نگاهی مردمشناسانه به خرافات در ایران
عباس احمدی
•
در این مقاله، خرافات از نظر مردمشناسی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. جادو و شاخه های آن تعریف و طبقه بندی شده و چند نمونه از خرافاتی که در ایران در بین عوام رواج دارد بررسی شده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۷ آبان ۱٣٨۶ -
٨ نوامبر ۲۰۰۷
خلاصه
در این مقاله، تلاش خواهد شد که خرافات از نظر مردمشناسی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. از آن جا که خرافات از جادو سرچشمه گرفته است و جادو مادر خرافات است، بنابراین، در فصل اول، ابتدا جادو و شاخه های آن از نظر علمی، تعریف و طبقه بندی خواهد شد و سپس، در فصل های دوم و سوم و چهارم، چند نمونه از خرافاتی که در ایران در بین عوام رواج دارد و از جادوی تقلیدی و جادوی سرایتی سرچشمه گرفته است، مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهد گرفت.
فصل اول: جادو و شاخه های آن
تعریف جادو
خرافات، به طور کلی، از جادو سرچشمه گرفته است. برای آشنایی با جادو و طبقه بندی آن از نظر علمی، بخشی از کتاب "شاخسار زرین" نوشته ی جیمز جرج فریزر را در این جا می آورم:
[...جادو بر دواصل استوار است. اصل اول آن است که شبیه، از شبیه تقلید می کند. اصل دوم آن است که دو چیز که زمانی در تماس با یک دیگر بوده اند، حتی پس از این که، از نظر جسمانی، از یک دیگر دور شدند، همچنان می توانند بر یک دیگر اثر بگذارند. اصل اول را می توان به نام "اصل شباهت" و اصل دوم را می توان به نام "اصل تماس" و یا "اصل سرایت" نامگذاری کرد.
اولین اصل از این دو اصل، یعنی "اصل شباهت"، به این معنا ست که جادوگر می تواند هر اثری را صرفا با تقلید کردن از آن به وجود بیاورد. اصل دوم و یا "اصل تماس"، به این معنا ست که هر بلایی که جادوگر بر سر چیزی که زمانی جزوی از بدن کسی بوده است بیاورد، همان بلا بر سر آن شخص خواهد آمد.
آن گروه از جادو هایی که بر مبنای اصل اول و یعنی بر "اصل شباهت" استوار هستند به نام "جادوی تقلیدی" Imitative Magic خوانده می شوند. آن گروه از جادو هایی که بر مبنای اصل دوم و یعنی بر "اصل سرایت" استوار هستند به نام "جادوی سرایتی" Contagious Magic خوانده می شوند
.... به اعتقاد جادوگران، اصل شباهت و اصل سرایت، نه تنها در مورد آدمیان، بلکه درمورد طبیعت بی جان نیز صدق می کند. به عبارت دیگر، جادوگران معتقدند که این دو اصل بر عالم و آدم و بر آفاق و انفس حکم می راند. جان کلام این است که جادو یک نظام قلابی و جعلی و ساختگی از قوانین طبیعی ای است که به عقیده ی آنان در طبیعت حکم می راند... از این نظر، جادو یک علم دروغین است.
اگر جادو را به عنوان مجموعه ای از قوانین طبیعی در نظر بگیریم، یعنی به عنوان مجموعه ای از قانون هایی که رابطه ی بین علت ها و معلول های طبیعی را بیان می دارد، در این صورت ما با مبحث "جادوی نظری" Theoretical Magic سرو کار داریم. اگر جادو را به عنوان مجموعه ای از دستور العمل هایی در نظر بگیریم که شخص باید انجام دهد، تا به نتیجه ی دلخواهش برسد، در این صورت ما با مبحث "جادوی عملی" Practical Magic سرو کار داریم. در عین حال، باید توجه داشته باشیم که جادوگران بدوی، تنها با "جادوی عملی" آشنا بودند و هرگز در مورد اصول تجریدی که عملیات جادویی آن ها بر آن استوار بود، به تفکر و تحقیق نمی پرداختند. برای جادوگران بدوی، جادو منحصرا در "جادوی عملی" محدود می شد....
... اگر تحلیل من از منطق جادو درست باشد، دو اصل عمده ی جادو، یعنی "اصل شباهت" و "اصل سرایت"، به نظر می رسد، که دو نمونه از به کاربردن غلط و نادرست قوانین مربوط به ارتباط باشد. جادوی تقلیدی یر ارتباط بین دو چیز بر اثر شباهت استوار است. و جادوی سرایتی بر ارتباط بین دو چیز بر اثر تماس استوار است. جاودی شباهتی، به غلط، می پندارد که اگر دو چیز شبیه به یک باشند، آن ها یکی اند. جادوی سرایتی، ، به غلط، می پندارد که دو چیز که زمانی با یک دیگر تماس داشته اند، همیشه با یک دیگر در تماس خواهند بود
... هر دو شاخه ی جادو، یعنی جادوی تقلیدی و جادوی سرایتی، را می توان جزو یک عنوان کلی به نام جادوی سمپاتی Sympathetic Magic طبقه بندی کرد. علت این نامگداری آن است که در هردوی این شاخه ها، دو شخص و یا دو چیز که از هم دورند، از طریق نوعی سمپاتی مخفی، بر یک دیگر اثر می گذارند. به عبارت دیگر، فضای بین این دو شخص و یا این دوچیز، از نوعی ماده ی اثیری نامریی پر شده است و امواج ارتباطی بین این دو، از طریق این ماده ی اثیری، منتقل می شود. در شمای زیر، طبقه بندی جادو، نشان داده شده است:
جادوی سمپاتیک (قانون سمپاتی)
جادوی تقلیدی (قانون شباهت)
جادوی سرایتی (قانون تماس)
در سطور زیر، هر یک از دونوع جادو را با آوردن مثالی توضیح می دهم. ابتدا، این کار را با جادوی تقلیدی آغاز می نمایم.
شاید آشناترین نمونه از جادوی تقلیدی کوششی باشد که اقوام مختلف در طول اعصار و قرون به آن دست یازیده اند تا با صدمه زدن و نابود کردن تصویر دشمنان خود، به این دشمنان صدمه وارد آورند و آن ها را از میان بردارند. این عمل بر این اعتقاد استوار است که همانطور که تصویر زجر می کشد، دشمن نیز باید زجر بکشد و همانطور که تصویر نابود می شود، دشمن نیز باید نابود شود. زیرا شبیه، از شبیه تقلید می کند...
