هجدهم برومر
مهدی حسین زاده
•
آقای به اصطلاح خبرنگار! چقدر گرفتی گریه کنی؟ روزه آن روزت راهم بجا کن، زبان روزه بسی دروغ گفتی. چرا شرم می کنی بگویی خبرنگار پرس تی وی یا همان خبرنگار ایرنا همان آقای بازپرس است!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۶ مهر ۱٣٨۶ -
٨ اکتبر ۲۰۰۷
دلـم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
دلـم گرفت ز سـالوس و طبـل زیر گلیـم
برفتیم تا ز اهل جهان پاکدامنی گزینیم
جـام گرفتیم و ز اهـل ریـــا دور شدیم
ولی چه سود؟
هرچه صبوری کرده ایم تاراجگر مغرورتر!
"هجدهم برومر" سرگذشتی پایان ناپذیراست، و آنگاه که لویی بناپارت قصد سفر می کرد، خدم و حشم خود را پیش تر و برخی را در رکاب بدان مکان گسیل می داشت تا زمینه را آماده کنند. ناراضیان شناسند وبه زمان معلوم دربندشان کشند تا شاید جانشان ستانند. این مزدوران بهترین موقعیت ها را اطراف شاهنشاه تصرف ودر قالب مزدوران ِخبرچین روزگار می گذراندند، و این مرد که نابُرّنـده شمشیر سیاستش بلندتر از قامتش بود عملا ً در بین خودی ها سخن می راند واین رسم چنین بود و اینچنین هم هست وهمچنان هم خواهد ماند! همه جا اعضاء جمعیت ۱۰ دسامبر همراه بناپارت بودند. این جمعیت در سال ۱٨۴۹ تشکیل شد. از لمپن پرولتاریای پاریس به بهانه تشکیل جمعیت خیریه دسته های سری تشکیل شده بود که هر یک از آنها بوسیله عمال بناپارت رهبری می شد و در راس تمام آنها یک ژنرال بناپارت قرار داشت. این جمعیت “جمعیت خیریه“ بود، زیرا تمام اعضای آن نظیر بناپارت محتاج آن بودند که از کیسه توده زحمتکش ملت به آنها احسان شود. بناپارت که در راس لمپن پرولتاریا قرارمی گیرد و منافعی را که شخصا بدنبال آنست به شکل جامع و کامل فقط در وجود آن باز می یابد یکنوع کمدی به عامیانه ترین مفهوم کلمه و یکنوع بالماسکه که در آن البسه، سخنان، حرکات و اطوار بزرگوارانه فقط برای پوشش پست ترین فرومایگی ها بکار می رود بروز می دهد. مثلا در سفرش به استراسبورگ لاشخور دستی سوئیسی بجای عقاب ناپلئونی عرضه می شد. هنگام پیاده شدنش در بندر بولونی به چند نوکر لندنی لباس نظامی فرانسه پوشانید و آنها را ارتش جلوه داد، و عمال خبری هم فریضه خود به نیکی به جای می آوردند.
خبرگزاری دولتی ایرنا خبری را مخابره کرد که در راستای ادامه همان سیاست کهنه ای است که ناکام ناکامی را ازنافهمی خود نمی داند، بلکه به دنبال "توهّم توطئه" است و وقتی قافیه بازی را می بازد به هر خس وخاشاکی متوسل می شود تا شاید نجات یابد حال آنکه این دست وپا زدن، او را بیشتر فرو می برد وهیچگاه نمی اندیشد و نمی پذیرد که، شنــا ندانسته تو را غواصی به چه کار آید؟
بخش خبری بیست وسی همگام با خبرنگار "خبرهای ۱۶" ایرنا از نیویورک چنین مدعی شد: "وقتی در مقابل درب ورودی دانشگاه کلمبیا برای پوشش سخنرانی رییس جمهوری در جمع دانشگاهیان بودم، چهره آشنای فردی نظرم را جلب کرد. با مقداری دقت در چهره او که با لباس جین، کلاهی بر سر و کوله پشتی بر پشت داشت او را شناختم، "اکبرعطری" عضو سابق شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت که نقش مهمی در حوادث کوی دانشگاه تهران برعهده داشت و این بار همصدا با صهیونیستها و منافقین برعلیه نظام جمهوری اسلامی و تخریب چهره رییس جمهور مردمی ملت ایران کمر همت بسته بود. عطری در میان تجمعکنندگان صهیونیست و منافقین در مقابل دانشگاه کلمبیا پرسه میزد و به تحریک آنان مشغول بود. در حالی که با تعجب به رفتار او نگاه میکردم از او پرسیدم که چرا با صهیونیستها و منافقین هم صدا شده و برعلیه ملت و کشور خود کار میکند با کمال وقاحت در پاسخ به من گفت که برای تحقق حقوق بشر در ایران و آزادی دانشجویان زندانی تلاش می کند."
