اجنبی یا لابی؟!
(تحلیلی پیرامون تلاش های اکبر گنجی در عرصه بین المللی)
الف. ع. خ
•
لابی ها می خواهند از طریق برخی از حکام به ما بگویند مجبورهستید بین "جنگ، کشتار، آوارگی، تجزیه کشور" و "ایران رفسنجانی گونه" یکی را انتخاب کنید ما باید به جامعه جهانی بگوییم وجود حکومت دموکراتیک در ایران تنها راه تامین منافع همه ماست
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱٨ مهر ۱٣٨۶ -
۱۰ اکتبر ۲۰۰۷
مدت هاست که بحث پیرامون بهره وری از حمایت های خارجی برای پیشبرد دموکراسی در ایران، میان فعالان سیاسی به موضوعی چالش برانگیز تبدیل شده است. در این رابطه نظریات متفاوت و گاه متضادی وجود دارد، اما در طول سالهای متمادی دیده نشده که موافقان یا مخالفان این امر، دیدگاههای خود را به صورت مستدل و مکتوب ارائه کنند. جالب است که از میان این همه اصلاح طلب خارج رفته و از میان این همه اقدامات صورت گرفته، تنها، اقدام اخیر آقای اکبر گنجی در"جلب" حمایت روشنفکران جهان، توانسته واکنش منفی و مکتوب عده ای را برانگیزد!
با این وجود می توان فرصت را مغتنم شمرد و نسبت به موضوع "حمایت خارجی" و یا اقدامات مخالفان رژیم در جلب و کسب این حمایت ها، نگاه دقیق و عمیق تری از خود نشان داد.
اینجانب نیز برای برون رفت از بن بست استبداد، در برخی نوشته هایم* از گفتگو با جهان خارج، خصوصا کشورهای ذینفع در منطقه خاورمیانه سخن به میان آورده ام و به طور دقیق، گفتگو با نهادهای مدنی، اندیشمندان، سیاست مداران، نمایندگان پارلمانها و احزاب کشورهای دموکراتیک را مطرح کرده ام. حال که بحث "حمایت خارجی" به سخن روز تبدیل شده، لازم می دانم پیرامون گفتگو با جهان خارج و ضرورت جلب** حمایت آنان، نکاتی را با خوانندگان محترم در میان بگذارم.
«نقش تعیین کننده عامل خارجی در تحولات سیاسی خاورمیانه» همواره یکی از دلایل من برای گفتگو با جهان خارج بوده است، اما ظاهرا این "دلیل کلی" به تنهایی نمی تواند قانع کننده باشد، پس مجبورم مسئله را بازتر کنم، البته پیگیری این بحث تامل و دقت هر چه بیشتر خوانندگان محترم را می طلبد.
ابتدا تصویری از "بافت اجتمایی" کشورهای غربی و "قدرت" تاثیرگذاری برخی از گروهای موجود در اینگونه جوامع را (در روندهای اجتمایی) به خوانندگان محترم ارائه می کنم، و با کالبد شکافی "گروه های اجتمایی" در جوامعی مانند آمریکا، نشان خواهم داد که چه افراد و گروهایی از اقداماتی نظیرآنچه که اکبر گنجی انجام داد، زیان می بینند.
دست کم می توان ۷ گروه اجتمایی، که در مناسبات سیاسی، اقتصادی و اجتمایی کلیه کشورها از جمله کشورهایی نظیر آمریکا موثر هستند را مورد شناسایی قرار داد. هر یک از این گروه ها به نسبت مخصوص و معینی در مناسبات مختلف این قبیل کشورها نقش دارند. نسبت و میزان تاثیر گذاری هر یک از این گروها متفاوت بوده و به عوامل زیادی بستگی دارد.
این گروها عبارتند از:
اول- جامعه توده وار و ضعیف. (مانند تهیدستان، بی سوادان، هنجارگریزان و بسیاری از اقلیت های غیرمتشکل و غیر شفاف)
دوم- جامعه مدنی، متشکل، متوسط و شفاف. (مانند کارگران، کارمندان دون پایه، صاحبان حرف و مشاغل، پلیس و نظامیان دون پایه و بسیاری از گروهای حداکثری جامعه که در مجامعی مانند حزب، سندیکا، اتحادیه، انجمن و نظایرآن متشکل هستند)
سوم- جامعه واسطه گران و لابی ها (جامعه ای که خود متشکل و شفاف نیست اما "تشکیلات" ایجاد می کند تا با گروهای موثراجتمایی رابطه برقرار نماید، و به دنبال آن است تا در مواقع لزوم از ظرفیت "تشکیلات" خود برای تاثیر گذاری بر روند امور استفاده نماید.)
