یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲٣ آبان ۱٣٨۶ -  ۱۴ نوامبر ۲۰۰۷


دو الزام کسب فرصتها و دفع تهدیدها
رفتارهای انتخاباتی احزاب؛ جنگی برای قدرت یا رقابتی برای خدمت؟
خط تند داخل، امکان تغییر دادن مسیر را نداردـ
از صدا و سیما تا رسانه ملی
ادعای واهی وزیر امورخارجه عربستان

روزنامه کیهان با عنوان: وام داریا…؟! نوشته است:
تا انتخابات هشتم مجلس شورای اسلامی چند ماهی بیشتر نمانده است و طبعاً هرچه رو به جلو حرکت می کنیم، عرصه فعالیت های انتخاباتی احزاب و گروه های سیاسی داغ تر می شود. برگزاری همایش و کنگره، ترتیب دادن مصاحبه با سران احزاب، واکنش هایی که معمولا از سوی سخنگوی احزاب در مورد موضوعات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و خصوصا سیاسی صورت می پذیرد، فعال کردن بخش های استانی احزاب و نهایتاً رایزنی، بحث و گمانه زنی هایی که راجع به سرلیست ها اتفاق می افتد، همگی حکایت از رونق فعالیت های حزبی در این روزها دارد. طبق آمارهای اعلام شده تاکنون ۲۶۰ حزب در قالب احزاب، جمعیت ها، کانون ها، مجامع و تشکل ها از کمیسیون ماده ۱۰ احزاب پروانه فعالیت گرفته اند که بنابر اعلام منابع رسمی ۶۰ درصد احزاب ثبت شده و دارای پروانه فعالیت، در عرصه سیاسی کشور فعال می باشند.
اندیشمندانی چون موریس دوورژه، جامعه شناس فرانسوی، حزب سیاسی را چرخ دنده ماشین دموکراسی می داند و بر همین مبنا معتقد است که نمی توان در یک جامعه از دموکراسی سخن به میان آورد ولی به احزاب، تشکل ها و سایر نهادهای مدنی توجه نداشت. در اصول قانون اساسی کشور ما نیز که بر مبنای مردم سالاری تدوین یافته، کما اینکه مقام معظم رهبری فرمودند کارآمدی این نظام در زمینه تحکیم مردمسالاری بود و توانست آن را جا بیندازد ، موجودیت احزاب و جمعیت ها به شرط آن که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی و موازین و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند، پذیرفته شده است. در چنین شرایطی آنچه که بایستی برای یک حزب از اهمیت درجه اول برخوردار باشد، منافع و مصالح ملی و ترجیح آن بر منافع حزبی است. اگر احزاب را سازمان اصلی در عرصه پیکار سیاسی بدانیم، اولویت در رقابت با سایر احزاب بایستی اراده مردم و منافع کشور باشد.
وقتی که پای بحث از احزاب و گروه های سیاسی و نقش آنان در تحولات کشور به میان می آید، شاید آنچه تاکنون در محاق غفلت قرار گرفته و یا حداکثر از کنار آن به سادگی عبور کرده ایم، جایگاه احزاب نزد افکار عمومی و یا به عبارت دیگر میزان اعتقاد و باور مردم نسبت به حزب و تشکل های حزبی است. حقیقت آن است که مردم ما در طول سالهای اخیر آنچنان به بلوغ سیاسی رسیده اند که به نوعی احزاب را پشت سر گذاشته و در بسیاری از موارد، خودشان صاحب تحلیل و در مواقعی که سرنوشت انقلاب و کشور در انتخابات رقم خورده است، صاحب تصمیم شده اند. آنچه در تمامی انتخابات نظام جمهوری اسلامی تاکنون مشاهده شده، آن است که تفکرات حزبی و گروهی هیچگاه سوار بر عقیده و گزینش مردم نشده و آنچه که بر افکار عمومی تأثیرگذار بوده، شخصیت افراد و کارنامه آنان در نظام بوده است. شاید انتخاب احمدی نژاد گواه صادقی بر این مدعا باشد چرا که آنچه در پیروزی وی دخیل بود چیزی بالاتر و جدای از گرایش های حزبی و گروهی بود.
یک گام فراتر برویم. بسیاری اعتقاد دارند که فعالیت های احزاب در کشورمان به معنای واقعی حزبی نیست. دلایلی هم در این رابطه دارند از جمله آنکه؛ اولاً فعالیت های حزبی متکی به افراد و نهایتاً گروه های خاص است تا مردم.
ثانیاً احزاب در ایران برای تدوین سیاستها و خط مشی خود در تعامل نزدیک با مردم نیستند و مردم را دنباله رو اهداف خود می خواهند و نه لزوماً اهدافی که خواسته های مردم را تأمین کند و آخر آنکه فعالیت های حزبی در ایران مقطعی است و بیشتر در زمان انتخابات بروز می کند و در سایر مواقع به مردم، خیلی کار ندارند.
در واقع اولین ویژگی یک حزب که نقش حمایتی آن از مردم و مطالبات عمومی در راستای آرمانهای انقلاب و نظام است، عملاً در رتبه پایین برنامه های بعضی از احزاب قرار می گیرد. این گروه های سیاسی پیش از آنکه خود را وام دار مردم بدانند و به قدرت به مثابه جایگاهی برای خدمت رسانی نگاه کنند، خود را والی مردم و کسی که حق دارد به جای آنان تصمیم گیری نماید به حساب می آورند.
از سوی دیگر مهمترین نقش احزاب، ایجاد تعادل و ثبات سیاسی است که متأسفانه طی چند سال اخیر نه تنها این امر محقق نشده بلکه برخی از احزاب باعث هرج و مرج سیاسی، مانع تراشی و تخریب وجهه دستگاههای حکومتی نیز شده اند. برجسته سازی نقاط ضعف و اشکالاتی که در قوای حاکمه کشور ـ خصوصاً قوه اجرایی ـ وجود دارد و عدم طرح موفقیت هایی که حاصل می شود، باعث ترویج نوعی دلسردی بین آحاد مردم می گردد. وقتی عضو مرکزی یکی از احزاب می گوید که حتی یک نقطه مثبت در کارنامه دولت نمی بیند و دیگری ـ به طعنه ـ منکر وجود رئیس جمهور می شود! و صدها مصداق دیگر که بیانش چیزی جز تلخکامی در پی ندارد، آیا حاصل آن جز القأ یأس و دلسردی بین مردم است؟
انکار نمی کنیم که یکی از کارکردهای ویژه احزاب، تجمیع و انعکاس مطالبات مشروع و قانونی مردم به نظام سیاسی و دولت است اما، تخریب و تضعیف نهاد مردمی دولت آنهم به نام مردم و از سوی احزابی که یکسره سنگ همین مردم را به سینه می زنند، آیا نامش پیگیری مطالبات مردمی است؟ مردم با تکیه بر بلوغ و شعور سیاسی که به برکت سالهای پس از انقلاب یافته اند ـ و متأسفانه کراراً از سوی مدعیان مشارکت و اعتماد همین مردم نادیده گرفته شده است ـ به خوبی می دانند که انگیزه اصلی این قبیل انتقادات و سیاه نمایی ها چیزی جز ابراز ناخواسته تشنگی قدرت و آرزوی دستیابی به منابع و مسندهای امور نیست. اگر احزاب خواهان آن هستند که بر عملکرد دولت نظارت داشته باشند، نبایستی این مهم را به مچ گیری و تخریب تنزل دهند.
روز به روز به انتخابات مجلس نزدیک می شویم و انتظار می رود رفتارهای انتخاباتی احزاب نه جنگی برای بقاء و قدرت بلکه رقابتی برای خدمت بیشتر به مردم که ولی نعمت انقلاب و کشورند، باشد. متاسفانه همواره در ایام نزدیک به انتخابات حوادثی از سوی برخی از احزاب ـ وشاید بتوان گفت باندهای سیاسی ـ رخ می دهد که شیرینی های مشارکت مردم در سرنوشت خود را اندکی به تلخی می کشاند و آن هم استفاده از حربه های مختلف برای تضعیف و تخریب حزب و جناح رقیب است.