آشناترین مثال برای جادوی سرایتی، اعتقاد به نوعی ارتباط بین شخص و بعضی از اعضای بدن او مانند ناخن و مو می باشد. به این نحو که اگر کسی به ناخن و یا موی کسی دسترسی پیدا کند می تواند اراده ی خود را ، از راه دور، بر صاحب ناخن و یا مو اعمال نماید. این اعتقاد خرافی در سرتاسر دنیا رواج دارد و یک پدیده ی جهانی به شمار می رود. به غیر از ناخن و مو، سایر اعضای بدن مانند دندان و بند ناف نیز همین خاصیت را دارد. ] (کتاب شاخسار زرین، صفحه های 28-26 و 37 )
تعریف تابو
جیمز جرج فریزر پس از تعریف و طبقه بندی جادو، به موضوع تابو Taboo می پردازد و آن را نوعی جادوی منفی بشمار می آورد.. به این معنا، که در جادوی مثبت، جادوگر می کوشد با انجام دادن کاری، نتیجه ی دلخواهش را به بیاورد. به عنوان مثال، جادوگر می کوشد با آتش زدن عکس جرج بوش، شخص جرج بوش را آتش بزند و یا با سوزاندن ناخن و موی هووی خود، به او صدمه بزند. اما در تابو، شخص می کوشد از کاربخصوصی پرهیز کند و آن کار را انجام ندهد، تا به نحوست آن کار دچار نشود. جادو انجام دادن یک عمل بخصوص و تابو انجام ندادن یک عمل بخصوص است. جادو می گوید باید این کار بکنی تا به این ننیجه برسی. تابو می گوید نباید این کار را بکنی تا این بلا بر سرت نیاید. تابو نیز مانند جادو به دو شاخه ی "تابوی تقلیدی" Imitative Taboo و "تابوی سرایتی" Contagious Taboo تقسیم می شود. تابوی تقلیدی بر اصل شباهت و تابوی سرایتی بر اصل تماس استوار است. در شمای زیر طبقه بندی تابو نشان داده شده است:
تابوی سمپاتی (قانون سمپاتی)
تابوی تقلیدی (قانون شباهت)
تابوی سرایتی (قانون تماس)
از روی طبقه بندی جیمز جرج فریزر، می توان گفت که هر چیز که از "اصل شباهت" و "اصل سرایت" پیروی کند، جزو جادو در نتیجه جزو خرافات به شمار می رود. به عبارت دیگر، عقاید خرافی، عقایدی است که در آن ها، رابطه ی علت و معلولی بین پدیده های طبیعی از نوعی علم دروغین پیروی می کند که بر اصل شباهت و اصل سرایت استوار است. برای نشان دادن رواج این نوع عقاید خرافی در ایران، ابتدا، چهار عقیده ی خرافی مربوط به ناخن و دندان و موی سرو ناف بچه را، به نقل از کتاب نیرنگستان صادق هدایت، نقل می کنم و سپس آن ها را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهم :
خرافات مربوط به ناخن، مو، دندان، و ناف
[ ... موی سر را اگر در سر راه بریزند، گنجشک برده و با آن لانه می سازد و صاحب مو سرگیجه می گیرد...ناخن گرفته شده را اگر زیر دست و پا بریزند، فقر می آورد. .. دندان افتاده را باید سه بار کر داد و سپس دفن کرد و در سوراخ دیوار گذاشت.] (کتاب نیرنگستان، ص 54) [اگر ناف بچه ی تازه به دنیا آمده را در سوراخ موش بگذارید، آن بچه موذی خواهد شد.] (کتاب نیرنگستان، ص 134)
تحلیل
در نمونه ی موی سر، این اعتقاد به چشم می خورد که دو چیز که زمانی با یک دیگر تماس داشته اند، هنوز هم با یک دیگر در تماس اند. یعنی هنوز نوعی ارتباط بین موی سر و صاحب موی سر وجود دارد، به قسمی که اگرموی سر کسی را گنجشگ برده و با لانه بسازد، صاحب موی سر، دچار سرگیجه خواهد شد. این جادو از اصل "سرایت" پیروی می کند و جزو جادوی سرایتی طبقه بندی می شود.
در نمونه ی ناخن، این اعتقاد به چشم می خورد که دو چیز که زمانی با یک دیگر تماس داشته اند، هنوز هم با یک دیگر در تماس اند. یعنی هنوز نوعی ارتباط بین ناخن گرفته شده و صاحب ناخن وجود دارد، به قسمی که اگر ناخن را زیر دست و پا بریزند و آن را لگدکوب کنند، صاحب ناخن نیز به خاک سیاه می نشیند و دچار فقر می شود. این جادو از اصل "سرایت" پیروی می کند و جزو جادوی سرایتی طبقه بندی می شود.
در نمونه ی دندان، این اعتقاد به چشم می خورد که دو چیز که زمانی با یک دیگر تماس داشته اند، هنوز هم با یک دیگر در تماس اند. یعنی هنوز نوعی ارتباط بین دندان افتاده و صاحب دندان وجود دارد. و برای آن که این دندان به دست کسی نیافتد، باید آن را سه بار کر داد و سپس دفن کرد و در سوراخ دیوار گذاشت. این جادو از اصل "سرایت" پیروی می کند و جزو جادوی سرایتی طبقه بندی می شود. در این نمونه، از بلایی که در صورت پیروی نکردن از این دستورالعمل جادویی بر سر صاحب دندان خواهد آمد، سخنی گفته نشده است. اما شبیه به این اعتقاد خرافی در بین قبایل استرالیایی رواج دارد.
[... اعضای قبیله، دندان های پسر جوان را در زیر پوست تنه ی درختی در کنار رودخانه دفن می کنند. اگر پوست درخت، روی دندان را بپوشاند و یا دندان درون آب رودخانه بیافتد، همه چیز به خیر و خوشی تمام خواهد شد، اما اگر مورچه ها به دندان دست پیدا کنند، به اعتقاد عوام، صاحب دندان، دچار بیماری دهان خواهد شد.] (کتاب شاخسار زرین، ص 38 )
از روی این نمونه ی استرالیایی می توان حدس زد که دفن کردن دندان در سوراخ دیوار نیز از همین منطق پیروی می کند و برای آن است که صاحب دندان از بلا و بیماری به دور نگاهداشته شود.
در نمونه ی ناف بچه، این اعتقاد به چشم می خورد که دو چیز که زمانی با یک دیگر تماس داشته اند، هنوز هم با یک دیگر در تماس اند. یعنی هنوز نوعی ارتباط بین ناف بچه و صاحب ناف وجود دارد، به قسمی که اگر اگر ناف بچه ی تازه به دنیا آمده را در سوراخ موش بگذارید، آن بچه موذی خواهد شد. این جادو از اصل "سرایت" پیروی می کند و جزو جادوی سرایتی طبقه بندی می شود. این اعتقاد خرافی در سایر نقاط دنیا نیز رواج دارد.
[... عوام معتقدند که اگر بند ناف را به صورت صحیح نگاه دارند، صاحب بند ناف، وقتی بزرگ شد، شحص موفق و ثروتمندی می شود. اما اگر به بند ناف صدمه برنند و یا آن را گم کنند، صاحب بند ناف در زندگی بدبخت خواهد شد. بعضی از قبایل غرب استرالیا معتقدند که کسانی که شناگران خوبی هسنتد، آن های هستند که پس از تولد، مادرشان بند نافشان را داخل رودخانه انداخته است و به همین علت این اشخاص می توانند به خوبی در آب شنا کنند. افرادی که شنا بلد نیسنتد ، آن های هستند که مادرشان بند نافشان را دراخل رودخانه نیانداخته است.] (کتاب شاخسار زرین، ص 39 )
اعتقاد خرافی عوام در مورد مواظبت از موی سر و ناخن، در دوران باستان نیز رواج داشته است و در اوستا، کتاب دینی زردشتیان، به آن اشاره شده است. [... در اوستا (فرگرد 17) تاکید شده است که در مواظبت موی سر و خرده ناخن بکوشند تا به دست جادو (یادوک) نیافتد.] (کتاب نیرنگستان، ص 54). به عبارت دیگر، در دوره ی زردشت نیز مانند عصر حاضر، عوام معتقد بودند که دو چیز که زمانی با یک دیگر تماس داشته اند، همیشه با یک دیگر در تماس باقی خواهند ماند. اگر کسی از موی سر و ناخن خود مواظبت نکند، ممکن ست به دست اقراد غریبه بیافتد و آن ها از طریق آزار رساندن به موی سر و ناخن آن شخص، به او آزار برسانند.
صادق هدایت در کتاب نیرنگستان، علت پنهان کردن ناخن، موی سر و دندان را چنین شرح داده است:
[... پنهان کردن ناخن، موی سر و دندان برای آن است که آن ها به دست دشمن نیفتد. زیرا یکی از عملیلت جادوگری، که امروزه هم در محله ی جهود ها رواج دارد، "دنبه گداز" است. برای این کار، جادوگر، آدمک کوچکی از موم درست کرده، دندان یا موی سر یا ناخن دشمن را در آن عروسک مومی می گذارد. و پس از به جا آوردن مراسم مخصوصی، هر نقطه از تن آدمک مومی را زخم بزند، صاحب ناخن و یا موی سر، از همان نقطه رنجور می شود. این عمل را با موش زنده و چال کردن شمع در قبرستان نیز می نمایند. ] (کتاب نیرنگستان، ص 54)
با توجه ی به طبقه بندی جیمز فریزر از جادو، آیین "دنبه گداز"، تلفیقی از جادوی سرایتی و جادوی تقلیدی است. در این مراسم، در آن قسمت که از ناخن و یا موی سر دشمن استفاده می شود، از "اصل سرایت" استفاده شده است و جزو جادوی سرایتی می باشد. به عبارت دیگر، دراین قسمت، این اعتقاد به چشم می خورد که دو چیز که زمانی با یک دیگر تماس داشته اند، هنوز هم با یک دیگر در تماس اند. یعنی هنوز نوعی ارتباط بین ناخن و صاحب ناخن و بین مو و صاحب مو برقرار است . جادوگر می خواهد، با استفاده از ناخن و مو، اراده ی خود را بر صاحب ناخن و مو، اعمال کند. در این مراسم، در آن قسمت که از زخم زدن به آدمک مومی استفاده می شود، از اصل" شباهت" استفاده شده است و جزو جادوی تقلیدی می باشد. به عبارت دیگر، در این قسمت، این اعتقاد به چشم می خورد که همانطور که آدمک مومی زجر می کشد، دشمن نیز زجر خواهد کشد و هر نقطه از تن آدمک مومی را زخم بزنند، دشمن نیز، از همان نقطه رنجور خواهد شد، زیرا شبیه، از شبیه تقلید می کند.
در مراسم "دنبه گداز" ، این اعتقاد به چشم می خورد که آدمک مومی که، از نظر جسمانی، از دشمن دور است، از طریق نوعی سمپاتی مخفی، بر او اثر می گذارد. به عبارت دیگر، فضای بین آدمک مومی و دشمن، از نوعی ماده ی اثیری نامریی پر شده است و امواج ارتباطی بین این دو، از طریق این ماده ی اثیری، منتقل می شود. دراین مراسم، اصول طبقه بندی جیمز جرج فریزر و تعریف او از جادو، به بهترین وجه، مشاهده می شود.
فصل دوم: چند نمونه از جادوی تقلیدی و سرایتی
مراسم عروسی و ازدواج درایران، سرشار از عقاید خرافی است. در این بخش، ابندا چند نمونه از این عفاید خرافی را به نقل از کتاب نیرنگستان صادق، می آورم و سپس آن ها با استفاده از روش جیمز جرج فریزر، مورد تجزیه و تحلیل فرار خواهم داد.
نمونه هایی از عقاید خرافی در مراسم عروسی
1 - " مغز یک فندق را در آورده. در آن جیوه می ریزند. و سوراخ آن را با موم می گیرند. و آن را همراه عروس می کنند تا همان طوری که جیوه در فندق می لغزد، دل داماد برای عروس بتپد. (نیرنگستان، ص 23)"
2- "در لباس عروس نیاید گره باشد. همچنین، بندهای لباس او باید باز باشد، تا گره در کارش نخورد." (نیرنگستان، ص 22)
3- "یک زبان از شله سرخ درست می کنند. و آن را زیر عروس، به زمین میخ کوب می کنند. و می گویند: زبان مادر شوهر، خواهر شوهر، جاری، و پدر شوهر را بستم." (نیرنگستان، ص 21)
4- "داماد را که به حمام می برند، باید یک نفر ینگه (یا لنگه)، از اقوام او، که هنوز زن نگرفته باشد، دوش به دوش او، همه جا برود و بیاید و آن شخص زود زن خواهد گرفت. همچنین، عروس باید یک ینگه داشته باشد و ینگه شدن باعث سفید بختی است." (نیرنگستان، ص 24).