چهارم- متولیان ادیان و پیروان آنها (مانند اسقف ها، کشیش ها، روحانیان، خاخام ها و رهبران سایرادیان که با پیروانشان در مجامعی نظیر کلیسا، مسجد و کنیسه و نظایر آن حضور دارند)
پنجم- گروه فرهیختگان (اندیشمندان، روشنفکران، دانشمندان، نویسندگان، هنرمندان و گروهای مرجع علمی، ادبی، هنری و فرهنگی که با دانشجویان، هنرجویان و پژوهشگران در مجامع علمی، فرهنگی، هنری و تحقیقاتی نظیر دانشگاه و مراکز مربوطه حضور دارند)
ششم- گروه ثروتمندان (مانند صاحبان کار، صاحبان سرمایه، صاحبان خبر و رسانه، صاحبان قدرت و صاحبان مراکز صنعتی - اقتصادی در حوزه ملی و فراملی که همراه با مدیران و کارگزاران خود در قالب شرکتها و سازمان های مختلف در سراسر جهان حضور دارند)
هفتم- گروه کارگزاران و متولیان امور(روسای جمهور، وزرا، نمایندگان مجالس، قضات، فرماندهان نظامی و انتظامی، فرمانداران، شهرداران و کلیه مسئولان بلندپایه که در قالب هیئت حاکمه حضور دارند)
البته می توان گروهای بیشتری را به این لیست اضافه نمود، اما برای آنچه که من می خواهم در این یادداشت بگویم، همین دسته بندی کفایت می کند. این دسته بندی به هیچ وجه مطلق نیست، اما گروه اول، دوم و سوم را می توان تا حدی مطلق گونه فرض نمود، مطلق نگفتم! به این دلیل که ممکن است فردی جز گروه دوم یعنی عضو حزب یا سندیکایی باشد،اما به دلیل عدم آگاهی به حقوق خود، رفتاری توده وار و مشابه گروه اول داشته باشد. گروهای چهارم، پنجم، ششم و هفتم اما کاملا نسبی هستند، چرا که مثلا برخی افراد که جزء گروه چهارم (متولیان ادیان و پیروانشان) هستند، ممکن است همزمان جزء یکی از گروهای اول، دوم و یا سوم نیز باشند، همچنین برخی افراد که جز گروه پنجم (فرهیختگان) یا ششم (ثروتمندان) هستند، ممکن است همزمان جز جامعه مدنی نیز بوده و نتایج علمی و منابع درآمدی آنها (دانشمند یا ثروتمند) کاملا شفاف باشد. همچنین ممکن است یک دانشمند، هم ثروتمند باشد و هم صاحب منصب سیاسی (کارگزار)، یعنی یک فرد ممکن است همزمان جز گروه های دوم، پنجم، ششم و هفتم نیز باشد. اما تقریبا می توان گفت تفکیک گروه های اول، دوم و سوم یک تفکیک مطلق گونه است، یعنی هر فردی در جامعه، یا جز گروه اول است، یا جز گروه دوم است و یا جز گروه سوم، درست به همین دلیل است که سه گروه اول را تحت نام "جامعه" یاد کرده ام.
گروه اول و دوم تا حدودی معرف حضور خوانندگان محترم هستند، اما گروه سوم (لابی ها) که این روزها سخن های بیشتری پیرامون آن شنیده می شود نیاز به توضیح بیشتری دارد. هدف این یادداشت نیز توجه ویژه به نقش این گروه در تحولات جهان، و بررسی شیوه های "بی تاثیر" کردن اقدامات آنان است.