مدعیات خبرگزاری رسمی دولتی ایران را شنیدیم، اما هرچه گشتیم فعال سیاسی با وجدانی نیافتیم که برصداقت اکبرعطری درمجموعه تحکیم وحدت به عنوان عصاره ای از یک دهه جنبش آگاه دانشجویی درفراگیرترین تشکل دانشجویان کشورکه آوازه عدالت خواهی آن مرزهای بومی را هم درنوردیده، صحه نگذارد و اسیر جوسازیهای دستگاه سخن پراکنی دراِشِل وسیع حکومتی آن شود. تا جایی که می شناسمش درمنش اش نیست یاوه را پاسخ گوید، حال آنکه شرف هم متاعی است بس گرانبها. حرمت وشرف قلم را می باید پاس داشت وعقده گشایی به قامت قلم یا گفتار شایسته نیست. اولین درسی که درمکتب روزنامه نگاری آموختیم، حفظ حرمت قلم بود. آقای به اصطلاح خبرنگار! چقدر گرفتی گریه کنی؟ روزه آن روزت راهم بجا کن، زبان روزه بسی دروغ گفتی. چرا شرم می کنی بگویی خبرنگار پرس تی وی یا همان خبرنگار ایرنا همان آقای بازپرس است! مگر بازپرسی درقاموس شما هم شرم آوراست؟
جای پاسخ گفتن برای کسی که نگذاشتید. فرشته لوچ قضا هم که درآغوش شما خفته، شاید هم جان می دهد. پس بشنو بازپرسی ام را پس دهم!
ظـالم آن قومی که چشمان دوختند
و ازسخنـها عـــالمی را ســوختند
سلام آقای بازپرس! دوشنبه ۲۴ سپتامبرتمام روز را با اکبر بودم، حتی همان موقع که دردانشگاه کلمبیا بازپرسی می فرمودید! البته تا قبل ازموقعی که بروم دانشگاه و برای یکسری دانشجویی که رییس جمهور زمان جنگ جهانی دوم کشور خودشان را هم با وجود گذراندن درس تاریخ ایالات متحده، کلینتون می دانند! و استادی که ایران وعراق را ازهم تمیز نمی دهد و همیشه می پرسد حالا که صدام درکشورتان نیست وضع شما بهتر شده؟ وآنها هم که اخبار گوش می دهند ومی دانند ایران کشوری مستقل ازعراق است فکرمی کنند هنوز روح الله خمینی درقید حیات است! و نمی دانند این کشور جزیی ازخاورمیانه است پس بود ونبود آن برایشان فرقی ندارد، بله برای اینها باید کنفرانس ایران شناسی دهم. همان تمدن هفت هزارساله که گویی آثار تمدن هشت هزارسالگی اش هم به تازگی یافت شده، و زمانی همین آریایی ها، از هندوچین تا مصر و اروپای مرکزی حکومت می رانند وقوانین منقوش بر "استوانه کوروش" مان، امروز بخشی از منشور حقوق بشرسازمان ملل است. ولی چه سخت است بخواهی امروز مقابل این جمع پنهان داری دوست دانشجویت درهمان سرزمین با تمدن، اسیر تفکر بی تمدنی، درانفرادی اوین است و رییس دولتش چند ساعت پیش درهمین شهر گفت: ما درایران خیلی آزادی داریم!
