استبداد نابسامانی را همگانی می کند
محمدحسین یحیایی
•
آنچه در چشم انداز دیده می شود در صورت برخورد نظامی، ویرانی، آوارگی، فقر، کشتار و نابودی است، باید با همه توان از جنگ ویرانگر پیشگیری کرد، ایران تاب و تحمل یک جنگ دیگر را ندارد، تلاش روز افزون صلح طلبان می تواند جلو دیوانگان جنگ طلب را بگیرد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۷ آبان ۱٣٨۶ -
٨ نوامبر ۲۰۰۷
ایران کشور کهنسالی است که از دوران باستان تا به امروز گرفتار استبداد به شیوه های گوناگون بوده است، نظام اجتماعی، شیوه تولید، سازمان اداری، جغرافیای سیاسی و ترکیب جمعیتی آن بگونه ای شکل گرفته و رشد کرده است که به آن استبداد شرقی گفته می شود. یکی از ویژه گی های برجسته این استبداد حکومت های فردی است که در آن شاه، فرمان روا با عناوین مختلف در جایگاه ویژه ای قرار می گیرد، قدرت و اراده اش فوق بشر خوانده می شود. از آن رو استبداد به زندگی خود در دوره های مختلف ادامه می دهد، در جامعه مدرن و نیمه مدرن هم به باز سازی خود می پردازد و به شکل های گوناگون باز تولید می شود. در هر دوره موضوعی را دستآویز قرار می دهد که بتواند حاکمیت بی چون و چرای خود را پیش ببرد و از حیرت و تردید که دو اصل مهم برای پرسشگری است دور بماند. حکمرانان در طول تاریخ با پیدایش ادیان از آن درتثبیت و تحکیم قدرت خود استفاده کرده ، گاهی خود را نماینده خدا، گاهی سایه خدا و گاهی هم کارگزار خدا خوانده اند.
با تأسیس دولت صفوی و تغییر مذهب که در زمان شاه اسماعیل اول صورت گرفت و بدلایل سیاسی و ایجاد وحدت در کشور با توسل به قهر برقرار گردید، مذهب شیعه به قدرت سیاسی گره خورد، پادشاهان صفوی خود را سلطان خواندند که هم مقدس اند و هم با امام غایب ارتباط دارند و از وی اجازه قیام گرفته اند، شاه اسماعیل خود را نواب می خواند و منصب خود را نیابتی می دانست که از سوی امام زمان تا ظهورشان به وی داده شده است( لمبتون، دولت و حکومت در اسلام). صفوی ها برای رسیدن به اهداف سیاسی خود به گرد آوری روحانیون شیعه از مناطق مختلف پرداختند و برخی از روحانیون برجسته شیعه را از جبل عامل به ایران دعوت کرده، در جایگاه برجسته ای قرار دادند تا دولت اسلامی صفوی را تقویت نظری کنند. آنان هم از فرصت بدست آمده استفاده کردند هم پادشاهان صفوی را مقدس خواندند و هم موقعیت خود را در بین توده های مردم تقویت کردند. در این راستا پادشاه را سلطان عادل، سایه ی خدا و منصب او را از اجزای نبوت خواندند( همان اثر، ص ۴٣۵) این در شرایطی بود که پادشاهان صفوی به خشن ترین روش مردم را سرکوب می کردند و مخالفت با خود را مخالفت با خدا می دانستند. اینگونه وحدت نهاد پادشاهی، حکمرانی و قدرت سیاسی با دین و باور های مذهبی زمینه ساز و توجیه گر استبدادی شده است که سال های طولانی ایران و مردم آن را به اسارت گرفته است.
