یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

تجزیه‌ طلب کیست؟ ملیتهای یکسانی‌خواه‌ یا ناسیونالیستهای مرکزگرا؟


خلیل غزلی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۱ آبان ۱٣٨۶ -  ۱۲ نوامبر ۲۰۰۷


چند سالی است که‌ طیفی از چپ‌های دیروز ( فرد یا تشکیلات)، سردر‌گم در باتلاق بی هویتی، راه‌ نجات خویش را در ناسیونالیسم ،آنهم از نوع ارتدکسش، می جویند. این نیوناسیونالیستها، بدین سبب که‌ دیر به‌ کشف این "اعجاز" نائل شده‌اند، می‌کوشند برای جبران "مافات"، گوی سبقت را از ناسیونالیستهای دو آتشه‌ای چون داریوش همایون ربوده‌ و با عنوان کردن مطالبی در رثای "تمامیت ارضی" هنوز خدشه‌ نخورده‌، و علیه‌ ملتهای غیر فارس در ایران (که‌ هرازگاهی در مطبوعات در داخل یا خارج و یا تارنماهای اینترنێتی منتشر می کنند) خاستگاه‌ واقعی خود را بنمایش می‌گذارند.
دوشادوش این "نیو" ناسیونالیستها، ما گروه‌های دیگری از ناسیونالیستها را در طیف وسیع پادشاهی خواه‌، ملی، ملی- مذهبی، اسلامی و ... می بینیم که‌ عیلرغم اختلافهای بنیادین با همدیگر، در یک زمینه (که‌ هیچگاه‌ منجر به‌اجماع آنها نخواهد شد) مشترکند. آنهم حفظ وضع موجود در ساختار سیاسی ایران، یعنی حفظ حاکمییت مرکزگرا و نفی هویت ملی و حقوق دیگر ملیتهای غیر فارس است. که‌ نتیجتن به‌ حاکمیت تمامیت‌خواه‌ (توتالیتر) ختم شده‌ و ماحصل آن نقض حقوق شهرو‌ندی تمام ساکنین کشور و ادامه‌ تبعیض و انکار هویت و حقوق ملیت‌ها است. ‌ملیتهائی که‌ علیرغم اجحاف حقوق و تبعیض از یکسو، با بیداری ملی و به‌چالش کشیدن حاکمیت و نظام سیاسی و ساختار حکومتی در ایران از سوی دیگر، اکنون به‌ اقرار همگان، مسئله‌ آنان، یعنی مسئله‌ حقوق ملیتهای به‌حاشیه‌ رانده‌ شده‌‌، تبدیل به‌ معضل بزرگی شده‌ و اگر از هم اکنون چاره‌ اندیشی نشود، در هر تندباد سیاسی و تغییراتی، موجب بروز فاجعه‌های انسانی و کشتارهای اتنیکی خواهد گردید.
در‌ چنین حال و هوائی متاسفانه‌، "غمخواران تمامیت ارضی" و پاسداران "هویت ایرانی"، بجای جستجوی راه‌حل (نه‌ چندان پیچیده‌ و مشکل) انسانی و دمکراتیک، هر یک به‌ گونه‌ای بر طبل تشتت و ناسیونالیزم کور می کوبند. بدون این اینکه‌ که‌ از آن "هویت ایرانی" که‌ همه‌ آنها بشیوه‌ای پوپولیستی دم از آن می‌زنند، تعریفی یکدست ارائه‌ دهند.
برای نمونه‌ هنگامی که‌ داریوش همایون، برای حفظ ایران عزیزش میخواهد در برابر ملیتهای برابری طلب، رخت سربازان گمنام یا نام و نشاندار ولایه‌ت فقییه‌ را بر تن کند، هنوز نمیداند که‌ آن "هویت ایرانی" حاکمیت اسلامی چیزی فراتر از ایران اسلامی و ام‌القراء اسلام بودن نیست. در حالیکه‌ هویت ایرانی آقای همایون و طیف پادشاهی خواهان، بیشتر بر موئلفه‌های ایران باستان تاکید دارد و نگاه‌ به‌ گذشته‌های دور. در ایران اسلامی، هویت ایرانی همان هویت اسلامی و نجات قدس است، درحالیکه‌ در تفکر آقای همایون و همفکرانشان احیای عظمت شاهنشاهی هخامنشی!!
از سوی دیگر نیوناسیونالیستها هم هویت ایرانیشان با طیفهای دیگر مانند پادشاهی خواهان و اسلام‌باوران (از طیفهای گوناگون) بسیار متفاوت است. چون تعریفی که‌ این طیف از هویت ایرانی بدست می‌دهد، آنرا سکولار و لائیک و تا اندازه‌ای لیبراڵ معرفی می کنند که‌ بطور بنیادی با تعاریف طیفهای دیگر در تعارض است.
علیرغم ابهام و ناهمگونی که‌ در "هویت ایرانی" وجود دارد، همه‌ این طیفها خواستار ایران متحد و یکپارچه هستند و‌ از ملتهای غیر فارس میخواهند که‌ هویت ایرانی اعلام شده‌ آنها را پذیرفته‌ و در فکر "تجزیه‌" ایران (اسلامی. پادشاهی، ملی) نباشند. بدون اینکه‌ زحمت آنرا بخود دهند که‌ بگویند چه‌ عامل یا عواملی موجد وضع موجود بوده‌ یا هستند؟
پاسخ من به‌ سوال مذکور بعنوان یک کورد چنین است:
قبل از هر چیز شما تعریف واحدی از این "هویت ایرانی" ارائه‌ دهید، بعد مردم را دعوت به‌ بیعت از آن کنید. انکار وجود ملت های دیگر (بجز ملت فارس) در ایران و به‌‌شیوه‌ دیکتاتوری (پهلوی‌ها) در صدد ساختن پدیده‌ای بنام "ملت ایران" به‌ شهادت تاریخ، تا به‌ امروز کوششی ناموفق بوده‌ است. البته‌ همزمان با ایران، در کشورهای همجوار هم "ملت سازی اجباری" و "یک مملکت یک زبان" با توسل به‌ کوچهای دسته‌ جمعی، کشتار جمعی و ویران کردن محل سکونت (انموقع) اقوام (و اکنون) ملتهای غیر حاکم؛ نیز وجود داشته‌ است. اما وقتی امروز را نگاه می‌کنیم می‌بینیم که‌ هیچکدام موفق نشدند و ماحصل آن همه‌ کشتار و پاکسازی‌های قومی، چاڵشها و تنشهای ملی موجود است. که‌ ترکیه‌، عراق و سوریه‌ نمونه‌های بسیار شاخص آن هستند.
تاریخ نشان داده‌ است که‌ نفی و انکار و سرکوب جهت "متحد کردن"، راه‌ حل مناسبی نبوده‌ و تکرار آن غیر از فاجعه (بویژه‌ در مقطع کنونی) نتیجه‌ای‌ ببار نخواهد آورد، و نزاع و کشمکش ادامه‌ خوهد داشت تا سرانجام ملت ها ناچار به‌ شناسایی همدیگر خواهند شد و حقوق همدیگر را برسمیت خواهند شناخت. بعنوان مثال در اواخر قرن گذشته‌ در‌ بالکان نمونه‌ بارز آنرا دیدیم. که‌ چگونه‌ سیاست انکار و سرکوب سرب‌ها بزرگترین عامل پاکسازی های اتنیکی و ازهم پاشیدگی یوگوسلاوی بود.
ادامه‌ وضح موجود و پافشاری ناسیونالیستهای خواهان ایرانی متحد و یکپارچه‌ (بدون به‌ رسمیت شناختن حقوق ملت‌های دیگر)، باعث گسترش و تقویت گرایشهای جدائی‌طلبانه‌ بیشتری در میان ملل غیر فارس خواهد گردید. بدو‌ن شک همه‌ و از جمله‌ ، نافیان وجود ملتهای دیگر، می‌دانند وجود گرایشهای جدائی طلبانه‌ یکی از بازتاب ها و نتایج همان سیاست انکار و سرکوب است.
جدا از خوسته‌ها و تمایلات روشنفکران و "نخبه‌گان"، اگر در مقیاس توده‌ای به‌ قضیه‌ نگاه‌ کرده‌ شود، مشاهده‌ می شود که‌ توده‌ها (اگر بازیچه‌ دست "رهبران" نشوند و امکان‌ پیشرفت و شناخت به‌ آنها داده‌ شود) هیچگاه‌ اسیر افکار ناسیونالیستی کور نخواهند گردید و به‌ آسانی می‌توانند، به‌ شیوه‌ای مسالمت آمیز در کنارهم (با حقوق برابر) زندگی کنند.
راه‌‌حل انسانی مسئله‌ ملی (بعنوان چالشی بزرگ در آینده‌ ایران) برای حامیان ایران یکپارچه‌، نه‌ ادامه‌ گفتمان کنونی که‌ برپایه‌ نفی ایران کثیر الملل و تمرکزگرایی متمرکز است، که‌ بر پایه‌ شناسائی ملت‌های دیگر غیرفارس در ایران و برسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت آنها (بر اساس مفاد کنوانسیونهای نهادهای جهانی حقوق بشر)، تبلیغ همزیستی مسالمت آمیز انسانها با حقوق برابر است.
در مقابل وظیفه‌ روشنفکران و متفکران از ملتهای غیرفارس نیز اینست که‌ علیه‌ تبلیغات ناسیونالیزم کور در میان ملت متبوع خویش موضع بگیرند و با تفکیک حاکمیت‌های مستبد و تمامیتخواه‌ از توده‌های مردم ملت مسلط (در ایران ملت فارس)، ضمن پافشاری بر حق تعیین سرنوشت برای همه‌ انسانها، همزیستی ملتها و احترام متقابل میان آنها را تبلیغ کنند.
تنها در چنین حالتی است که‌ فضای رو به‌ تنش در میان ملتها فروکش کرده‌ و می‌توان در تندپیچ رویدادهای پیشبینی نشده‌، از بروز جنگهای اتنیکی و ویرانی سرزمینهایمان جلوگیری کنیم. این کار شاق و گرانی نیست، تنها نیاز به‌ باور به‌ برابری و همزیستی انسانها بدور از احجاف و تبعیض دارد. که‌ آنهم در محیطی که‌ دارای دمکراسی مشارکتی و حاکمیتی انتخابی باشد ممکن است. چون حاکمیت‌های مستبد، مرکزگرا و تمامیتخواه‌، همیشه‌ سد راه‌ پیشرفت سیاسی و اجتماعی توده‌‌ها بوده‌اند، بی تردید ملت حاکم خود نیز دردست این حاکمیت، یک قربانی بیش نیست و سرکوب و بیعدالتی نیز گریبان او را رها نخواهد کرد. همانگونه‌ که‌ در حاکمیت پهلوی ها و اسلام سیاسی، ملت فارس نیز بدور از سرکوب و زندان و اعدام نبوده‌ است.
در پایان از روشنفکران مستقل و چپ و نیروهای ترقیخواه‌ انتظار می رود در این زمینه‌، ضمن موضعگیری شفاف، فعالانه‌ به‌ وظایف‌ خود عمل کنند.

khalil.ghazali@gmail.com

۱۱ نوامبر ۲۰۰۷


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست