روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۰ مهر ۱٣٨۶ -
۱۲ اکتبر ۲۰۰۷
دیدارآینده لاریجانی
سولانا، پاسخ به چند سوال
آیا غربی ها، بهانه های دیگری را پیش نخواهند کشید؟
نقطه عطف در سخنان رهبری
هشدار روحانی درباره اوضاع کشور
گوردون براون و دروغ در روز روشن!
حذر از معامله با خرس، هیچ قراردادی را امضا نکنید!
روزنامه جام جم از قلم صباح زنگنه، دیپلمات ایرانی، با عنوان: مذاکرات تهران نوشته است:
هیات اعزامی آژانس بین المللی انرژی اتمی به تهران، برای چندمین بار در ظرف دو، سه ماه اخیر، با مقامات کشورمان وارد مذاکره شد.
معاون مدیرکل آژانس در این دور از مذاکره با معاون دبیر شورای عالی امنیت ملی، سعی خواهد کرد، در چارچوب توافق نامه میان آژانس و جمهوری اسلامی ایران به نتایجی برسد تا در گزارش خود به مدیرکل آژانس، علامتی از پیشرفت در مذاکره منعکس کند.
در این خصوص نکاتی نیاز به بررسی و طرح دارد:
۱ـ کشورهای اروپایی از فشار امریکا در توسعه تحریم ها و محاصره اقتصادی ایران و یا تهدید به استفاده از اهرمهای فشار روانی و نظامی، سعی کردند فاصله بگیرند.
۲ـ تحرکات آقای سارکوزی و تلاش وی برای حمایت از سیاست های امریکا در میان اروپاییان که گویی مدیر روابط عمومی امریکا است، تاکنون توفیقاتی به همراه نداشته است. البته سارکوزی که با مشکلات و معضلات اقتصادی فراوانی روبه رو است و از قافله تقسیم غنایم عراق بازمانده است، به این اندیشه افتاده است که شاید به این وسیله از جیب مالیات پردازان امریکایی بهره مند شود.
٣ـ همین فرانسه، در هفته گذشته برای راه اندازی رآکتورهای اتمی در کشورهای جهان سوم اعلام آمادگی کرد که این نوع مواضع دم خروس را نشان می دهد!
۴ـ در هفته گذشته مقامات برخی کشورهای عرب حوزه خلیج فارس از تحریمهای امریکا و اروپا علیه ایران، ابراز نگرانی کرده اند، چرا که این تحریم ها، بزرگترین شریک تجاری امارات عربی متحده و چند کشور دیگر را دچار مشکل کرده و در نتیجه اقتصاد آنان هم آسیب جدی و بنیادی خواهد دید.
۵ـ مهلتی که کشورهای ۱+۵ برای بررسی پرونده هسته ای ایران در شورای امنیت سازمان ملل قائل شدند، در واقع مهلتی است برای حفظ وجهه خود و گریز از فشارهای گوناگون اقتصادی و سیاسی و نیز گریزگاهی است به سوی راه حل های سیاسی.
۶ـ در این مجموعه از عوامل و با افزایش نگرانی ها و اضطراب های کشورهای غربی و منطقه، تنها راه حل قابل پذیرش از سوی همگان همین مذاکرات آژانس و مقامات مسئول ایرانی خواهد بود.
۷ـ اما این مذاکرات روز به روز به نقاط حساس تر و دقیق تر می رسد. سوال اینجاست که آیا ایران مسئولانه به تعهدات خود در توافق با آژانس عمل خواهد کرد؟ و اگر عمل کند آیا اعتمادسازی مورد نظر غربی ها تامین خواهد شد؟ و آیا غربی ها، بهانه های دیگری را پیش نخواهند کشید؟
٨ـ دیدار آینده لاریجانی ـ سولانا، می تواند در پاسخ به سوال های بالا، با توجه به اعلام آقای لاریجانی مبنی بر این که ایران در اجرای توافقات خود جدی است و به دنبال خرید زمان نیست ، آینده این نوع مذاکرات را روشن کند. سخنان رئیس جمهور کشورمان در این بعد نیز روشن است؛ ایران به مرحله ای از پیشرفت های فنی رسیده که هیچ گونه عقب نشینی از این دستاوردها قابل تصور و پذیرش نیست.
۹ـ به نظر می رسد توافقات آژانس و ایران و عمل کردن به الزامات آن که از طریق مذاکرات جاری قابل دسترسی است، تنها راه حلی است که می تواند حفظ آبروی کشورهای مذاکره کننده با ایران، تلقی شود. جمهوری اسلامی ایران هم باید دقتهای لازم را مد نظر داشته باشد. قاعده برد ـ برد عمل شود.
دروغ در روز روشن؟!
دکتر محمد علی مهتدی در روزنامه اطلاعات با عنوان: دروغ در روز روشن!؟ نوشته است:
بالاخره گوردون براون، نخست وزیر انگلستان، در جلسه دوشنبه گذشته مجلس نمایندگان این کشور، استراتژی جدید خود در عراق را بیان کرد. طبق این استراتژی، نیروهای انگلیسی در جنوب عراق تا بهار آینده تا حدود نصف یعنی ۲۵۰۰ نفر کاهش می یابد و مأموریت آنها نیز از نیروهای عملیات رزمی به مأموریت نظارتی تبدیل می شود.
این جلسه که مستقیماً از شبکه های بین المللی پخش می شد از هر جهت تماشایی بود. نمایندگان یکی پس از دیگری گوردون براون را در مورد مقاصد و عملکرد نیروهای انگلیسی در عراق و افغانستان سوٌال پیچ کرده بودند. سوٌالی که بارها با لحن اعتراض تکرار شد این بود که ظرف سه سال و اندی که از اشغال عراق می گذرد حدود یک میلیون عراقی کشته شده اند، یک میلیون نفر دیگر نیز در داخل سرزمین خود در آوارگی به سر می برند و بیش از دو میلیون نفر از عراق گریخته اند و کشور از هر نظر ویران شده، بنابراین شما در این مدت چه کرده اید و چه دستاوردی دارید و این نیروها در عراق چه می کنند و چه مأموریتی دارند و چرا آنها را فوراً به میهن برنمی گردانید؟
در واقع سوٌالها و اعتراض های نمایندگان، همان سوٌالها و اعتراض های هزاران نفری بود که همزمان در خیابانهای اطراف مجلس نمایندگان تظاهرات گسترده ای را برپا کرده بودند و ضمن شعار دادن بر ضد جنگ و علیه سیاستهای دولت انگلستان خواستار بازگرداندن سریع نیروها نه فقط از عراق، بلکه از افغانستان نیز بودند.
و اما پاسخهای نخست وزیر، براون، یادآور بحثها و توجیهات نخست وزیر سابق، تونی بلر و نیز جورج بوش، رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا بود. ماحصل پاسخها این بود که: بالاخره ما دیکتاتور خون آشامی مانند صدام حسین را به زیر کشیده ایم و آزادی و دموکراسی را به این کشور برده ایم و اینک عراق برای خود دولتی دارد و نیروی انتظامی و یک ارتش ۰٣ هزار نفری که ما همچنان به دادن آموزش به آنها ادامه می دهیم و این نیروها بزودی قادر خواهند بود مسئولیتهای خود را برعهده بگیرند و اوضاع عراق را امن کنند تا ما بتوانیم نیروهای خود را فراخوانیم!
شک نیست که این پاسخها حتی یک راننده تاکسی در خیابانهای بغداد را نیز قانع نمی کند چه رسد به نمایندگان مجلس انگلستان! مگر شما نذر کرده اید که هر جا دیکتاتوری هست بدانجا لشکر بکشید؟ پس چرا به مصر و اردن و عربستان و… لشکر نمی کشید. وانگهی مگر نه اینکه این دیکتاتورها را شما خود روی کار آورده اید یا مورد حمایت قرار داده اید؟ و اصولاً مگر هدف اعلام شده شما نابود کردن سلاحهای کشتارجمعی نبود؟ و وقتی ثابت شدکه در عراق هیچ سلاح کشتارجمعی وجود ندارد گفتید هدفتان مبارزه با تروریسم است. اما از زمانیکه شما قدم به افغانستان و عراق گذاشته اید فعالیتهای تروریستی در این منطقه صدبرابر شده است، بطوریکه اکنون هر روز بیش از یکصدنفر در عراق قربانی تروریسم می شوند.