آنطور که فرهنگ لغات نشان می دهد "لابی" اسم مکان است، ظاهرا در گذشته به راهروها و کریدور پارلمانها گفته می شد که مردم با نمایندگانشان در آنجا به گفتگو می نشستند تا در آراء آنها موثر واقع شوند. این "اسم مکان" اندک اندک به یک "فعل" اطلاق شد، یعنی آن گفتگوها و رایزنی ها که در راهروها و کریدور پارلمانها صورت می گرفت به فعل"لابی کردن" شهرت یافت. همین "فعل" از راهروی پارلمانها به درِ گوش نمایندگان پارلمان تا اتاقک پشت هیئت رئیسه و بعدها به پشت درهای بسته دفاتر کار مسئولان سیاسی، و خانه های آنان و امروزه در مراکز مشخص و نامشخصی در سراسر جهان به طور حضوری یا غیر حضوری (ارتباط تلفنی، تلویزیونی یا ماهواره ای) کشیده شده تا جایی که امروز نه به "مکان" و نه به "فعل" بلکه به "فاعل" یا گروه پرنفوذی اطلاق می شود به نام "لابی"!
اکنون مراد ما از مفهوم "لابی"، صرفا گفتگوی مردم با نمایندگانشان در راهروهای پارلمانها نیست. بلکه مراد از لابی، آن گروه پر نفوذی است که تاثیر فوق العاده ای در سیاست و روندهای سیاسی دارد.
"لابی" در مفهوم ابتدایی آن و به عنوان یک "فعل" ممکن است توسط هر انسانی سر زده باشد، یعنی هر انسانی ممکن است یا فاعل لابی شده باشد، یا مفعول آن! مثلا ممکن است گاهی به عنوان یک شهروند از طریق گفتگو یا واسطه (لابی دیگر) "رای" یک مسئول سیاسی یا نماینده پارلمان را تغییر داده باشد، یا خود در مقام مسئول سیاسی یا نماینده پارلمان تحت تاثیر گفتگو با دیگران (یا لابی آنان) قرار گرفته و "رای" خود را تغییر داده باشد! بدین ترتیب می توان گفت حتی اقدام اکبر گنجی در ارسال نامه به دبیرکل سازمان ملل متحد نیز ممکن است یک اقدام "لابی" گونه باشد. اما اینگونه "لابی" که از سر ظلم و جور و نامردمی در راهرو نهادهای بین المللی به دنبال "فریادرس" است،کجا! و آن "لابی" که از سر قدرت به دنبال تامین منافع خود است، کجا!
در نتیجه مفهومی که از لابی و "جامعه لابی" در این یادداشت مورد نظر است همان "فعل" یا "فاعل" پرنفوذی است که از سر قدرت به دنبال تغییر یا تثبیت مناسبات جهانی است به گونه ای که منافعش را تامین نماید! لابی در راستای پیشبرد اهداف خویش، خدم و حشم مربوط به خود را دارد.
اکنون که مفهوم مورد نظر خود را پیرامون "لابی" توضیح دادم، لازم می دانم، گروهای پیش گفته را بیشتر تشریح نمایم.
گروه اول (جامعه توده وار)، گروهی است که خود را نمی شناسد و به حقوق خود و دیگران واقف نیست، این گروه همانطور که نسبت به حقوق خود بی اعتناست، نسبت به حقوق دیگران نیز وقعی نمی گذارد، اما گروه دوم یعنی "جامعه مدنی و متشکل"، خود را می شناسد و به حقوق خود و دیگران واقف است و تلاش می کند ضمن کسب حقوق خود، به حقوق دیگران نیز احترام بگذارد. عجیب است که گروه سوم یعنی "جامعه لابی" در عین آنکه خود را نمی شناسد، اما به حقوق خود و دیگران به خوبی واقف است. شگفت انگیزتر آنکه لابی حقوق خود را از پس دستاویز قرار دادن حقوق دیگران کسب می کند.
تقریبا از پیش می توان حدس زد که جامعه مدنی از چه چیزی حمایت و با چه چیزی مخالفت می کند اما کمتر می توان از مواضع لابی ها نسبت به مسائل پیش رو سر درآورد، دلیلش هم آن است که جامعه مدنی، از تحولات و تغییرات مستقیم و "روراست" نفع می برد یا آسیب می بیند! اما جامعه لابی به طورغیرمستقیم و از رویدادهای غیر مستقیم! منتفع شده یا آسیب می بیند.