با فروپاشی دولت صفوی روحانیت شیعه برخی ازامتیازات خود را از دست داد و از نفوذ آن در قدرت کاسته شد، در دوره های بعد رفتار، روش و موقعیت روحی و روانی پادشاه بود که چگونه با علمای شیعه رفتار کند و از نفوذ آنان برای پیشبرد اهداف سیاسی خود بهره گیرد. ولی آنچه مسلم است حق الهی سلطنت با حق الهی شاهان همچنان ادامه یافت و پادشاه خود را نماینده خدا در زمین خواند. این یکی از موانع رشد دمکراسی در ایران بود. با انقلاب مشروطه مردم خواهان تغییر این وضع بودند که بتوانند بر سرنوشت خود حاکم شوند و اراده ی خود را جایگزین اراده ی شاه کنند و قدسیت را از مقام شاه جدا سازند، از این رو برخی از روشنفکران که تحت تأثیر رخداد های اروپا بودند به مطرح کردن شعار هایی پرداختند که بتوانند قدرت شاه را محدود سازند و از نفوذ روحانیت در امور سیاسی بکاهند، روحانیت واکنش شدیدی از خود نشان داد و تلاش ورزید که آن را از مسیر واقعی خود منحرف سازد. هنگامیکه مشروطه خواهی و پرسشگری در جامعه گسترش یافت، منافع روحانیت و موقعیت اجتماعی آنها به خطر افتاد به اکراه آن را قبول کرده، مشروطه مشروعه را جایگزین مشروطه واقعی کردند که آن را از درون تهی سازند. به هر رو با تلاش و فداکاری مشروطه خواهان بویژه آزادی خواهان آذربایجان انقلاب مشروطه به ثمر نشست و مبارزه بین سنت و مدرنیته تشدید شد که تا به امروز هم ادامه دارد. یکی از دستآورد های مهم مشروطه تهیه قانون اساسی و تفکیک قوا بود که به نوع ابتدایی آن در جامعه عقب مانده ایران به اجرا درآمد و تهیه قانون به منتخبین مردم سپرده شد، هر چند این اصول و قوانین به اجرا در نیآمد ولی زمینه آگاهی و هشیاری مردم را فراهم کرد و موقعیت و حوزه عمل روحانیت را کمی محدود تر کرد. در این میان سلطنت خودکامه و مستبد قاجار به پایان رسید و رضا شاه پهلوی زمام اور را در دست گرفت.
ایران بین دو انقلاب شاهد دگرگونی های وسیعی شد، جان سختی سنت، شیوه تولید عقب مانده به روش آسیایی، فرهنگ بسته، تسلط مذهب و خرافات بر زندگی توده های مردم مانع ازتغییرات بنیادی بویژه ساختار نظری و فکری جامعه شد، از آن رو تغییرات کند و دگرگونی ها سطحی نتوانست به ژرف اندیشی اجتماعی بیآنجامد و جامعه را از عقب ماندگی اقتصادی و اجتماعی رها سازد. در این مدت نظام سرمایه داری و بازار گسترده جایگزین نظام فئودالی و ملک داری شد و تولیدات صنعتی و شهرنشینی گسترش یافت و ترکیب اجتماعی دگرگون شد، ولی آنچه ثابت و پایدار ماند نظام استبدادی بود که شاه خود را صاحب کشور، قدرت مطلق و پدر تاجدار می خواند که مردم بدون آن مقام قادر به اداره ی خود نیستند و وجود شاه موهبت الهی است که باید در مقابلش کرنش کرد و گوش بفرمانش بود. این بینش همچنان ادامه یافت تا کوچه به پا خواست و خواهان اداره جامعه بگونه ی دیگر شد. بگونه ای که بتواند با اراده ی آزاد خود بر سرنوشتش حاکم شود، از آزادی وجدان برخوردار باشد و از قید و بند های خود ساخته نجات یابد. بنابرین انقلاب بهمن ۱٣۵۷ برای رهایی از استبدادی بود که سال های طولانی یکی از موانع رشد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه بود.
یکی از ویژه گی های مهم استبداد مسدود کردن همه راه ها است، مردمی که پرسشگر باشند و از نظامی که خود را مقدس می داند، اتتقاد کنند به تبهکاری، نادانی و هرج و مرج طلبی متهم می شوند. فساد بر جامعه حاکم می شود ولی رژیم خود را مروج اخلاق می داند. حق و امکان مخالفت با وضع موجود از مردم گرفته شده، گروهی بنام حامی دولت به هر خشونتی دست می زنند و مورد حمایت نهاد های دولتی قرار می گیرند. رژیم های استبدادی بیشترین خشونت را به انسان پرسشگر نشان می دهند زیرا انسان پرسشگر جستجوگر حقیقت و دانایی است که بخود آگاهی برسد و بصیرت وشناخت خود را گسترش دهد. انسان پرسشگر با شناخت خود و جهان پیرامونی به خود هویت می دهد، چیستی خود را می سنجد، حیرت و تردید خود را به رخداد های پیرامونی نشان می دهد، بنابرین گسترش پرسشگری با رشد اجتماعی همسو است، با رشد اجتماعی بر تعداد انسان های پرسشگر افزوده می شود، زیرا آنان با تقلای ذهنی خود خواهان نظارت بر خود، جامعه و جهان اند، از آن رو به شدت از سوی نظام های استبدادی، خود کامه و مطلق گرا سرکوب می شوند. استبداد از نظارت گریزان و خواهان تحمیل اراده ی خویش است، استبداد جامعه را بگونه ای سازمان دهی می کند که در آن تردید به عملکرد نظام مطرح نباشد، زیرا تردید استبداد را به چالش می طلبد و عملکرد آن را مورد سنجش قرار می دهد.استبداد برابر حقوقی انسان ها را قبول ندارد و حکومت نابرابری ها است که خود را پر از رمز و راز نشان می دهد بگونه ای که نیرویی از آن حمایت می کند و کسی یا قدرتی توانایی مقابله با آن را ندارد.