آنها در روز روشن دروغ می گویند! و جالب است که انتظار دارند دیگران این دروغها را باور کنند. حتی مدتی قبل که آقای براون گفت می خواهد یک هزار نفر از نیروهای انگلیسی را فراخواند معلوم شد که پانصد نفر از این یکهزار نفر اصولاً هنوز اعزام نشده اند تا فراخوانده شوند، و از پانصد نفر باقیمانده نیز ۲۷۰ نفر قبلاً فراخوانده شده اند و آقای براون در واقع ۲٣۰ نفر را به انگلستان بازگردانده است!
چرا دروغ می گویند؟ دلیلش این است که آمریکا و انگلستان و دیگر همپیمانان دو سناریو را در عراق و در منطقه خاورمیانه دنبال می کنند: یکی سناریوی اعلام شده، یعنی ایجاد دموکراسی و آزادی و احقاق حقوق زنان و کمک به مبارزه با بیکاری و بیسوادی و فقر تا بدینوسیله زمینه پیدایش و رشد تروریسم از بین برود، و اینها همان اهدافی است که آمریکا در طرح خاورمیانه بزرگ برشمرده و مدعی است که آنها را همچنان پیگیری می کند.
اما سناریوی دوم سناریویی است که رسماً اعلام نشده اما عملاً دنبال می شود و آن عبارتست از معماری مجدد خاورمیانه و تغییر مرزهای سایکس ـ پیکو و تجزیه کشورها براساس تقسیمات قومی و فرقه ای و دامن زدن به اختلافات مذهبی و ایجاد هرج و مرج سازنده و خلاق و سرانجام ایجاد یک خاورمیانه جدید عاری از هرگونه
اقتدار و اهرم قدرت و مقاومت و ابدی کردن درگیریهای فرقه ای در این منطقه. همه اینها به هدف تصاحب ذخایر نفتی منطقه و تأمین امنیت کامل برای اسرائیل و به عبارت دیگر ـ همچنان که رهبر فرزانه انقلاب اسلامی ایران بیان کردند ایجاد خاورمیانه ای به پایتختی اسرائیل!
برای آنکه دروغها فاش نشود، باید این دو سناریو حداقل در ابعادی که بتوان دیگران را فریب داد، با یکدیگر تطابق داشته باشد. اما اینک زاویه بین این دو سناریو به ۱٨۰ درجه نزدیک شده و شرایطی پیش آمده که دیگر حتی افراد عادی کوچه و خیابان نیز این دروغها را باور نمی کنند.
آخرین سوٌال از آقای براون این است که نیروهای انگلیسی از بهار آینده به بعد قرار است بر چه چیزی نظارت کنند؟ نمی دانیم نخست وزیر انگلستان چه پاسخی در آستین دارد، اما آنچه وی بر زبان نخواهد آورد این است که: نظارت بر کشتارها و زد و خوردهای فرقه ای و مذهبی و پیشبرد طرح تجزیه!
اینک اگر کنگره آمریکا طرح تجزیه عراق را تصویب می کند به این دلیل است که آنها تصور می کنند مرحله تمهیدی برای آماده کردن زمینه تجزیه با موفقیت به پایان خود نزدیک می شود و مرحله اعلام هدف نهایی نزدیک شده است. بیخود نیست که خانم نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا صراحتاً می گوید که: جنگ در عراق تا ابد ادامه خواهد یافت!
یک نقطه عطف
روزنامه اعتمادملی در سرمقاله دیروزش: حکمت هایی از سخنان مقام معظم رهبری نوشته است:
سخنان مقام معظم رهبری در جمع نخبگان دانشجویی حاوی نکات ارزشمند و قابل توجهی است. بخشی از فرازهای سخنان ایشان می تواند به عنوان یک نقطه عطف تلقی شود. حق شناسی حکم می کند قدردان این دیدگاه ها باشیم تا ان شاءالله در تمام سطوح سیاسی و اداری کشور این نگرش بتواند به عنوان یک نگره موثر ساری و جاری شود.
مقام معظم رهبری ضمن بیان سیاست عمومی رهبری در حمایت از دولت ها در حال حاضر و ادوار گذشته بر این مهم تاکید داشتند که حمایت رهبری به معنی صحه گذاردن بر تمام امور و جزئیات اجرایی و اداری کشور نمی باشد. چه بسیار تلاش ها از سوی برخی افراطیون و شیفتگان افراطی دولت که هر حرف و حرکت خود را به رهبر معظم انقلاب نسبت داده، راه را بر هرگونه انتقاد و رهگشایی جدیدی مسدود می کردند.
نقطه عطف سخنان رهبری پرداختن به مقوله نظری و عملی ولایت فقیه در کشور است. اینکه رهبری، مابین احتمال عدم اعتقاد به ولایت فقیه و ضدیت و دشمنی با آن تفاوت قائل هستند، می تواند به عنوان یک فراز در تحمل حکومت در عرصه نظر و عمل ارزیابی شود. دنیای امروز، جهان فکر، اندیشه و تعامل نظریه ها است، اینکه در آینده بتوان امیدوار بود که به صرف داشتن تنها یک نظر، کسی را نمی توان از حقوق سیاسی و شهروندی محروم کرد، گامی بلند به سوی استقرار مردم سالاری دینی است. با این فراز از سخنان رهبری باید معقول و متین برخورد کرد. طبق این مبنا، نه می توان طرح افراطی و رادیکال اندیشه های خام را برتافت و به تضعیف پایه ها و ارکان نظام اسلامی پرداخت، و نه به صرف قدسی انگاری آن حق تکفیر کردن نحله های نظری غیررایج را داشت. از دیگر سو مساله انتقاد کردن و حق طبیعی پرسیدن از سوی دانشجویان، فراز مهم دیگری از این بیانات محسوب می شود. این جمله رهبر معظم انقلاب نیازمند تامل مجدد است؛ همیشه گفته ام که باید از روزی بترسیم که جوان و دانشجوی ما انگیزه طرح مساله و سوال نداشته باشد.
پرسش، افق های محدود را نمی شناسد. خواست رهبری برای ایجاد فضای بهتر و راحت تر نقد و پرسش، نیازمند فراهم آوردن شرایط این درخواست مهم است. متاسفانه بعضی مواقع فضای مطلوبی در اختیار دانشجویان و حتی اساتید در طرح و ایراد نظرات متفاوت و پرسش های علمی و ناقدانه و البته ضرورتا غیرغرض ورزانه، فراهم نمی باشد که با این رویکرد صریح رهبری امید آن هست که مسئولان امر در این باره طرحی نو دراندازند و وسعت نظر پیدا کنند.
وقتی از پرسیدن استقبال می شود، دامنه و حوزه های آن نیز محل توجه است. کبوترهای خیال و ذهنیت آدمی هرچند باید جلد باشند، اما باید از افق های دوردست برای پرواز ذهن سود برد. در غیر این صورت با جامعه ای ساکت و منجمد روبه رو خواهیم بود. جامعه ای که به ظاهرا آرام است، اما فاقد پویایی، تحرک، دانش و اثرآفرینی است. لزوما چنین شرایطی با خواست رهبری نظام در تعارض است.
هیچ قراردادی را امضا نکنید
روزنامه صدای عدالت دیروز نوشته ای از مسعود بهنود نویسنده و روزنامه نگار ایرانی مقیم لندن با عنوان: حذر از معامله باخرس داشت، که در پی نقل شده است:
چند روز دیگر اجلاس سران کشورهای حاشیه بحرخزر در تهران برپا می شود و این می تواند حادثه مهمی برای ما ایرانیان باشد، آن قدر مهم که جای مجامله و شوخی نگذارد. برای این اجلاس قرارست ولادیمیر پوتین به دعوت هشت ساله جواب دهد و به ایران پا گذارد. سئوال من این است که برای چنین قدم رنجه ای ما چه می دهیم. و پیشنهاد مشخصم این است که نمایندگان ایران برای آن که شرمنده تاریخ نمانند امضای هیچ قراردادی را راضی نشوند چرا که در وضعیتی مناسب برای معامله نیستیم و دیگران در وضعیت مناسب تری هستند. این توازن نابرابر با تبلیغات و شعار و خودنمائی به نفع ما نمی شود. چنان که در جریان نیروگاه بوشهر بخت خود را آزموده ایم حالا از تمام مثال های تاریخی اگر بگذریم.