لابی از نفوذ خود در همه گروه ها بهره می برد، از گروه کارگزاران گرفته تا فرهیختگان و ثروتمندان! همه آنها را در جهت اهداف خود به خدمت می گیرد، لابی حتی از جامعه توده وار و غیرمتشکل و غیرشفاف نیز به عنوان ابزار"فشار" بهره می برد! بیشتر مواقع حتی در پوشش نهادهای مدنی ظاهر می شود و از وجاهت چنین نهادهایی در نزد افکار عمومی بهره می برد. لابی حتی سایه به سایه نهادهای مدنی، "نهادسازی" می کند تا از"جامعه مدنی"عقب نماند.
"جامعه مدنی" تحول را از پایین و از درون خود و بنابه تمایلات حداکثری جامعه پیگیری می کند، اما "جامعه لابی" بنابه منافع خود، تغییرات و جابجایی ها را از بالا دنبال می کند. یعنی "جامعه لابی" و "جامعه مدنی" دو طیف مقابل و متضاد هم هستند، گسترش هر چه بیشتر جامعه مدنی به تنگ شدن عرصه لابی می انجامد. لابی به دنبال دستیابی قدرت، ثروت و اطلاعات به هر دری می زند! چون این موارد، هم جز"خواست" اوست و هم جز"ابزار" خواست اوست. جالب است که لابی در کشورهای مدرن و پیشرفته از رسانه ها به عنوان ابزار بهره فراوان می برد، اما بر عکس در کشورهای جهان سوم از فقدان آنها سود می برد.
در جوامع امروزی، لابی نزدیکی زیادی به گروه کارگزاران (مسئولان سیاسی)، گروه ثروتمندان، گروه متولیان ادیان و جامعه توده وار دارد، اما از گروه جامعه مدنی و گروه فرهیختگان فاصله بیشتری دارد. وجود چنین فاصله ای خواست لابی ها نیست بلکه این فرهیختگان و جامعه مدنی هستند که کمترین روی خوش را به لابی ها نشان می دهند.
اکثرمشکلات اساسی که امروز"جامعه مدنی جهانی" از آن رنج می برد را لابی ها ایجاد می کنند. لابی ها موجوداتی هستند که هیچگونه هویت اجتمایی ندارند اما تمام بهره اجتمایی را می برند. آنها موجوداتی هستند که با شبه تشکیلات مدنی که ایجاد می کنند به خود و اعمالشان هویت می بخشند، یعنی در اکثر موارد فعالیت های آنها در زیر چتر نهادهایی موجه و مدنی صورت می گیرد.
در اکثر جوامع خصوصا جوامع دموکراتیک گروهایی نظیر ثروتمندان و کارگزاران لزوما نمی توانند تحدید کننده جامعه مدنی باشند، چرا که این گروها به طور طبیعی با گردش سرمایه و گردش مسئولیت سیاسی زنده هستند. این "لابی ها" هستند که برای حفظ منافع خود، گروهای یاد شده را ترغیب می کنند تا جامعه مدنی را محدود کنند. تحدید "جامعه مدنی نیمه جان" در کشورهایی نظیر ایران نیز بازتاب اقدامات جهانی همین لابی هاست. آنها با نفوذی که دارند خواسته های جامعه مدنی را به انحراف می کشانند! و در"انتخاب مسئولان سیاسی" توسط شهروندان اختلال ایجاد می کنند. معمولا قدرت، ثروت و شهرت در دست کسانی است که از نفوذ آنها برخوردار بوده و یا با آنها مراوده داشته باشند.
بدین ترتیب جامعه مدنی کشوری مانند آمریکا و جامعه مدنی ضعیف و نیمه جان کشوری چون ایران هر دو از اقدامات لابی ها خسارت می بینند و هر دو می توانند نسبت به این جریانات طفیلی و پنهان موضع مشترک داشته باشند و دست این دلالان و واسطه گران بین المللی را رو کنند.
