزیون ، نه در مدرسه و نه در دانشگاه درباره پیشینه میهن ، تاریخ کشور و فرهنگ سرزمین آموزش نبیند ، طبیعی است که گفته های بی پایه و غیرعلمی جمعی پان ترکیست که از ترکیه تغذیه می شوند می تواند ذهن او را بخود مشغول بدارد و برای او هویتی دروغین بسازد.
جناب آقای رئیس جمهور ، حدود سه سال از طرح موضوع " گفتگوی تمدنها " می گذرد دستور بفرمایید چند نفر صاحبنظر به ارزیابی برنامه های اجرا شده با بودجه کلان از سوی مرکز وابسته به ریاست جمهوری بپردازند و حضورتان گزارش دهند که چه نتایجی در بر داشته است ما می توانستیم دست کم در چارچوب این مرکزبر اساس برنامکه های سنجیده شده ، همایش ها ، سمینارها و مراسمی برپا بداریم که بطور غیرمستقیم جوانان این سرزمین ، بویژه مناطقی را که زیر تبلیغات ضدملی قرار دارند به شناخت مطلوب برسانیم و بر اساس مبانی علمی نشان دهیم که ما در ایران ، ترک زبان داریم نه " ترک " و بکوشیم تا هویت واقعی هموطنان آذربایجانی و ترک زبان خود را به آنها بشناسانیم و از سوی دیگر شمار فراوانی از جوانان حوزه فرهنگ ایرانی در بیرون مرزها را با پیشینه فرهنگی و تاریخی مشترکمان آشنا کنیم ولی در این راه هیچ گامی برنداشتیم ، شاید هنوز باز هم فرصت باشد و اگر همت کنیم بتوانیم کاری درخور انجام دهیم.
جناب آقای رئیس جمهور ، در شرایط موجود پان ترکیست ها یک حرکت گسترده فرهنگی راسامان دهی کرده اند و نیاز بدان است که با یک عزم ملی ، به مدد صاحبنظران ، در چارچوب یک برنامه ریزی حساب شده ولی خیلی سریع با همان حربه به مقابله پرداخت و با یک برنامه درست ..... .........از سوی دیگر ایجاب میکند تا در زمینه سیاسی نیز دست به اقداماتی زده شود تا گروه فعال پان ترکیست ها نتوانند با بی پروایی به تبلیغ گفته های ناصحیح خود بپردازند و ذهن ها را آشفته کنند.چگونه است که دستگاه مطبوعات وزارت فرهنگ در برابر توطئه های عجیب و غیر منتظره حدود بیست نشریه ترکی – فارسی هیچگونه موضعی نمی گیرد و بازخواستی نمی کند ، مگر میشود از مردم آذربایجان به عنوان یک ملت یاد کرد مگر کسی حق دارد سرزمین " آران " یا جمهوری آذربایجان را به شیوه آنها " آذربایجان شمالی " و تنها سرزمین شناخته شده در طول تاریخ بنام آذربایجان را " آذربایجان جنوبی " یاد کند. بر اساس کدام پژوهش باستان شناسی و قوم شناسی و تاریخی باشندگان آذربایجانی را می توان " ترک " دانست یا اینکه بر اساس کدام پژوهش و تحلیل علمی کسی حق دارد تبلیغ کند که زبان ترکی در آذربایجان ریشه 75،، دارد و زبان فارسی به آنها تحمیل شده است ؟ مشکل بنظر میرسد که به طرح مباحث غیرعلمی و غیرواقع به منظور بهره برداری سیاسی در جهت لطمه زدن به وحدت ملی کشور در شرایط حساس و بحرانی امروز بتوان عنوان اظهارنظر داد و نسبت به آن بی تفاوت ماند.
جناب رئیس جمهور، ایجاب می کند در قبال این حرکت خطرناک سیاسی که از بیرون مرزها بشدت حمایت میشود با قدرت و درایت برخورد بگردد و از گسترش آن جلوگیری شود راهکارهای بسیاری در این باره وجود دارد باید در یک ستاد مرکب از کارشناسان و صاحبنظران درباره آن تصمیم گیری شود.باید سیاست بهره جستن از آموزگاران ، دبیران و استادان بومی در برخی استانها مورد تجدیدنظر جدی قرار بگیرد و با اتخاذ شیوه های سنجیده شده شرایطی پدید آید تا محوربودن زبان فارسی بعنوان زبان اصلی آموزش مورد تاکید قرار گرفته و با تنظیم برنامه های پرجاذبه جانبی ، کوشش گردد تا جایگاه آن به گونه ای دلخواه تثبیت شود نباید اجازه داد تا تحصیل کردگان کم سواد ترکیه در مراکز آموزش عالی بکار گرفته شوند و ضمن کاهش سطح علمی دانشگاهها در راستای تقویت پان ترکیستها عمل کنند ، باید به شرایط اقتصادی ، اجتماعی و نیازهای نسل جوان در استانهائی که با زبان و گویش های متفاوت سخن می گویند توجه بیشتری بشود و زمینه های نارضایتی و بیکاری کاهش بیابد ،باید دولت تکلیف خود را با صدا و سیما روشن بسازد و شرایطی فراهم آورد تا این رسانه عظیم با بودجه سرسام آورش در خدمت وحدت ملی درآید و با تغییر کلی در محتوای برنامه ها و ایجاد جاذبه در آنها ، از قدرت پیام رسانی بالایی در زمینه شناساندن فرهنگ ملی و گسترش زبان فارسی و ادبیات آن در داخل و خارج کشور برخوردار بگردد.
جناب آقای رئیس جمهور ، امیدوارم که توانسته باشم در این نوشته ، نگرانی همه نیروهای ملی و آزاداندیش ایران را که نگران لطمه خوردن به وحدت ملی ، یکپارچگی کشور و استقلال آن هستند به جنابعالی منتقل کرده باشم و آرزو کنم که موضوع به واقع جدی گرفته شود و هرچه سریعتر اقداماتی درخور ، صورت پذیرد.
با آرزوی سرفرازی و نیکبختی ملت بزرگ ایران
دوستدار دکتر پرویز ورجاوند
12/7/79
|