سئوالم از آن جا مایه می گیرد که دیده ایم در همین دو سال، که دولت آقای احمدی نژاد برای دادن زمینه تبلیغات به هوادارانش، در سیاست خارجی گاهی بسیار گشاده دست عمل می کند. مثالش روابط با مصر، مثالش سفر به امارات، مثالش اصرار امروزه برای مذاکره با آمریکا ـ که هیچ کدام غلط نیست، اما نحوه روبرو شدن ماست که اشکال اساسی دارد، و اگر خلاصه کنیم می شود هیاهو و غوغا در خانه برای شادمان کردن خلق، گردن کج نشستن پیش دیگران در پسله. این از عزت به دورست. ربطی هم به اختلافات مرامی ندارد. منافع کشور را تامین نمی کند چون که حریف این دست را می خواند و گران می فروشد.
پس سئوال از این قرارست که ما چه می خواهیم ـ به قول مردم دوره قاجار قدم انداز کنیم ـ ولادیمیر پوتین را که سنگین می آید و دیر آمده است و خوشحالی دولتیان ما از این دیدار ازچشمش نهان نیست. و می توان بدون داشتن چشم مسلح گزارش های سفارت روسیه در تهران را بازخوانی کرد که به کرملین چه نوشته اند از نیاز ایرانی ها به این سفر. که اولین سفر یک رییس کشور بزرگ بعد از بیست و هشت سال خواهد بود.
جلسه هفته آینده دومین باری است که سران کشورهای پنج گانه با هم جمع می شوند دفعه اول سال ۱٣٨۱ بود. در بیست و دو سالی که از فروپاشی عملی شوروی و استقلال جمهوری های آسیای مرکزی می گذرد، یا دست کم در شانزده سالش مدام بر سر تقسیم منافع بحرخزر مناقشه بوده حتی گاهی به سوی مناقشه نظامی هم رفته. آن بار که سران کشورهای حاشیه بحرخزر جمع شدند، ایران از نظر جهانی در بهترین موقعیت سی ساله گذشته اش بود، اما با این وجود هنوز قانعمان نمی کرد سهم زیر سیزده درصدی که می خواستند برای ایران صاحب تمام ساحل جنوبی در نظر بگیرند. سعی بر این بود که سهم خود را اگر نه پنجاه درصدی که در گذشته با شوروی بود بیست غیک پنجم به تساویف قرار دهیم، اما دیگران نپذیرفتند و تفاهم نامه ای امضا نشد. حالا وضع ما از آن زمان هم ضعیف ترست و برای همین معتقدم بهترست پای امضا نرویم.
در این فاصله اتفاق ها افتاده که مهم ترینش قدرت گرفتن دو ضلع ذینفع در بحرخزرست، روسیه و آذربایجان. اگر به خودمان دروغ نگوئیم و تبلیغات خودساخته فریبمان ندهد ما از آن زمان، به دلیل درگیری در پرونده هسته ای و قطعنامه های شورای امنیت ضعیف تر و منزوی تر هستیم. و این دیگران را در مقام باج گیری قرار می دهد. یا دست کم به این فکر می اندازد، البته چنین نیست که جمهوری اسلامی تا به حال هلو بوده باشد که دیگران غورتش بدهند، سخت گلوگیرست. در همین دو سال که معتقدیم پرونده هسته ای به بد جائی رفت اما سرانجام درایت شورای عالی امنیت ملی کار خود کرد و این نقش آخر در مورد مدالیته خوش نقشی بود که ندیدن و نگفتنش از انصاف به دورست. اما به طور طبیعی دیگران در مقام گفتگو با ایران خود را بالادست می بینند. جمهوری آذربایجان را می توان کوچک شمرد که هست، گرچه معلوم نیست با همین معیار آیا دوبی را هم باید کوچک دانست و قطر را که دارند سهام اکثریت صنایع سوئد را هم می خرند. ولی به هر حال اگر قرار باشد باکو با تبریز غ عمدا نمی گویم تهرانف دماغ به دماغ شود معلوم است که برنده تبریزست، اما در مورد روسیه چنین نیست. روسیه یک قدرت بزرگ جهانی است که از خاکستر شکست استالینیسم و برژنفیسم بلند شده، برخلاف آن که بعضی تصور داشتند با یلتسین به خاک می نشیند نه که ننشست بلکه به شهادت دشمنانش در حال بازپس گرفتن آن کرسی است که پانزده سالی خالی مانده بود.