این دلالان از یک طرف بین دولت های دموکراتیک نظیرآمریکا و حکومت های خودکامه ای نظیر ایران "پل" می زنند، و از طرف دیگر بین جامعه مدنی کشورهای دموکراتیک با جامعه مدنی نیمه جان کشورهای استبدادی نظیر ایران "سد" می سازند. آن "لابی" که بین حکومت های دو کشور پل می زند، در واقع جامعه مدنی هر دو کشور را دور می زند تا به منافع خود دست یابد، آن "لابی" هم که بین جوامع مدنی کشورها سد می سازد و از مسلمان و اجنبی سخن می گوید قصد دارد در جوامع مدنی سراسر جهان شکاف ایجاد کند تا به منافع پنهان خود دست یابد، لابی ها در تامین منافع خود مکمل یکدیگر هستند (وجود این دو "گونه" لابی را به وضوح می توان در خارج و داخل ایران مشاهده کرد)
گروه فرهیختگان و گروه جامعه مدنی، تنها گروهای امیدوارکننده ای هستند که می توانند دست لابی ها را رو کنند، وگرنه بسیاری از اهل ثروت، قدرت و شهرت، خود در معرض لابی هستند. البته هستند صاحبان قدرت، ثروت و شهرتی که تن به خواست لابی ها نمی دهند.
لابی ها، گردش دانش، انرژی و سرمایه را در جامعه دچار اختلال می کنند، آنها با نفوذ در مراکز قدرت و به راه انداختن سوژه های متناسب با اهداف خود، رابطه بین جوامع مدنی کشورها را با مشکل مواجه می کنند و ارتباط آنها را به هفت خان رستم می کشانند، ارتباط مستقیم شهروندان کشورها را برای سرمایه گذاری، تامین انرژی و مواد اولیه، صادرات و واردات مختل می کنند و چنین ارتباطاتی را تنها با واسطه خود ممکن می سازند. آنها هر اندیشه ای را که بر خلاف منافع شان باشد بایکوت خبری می نمایند و صاحب اندیشه را نیز در صورت لزوم "ناک اوت" می کنند. آنچه که به صورت عامیانه می توان در مورد لابی گفت آن است که لابی یک دلالی مدرن، پیچیده و بین المللی است.
همانطور که گفته شد معمولا رایزنی های آشکار نیز به عنوان لابی تعبیر می شود اما آنچه که منظور نظر این یادداشت است و آنچه که دشمن "جامعه مدنی" است، لابی پنهان است که به مافیا شباهت دارد. جامعه مدنی وظیفه دارد همانگونه که توده ها را برای ورود به جامعه متشکل و شفاف، ترغیب می کند، لابی ها را نیز به خود ترغیب کند. راه ترغیب توده ها برای ورود به جامعه مدنی تقویت آنهاست، اما تنها راه ورود و تمکین لابی به قواعد جامعه مدنی، تقویت خود جامعه مدنی است. با تقویت هر چه بیشترجامعه مدنی، لابی تحلیل می رود. به دلیل آنکه "جامعه مدنی تمام کشورها" منافع مشترکی با یکدیگردارند، در صورت ارتباط و آگاهی از وضعیت یکدیگر می توانند ضمن تقویت خود، "لابی" را نیز ناکارآمد کنند و جامعه لابی را در خود حل نمایند.
همانطور که قبلا بارها اشاره کرده ام، امروزه دولت ها بیش از آنکه کارکرد داخلی داشته باشند کارکرد خارجی پیدا کرده اند، یعنی "دولت" در جهان امروز زمانی ارزش وجود دارد که بتواند در مناسبات خارجی برای کشور تحت مدیریت خود درآمد اقتصادی ایجاد کند. این "درآمدزایی" تنها از طریق ارتباط با دولت ها و جوامع دموکراتیک و مدنی امکانپذیراست. یعنی دولت باید شرایطی فراهم آورد که شهروندانش بتوانند تحت ضوابطی دموکراتیک با دولت ها و جوامع مدنی سایر کشورها وارد معاملات تجاری و فرهنگی شوند. دولتی که صرفا کارکرد داخلی داشته باشد و جامعه مدنی و شفاف خود را سرکوب کند، فقط می تواند عامل همان لابی ها باشد.
دولت پیرامون مسائل داخلی کار چندانی ندارد چرا که ساماندهی مسائل داخلی و رتق و فتق امورعمدتا به عهده جامعه مدنی و نهادهای برآمده از اراده شهروندان است. آن قدرتی که تحت نام زیبای "دولت" در امور داخلی دخالت می کند فقط و فقط منابع انسانی و توانایی شهروندان را نابود می کند. امروزه "دولت" به قدرتی گفته می شود که بدنبال منافع ملت در روابط بین الملل باشد.