5- "بعد از دست به دست دادن، شست پای عروس و داماد را به هم می بندند و با گلاب می شویند... و آن گلاب را به دیوار می پاشند که موجب برکت خانه می شود." (نیرنگستان، ص 23-24)
6- "نقلی که سر عروس و داماد شباش می کنند، هر کس بردارد و بخورد اسباب گشایش کارش می شود. " (نیرنگستان، ص 23)
تحلیل
اگر این نمونه ها را به دقت مورد مطالعه قرار بدهیم، متوجه می شویم که سه نمونه ی اول و دوم و سوم، از "اصل شباهت" و سه نمونه ی چهارم . پنجم و ششم، از "اصل سرایت" پیروی می کند. به عبارت دیگر، سه نمونه ی اول و دوم و سوم، جزو "جادوی تقلیدی"، و سه نمونه ی چهارم . پنجم و ششم، جزو "جادوی سرایتی" طبفه بندی می شود.
در جادوی تقلیدی، جادوگر می کوشد طبیعت را مجبور کند تا از عمل او تقلید نماید. به عنوان مثال، در نمونه ی اول، یعنی در جادوی "فندق مغز جیوه ای"، هدف این است که دل داماد در قفسه ی سینه اش از لغزیدن جیوه در محفظه ی فندق، تقلید کند، "تا همان طوری که جیوه در فندق می لغزد، دل داماد برای عروس بتپد." در این جا نوعی سمپاتی بین دل و جیوه مشاهده می شود. با آن که دل و جیوه، با یک دیگر فاصله دارند، اما نوعی ماده ی اثیری، فضای بین این دو را پر کرده است و امواج ارتباطی بین این دو، از طریق این ماده ی اثیری، منتقل می شود.
در نمونه ی دوم، یعنی در خرافات مربوط به پرهیز از گره در لباس عروس، توعی تابوی تقلیدی به چشم می خورد. در این جا، بین گره خوردن در لباس و گره خوردن در کار عروس، یک رابطه ی علت و معلولی مشاهده می شود. کافی ست کسی بندهای لباس عروس را گره بزنند، تا کارعروس، به تقلید از آن، گره بخورد. بنابراین برای جلوگیری از گره خوردن کار عروس، باید بندهای لباس او باز باشد. طبق تعریف جیمز جرج فریزر، تابو Taboo نوعی جادوی منفی است. به این معنا، که در جادوی مثبت، جادوگر می کوشد با انجام دادن کاری، نتیجه ی دلخواهش را به بیاورد. به عنوان مثال، جادوگر می کوشد با لغزاندن جیوه در پوسته ی فندق، دل داماد را، به تقلید از آن، به طپش وادارد، اما در تابو، شخص می کوشد از کاربخصوصی پرهیز کند و آن کار را انجام ندهد، تا به نحوست آن کار دچار نشود. به عنوان مثال، جادوگر می کوشد از گره زدن به لبلس عروس پرهیز کند تا در کارعروس گره ای ایجاد نگردد. جادو انجام دادن یک عمل بخصوص و تابو انجام ندادن یک عمل بخصوص است. جادو می گوید باید این کار بکنی تا به این ننیجه برسی. تابو می گوید نباید این کار را بکنی تا این بلا بر سرت نیاید.
در نمونه ی سوم، یعنی در خرافات مربوط به "بستن زبان مادر شوهر"، نوعی جادوی تقلیدی به چشم می خورد. هدف از میخ کوب کردن زبان شله سرخ در زیر عروس، این است که زبان مادرشوهر و خواهر شوهر و جاری و پدر شوهر، از این کار تقلید کند و همان طور که زبان شله سرخ در زیر عروس میخ کوب شده، زبان آن ها نیز در برابر عروس بسته شود. در این جا نوعی سمپاتی بین زبان شله سرخ و زبان مادرشوهر مشاهده می شود. به عبارت دیگر، نوعی رابطه ی علت و معلولی بین این دو برقرار است. یعنی، عوام معتقدند که با استفاده از این رابطه ی علت و معلولی، می تواندد با میخ کوب کردن زبان شله سرخ، زبان مادرشوهر را میخکوب کنند.
همان طور که در این سه نمونه مشاهده می کنید، جادو، مانند علم، بر مشاهده و کشف رابطه ی علت و معلولی بین پدیده های طبیعی، استوار است. جادو با مذهب که بر اساس کمک گرفتن از خدایان استوار است، تفاوت عمده دارد. در جادو، آدمی، برای بر آورده شدن خواسته اش، به جای توسل به خدایان آسمانی، تلاش می کند با تکیه بر زمین و نیروهای زمینی به خواسته های خود برسد. جادو، از این نظر، یعنی از نظر تکیه زدن بر نیروهای زمینی و ناسوتی و استفاده از مشاهده و تجربه، برادر دوقلوی علم است. با این تقاوت که در علم، رابطه ی علت و معلولی بین پدیده های طبیعی بر مبنای استقراء و در جادو بر مبنای قیاس، استوار است.
برای تحلیل نمونه های چهارم و پنجم و ششم، لازم است که تعریف "جادوی سرایتی" را قدری توسعه بدهم. همان طور که در بخش یک، گفتم، جادوی سرایتی بر ارتباط بین دو چیز بر اثر تماس استوار است. عوام می پندارند که دو چیز که زمانی با یک دیگر تماس داشته اند، همیشه با یک دیگر در تماس خواهند بود. به عنوان مثال گفتیم که عوام معتقدند که " موی سر را اگر در سر راه بریزند، گنجشک برده و با آن لانه می سازد و صاحب مو سرگیجه می گیرد" دراین نمونه، این اعتقاد به چشم می خورد که دو چیز که زمانی با یک دیگر تماس داشته اند، هنوز هم با یک دیگر در تماس اند. یعنی هنوز نوعی ارتباط بین موی سر و صاحب موی سر وجود دارد، به قسمی که اگرموی سر کسی را گنجشگ برده و با لانه بسازد، صاحب موی سر، دچار سرگیجه خواهد شد. در این جا، موی سر گرچه ، از نظر جسمانی، از شخص دوراست، اما از طریق نوعی سمپاتی مخفی، بر صاحب مو اثر می گذارد. به عبارت دیگر، فضای بین موی سر و صاحب مو، از نوعی ماده ی اثیری نامریی پر شده است و امواج ارتباطی بین این دو، از طریق این ماده ی اثیری، منتقل می شود.