احزاب و گروه های سیاسی باید بدانند مردم ما خواهان عدالت اجتماعی، تامین رفاه همگانی، توسعه اقتصادی و صنعتی مبتنی بر مبانی اسلامی و برنامه های دانایی محور هستند.احزاب و گروه ها نیاز به استفاده از تجربه گذشتگان دارند و باید به این نکته توجه کنند که در شرایطی قادر خواهند بود اعتماد مردم را حاصل نمایند که خدمتگزار و تضمین کننده مطالبات حقیقی مردم بوده و خود را از دایره شعار و شعارزدگی بیرون آورند. برخی از فعالیت های انتخاباتی احزاب به جای اینکه در راستای اهداف اسلام و نظام باشد، بیش از هر چیز دل دشمن را شاد می کند. بدون تردید رعایت توصیه مقام معظم رهبری می تواند از هر حیث راهگشا باشد.
معظم له می فرمایند: من خواهش می کنم همیشه، در همه دورانها، انتخابات را وسیله ای قرار بدهید برای قوت ملی، برای افزایش اقتدارملی؛ نه برای تضعیف نظام و تضعیف آبروی ملت. جنجالهایی که بعضاً از طرف بعضی از احزاب و گروه ها و جریانهای سیاسی و جناحهای بداخلاق در اطراف انتخابات می شود، تضعیف کننده کشور، ملت و نظام است. جناحهای مختلف، جریانهای مختلف، گرایش های مختلف، با شوق و ذوق و علاقه مندی همه عواملشان را بسیج کنند و انتخابات را به عنوان یک هدف عالی، هدف خوب، هدف شیرین مورد توجه قرار بدهند و به دعوا و جنجال و اهانت و پنجه به روی هم کشیدن، قضایا را نکشانند. انتخابات را وسیله ای بکنید برای اینکه دشمنان را ناامید بکنید.

خط تند داخل و ادامه مسیر
مقاومت همراه تدبیر عنوان سرمقاله دیروز روزنامه همشهری است که در پی آمده است:
هدف اصلی در پیگیری موضوع هسته ای، استیفای حقوق ملت است و علی القاعده در یک مدل استراتژیک، راهبردها و سیاست ها نیز باید منطبق با این هدف و روش ها همسو با آن طراحی شوند.
همین نگاه راهبردی و هدفمند بوده است که دولتمردان کشورمان این برهه تاریخی رابا دو رویکرد توأمان دنبال کرده اند: اولا ایستادگی بر سر حقوق ملت برای رسیدن به جایگاهی که حق ایرانیان است (ازجمله دانش هسته ای) و ثانیا حرکت مدبرانه برای رسیدن به همین هدف.
بر همین مبنا از ظرفیت دیپلماسی حداکثر استفاده را کرده اند و با اعتمادسازی های اولیه، اجماع جهانی (با بهانه نگرانی های بین المللی) را شکستند و در مراحل بعدی با استفاده از زمینه هایی که حقوق بین الملل فراهم می کند، بدون ایجاد حساسیت و البته با سرعت قابل تقدیر، دانش هسته ای را تا مرز تحقیق و توسعه و سپس توان تولید صنعتی به پیش راندند.یکی از آخرین دستاوردهای تهران در پرونده هسته ای، رسیدن به مدالیته بوده است که به طرح اقدام ترجمه شد. براساس این طرح سئوالات و ابهامات دائما متزاید آژانس بین المللی انرژی اتمی، در یک مقطع فهرست و تهران آمادگی خود را برای همکاری و ارائه اسناد لازم اعلام کرد.
با این تدبیر سیکل معیوب متوقف شد تا آژانس، هر روز موضوع جدیدی را روی میز مذاکرات نگذارد و در عین حال، از امکان مذاکره و اعتمادسازی استفاده کرده، بدخواهانی را که گزارش های منفی یا دوپهلوی آژانس را بهانه می کردند خلع سلاح کنیم.