آنچه که امروز "دولت اسلامی" به آن می پردازد، سرکوب منابع انسانی داخل کشور و شعار نابودی برخی قدرت های خارجی است. همه می دانیم که او توان نابودی هیچ قدرتی را در خارج از کشور(جز مخالفان سیاسی اش) را ندارد، بلکه با چنین شعارهای آتشینی، آتشی فراهم می آورد تا مخالفان داخلی اش را زنده زنده در آن بسوزاند و مخالفان ایرانی خارج از کشور را به تحلیل های غلط بکشاند. و گرنه از این شعارها فقط لابی ها و دلالان بین المللی هستند که بهره می برند. اگر روزی به شعارها پایان داده شود، آن روز، روز پایان عمر چنین مترسک هایی خواهد بود، چه آن زمان که به سرشان زده باشد و بخواهند اقدام به عملی کردن آن شعارها کنند و یا، چه آن زمان که بخواهند دست از آن شعارهای بیهوده بردارند.
در صورت خاتمه دادن به "شعار" و "جوسازی"، این مترسک ها دیگر نفعی برای لابی ها نخواهند داشت، چرا که در آن صورت نه قدرت سرکوب و محدود کردن جامعه مدنی داخل را خواهند داشت، و نه قدرت
جبهه سازی و شکاف با جامعه مدنی خارج را! شکستن فضای "جو زده" و "شعار آلود" تنها از طریق گفتگو با جامعه جهانی امکان پذیر است. باید خواست های "جامعه مدنی" ایران را به جهانیان معرفی نمود تا ادعاهای این مترسک ها در چشم جهانیان به عنوان خواست جامعه مدنی ایران تلقی نشود.
امروز کمتر کسی است که نداند، اگر این خیمه شب بازی ها نباشند و اگر جهان در یک شرایط با ثبات باشد انرژی (نفت و گاز) نیز با ارزشی تقریبا ثابت به چرخه اقتصاد جهانی وارد خواهد شد و جریان زندگی اقتصادی همه شهروندان جهان را شکوفا خواهد کرد، البته اگر لابی بگذارد!
لابی ها می خواهند از طریق برخی از حکام به ما بگویند مجبورهستید بین "جنگ، کشتار، آوارگی، تجزیه کشور" و "ایران رفسنجانی گونه" یکی را انتخاب کنید ما باید به جامعه جهانی بگوییم وجود حکومت دموکراتیک در ایران تنها راه تامین منافع همه ماست.
لابی ها اجازه نمی دهند تا حق جامعه مدنی ایران در جهان به رسمیت شناخته شود، آنها ایران و ایرانی را با رفسنجانی و احمدی نژاد به نمایش می گذارند. رفسنجانی و احمدی نژاد ایرانی هستند اما با "جامعه مدنی ایران" هیچگونه نسبتی ندارند، این افراد یا جز جامعه لابی هستند (مانند رفسنجانی و مدلهای مشابه اش) و یا جز جامعه توده وار هستند مانند (احمدی نژاد و پیروانش)!
بدین ترتیب ما (مخالفان رژیم) باید صدا و بلکه فریاد خود را به جامعه مدنی کشورهای پیشرفته برسانیم، و بگوییم آنطور که لابی ها و دلالان جهانی می خواهند و از زبان احمدی نژاد می گویند، ما ملتی خطرناک نیستیم ما قصد تحدید شما را نداریم، و خطاب به آنان بگوییم: اگر این حاکمان مترسک و دست ساز که به همت جوسازی دلالان جهانی بر مسند قدرت نشسته اند، به زیر کشیده شوند، شما می توانید به انرژی ارزانتری دسترسی پیدا کنید.
همچنین می توانیم به صاحبان صنایع بگوییم: شما می توانید در سرزمین های امن به سرمایه گذاری و تولید بپردازید.
اگر از سردمداران این رژیم، شعارهای توخالی را بگیریم، دیگر چه توجیهی می توانند برای تهییج مردمان ساده دل داشته باشند؟ آیا دیگر وجود خارجی خواهند داشت؟ پس لابی ها، آن فضایی را که لازمه دوام این دیکتاتورهاست به خوبی می شناسند و به آسانی فراهم می آورند.
ما باید جامعه مدنی و فرهیختگان و دیگر گروهای اجتمایی کشورهای دموکراتیک را به نظارت هر چه بیشتر حکام (گروه هفتم) خود ترغیب کنیم تا در دام اقدامات لابی ها نیفتند و منافع شهروندان خود را فدای امیال واسطه گران و دلالان نکنند.
