طرحی از سیمای بحران رشد نیروهای دموکرات و رادیکال
پارسا نیک جو
•
یکی از عللی که مانع رشد خود باوری و خود بنیادی جنبش های اجتماعی – طبقاتی در ایران است، پروژه های سیاسی- نظامی امپریالیستی است. تهدیدات نظامی و سیاست تغییر رژیم و آلترناتیو سازی های سیاسی از سوی امریکا، بیش و پیش از هر چیز انفعال سیاسی و منجی خواهی را در جامعه تثبیت و تشدید کرده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۵ مهر ۱٣٨۶ -
۷ اکتبر ۲۰۰۷
با پیروزی اسلام گرایان سیاسی و شکست انقلاب بهمن، اسلام گرایان برای استقرار سلطهی خود و حمله به دست آورد های دموکراتیک انقلاب بهمن، تمامی نیروها و قابلیت های ارتجاعی و استبدادی درون جامعه را بسیج و سازماندهی کردند. در آن هنگامهی سرنوشت ساز، بسیاری از نیروهای رادیکال و دموکرات، که خود نیز در عرصه ی نظر و عمل، بری از منش و بینش استبدادی نبودند، نه درک و تحلیل درستی از شرایط موجود داشتند، نه صف مستقلی را سازمان دهی کردند و نه حتا توانستند نیروی پراکندهی خود را متحد کنند. و چنین بود که در آن دریای توفانی و خون فشان، کشتی بی لنگر نظر و عمل نیروهای رادیکال و دموکرات پی در پی کژ و مژ می شد؛ و سرانجام نیز پس از سی خرداد شست در نبردی جان کاه به خون نشانده شد. نیروی رادیکالی که پس از دههی چوبه و دار شست، قد برافراشت، در فضایی آشفته و برزخی نفس کشید. فضایی انباشته از بوی مرگ و شکست و فروپاشی، فضایی مملو از عربده های مستانهی پایان تاریخ و پیروزی لیبرالیسم، فضایی سرشار از سرود زایش و رویش نیروهای رادیکال، فضای بازخوانی و بازنگریهای انتقادی راه های پیموده شده و نفی اندیشه های کلیشه شده، فضای تجدید قوا و تجدید آرایش نیروی رادیکال. نیرویی که در تجربه ی مستقیم خود می دید چه گونه هرآن چه سخت است و استوار، دود می شود و به هوا می رود. نیرویی که برای التیام زخم ها و درمان دردها ی زندهگی، نسخهی از پیش آمادهای نداشت و برای گشودن درهای بستهی زندهگی نیز شاه کلیدی در کف نداشت؛ به همین سبب این نیرو خود اندیش و تجربه اندیش شد و در بطن رویدادها به ایدهها ره یافت و با کاربست روش آزمون و خطا، به آموزه های نقد رادیکال دست یافت. و در جست- و- جوی تبار و ریشههای خود به تجربه ی پویا و جهانی اندیشه ی انقلابی – انتقادی رسید. نیرویی که خود را نه در فرقه ها، بل در جنبش ها ی اجتماعی و طبقاتی بیان می کند و سازمان میدهد. جنبشهایی که توانستهاند افقها و صداهای متکثر و متفاوت خود را به گوش جهانیان برسانند. نیرویی که به خود رهانی و خود حکومتی می اندیشد. آینده میتواند از آن این نیروهای بالنده و جنبش های رادیکال باشد، اگر این نیروها بتوانند به نیروی هژمونیک جنبشهای اجتماعی- طبقاتی جامعه ی ایران تبدیل شوند. اکنون اما این نیروها نه نیرویی هژمونیک، بل نیرویی موثر و با نفوذ در جامعه ی ایران هستند. در حقیقت آن چه مضمون بحران رشد این نیروها را در شرایط کنونی تعیین و تعریف میکند، وجود موانعی است که فرا راه روند تبدیل شدن این نیروی موثر به نیروی هژمونیک قرار دارد.بحرانی که برای جامعه فاجعه زا و برای نیروهای راست فرصت ساز است.