اگرچه نمی توان شرایط داخلی و بین المللی و همچنین ابتکارات مدیریتی را منتفی دانست ولی موضوع هسته ای، با همه فراز و نشیب های چهار ـ پنج ساله آن، روند مشخصی را طی کرده است که به جهت اهمیت استراتژیک آن، در سطح عالی نظام طراحی و اجرا شده است. و قاعدتاً همین سطح سیاستگذاری ادامه می یابد.
عملکرد دولتمردان همیشه در محکمه تاریخ مورد قضاوت قرار گرفته است. چه تصمیماتی که موجب سعادت ملتی شده است و چه خیانت ها و یا حتی اشتباهاتی که فرصتی را از ملتی ربوده و بلکه آن ملت را به قهقرا سوق داده است.
تاریخ کشور ما مشحون از این عملکردها، تبعات و قضاوت هاست. تاریخ، البته نگاهی کاملا عملگرا دارد، به نیت ها بی توجه است و نتیجه را ارزیابی می کند.
موضوع هسته ای یک آزمون بزرگ برای دولتمردان کشور است که چگونه آن راهبرد توأمان را که متضمن منفعت ملی است دنبال می کنند و در این مدل استراتژیک با ارزیابی مداوم محیط، بزنگاه ها را می شناسند و به اقتضای وضعیت، کروفر خواهند داشت.
حکمای اخلاق، هر حرکت متهورانه ای را شجاعت نام نمی نهند. شجاعت مثل همه فضائل اخلاقی در نقطه تعادلی دو سر طیفی واقع شده که یک سوی آن ترس و سوی دیگرش تهور است و این نکته ای است که مسئولان کشور به فضل الهی آن را درک کرده اند.خط رسانه ای و تبلیغاتی دولت های مخالف ایران پس از تغییر اخیر در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی کشورمان این بود که راهبرد هسته ای تهران تغییر کیفی پیدا کرده است و تلاش داشتند همین موضوع را بهانه اجماع بین المللی علیه جمهوری اسلامی کنند تا در آستانه نشست شورای امنیت سازمان ملل به بهره برداری های خصومت بار دست یابند اما تداوم مذاکرات نشان داد خط تند داخل ـ هرچند با حسن نیت که منکر استفاده از ظرفیت دیپلماسی است ـ امکان تغییردادن مسیر را ندارد و مدل مقاومت همراه با تدبیر ادامه خواهد یافت.

کسب فرصتها و دفع تهدیدها
روزنامه رسالت با عنوان: دریایی از فرصت نوشته است:
کسب فرصت ها و دفع تهدیدها در حیات سیاسی هر کشور حکم دو الزام را دارند. در سایه این دو عامل، موفقیت یا عدم موفقیت یک نظام سیاسی رقم می خورد. رابطه میان کسب فرصت ها و دفع تهدیدها نیز رابطه ای مستقیم وموازی است.
فارغ از بحث های تئوریک مقدماتی درخصوص تهدیدات وفرصت ها وارد فضای سیاسی جمهوری اسلامی ایران می شویم. به راستی ایران اسلامی هم اکنون در کدام فاز قرار دارد: فاز تهدید یا فاز فرصت؟ اگر بخواهیم پاسخ این سوال را بر اساس اظهارات جریان های منتقد دولت نهم بدهیم باید بگوییم که تهران در فاز تهدید قرار داشته و شرایط ویژه ای بر کشور حکمفرماست اما واقعیات نظام بین الملل و شرایط داخلی ایران به عنوان دو فاکتور عینی، ارزیابی گروه های مخالف دولت اصولگرا را خدشه دار می سازد. جهت دریافتن پاسخ اینکه کشور درکدام فاز قرار دارد باید به ارزیابی واقع بینانه مصادیق تهدید وفرصت پرداخت. بارزترین مسئله ای که اصلاح طلبان ازآن به عنوان تهدید یاد می کنند واکنش کشورهای ۱+۵ در خصوص فعالیت های هسته ای ایران است. ایجاد شکاف در ۱+۵ و ناکامی کاخ سفید در تداوم فشارهای یکجانبه علیه تهران این تهدید را صوری وبی اثر ساخته است، ازاین رو یک تهدید پوشالی را نباید درقالب تهدیدی فراگیر و خطرناک مورد استناد قرار داد. قاعده ای که مخالفان اصولگرایی ترجیح می دهند آن را نادیده انگارند.