اقدام گنجی و تلاش بین المللی او از جمله راههای نجات ما از یوغ استبداد است چنین اقداماتی می تواند "حق" جامعه مدنی ایران را به میان جامعه جهانی ببرد و مصونیت جامعه نیمه جان مدنی در ایران را بیشتر و بیشتر کند! اگر اقداماتی از این دست به صورت گروهی و اپوزیسیونی صورت گیرد قطعا تاثیری به مراتب بیشتر خواهد داشت.
به نظر من اقدام گنجی در مقایسه با اقدامات و"تحلیل های" برخی از تحلیل گران ایرانی "صدای آمریکا" بسیار با اهمیت و راهگشاست. اطلاع رسانی پیرامون جامعه مدنی ایران در صدای آمریکا بیشتر مصرف داخلی دارد و بسیار مغتنم است، اما "صدای آمریکا"، صدای ما را به جامعه جهانی نمی برد. در جایگاه تحلیلگر سیاسی صدای آمریکا فقط می توان فریاد ظلم به ایرانیان را به گوش ایرانیان رساند، حتی می توان لابی داخلی و بین المللی رژیم را برای ایرانیان برملا ساخت. اما متاسفانه می بینیم برخی تحلیل گران ایرانی در این رسانه، کمتر از این فرصت استفاده می کنند، اکثریت مطلق مردم ایران بیش از همه می دانند که چه جور و ظلمی به آنان می رود، تنها با تکرار در بیان این ظلم ها دردی دوا نمی شود. برخی از این دوستان*** آنقدر سرگرم ارائه تحلیل های خاص خود هستند که حتی وقتی گوینده صدای آمریکا از وضعیت سهیل آصفی در زندان می پرسد، تحلیل گر ما با بی توجه ای و ارائه بحثی دیگر از این موضوع می گذرد.
در همین جا بر خود لازم می دانم به سهم خود از تلاش های صدای آمریکا و گویندگان صادق آن برای پیگیری اخبار فعالان سیاسی ایران نهایت تشکر و قدردانی را بنمایم.
باید صدای خود را علاوه بر داخل به گوش جهانیان نیز برسانیم، زمانی جامعه جهانی به وجود جامعه مدنی ایران پی خواهد برد که صدای ما را بشنود و گرنه سخن رفسنجانی و احمدی نژاد معرف جامعه ایرانی خواهد شد.
همین جا باید از روزنامه نگاران سرشناس بخواهم که همت کنند و صداهای جامعه مدنی اما نحیف ایران را برای مطبوعات و نهادهای مدنی خارجی ترجمه کنند تا صداها شنیده شود.
امروزه جامعه گسترده ای در ایران وجود دارد که می داند، "قانون" یعنی آن دستورالعملی که نمایندگان واقعی مردم وضع کرده باشند. امروزه کمتر کسی است که نداند فساد، تبعیض و نابرابری را تنها از طریق نهادهای مدنی قوی و مطبوعات آزاد می توان کنترل و مهار کرد، اما شاهد هستیم که رژیم ایران احزاب و مطبوعات را پایگاه دشمن می داند و نهادهای امنیتی را برای کشف فساد و نابرابری به کار گمارده است نیروهایی که خود فساد می کنند و مخالفان این نابرابری ها را نیز از دم تیغ می گذرانند.
به راستی با چه مکانیسمی می توان به ابعاد پیچده جامعه نظارت کرد تا فساد و نابرابری رخ ندهد؟ کمتر کسی است که امروز پاسخ این سوال را نداند! برای آنکه لابی ها پنهان بمانند لازم است تا مطبوعات و صدای مردم پایگاه دشمن خوانده شود!
----------------------------------------------
* به طور مثال مطلبی تحت عنوان: اپوزیسیون ایرانی در شرایط جدید خاورمیانه چه خواهد کرد؟ منتشر شده درخبرنامه گویا و اخبار روز به تاریخ یکشنبه ۲۵ دی ۱٣٨۴ )
**برای کوتاه شدن مطلب در یادداشتی تحت عنوان «حمایت خارجی، حق یا مستحق» به موضوعات بیشتری خواهم پرداخت
*** دکتر علیرضا نوری زاده در برنامه تفسیر خبر
|