علاوه بر مفهوم بالا که مربوط یه ارتباط دو جسم از راه دور می باشد، باید مفهوم زیر را که مربوط به ارنباط دو جسم از راه نزدیک می باشد، به تعریف جیمزجرج فریزر از جادوی سرایتی اضافه کنم: در این نوع از جادوی سرایتی، اگر دو جسم به طور مستقیم با یک دیگر تماس داشته باشند، خاصیت یک جسم می تواند، بر اثر تماس و همنشینی، به جسم دیگر سرایت کند.
بگذارید با آوردن مثالی این موضوع را روشن کنم. در طبیعت اگر گلبرگ های گلی با مقداری خاک، تماس پیدا کند، عطر گل از گلبرگ های گل به خاک سرایت می کند. این پدیده، که سعدی نیزدر داستان "گلی خوشبوی در حمام روزی / رسید از دست محبوبی به دستم" به آن اشاره کرده است، یک پدیده ی زمینی است و از قوانین فیزیکی پیروی می کند. در این جا یک رابطه ی علت و معلولی بین مجاورت و تماس با گل و خوشبو شدن خاک مشاهده می شود. اگر این پدیده ی طبیعی، یعنی سرایت عطر گل بر اثر مجاورت و تماس با گل، را به سایر امور، مانند مجاورت و همنشینی یک دختر مجرد با یک تازه عروس، تعمیم بدهیم، به جادوی سرایتی می رسیم و مانند عوام معتقد می شویم که "ینگه شدن باعث سفید بختی است" در این جا، خاصیت سفید بختی، ازراه تماس، از نوعروس جوان به ینگه ی عروس سرایت می کند و با عث می شود که ینگه نیز مانند عروس جوان، ازدواج کند و سفیدبخت شود. در این نمونه ، اثری از توسل به آسمان و خدایان آسمانی برای سفید بختی مشاهده نمی شود. ینگه ی عروس، به جای توسل به آسمان و التماس و ندبه به درگاه خدایان،سعی می کند از راه های زمینی و با نشست و برخاست با تازه عروس جوان، خاصیت سفید بختی را، از راه جادوی سرایتی، به خودش منتقل کند. عوام در ذهن خود استدلال می کنند که همان طور که بر اثر همنشینی با گل نوشکفته، عطر گل به انسان منتقل می شود؛ بنابراین بر اثر همنشینی با عروس نوشکفته نیز خاصیت سفید بختی او به انسان سرایت خواهد کرد. ینگه ی عروس می خواهد از راهی کاملا زمینی و این-جهانی و دنیوی و ناسوتی، و نه آسمانی و آن-جهانی و مذهبی و لاهوتی ، خود را سفید بخت کند.
در نمونه ی چهارم، یعنی درمراسم "ینگه ی داماد"، نیز همین نوع خاص از جادوی سرایتی، یعنی جادوی سرایتی از راه نزدیک، مشاهده می شود. در این نمونه، عوام معتقدند که اگر یک مرد مجرد با یک نفر تازه داماد، نشست و برخاست بکند، خاصیت تاهل و زن گرفتن، بر اثر مجاورت و همنشینی و تماس، از تازه داماد به آن شخص سرایت می کند.
در نمونه ی پنجم، یعنی درمراسم "گلاب شوران"، نیز همین نوع خاص از جادوی سرایتی، یعنی جادوی سرایتی از راه نزدیک، مشاهده می شود. در این نمونه، خاصیت خوشبختی و برکت از شست پای عروس و داماد به گلاب منتقل می شود. با پاشیدن این گلاب متبرک به دیوار خانه، خاصیت خوشبختی و برکت از گلاب به دیوار خانه سرایت می کند. در این جا، دیوار خانه مستقیما با بدن عروس و داماد تماس ندارد، بلکه از گلاب به عنوان واسطه و ناقل خوشبختی استفاده شده است که از یک سو با بدن عروس و داماد، و از سوی دیگر با دیوار خانه تماس برقرار می کند. زنجیره ی علت و معلولی در این جادوی سرایتی به شرح زیر است:
برکت و سفیدبختی --- شست پای عروس و داماد --- گلاب --- دیوار خانه
در نمونه ی ششم، یعنی در مراسم شباش کردن نقل بر سر عروس و داماد است، نیز همین نوع خاص از جادوی سرایتی، یعنی جادوی سرایتی از راه نزدیک، مشاهده می شود. در این نمونه، نقل بر اثر تماس با سر عروس و داماد، خاصیت برکت و سفیدبختی را از عروس و داماد به خود منتقل کرده است و هرکس این نقل متبرک را بخورد، می تواند خاصیت برکت و خوشبختی را، از راه دستگاه گوارش، ازنقل به خود منتقل نماید. زنجیره ی علت و معلولی این جادوی سرایتی به شرح زیر است:
برکت و سفیدبختی -- سرعروس و داماد --- نقل --- دستگاه گوارش شخص ثالث
ارتباط جادو با علم
اگر خرافات مربوط به "سفید بخت شدن ینگه ی عروس" را که بر اصول جادویی استوار است، با داستان "کمال همنشین" سعدی که بر اصول علمی استوار است، مقایسه کنیم، متوجه می شویم که هردوی آ ن ها از رابطه ی علت و معلولی بین پدیده های طبیعی سرچشمه گرفته است. سعدی روایت می کند که یک روز، در حمام، خاک خوشبویی از دست محبوبی به دستم رسید. از خاک پرسیدم که تو مشک و یا عبیری که از بوی دلاویز تو مست ام؟ خاک پاسخ داد که من خاکی ناچیز بودم، اما مدتی با گل نشستم. در اثر تماس و مجاورت با گل ، عطر وبوی خوش او به من سرایت کرد و مرا خوشبو ساخت و گرنه من همان خاکم که هستم.
گِلی خوشبوی، در حمام، روزی / رسید از دست محبوبی، به دستم.
بدو گفتم که: "مشکی یا عبیری، / که از بوی دلاویر تو مستم؟"
بگفتا: " من گِلی ناچیز بودم، / ولیکن مدتی با گل نشستم.
کمال همنشین در من اثر کرد /وگرنه، من همان خاکم که هستم."
عوام معتقدند که اگر گلی ناچیز می تواند مدتی با گل بنشیند و کمال همنشین در او اثر کند، بنابراین دختری مجرد نیز می تواند مدتی با تازه عروس جوانی بنشیند و انتظار داشته باشد که کمال همنشین در او اثر کند و او نیز بزودی عروس شود. از نظر مردمشناسی، جادو برادر دوقلوی علم است و مانند علم، نشانه ی بی نیازی طبع مغرور بشر از خدایان آسمانی است. جادو با مذهب که خوارکننده ی آدمی است و او را بنده ی خدایی جبار و قاهربشمار می آورد، بسیار تفاوت دارد.