راستی ببخشید! من شما راجایی ندیده ام؟ بله، خود شما را می گویم آقای بازپرس ِ یقه شیخی کت وشلوار خاکستری! چه خوب همه هم را شناختیم. ولی درغربت. گوشه جنوبی ورودی دانشگاه کلمبیا. تو امروز به قامت مدیر یک شبکه خبری هم همچنان شـَـم بازپرسی واطلاعاتی ات گل می دهد! مرحبا اینجا هم بازپرسی می کنی و پرونده تشکیل می دهی؟ راست بگو! اینجا مدعی العموم کدام عموم هستی؟ جمعیت ۱۰ دسامبر وطنی؟ یا خود شخص بناپارت؟
آن لحظه، تمام آن روزها را باهم به یاد آوردیم و دوباره مرور کردیم. آن روزها که حرمت قلم می شکستید و قلم دردست وکتاب زیر بغل به اوین می بردید. همان روز که دانشجو از سقف آویزان می کردید وشبها وروزها ایستاده نگاهش می داشتید وتازیانه می نواختید. مایع داغ درگوشش می ریختید و زیر بازپرسی لـَت وپارش می کردید را می گویم، هنوز هم همین می کنید و با وقاحت حرف ازدموکراسی دینی وحکومت اسلامی می زنید. باورکن! دفاع ازحقوق بشر وقاحت نیست. فکر کن وبه وجدانت پاسخ ده! او که دانشجو به بند می کشد و دانشگاه قرق می کند وقیح نیست؟ چه می کنید؟ شاهدان زمان به بند می کِـشید ودربند می کـُشید؟ شاهد که دربند نمی کشند. پس بزم زمانه را پاسخ چه می گویید؟
حداقل هشت سال است عطری را می شناسم. از زمان کوی دانشگاه. پس ازاینکه دوستمان افشاری به مدتی طولانی میهمان اوین شد، عطری اکثر بار تحکیم را به تنهایی به دوش می کشید. اگر جایی اعضای اتحادیه را بازداشت می کردند او را با ضرب وشتم فراوان می بردند. اگر روزی به بازپرسی می خواستند او را شبه آدم ربایی می گرفتند وتا مدتها کسی نمی دانست کجا بردندش؟ ولی هیچگاه زبان به گلایه نمی گشود. ولی آنگاه که دوستش می بردند و او می دانست به او دربند چه می گذرد، آرام نمی نشست. باور کن! اینها همه هزینه کردن از عمر گرانبهاست.
قبلا ً شرح ما وقع را بی طرفانه طی گزارشی چالشی – اجتماعی داده ام که در متن و حواشی کلمبیا چه گذشت؟ چه گروههای حاضربودند وچگونه به اعتراض می پرداختند؟ پس بگذارید خواننده قضاوت کند، اگر قانع نشد آنگاه تو راست می گویی.
به دنبال چه می گشتید؟ همان موقع را می گویم که دربه در، به دنبال گوشه ای بودید تا فارغ ازمتن اعتراضات مردمی یک گزارش بهداشتی تهیه فرمایید وسعی می نمودید درجه آبی که به شیشه می افزایید تا به خورد ملت دهید حاکم پسند باشد ودست نسوزاند چه باک ازسوزش حلق! همان موقع که کادر دوربین را تنظیم می کردید البته درخلاف زاویه تصاویر دانشجویان دربند کشیده شده ایرانی که برمیله های ورودی دانشگاه، بدین نماد که این دانشجویان در کشوری که جناب استاد دانشگاهش رییس دولت آن است، پشت میله های زندان اوین اند تا به ناکرده اعتراف کنند آویزان بودند، تا آنکه گوشه ای از تناقض حرف وعمل حاکمان ایران مشخص شود. همان موقع که همه خبرگزاریها مخابره می کردند این دولت هم دانشجو به بند می کشد وآقای رییس دولت می فرمود: ما درایران خیلی آزادی داریم! همان موقع که خانم خبرنگار را به نماد آزادی زن و دختر ایرانی با چهره ای نسبتا ً آزاد بَزک کرده وقصد تهیه گزارش مخدوش داشتید، یعنی درست همان موقع که پاسداران حکومت عدل علی! خواهرانش را درایران بواسطه داشتن پوششی همانند او زیرمشت ولگد هتک حرمت می کردند و رخسارشان گلگون می ساختند، وشما چنین از دریچه دوربین برای مخاطب غیرایرانی نماد آزادی زن ایرانی ای را به تصویرمی کشیدید که عملا ً وجود خارجی ندارد. همان موقع که از آزادی بیان سوءاستفاده می کردید والگوی دروغین تلورانس دولتی ِ حکومت اسلامی به خورد دانشجوی امریکایی می دادید و او به پاسخ پرچم ملت ایران را لگدکوب می کرد، افسوس آن روز کسی شهامت نکرد بیاید و بگوید:
گـَـند کفــرتوجهــان را گـَـنده کرد
جــامه زیبـای دیــن را ژنـده کرد
گـرنبندی زین سخــن تـو حلق را
آتـــشی آیــــد بســـــوزد خلــق را
چه می گفتید؟ باری دگر ختم نبوت می کردید؟ یا گردن شب را زیرتیغ انکارمی زدید؟ حاشا وکلا! درس خداپرستی را درمکتب شیادی ودروغ پراکنی به خورد که می دهید؟ بودجه بیت المال مسلمان ایرانی را خرج زن هرزه امریکای لاتین می کنید که بیاید جلوی دانشگاه پلاکارد در دست گیرد، پرچم به سینه کشد تا چنین ساز مخالف جنگ کوک شود وبا این حربه هرکس حرف از حقوق بشر می زند را به وطن فروشی و موافق حمله به ایران متهم کنید؟ مرحبا که او هم دلار حکومت اسلامی گرفت وخرج عیاشی دیگرش کرد. واقعا ً که خسته نباشید گروهی لمپن به حمایت خود اجیر کردید. تقبل الله. خلایق هرآنچه لایق!
وجدان گرو گذاریم وهرآنچه گذشت صادقانه گوییم، که چنین عقده گشودن خطاست. آن روز اکبر سعی می کرد به آن فریب خورده ای که درنقشی لمپن پرولتاریایی، نماد دریوزگی سیاستمداران ایران را، همراه با آنان، در بانگِ التماس ِ" حمله نکنید! ما هرآنچه بخواهید مسالمت آمیز به شما می دهیم! و بگذارید چند صباحی بیش بر اریکه قدرت تکیه زنیم!" که درپس شعار مقدس صلح خواهی پنهان شده ودرلباس میش برپوستین خلق افتاده اند بقبولاند، این حقوق بشراست که امروزقربانی می شود واین شعارانحرافی، سِلاح ناقضین حقوق بشر است، که با توسل به آن قصد برانگیزاندن احساسات هر وجدان صلح طلبی را دارند و از آنان صادقانه می خواست در این اشک تمساح ریختن ِ حکومت ایران ناآگاهانه همراهی نکنند وهمه باهم خواهان حفظ حقوق شهروندی شویم که اظهرمن الشمس است وقوع هر جنگی هم در سایه آن هدف، کنشی ناپسند است.
حال چه شده؟ گویی حاکمیت چنین یافته دراین بازی که بباخت هر چه بودش، بدنبال مقصر گردد؟ خوب ببینید که علایم سیاسی چه می گویند. علایم سیاسی خبراز وقوع یک ماجراجویی حکومتی جدید می دهند و از موضع گیریهایی اینچنین، باز بسی بوی خون می آید. اگرسالهای نچندان دور این طرز تفکر فقط در نشریاتی چون یالثارات منعکس می شد، امروزبه موضع رسمی دولت تبدیل شده وباری دگر پارامترهای مهندسی اجتماعی نشان از اکران شدن سناریویی دیگر در آینده نزدیک می دهد، و خدایمان داند باری دگر به کدام بهانه، کدام کوی به خاک و خون کشیده خواهد شد؟ وقتی خبرگزاری رسمی دولتی سعی درالقای این مطلب به جامعه دارد که صهیونیست، منافق، حقوق بشر و دانشجوی منتقدِ دربند با هم رابطه دارند وارتباطی هم با آنسوی مرزها بدان می افزاید، این همان یک نشان است، یعنی اتاق فرمان دستوری دیگر صادر فرموده اند که باری دگر عالیجناب سرخ پوشی دگر، باید شال و کلاه کند و استخوانها پرتاب دارد و پیکرها دریافت!