نظام های استبدادی ذهن و عملکرد انسان را کنترل می کنند و آن را بسویی سوق می دهند که به قدرت استبداد ایمان بیآورد، نظام را شکست ناپذیر بداند و در فضایی قرار گیرد که استبداد برای او فراهم می آورد. در این فضا جزم اندیشی، باور های خرافی بخش مهمی از فضای زندگی را پر می کند و فرصتی برای آزاد اندیشی وجود ندارد که انسان نقش واقعی خود را بازی کند، از باور، عادت و خرافات نجات یابد. از آن رو نظام های استبدادی تلاش می کنند تا ذهن مشغول باور ها شود و عمل در راستای عادت پیش رود و پرسشی مطرح نشود. حال اگر استبداد رنگ مذهب بخود گیرد و از سوی گروهی اعمال شود به شدت خشن می شود و در مدت کوتاهی بحران همگانی جامعه را فرا می گیرد.
انقلاب ۱٣۵۷ که از سوی توده های مردم شکل گرفت و به آسانی به پیروزی رسید در مسیری قرار گرفت که مردم خواهان آن نبودند و آرزوی آن را نداشتند، روحانیت با استفاده از فرصت بدست آمده اداره ی جامعه را دردست گرفتند و پایگاه سیاسی خود را که با انقلاب مشروطه از دست داده بودند، بار دیگر بدست آوردند و خود را در مرکز قدرت و تصمیم گیری فرار دادند. در همان روز های نخست با تهیه قانون اساسی و نام گذاری جمهوری اسلامی سرنوشت انقلاب را در دست گرفتند و قدم به قدم نیرو های دیگر را که در انقلاب شرکت کرده بودند با توسل به خشونت از دور خارج کردند. برخی از روحانیون از همان روز های نخست با جمهوریت نظام مخالف بودند و آن را به زبان می آوردند. آیت اله محسن غرویان از مدرسین حوزه علمیه قم در مخالفت با جمهوریت نظام می گوید. ً هدف ما حکومت اسلامی است نه جمهوریت که در ابتدای انقلاب به روحانیت تحمیل شدً بنابرین روحانیون سنت گرا اعتقادی به دمکراسی، آزادی اراده و توانایی بشر که بتواند خود را اداره کند نداشتند، از این رو منشأ همه ارزش ها را سنت اسلامی می دانستند که از سوی فقها تفسیر می شود، شیوه زندگی فرد انتخابی نیست بلکه از سوی سنت اسلامی تعیین می شود، امتیاز حکومت در دست روحانیت است و فقهای شیعه بعنوان نمایندگان امامان از حقوق انحصاری برخوردارند. بر اساس قانون اساسی شالوده اصلی ساختار حکومت و قدرت ولایت فقیه است که ضامن عدم انحراف سازمان های مختلف از وظایف اصیل اسلامی است، در این میان مجلس خبرگان و شورای نگهبان از روحانیت و علمای دینی برگزیده می شوند، طبق اصل ۹٣ از قانون اساسی، مجلس شورای اسلامی بدون وجود شورای نگهبان اعتبار قانونی ندارد، با این قانون اساسی استبداد در کشور قانونی شده است، در حالیکه بیش از ۷۰ در صد از مردم کشور در تهیه و تصویب آن هیچگونه نقشی نداشته اند و مجبور به اطاعت از قانونی هستند که خواسته های آنهارا برآورده نمی کند. از آن رو تضاد اجتماعی و فاصله بین دولت و ملت هر روز افزایش می یابد و خشونت بر جامعه حاکم می شود.