فصل سوم: جادوی بلاگردان
درفصل های اول و دوم، جادو و شاخه های آن از نظر علمی، تعریف و طبقه بندی گردید و سپس چند نمونه از خرافاتی که از جادوی تقلیدی و جادوی سرایتی سرچشمه گرفته است، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. در فصل حاضر، یعنی در فصل سوم، نوع دیگری از جادوی سرایتی، معرفی می شود که بر اساس نیروی گریز از مرکز ساخته شده است.
جادوی بلاگردان
در این نوع جادو، که می توان آن را جادوی بلاگردان نامید، شخصی در مرکز یک دایره ی قرار دارد و شخص دیگری در محیط دایره به دور او می چرخد. بر اثر این چرخش، نوعی نیروی گریز از مرکز ایجاد می شود. این نیروی گریز از مرکز باعث می شود که درد و بلا و بیماری و مرض از شخصی که در مرکز دایره قرار دارد به شخصی که در محیط دایره به دور او می چرخد، انتقال می یابد.
به عنوان مثال، عوام معتقدند که " دور کسی نباید گشت. چون بلاگردان آن شخص می شود" (نیرنگستان، ص 74).
در نمونه ی بالا، یک دایره ی جادویی دارد. یک نفر در مرکز این دایره قرار دارد و نفر دیگر، در محیط این دایره، به گرد او می گردد. بلای آن کس که در مرکز دایره قراردارد، بوسیله ی نیروی گریز از مرکز، به آن کس که در محیط دایره، به گرد او می چرخد، منتقل می شود. اصطلاح "بلاگردان"، به اندازه ی کافی، این مفهوم را می رساند. واژه ی "گردان" به عمل چرخیدن شخصی به دور شخص دیگر اشاره می کند و واژه ی "بلا" به چیزی که در این عمل چرخش، از مرکز به محیط دایره منتقل می شود، دلالت می نماید.
در بین مردم مصطلح است که وقتی کسی را زیاد دوست دارند، خطاب به او می گویند: “دورت بگردم. درد و بلایت بخورد به جانم”. این قربان و صدقه رفتن ها، نیز ریشه در آیین های جادویی عصر جادو دارد. شخصی که دور شخص دیگری می گردد، ناخود آگاه، می خواهد درد و بلای شخص مورد علاقه ی خود را از راه جادوی سرایتی، به خود منتقل کند. و این هدف در جمله ی دوم به خوبی مشخص است، یعنی در آن جا که می گوید: “درد و بلایت بخورد به جانم”.
رسم صدقه دادن
این نوع خاص از جادوی سرایتی، یعنی جادوی بلاگردان، در رسم صدقه دادن نیز دیده می شود. صدقه، در شکل ظاهری خود، عبارت از دادن پول و یا خوراکی و یا لباس، به گدا می باشد. اما در پشت این ظاهر مقدس، یکی از آیین های جادویی عصر جادو، یعنی جادوی سرایتی، نهفته است. به نمونه ی زیر که از کتاب تهران قدیم، جلد چهارم، نوشته ی جعفر شهری، انتخاب شده است، توجه کنید:
“پول صدقه را ... شب باید زیر متکا گذارده، صبح دور سر چرخانده، سپس به گدا بدهند... چه زیاد پول به گدا دهندگانی دیده شده اند که، جلوی خود گدا، پول را دور سر گردانده، سپس می دادند.” ( کتاب تهران قدیم، جلد چهارم، ص 285)
در این رسم خرافی، دو مرحله دیده می شود: در مرحله ی اول، شخص صدقه دهنده، سکه ی پول را دور سر خود می چرخاند. در این مرحله یک دایره مشاهده می شود. در مرکز این دایره، شخص صدقه دهنده و در محیط این دایره ی جادویی، سکه ی پول قرار دارد. درد و بلا و مرض و نحوست، بر اثر نیروی گریز از مرکز، از شخص صدقه دهنده به سکه ی پول منتقل می شود. در مرحله ی دوم، این سکه ی جادویی، که اکنون حامل و آکنده و مملو از درد و بلا و مرض و نحوست است، به گدا داده می شود تا از راه جادوی سرایتی از نوع ارتباط از راه نزدیک، درد و بلای شخص صدقه دهنده به شخص صدقه گیرنده انتقال یابد. این شعار که “صدقه، رفع درد و بلاست” به خوبی هدف اصلی از آیین جادویی ی صدقه دادن را فاش می کند. زیرا، همان طور که نشان دادیم، صدقه دهنده می خواهد، از راه جادوی سرایتی، درد و بلا را از خود دور کند. آقای جعفر شهری در کتاب تهران قدیم، جلد چهارم، در صفحه ی 285، بدون آن که از مکانیسم جادوی سرایتی آگاه باشد، به موضوع انتقال درد و بلا، در هنگام صدقه دادن، اشاره کرده است:
“با پول دادن به گدا، قضا و بلا، از تن و جان خود و خانواده شان دور می شد... به این طریق بود که درد و بلای صدقه دهنده را، از بیمار یا تندرست، از جانش برداشته و به جان گدا می انداختند.” ( کتاب تهران قدیم، جلد چهارم، ص 285)
در رسم صدقه دادن، دو نوع مکانیسم جادویی دیده می شود: یکی نیروی گریز از مرکز و دیگری سرایت از راه تماس مستقیم. هردوی این مکانیسم های جادویی، از مشاهده ی رابطه علت و معلولی بین پدیده های طبیعی، ریشه گرقته است. به عبارت دیگر، هم سرایت خواص از راه تماس مستقیم و هم ایجاد نیروی گریز از مرکز بر اثر چرخیدن یک جسم به دور یک جسم دیگر، در جهان مادی و در قلمروی طبیعت وجود دارد. از این نظر، جادوی بلاگردان، برادر دوقلوی علم است و مانند علم، بر مشاهده ی پدیده های طبیعی استوار است، اما درجادوی بلاگردان، برخلاب اصول علکی، مکانیسم های نیروی گریز از مرکز و سرایت خواص بر اثر تماس را ، به موضوعاتی تعمیم داده است که خارج از محدوده ی علم استقرایی می باشد.