اگر کسی جای تردید در ذهنش هست به این آمار توجهی کند. درآمد سرانه روس ها در ۱۹۹۹ کمتر از یکصد و هشتاد و پنج میلیارد دلار بود و حالا در عرض هشت سال ۹٨۵ میلیارد شده است، درآمد سرانه شان ماهانه به روبل هزار و پانصد بود و حالا سیزده هزار و هشتصد و ده است، جمعیت ۱۴۶ میلیون بوده و حالا ۱۴۱ است، سرمایه گذاری پایه ای در صنایع نفت و گاز صفر بوده حالا سه و نیم تریلیون روبل شده است. بودجه نظامی شش میلیارد دلار بوده و حالا سی و دو میلیاردست در آخرین سال قرن بیستم هیچ میلیاردر نداشت و حالا پنجاه و سه نفر دارد. این ها به معنای داشتن کارنامه درخشانی در حقوق بشر نیست. این ها به منزله خودداری از دخالت در کار همسایگان نیست. این ها به دلیل داشتن دولت حسنه و با اخلاق نیست. فقط به معنای آن است که در بازی قدرت دست بالاتر دارد.
در این شرایط به امضای قرارداد رفتن، برای همه کسانی که فقط به امروزاندیشه نمی کنند نگرانی ها با خود دارد. نگرانی اصلی هم باید از قضاوت تاریخ و آیندگان باشد. در آن زمان دیگر رسانه های موجود نخواهند بود که به تصور خود سیاه را سفید کنند و دیگر باید حساب پاک باشد چنان شفاف که می دانیم.
ایرانیانی به تازگی از جنگی خونریز باز آمده اند که با همه گفتگوها هزاران جان گذاشتند تا نبازند و هزاران معلول باقی نهادند که هنوز صدای سرفه های دردآگین شان در گوش جان جامعه طنین اندازست و ضجه دردشان از شیمیائی هائی که به ریه فرودادند به هواستد. و دست کم بیست سال فرصت و ثروت کشور به باد رفت تا جنون سردار قادسیه فروکش کند. پس حق با ماست که نگران باشیم از آن چه در این مغازله و معامله بر سر امضای تقسیم منابع بحرخزر خواهد گذشت. تا پنج سال پیش هم که ایران چنین نبود، کشورهای برآمده از دل شوروی به طفیل ارتباطاتی که با عجله با آمریکا و اروپا جوش دادند در برابر خواست قابل اثبات ایران ایستادند، حالا که دیگر اربابی قدرتمند دارند و با همه تموج ها احساس می کنند در موقعیت ایستائی قرار گرفته اند، سئوال این است که چطور به حق ما راضی شوند.
یکی از درس ها که تاریخ برای ماجراهای حساس به جا نهاده، انتخاب موقع و محل مذاکرات و تصمیم گیری های مهم است.
تهرانی های قدیمی می گفتند عاقل عروس پا به ماه را به تیمچه نمی برد. در این مثل ده ها اشارت هست، مهم ترینش این که چون تیمچه حاجب الدوله وسط بازار بود و از هر طرف تا دهانه های بازار راه کم نبود، زن پا به ماه ممکن بود نیازمند حکیم و قابله شود که در دسترس نباشد.
پس به نظر می رسد عاقلانه ترین کار برگزاری مجلس عقدکنانی است بی تعهد و بی قبول، هم پز اهمیت و مرکزیت ایران را به اروپا و آمریکا دادن و هم منتظر موقعیت زمانی بهتر ماندن.
گاه احساس می شود که برای پایوران سیاست خارجی، کارکردن با روسیه و چین و امثال آن ها که مدعائی در زمینه دموکراسی و آزادی بیان ندارند، آسان تر است. چنان که بارها از زبان مقامات شنیده شده که اگر ایران به خواست های اروپا تن بدهد بعدش آن ها سراغ پرونده حقوق بشر می روند که خواست هایشان در آن زمینه اجرا کردنی نیست. و عجب است که کسی هم قبح این سخن را تذکر نمی دهد. تذکر نمی دهد که چنین استدلالی اصلا چقدر علیه دیانتی است که سنگش را به سینه می زنند.