علل پایهای بحران رشد نیروهای بالنده
امروزه درایران نیروهای اجتماعی منافع و علائق خود را درجنبشها و با جنبشها بیان میکنند. براین پایه هنگامی که از بحران رشد نیروهای رادیکال و دموکرات سخن میگوییم، در حقیقت از بحران رشد جنبشهای اجتماعی- طبقاتی رادیکال و دموکراتیک سخن میگوییم.حال باید دید چه علل و عواملی مانع خود گستری و تولید و باز تولید گستردهی جنبشهای اجتماعی- طبقاتی رادیکال و دموکرات در ایران است.
استبداد سیاسی
یکی ازعللی که مانع خود گستری و رشد جنبشهاست، استبداد سیاسی حاکم است. جمهوری اسلامی از همان نخستین روزهای استقرارخود دریافت که تثبیت حاکمیت استبدادی و احیای عصر برده گی و بنده گی، درشرایط بیداری توده ای و توده ای شدن سیاست، جز به شیوهی دیکتاتوری سرکوب گر وعریان امکان پذیر نیست. بر این پایه بود که بساط شلاق زدن و بدار آویختن و سنگسار کردن را در ملا عام به پا کرد، و پاسداران خون جنون کده ی اسلامی را با کنده و ساطوری خون آلود بر تمامی گذرگاه ها مستقر کرد. به کردستان لشکر کشید، زندانیان سیاسی را قتل عام کرد، جوخه های ترور دگر اندیشان و دگر باشان را در داخل و خارج از کشور سازمانده هی کرد، کارگران را به گلوله بست، دانش جویان را در کوی و خواب گاه دانشگاه سلاخی کرد، به سرکوب تجمع های زنان پرداخت و... رژیم اسلامی سرمایه با دیکتاتوری سرکوب گر خود هزینه ی فعالیت سیاسی را افزایش داده؛ سازمان دهی توده ای و علنی را اگر نه نا ممکن بس دشوار نموده؛ سرخورده گی و بی اعتنایی سیاسی را تولید و باز تولید کرده و از دامنه و آهنگ رشد توده ای شدن جنبش ها به شدت کاسته است. هم این عوامل خود زمینه ساز رشد انفعال سیاسی و گسترش روحیه و ایدهی ضد دموکراتیک منجی باوری و منجی خواهی شده است.
پروژه های سیاسی – نظامی امپریالیستی
در شرایط کنونی یکی از عللی که مانع رشد خود باوری و خود بنیادی جنبش های اجتماعی – طبقاتی در ایران است، پروژه های سیاسی- نظامی امپریالیستی است. تهدیدات نظامی و سیاست تغییر رژیم و آلترناتیو سازی های سیاسی از سوی امریکا، بیش و پیش از هر چیز انفعال سیاسی و منجی خواهی را در جامعه تثبیت و تشدید کرده است. رواج گفته ها و عباراتی چون: "خودشان- امپریالیست ها- این ها را آوردند، حالا هم خودشان باید آن ها را ببرند "، یا،" مطمئن باش تا امریکا نخواهد آب از آب تکان نمی خورد "، بیان گر رشد ناباوری به نیروی رهایی بخش خود، و دخیل بستن به نیروی ناجی است. پی آمد دیگر این پروژه ها تضعیف صفوف گرایش های رادیکال در جنبش های اجتماعی- طبقاتی و تقویت گرایش های راست، دست نشانده و اپورتونیست است. گرایش هایی که برآنند تا جنبش های موجود را به ابزار تحقق پروژه های امپریالیستی و آلترناتیو شدن خود تبدیل نمایند. هم چنین نباید از یاد برد که جمهوری اسلامی دست به نقد توانسته است تهدید نظامی امپریالیستی را به فرصتی طلایی برای سرکوب جنبش ها تبدیل کند. به عبارتی دیگر سایهی شوم تهدید حملهی نظامی نیروهای امپریالیستی به جمهوری اسلامی این فرصت را داد تا فضای جامعه را میلیتاریستی تر کند و تیغ سرکوب خود را تیز تر نماید.