رسم اسپند دود کردن
به غیر از رسم صدقه دادن، یکی دیگر از راه های دور کردن درد و بلا و نحوست، آیین اسپند دود کردن است. مردم، چند دانه اسپند را، دور سر شخص مورد نظر می چرخانند و سپس این دانه های اسپند را در آتش می سوزانند. به نمونه ی زیر که از کتاب نیرنگستان صادق هدایت گرفته شده است، توجه کنید:
"بچه ی کوچک را وفتی نشان می دهند، هرکدام از حضاریک تکه از نخ لباس شان می دهند تا آن را با اسپند دود بکنند که بچه نظر نخورد. برای رفع بیماری و چشم زخم، اسفند دود می کنند... یک تکه پارچه، یا یک تاراز بند تنبان، و یا خاک ته کفش کسی که نسبت به او برگمانند، گرفته، با قدری اسپند دور سر بچه ی ناخوش می گردانند و می گویند... شنبه زا، یک شنبه زا، دوشنبه زا، سه شنبه زا، چهار شنبه زا، پنج شنبه زا، جمعه زا، زیر زمین، روی زمین، سیاه چشم، ارزق چشم، زاغ چشم، میش چشم، هر که دیده، هر که ندیده، همسایه ی دست چپ، همسایه ی دست راست، پیش رو، پشت سر، بترکد چشم حسود و حسد." (نیرنگستان، ص 33- 32)
در این جا، دونوع جادوی سرایتی دیده می شود. یکی، جادوی سرایتی از راه دور و دیگری، جادوی سرایتی از نوع نیروی گریز از مرکز. در نوع اول، یعنی در جادوی سرایتی از راه دور، این اعتقاد به چشم می خورد که دو چیز که زمانی با یک دیگر تماس داشته اند، همیشه با یک دیگر در تماس خواهند بود. این دو چیزکه اکنون از هم دورند، از طریق نوعی سمپاتی مخفی، بر یک دیگر اثر می گذارند. به عبارت دیگر، فضای بین این دو شخص و یا این دوچیز، از نوعی ماده ی اثیری نامریی پر شده است و امواج ارتباطی بین این دو، از طریق این ماده ی اثیری، منتقل می شود. به عنوان مثال، بین یک تکه از نخ لباس و صاحب لباس، یک نوع ارتباط و سمپاتی مخفی دارد. بین یک تار از بند تنبان و صاحب تنبان، یک نوع ارتباط و سمپاتی مخفی دارد. بین یک نکه خاک ته کفش و صاحب کفش، یک نوع ارتباط سمپاتی مخفی دارد. این ارتباط و سمپاتی به نحوی است که اگر کسی به یک تکه از نخ لباس و یا یک تار از بند تنبان و یا یک تکه خاک ته کفش کسی دسترسی پیدا کند می تواند اراده ی خود را ، از راه دور، بر صاحب نخ لباس و یا صاحب بند تنبان و یا صاحب خاک ته کفش، اعمال نماید و هربلایی که بر سر این تکه از نخ لباس و یا این تار از بند تنبان و یا این تکه خاک ته کفش بیاورد، همان بلا برسر صاحب نخ لباس و یا صاحب بند تنبان و یا صاحب خاک ته کفش، خواهد آمد.
در رسم اسپند دود کردن، علاوه بر جادوی سرایتی از راه دور، جادوی سرایتی از نوع نیروی گریز از مرکز نیز دیده می شود. این جادو در مرحله چرخاندن دانه های اسپند به دور سر بچه ی کوچک دیده می شود. در این مرحله، با چرخاندن دانه های اسپند به دور سر بچه ی کوچک، نوعی نیروی گریز از مرکز ایجاد می شود که بوسیله ی آن، بیماری از بچه به دانه های اسپند منتقل می شود. دانه های اسپند را که اکنون آکنده و مملو از درد و مرض و بیماری است در آتش می ادازند و آن ها را می سوزانند تا به این وسیله، درد و مرض و بیماری سوخته و خاکستر شود.
آز آن جا که، نخ های لباس و تارهای بند تنبان و خاک های ته کفش، نیز همراه با دانه های اسپند به دور سر بچه می گردند، درد و بلای بچه به این ها نیز منتقل می شود. این نخ های لباس و تارهای بند تنبان و خاک های ته کفش، که اکنون آکنده و مملو از درد و مرض و بیماری است، از طریق نوعی سمپاتی مخفی، بر صاحب لباس و یا صاحب تنبان و یا صاحب کفش اثر می گذارند و با عث می شود که او که بچه را چشم زده است، مبتلا به بیماری و درد و مرض شود. به عبارت دیگر، فضای بین نخ لباس و صاحب نخ لباس، فضای بین تار بند تنبان و صاحب تار بند تنبان، و فضای بین خاک ته کفش و صاحب خاک ته کفش ، از نوعی ماده ی اثیری نامریی پر شده است و امواج ارتباطی بین این دو، از طریق این ماده ی اثیری، منتقل می شود. اگرنخ لباس کسی را در آتش بیاندازند و بسوزانند، می توانند بر جان صاحب نخ لباس نیز آتش بزنند و او را بسوزانند. اگر تار بند تنبان کسی را در آتش بیاندازند و بسوزانند، می توانند بر جان صاحب بند تبان نیز آتش بزنند و او را بسوزانند. اگرخاک ته کفش کسی را در آتش بیاندازند و بسوزانند، می توانند بر جان صاحب کفش نیز آتش بزنند و او را بسوزانند.
همان طور که در رسم اسپند دود کردن مشاهده می شود، جادو نیز مانند علم، بر “مشاهده” استوار است۰ در جادو نیز مانند علم، آدمی تلاش می کند با کشف رابطه ی علت و معلولی بین پدیده های طبیعی و بدون کمک گرفتن از نیروهای آسمانی به مقصود خود که در این مورد دور کردن درد و بلا از خویشتن است برسد. اما، تفاوت بین جادو و علم در این است که رابطه ی علت و معلولی، در جادو به طور نادرست و از راه قیاس به دست آمده است. در حالی که همین رابطه ی علت و معلولی، در علم به طور درست و از راه استقرا به دست آمده است.
فصل چهارم: جادوی طواف
در این فصل، یعنی در فصل چهارم، از یکی دیگر از انواع جادوی سرایتی، به نام جادوی طواف، که بر اساس نیروی گریز از مرکز، استوار است، سخن خواهیم گفت. در این جادو، یک دایره ی مقدس وجود دارد و شخص طواف کننده، به دور یک مکان مقدس، که در مرکز این دایره قرار دارد، می چرخد. براثر این چرخش، مقداری نیروی گریز از مرکز ایجاد می شود. این نیروی گریز از مرکز، باعث می شود که خاصیت باروری و برکت از مکان مقدس به شخص طواف کننده منتقل شود. مکانیسم جادوی طواف مانند چادوی بلاگردان است، با این تفاوت که در جادوی بلاگردان شخص در مرکز دایره قرار دارد و جسمی مانند اسپند به دور او چرخانده می شود و نیروی گریز از مرکز باعث می شود که درد و بلای او به آن جسم منتقل می شود. در حالی که در جادوی طواف، شخص به جای آن که در مرکز دایره باشد، در محیط دایره قرار دارد و به جای آن که جسمی به دور او چرخانده شود، خود به دور مکانی مقدس که در مرکز دایره قرار دارد، می چرخد و نیروی گریز از مرکز باعث می شود که خاصیت باروری و برکت از آن مکان مقدس به او منتقل شود.