نظام جمهوری اسلامی و روحانیت حاکم بر آن در راستای حاکمیت خود دایره را تنگتر و تعداد زیادی از نیروها را از خود می راند، بدبینی را در جامعه حاکم می کند، هر حرکت اجتماعی را بنام برانداز و یا مخالف سرکوب می کند، به هیچ حزب و یا گروه سیاسی که مثل حاکمان فکر نمی کنند اجازه فعالیت داده نمی شود، کارگران، دانشجویان و دگر اندیشان به شدت سرکوب می شوند، نیرو های نظامی و امنیتی بر همه ارگان های دولتی نظارت دارند و یا مدیریت ارگان ها را در دست می گیرند، نتیجه آن ناکامی در همه زمینه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. نگاهی به آمار و گفتگوی برخی از مدیران با جراید که به شدت سانسور می شوند، عمق فاجعه را نشان می دهد. رئیس بانک مرکزی میزان نقدینگی را خطرناک می خواند. میزان نقدینگی با دو برابر افزایش از ۷٣ میلیارد تومان در سال ٨۴ به ۱۴۰ میلیارد تومان در سال ٨۶ رسیده است، رشد اقتصادی در این مدت ۵ در صد بوده، که در مقایسه با کشور های همجوار در پایین تری سطح قرار دارد، این در حالی است که درآمد های نفتی به بالاترین رقم خود در طول تاریخ رسیده است، این رقم از رشد پایین تر از پیش بینی های برنامه چهارم عمرانی است، افزایش در میزان نقدینگی در افزایش تورم خود را نشان می دهد، دولت امنیتی نظامی برای پایین کشیدن تورم به تخریب دیوار های گمرکی پرداخته، در برخی کالاها به صفر رسانده است در نتیجه برخی از مراکز تولیدی به حالت تعطیل و یا نیمه تعطیل درآمده، از آینده خود بیم دارند که بتوانند در رقابت با کالاهی خارجی به تولید خود ادامه دهند. بحران اعتیاد، فقر و خشونت اجتماعی در حال گسترش است .
روحانیت برای حفظ و نگهداری قدرت سیاسی به ترفند های مختلف دست می زند، از یک سو بگیر و ببند را گسترش می دهد، از سوی دیگر در عصر اطلاعات با هرگونه خبر رسانی به بهانه مخالفت با تهاجم فرهنگی مخالفت می کند، در دنیای امروز کمتر کشوری در جهان یافت می شود که با آنتن و ماهواره سر جنگ داشته باشد و شهروندان خود را از دیدن کانال های تلویزیونی که دست آورد قرن است، محروم سازد. حجت الاسلام علم الهدی در خطبه های نماز عید فطر می گوید.ً ... پس آگاه باشید که ماهواره از کیلو ها هروئین و تن ها تریاک کشنده تر است و دستگاه ها باید با آن مقابله و از ورود، توزیع و انتشار آن جلوگیری کنند ً ، آیا این بینش جامعه را بکجا می برد؟ ، ایران روز های سخت ومشکلی را می گذراند، براساس گزارش، گزارشگران بدون مرز، ایران در رده بندی آزادی مطبوعات در جهان در بین ۱۶۹ کشور در رده ی ۱۶۶ قرار دارد، ولی رئیس جمهوری و مقامات دیگر آن را آزادترین کشور دنیا می نامند کشوری که استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی آن را به خاطر القاء شبهه در اذهان دانشجویان، ایجاد آثار منفی در اعتفاد دانشجویان و اهانت به ارزش های والای اسلامی، از دانشگاه اخراج می کنند. بنابرین به باور این آقایان دانشجو نباید حیرت و تردید کند تا به پرسشگری بپردازد.
بحران درونی به بحران بیرونی گره می خورد، کشور با همه امکانات اقتصادی، جغرافیایی و منابع انرژی در انزوا قرار گرفته است، چند قطعنامه بر علیه آن صادر شده، تحریم های اقتصادی و بانکی صورت گرفته، با تهدید نظامی روبرو است، آنچه در چشم انداز دیده می شود در صورت برخورد نظامی، ویرانی، آوارگی، فقر، کشتار و نابودی است، باید با همه توان از جنگ ویرانگر پیشگیری کرد، ایران تاب و تحمل یک جنگ دیگر را ندارد، تلاش روز افزون صلح طلبان می تواند جلو دیوانگان جنگ طلب را بگیرد. در جامعه بار دیگر جنبش آزادی خواهی شکل می گیرد، این بار جامعه به سوی پرسشگری و حسابرسی پیش می رود، این بار نه یک و یا چند حوزه بلکه همه حوزه ها از شیوه زندگی گرفته تا آداب و سنن و مذهب در قلمرو پرسش قرار می گیرد، پرسشگری برای شکستن تابو ها، خط قرمز ها و سنت های جان سخت و پایا ضرورت دارد که از این طریق دروازه های دنیای مدرن باز شود و پاسخ هر پرسشی، پرسش های دیگری را مطرح سازد، جامعه بویژه جوانان به آن سو در حرکت اند...
سوئد، دکتر محمد حسین یحیایی
|