رفرمیسم و لیبرالیسم
هر چند در صحنه ی سیاسی جامعه ی ایران، آن هم در مقیاس اجتماعی و توده ای، ما امروزه شاهد رشد تمایلات چپ و منزوی شدن گرایشهای رفرمیست و لیبرال هستیم؛ اما نباید فراموش کرد که این شرایط، نه تثبیت شده و پایدار، بل شکننده و ناپایدار است. درست است که پروژه ی استحاله و تغییر در رژیم ِ رفرمیستها و لیبرالها در نظر و عمل با شکست روبرو شد، اما آنان دارند نیروی خود را در قالب انواع پروژه های جایگزینی و تغییر رژیم بازسازی و بسیج می کنند. هم چنین نباید از امکانات فرصت ساز و فرصت های امکان سازی که هم اکنون از آن برخوردارند و برای شان خواهند ساخت غفلت ورزید. لیبرالها و رفرمیستها به خوبی دریافته اند که مهم ترین عاملی که می تواند مانع تبدیل شدن آنان به نیروی هژمونیک جنبشهای اجتماعی- طبقاتی شود، فعلیت انقلاب است. به هم این سبب است که ترساندن مردم از لولوی انقلاب به ترجیع بند هر مقاله و مصاحبهی آنان تبدیل شده است. رفرمیستها و لیبرالها از جنبشهای رادیکال و رادیکالیزه شدن جنبشها بیش از تداوم حکومت جمهوری اسلامی میهراسند. آنان به خوبی دریافته اند که جنبشهای رادیکال، پایهی طبقاتی استبداد حاکم را نشانه گرفتهاند، نه فقط رژیم ولایت مطلقهی فقیه را، آنان نیک میدانند که جنبشهای رادیکال، نه فقط به آقازادهها و رانت خواران، بل به کل نظام بورژوایی و سیاستهای نئولیبرالی اعتراض دارند. لیبرالها و رفرمیستها با گوشت و پوست خود حس کردهاند که جنبشهای رادیکال نه فقط آزادی، بل برابری را نیز فریاد میزنند. لیبرالها و رفرمیستها از تبدیل شدن سیاست به امر همهگانی و سیاسی شدن زنده گی روزمره و سیاست مردمی میهراسند. بی سبب نیست که سیاست مداران و سیاست ورزان لیبرال تلاش می کنند با فراخوان امر فرهنگی و فرهنگی کردن امور، مردم سیاسی را از عرصهی سیاست دور کرده و فقط حضور فعال آنان را در پای صندوقهای سرنوشت ساز رای ببینند.
ناسیونالیسم
ناسیونالیسم، در سپهر اندیشه و افق کنش سیاسی جامعهی ایران امروز، جز جنگ و کشتار و خونریزی، رهآورد دیگری نخواهد داشت. اندیشه و افق ناسیونالیستی، نه فقط کاذب و جعلی، بل ویرانگراست. ناسیونالیسم اسلامی ِ حاکمان، با گذار از امت اسلامی، پرچم ملت مسلمان ایران را برافراشته و در دفاع از انرژی هستهای به مثابه حق مسلم ملت بی حق ایران بی محابا آتش افروزی می کند. ناسیونالیسم عظمت طلب آریایی، رویای پاک سازی قومی و یک پارچه سازی هویت ملی ِ ملت باستانی را غرغره می کند. ناسیونالیسم قومی نیز با امید بستن به حملهی نظامی امریکا به باز تولید گستردهی تحقیر و تنفر قومی در جامعه دامن میزند، و چون خوره، بافت مدنی جامعهی ایران را متلاشی خواهد کرد.
nikjooparsa@yahoo.com
|