با این اوصاف به حکومت باید هم حق داد ازامثال عطری ها کینه به دل داشته باشد، چرا که امثال او بودند که هجده تیر سال ۷٨ مانع شدند تا حکومت عدل علی به یکباره حساب خود با ناراضیان حکومت پاک و "میدان انقلاب" را "تین آن من" دیگری سازد و از درایت امثال او بود که تحصن داخل کوی مسالمت آمیز ازسوی دانشجویان دنبال شد وهدف شوم تفکری که پشت آن سلاحهای سنگین که بر بام مسجد و ادارات دولتی مشرف به میدان انقلاب مخفی شده بود درنطفه عقیم ماند، و چنین شد که از آن پس اِعمال زورعریان از سوی حکومت به ضررش پایان یافت. او دقیقا ً همین مشی حرفه ای بیان اعتراض را به معترضی که سی سال است روی ایران را ندیده نشان و آنان را از ارتکاب به شیوه های ناشایست نامتعارف که منجر به سوءاستفاده و مظلوم نمایی طرف مقابل می شود و اتفاقا ً حکومت جهت خوراک داخلی افکارعمومی به این شیوه نیاز مبرم دارد گوشزد و آگاهی می داد ودرعین حال صادقانه از حقوق هم میهنان دفاع می کرد، حال آنکه از آنسوی، عوامل حکومتی با دست گرفتن کاسه چه کنم؟ چه کنم؟ سعی درمصادره به مطلوب نمودن سناریوی ازپیش شکست خورده سفر سوم را داشتند که باز هم آب به هاون وسر برطاق کوفتند، و به درایت دلسوزان، پروژه مشکوک تقدیم دسته گل به قربانیان حوادث یازده سپتامبر، با هدف دوگانه تایید یا نفی بنیادگرایی ختم به خیرگردید، البته شکواییه خانواده قربانیان به بخش قضایی نیویورک هم مزید برعلت شد.
کمی فکر کنیم! مسیر ارتباطات را می یابیم. چرا سخنرانی رییس جمهوری در دانشگاه تهران بار اول لغو می شود؟ چنین واضح است که لمپن پرولتاریا قادر به مدیریت بالماسکه ای دیگر نخواهد بود. مگر دانشجوی ایرانی هم دانشجوی امریکایی است که فقط ژست روشنفکری، لمپن اینتلکتوئل، بگیرد و او بیاید هرآنچه دل تنگش خواست گزارش دهد و دغدغه و محدوده روشنفکری عقل او متجاوز از این سوال نباشد که با همجنس باز درایران چه می کنند؟ او چگونه می تواند جلوی دانشجوی شکنجه دیده بایستد و بگوید تو شکنجه نشدی! یا بگوید درایران به اندازه کافی آزادی داریم! شاید او بتواند چنان مقابل دختر و پسر دانشجوی نیویورکی که اوقات درآغوش هم می گذرانند وتصور آنان از شکنجه لذت بوسه سختی باشد که لبهای هم را مهمان می کنند گوید، ولی اومقابل دانشجوی محروم از تحصیل شکنجه کشیده آگاهی که با گوشت وپوست خود این ناملایمات را چشیده و صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ نیست، نمی تواند انکار واضحات کند، و او چگونه می تواند به آرای خاموش و تحریمی ای که هرگز رای نداده بگوید نود درصد این جامعه درهر انتخابات رای می دهد!؟ این همان فلسفه آپارتاید شهروندی است که او را شهروند به حساب نمی آورد یا شهروند درجه دوم می داند که برای حاکمیت خودی، نخودی است. فکر کنید که دراین حیرانی سیاسی چه می گذرد؟ تـقیه سیاسی؟ ولی تـقیه آن نیست که آنچه بدان شهره شهری انکار کنی.
راستی آقای بازپرس! باری دگر وقتی گزارش اطلاعاتی تهیه می کنی مواظب باش پایت را روی پرچم نگذاری. خون های زیادی به پایش رفته تا همیشه برافراشته بماند و پرچم آنگاه برزمین می افتد که پیکر سرباز وطن بدان پیچند. به آقای رییست هم بگو استاد عزیز، غیرت آن استاد امریکایی را هم نداشتی! خوب می داند که را می گویم؟ همان که بدان سال در کنفرانس مدیریت ترافیک شهری دانشگاه علم وصنعت ایران به دلیل اهانت به پرچم کشورش از درب دانشگاه داخل نشد و به کشورمطبوعش بازگشت را می گویم. یاد آر ای برادر! یاد آر!
freecorvus@gmail.com
|