به عنوان مثال به این چهارپاره از باباطاهر عریان توجه کنید که در آن به جادوی طواف اشاره شده است:
من آن رندم که نامم بی قلندر
نه خان دارم، نه مان دارم، نه لنگر
چو روز آید، بگردم گرد کویت
چو شب آید، به خشتان وا نهم سر.
در این شعر، یک دایره ی جادوی مشاهده می شود. در مرکز این دایره، کوی دوست، قرار دارد. در محیط این دایره، باباطاهر قرار دارد که به گرد کوی دوست می گردد. از چرخیدن باباطاهر به دور کوی دوست، مقداری نیروی گریز از مرکز تولید می شود. و این نیروی گریز از مرکزباعث می شود که مقداری از خاصیت برکت، از کوی دوست به باباطاهر منتقل شود.
حافظ در غزلی به مطلع "ای سرو ناز حسن که خوش میروی به ناز" به طواف دل بر گرد کوی یار اشاره می کند و می گوید:
"دل کز طواف کعبه کویت وقوف یافت
ز شوق آن حریم ندارد سر حجاز"
در این شعر، یک دایره ی جادویی مشاهده می شود. در مرکز این دایره ی جادویی، کوی یار قرار دارد که به خانه ی کعبه تشبیه شده است. در محیط این دایره ی جادویی، دل حافظ قرار دارد که مانند زایری به گرد کوی دوست می گردد . حافظ در این شعر، زیارت کوی یار را با زیارت خانه ی خدا مقایسه کرده است و می گوید از زمانی که دلم به طواف کعبه ی کوی یار وقوف یافت، دیگر نمی خواهد به بیابان حجاز عربستان، که خانه ی کعبه درآن قرار دارد، برود و به گرد کعبه ی حجاز، طواف کند.
حافظ در موارد متعدد، کوی بار را به خانه ی کعبه تشبیه کرده است. به عنوان مثال در غزلی به مطلع "المنه لله که در میکده باز است" می گوید:
" در کعبه کوی تو، هر آن کس که بیاید
از قبله ی ابروی تو، در عین نماز است"
ویا در غزل دیگری به مطلع " روزگاری ست که سودای بتان دین من است " می گوید:
" یا رب، این کعبه ی مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش، گل و نسرین من است"
ویا در غزل دیگری به مطلع " چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش" می گوید:
" جمال کعبه، مگر عذر ره روان خواهد
که جان زنده دلان، سوخت در بیابانش "
همه ی این موارد نشان می دهد که حافظ گردیدن به دورکوی بار را به گردیدن به دورخانه ی کعبه، تشبیه کرده است. این دایره ی جادویی به شکل دیگری نیز در شعر حافظ آمده است. حافظ در غزلی به مطلع "ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر"، می گوید اگر کسی مدار عمرش بر نقطه ی دهان یار باشد، دیگر از مرگ نمی ترسد و به فنا و نابودی اندیشه نمی کند:
"اندیشه از محیط فنا نیست هر که را
بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر"
دراین شعر، یک دایره ی جادویی دیده می شود. در مرکز این دایره، نقطه ی دهان یار قرار دارد. در محیط این دایره، شاعر قرار دارد که به گرد آن نقطه ی مقدس می گردد. بر اثر چرخش شاعر در این مدار جادویی، مقداری نیروی گریز از مرکز ایجاد می شود. این نیروی گریز از مرکز، باعث می شود که نیروی حیات و زندگی از دهان یار به شاعر منتقل شود و او را در برابر مرگ و فنا بیمه نماید. حافظ در غزل دیگری به مطلع "تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج" به خاصیت حیات بخشی دهان یار اشاره کرده است و آن را به "آب حیوان" . "آب خضر" تشبیه نموده است:
"دهان شهد تو داده رواج آب خضر
لب چو قند تو، برد از نبات مصر رواج
لب تو، خضر و دهان تو، آب حیوان است
قد تو سرو، و میان موی، و بر به هیات عاج"
در این جا، بحث مربوط به جادوی طواف را به پایان می رسانم. علاقمندان می توانند برای جزییات بیشتر به مقاله ی " مراسم زیارت در هند"، منتشر شده در وبکده ی گویا، به نشانی زیر، مراجعه کنند:
1384.g00ya.com
دریایان، بار دیگر، طبقه بندی جادو را، به طور خلاصه، تکرار می کنم:
جادوی سمپاتیک (قانون سمپاتی) که به دو بخش تقسیم می شود:
جادوی تقلیدی (قانون شباهت) (مثال: جادوی دنبه گداز)
جادوی سرایتی (قانون سرایت): که خود به چهار رشته تقسیم می شود:
الف - ارتباط از راه دور (مثال: جاودی ناخن و موو ناف)
ب - ارتباط از راه نزدیک (مثال: جادوی ینگه عروس و ینگه داماد)
ج - نیروی گریز از مرکز: جادوی بلاگردان (مثال: رسم صدقه دادن و رسم اسپند دود کردن)
د - نیروی گریز از مرکز: جادوی طواف (مثال: طواف به گرد کعبه ی کوی دوست)
Abbas.Ahmadi@Mailcity.com
منابع
کناب شاخسار زرین نوشته ی جیمزجرج فریزر:
Frazer, James George. 1994. The Golden Bough: A Study in Magic and Religion, Edited by Robert Fraser. London New York. Oxford University Press. 858 pages. ISBN: 0192829343
برای کسانی که به کتاب شاخسار زرین دسترسی ندارند، متن کامل این کتاب، به زبان انگلیسی، در وبکده ی زیر منتشر شده است:
www.bartleby.com
شهری، جعفر. تهران قدیم. جلد چهارم. چاپ اول. انتشارات معین. تهران. سال 1371 خورشیدی.
هدایت، صادق. . نیرنگستان. لوس آنجلس، انتشارات جاویدان. 140 صفحه. سال 1990 میلادی
حافظ، شمس الدین محمد. دیوان حافظ. نسحه ی اینترنتی به نشانی : http://hafez.recent.ir
|