تا دست که بگشاید؟...
پیرایه یغمایی
•
در دستِ شفا دیدم، نا سوری مرهم را
در جام شراب سرخ، دلالگی سمّ را
از چرخش ناهموار، شد پنجرهها دیوار
هر خشت پیامی بود، سجادهی ماتم را
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۶ آبان ۱٣٨۶ -
۷ نوامبر ۲۰۰۷
در دستِ شفا دیدم، نا سوری مرهم را
در جام شراب سرخ، دلالگی سمّ را
از چرخش ناهموار، شد پنجرهها دیوار
هر خشت پیامی بود، سجادهی ماتم را
هر پنجهی زورآور، فرزند کُشی دیگر
میزد رقم آخر، دستانی ِ رستم را
تا غنچهی نو خندید، تیرش به دهن بارید
در سینهی گلگون دید، سرب تَر شبنم را
شب؛ این شب بیروزن، از پچپچه آبستن
تا روز چه زاید باز؟، این تودهی مبهم را
صبحی که فرا پیش است، گرگی است که در میش است
در باطن خود دارد، خورشید جهنم را
در موی رهای باد، اینک گرهها افتاد
تا دست که بگشاید، این رشتهی درهم را؟
|