این پایوران خوب است در عین حال که از فضای کنترل شده و سرد چین و روسیه که رسانه ای مزاحم نیست و افکارعمومی هم رعایت کردنی نیست خوششان می آید در نظر داشته باشند سنگینی فضای حاکم زمانی سنجیدنی است که پای مسلمانان چچن به میان می آید که اصلا صدائی درباره آن ها از تهران نمی شنوند، چه رسد به صدائی به اندازه حمایت از فلسطین. این پایوران خوب است به یاد داشته باشند که در این فضای کنترل شده و منظم در عین حال خرسی خوابیده که رنگش سرخ یا سفید، دستکشش مخملی یا پنبه ای به هر حال خرس است و باید از وی حذر کرد.
نوای موذن
سهیل محمودی در یادداشت خود در روزنامه اعتمادملی آورده است:
تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم
سعدی
جشنواره سروش ستایش تجلیل از مناجات خوانان و محققان این عرصه. و نکوداشت موذنانی چون استاد علی بهاری و استاد حسینعلی شریف، در چهارشنبه آخر ماه رمضان. این خبر را وقتی دوست شاعرم، سیدعباس سجادی، مدیر موسسه نغمه شهر داد، نام بعضی نفرات، به یکباره بر روحم تابید. روشنم کرد. بزرگوارانی چون زنده یاد موذن زاده اردبیلی، شادروان محمد غفاری، مرحوم عباس صالحی؛ و استاد عزیز ما، جناب حسین صبحدل، که سخت بیمار است و دعای ما برای سلامت او. که با نوای خود، اذانی جاودانه پدید آورده.
در این سال ها، خاطره های بسیار از دوستی با موذنان نامدار و محققانی در عرصه نیایش، چون هوشنگ جاوید و سیداحمد وکیلیان داشته ام. اما می خواهم، در این مختصر، خاطره ای از استادی نقل کنم درباره نوای اذان…
سال های دهه شصت، با آنکه دانشجو نبودیم، به شوق دیدار و بهره از کلاس های بزرگوارانی چون، شادروان دکتر سیدحسن سادات ناصری، زنده یاد استاد سیدحسین بحرالعلومی، مرحوم استاد دکتر سیدضیأالدین سجادی، استاد شفیعی کدکنی و خوبان دیگری مانند ایشان، سری می زدیم به فضای دانشکده ادبیات و کلاس هایشان. یک روز، در فضای بیرونی دانشکده ادبیات دانشگاه طهران، گرم گفت وگو با دکتر سادات ناصری و دکتر بحرالعلومی بودیم؛ گفتگویی که لحن و طعم مصاحبه هم داشت. و آن بزرگواران این جوانک پرشور آن سال ها را که علاقه مند به ادبیات می دیدند، بی نصیب از راهنمایی ها و ارائه طریق خود نمی خواستند. صحبت صحبت آورده بود. و کلام به کلام پیوسته بود و پیش از ظهر بود. از مأذنه مسجد دانشگاه، پس از صدای تلاوت قرآن، نغمه اذان برخاست.
دکتر سیدحسین بحرالعلومی، در گرماگرم صحبت ما، رشته کلام را گسست، راحت و صریح و بی شائبه تظاهری، رو به ما کرد و گفت: دیگر هرچه بگوییم، سخن بیهوده است. بانگ اذان برخاست. حقیقتی جز این، در جهان نیست. یکی است حقیقت. و آن هم، همان است که این موذن می گوید. کلام را قطع کنید و گفت وگو را تمام کنیم و به سمت مسجد دانشگاه برویم و آستین بالا بزنیم و وضویی بسازیم و دوگانه ای به پیشگاه آن یگانه بگزاریم. و همان طور که حرکت می کرد و ما را هم به پیروی از خویش و رفتن به سمت خاستگاه نوای اذان فرامی خواند، این بیت را هم در گوشمان زمزمه می کرد:
به جز از عشق، که اسباب سرافرازی بود / هرچه گفتیم و شنیدیم، همه بازی بود
حکایت در مورد سریالهای ماه رمضان
روزنامه همشهری با عنوان: عوام زدگی در صدا و سیما نوشته است:
گره های داستانی سریال های ماه رمضان ظرف همین یکی ـ دو روز باز می شود، اما گره های کور حاشیه ای این مجموعه ها برای سازمان صداوسیما همچنان بسته می ماند.
سریال های ماه رمضان به دلیل تداوم حس بینندگان در هر شب و ساعات پخش آن در زمانی که بیشتر مخاطبان پای تلویزیون نشسته اند و همچنین موضوعات آنها همیشه حساسیت برانگیز بوده اند.
اما برای سریال های امسال این حساسیت دوچندان شد تا جایی که برخی شایعات مبنی بر تحریم برخی سریالها از سوی بعضی از علما به گوش رسید. این درحالی است که سازمان صدا و سیما چند ماه پیش هم از طرف جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به خاطر بی توجهی به شئونات شرعی کارت زرد دریافت کرده بود.
از سوی دیگر جز نخبگان دینی، قشرهای مختلفی از فرهیختگان جامعه، به انحای مختلف به نوع برنامه سازی تلویزیون اعتراض کرده اند، اما از آنجا که توانایی نقدونقادی در ما بسیار اندک است، این گلایه ها بیشتر جنبه برخوردن به اشخاص و اصناف تعبیر شد.
ولی آنچه موجب افزایش این اعتراض ها به ویژه با سریال های امسال ماه رمضان شد، رشد آفتی است که بدجوری گریبانگیر سازمان صداوسیما شده و آن هم عوام زدگی است.
درحقیقت محور همه این جبهه گیری ها آن است که تلویزیون در ساحت برنامه ریزی از حوزه اندیشه کمتر بهره می گیرد و درست مانند عوام الناس که راجع به هر موضوعی، حق به جانب اظهارنظر می کنند، در مقوله های مختلف بدون تحقیق و براساس استنباطهای شخصی نویسنده و کارگردان یا حتی سلیقه مدیران دست به تولید می زند.
حتی این عوام زدگی در روند ساخت سریال ها هم تسری یافته و با وجود مشخص بودن زمان هایی چون رمضان، نوروز، محرم یا. . . همه دست اندرکاران ترجیح می دهند، تولید را موکول به دقیقه ۰۹ کنند تا به جای تکیه بر فکر و اندیشه، تنها تابع احساسات لحظه ای خود، کار را پیش ببرند و اتفاقا این نکته را با افتخار بیان می کنند، غافل از این که رسانه ملی که بر این ملی بودن خود می بالد، عرصه بروز احساسات فردی و گروهی و سلیقه ای نیست.
آنچه از رسانه ملی پخش می شود نتیجه گفتمان سیاسی، فرهنگی، اجتماعی نظام است.
شاهد این مدعا، رویکردی است که رسانه های خارجی نسبت به پخش سریالی چون مدار صفردرجه یا به اسم دموکراسی که درباره اعترافات هاله اسفندیاری، کیان تاجبخش و رامین جهانبگلو بود، از خود نشان دادند و تبلیغات سیاسی داخلی در برهه های حساس همچون انتخابات یا روز جهانی قدس و… است که با حجم وسیعی از شبکه های گوناگون صداوسیما پخش می شود.
از همین روست که نخبگان جامعه از این همه عوام زدگی دربرنامه سازی های تلویزیون از رسانه ای که می خواهد دانشگاه باشد، شوکه شده اند.
علی القاعده مسئولان صداوسیما مهم ترین بهانه برای کم توجهی به ساحت اندیشه را حجم بالای تولیدات و چاه ویل آنتن می خوانند.
اما در هیچ کجا تا این حد شبکه های دولتی گسترش نیافته اند که بدون حضور رقیب، مجبور به رقابت با یکدیگر شوند. درست مانند اتفاقی که اکنون رخ داده و برای همین هم هست که هرکدام سعی می کنند فارغ از جنبه های تفکربرانگیز تولیدات، بیشتر به دنبال جذابیت باشند تا احیانا مخاطب بیشتری جلب کنند.
درصورتی که این رقابت از اصل محل مناقشه و تردید است. اگر امکان حضور شبکه های تلویزیونی خصوصی وجود ندارد، دلیلی هم بر رقابت شبکه های دولتی نیست.
به هر حال اکنون فرصت اندکی برای پر کردن شکاف میان نخبگان و رسانه ملی وجود دارد.
حالا تعداد کارت های اخطار از سوی نهادهای مختلف فرهنگی و اجتماعی به شبکه های دولتی تلویزیون روز به روز افزایش می یابد. خردگرایی و دورشدن از عوام زدگی چاره این خلأ است.
تا می توان این گره را با دست باز کرد باید به فکر بود وگرنه باز کردن گره با دندان صورت خوشی ندارد.
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|