هنگامی که وارد فاز فرصت ها و مصداق یابی آنها می شویم به نتایج قابل توجهی دست پیدا می کنیم، نتایجی از قبیل اینکه فرصت های موجود در ایران مجالی جهت عرض اندام تهدیدات بالقوه خارجی باقی نمی گذارد.
دراین خصوص لازم است به مواردی اشاره شود:
۱ ـ نفت ۱۰۰ دلاری در ذات خود یک فرصت است. اگر این فرصت در جهت چینش دوباره پازل های اقتصادی وبازنگری در فرمول های بودجه ریزی مورد استفاده قرارگیرد، فرصت های کلان به صورت سلسله وار در سیکل اقتصادی کشور به گردش درمی آیند. رشد، توسعه و چشم انداز اقتصادی ایران که اخیرا از سوی بانک جهانی مورد تائید قرار گرفته است نمادی از زایش فرصت های جدید اقتصادی، تجاری وصنعتی درایران است.
۲ ـ در حوزه سیاست خارجی، ایران علاوه بر آنکه خود را به عنوان برترین قدرت خاورمیانه معرفی نموده است با اتخاذ دیپلماسی فعال و راهبردی به نقطه اتصال دهنده کشورها و سازمان های بین المللی مانند شانگهای وخزر تبدیل شده است. تهران به عنوان نقطه ای استراتژیک و تاثیرگذار نقش بلاانکاری در تحولات خاورمیانه دارد. از این رو تئوریسین های غربی مانند برژینسکی زندگی غرب در کنار ایران هسته ای را به عنوان تنها راه پیش روی خود ذکر می کنند. رویکرد فعال دیپلماسی ایران در کل فرصت زا است. این فرصت زایی طی ماه های اخیر به شدت تقویت شده است.
٣ ـ در سیاست داخلی شاهد پویایی دولت نهم در خدمت رسانی به مردم هستیم. سفرهای استانی رئیس جمهور و دیدار چهره به چهره مسئولان دولتی با مردم دورافتاده ترین نقاط کشور به صورت خودکار سبب همگرایی دولت وشهروندان می شود. این همگرایی فرصت های بالقوه داخلی کشور را به حالت بالفعل تبدیل می کند. اتحاد ملی در مقابل دشمنان ایران نیز در سایه همین همگرایی عینیت می یابد. در طول دو سال اخیر ضریب امنیت اجتماعی کشور افزایش چشمگیر و قابل تحسینی داشته است. دراین مدت شاهد سقوط و سردرگمی اخلالگران امنیت عمومی وبه تبع آن بالا رفتن سطح امنیت اجتماعی در کشور بودیم. افزایش سطح امنیت اجتماعی کشور مترادف با به وجود آمدن فرصت های جدید رفاهی، اقتصادی و شهروندی درمتن جامعه است.
۴ ـ در حوزه علم، تحقیقات وفناوری ایران اسلامی حرکت موثری را آغاز کرده است. موفقیت دانشمندان ایرانی درپیوستن به باشگاه هسته ای جهان نمونه ای از این حرکت موثر محسوب می شود. این توسعه در زمینه های متعدد پژوهشی وعلمی ادامه دارد و دامنه آن هر لحظه گسترده تر می شود. با توسعه علمی کشور تهدیدها به گونه ای ملموس کمرنگ شده و فرصت ها مجال مناسبی جهت خودنمایی پیدا می کنند.
ایران اسلامی در مقابل دریایی از فرصت قرار دارد، دریایی که به راستی جوی باریک تهدیدها را در دل خود محو می سازد.

جایگاه رسانه ملی
احمد پورنجاتی نماینده ورئیس کمیسیون فرهنگ مجلس ششم با عنوان از صدا و سیما تا رسانه ملی نوشته ای در روزنامه اعتماد دارد که در پی آنرا می خوانید:
رادیو تلویزیون ملی ایران پس از انقلاب و استقرار نظام جدید به صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران تغییر نام یافت تا هم در شکل و هم در محتوا بازتاب دهنده مضمون انقلاب باشد. همه می دانند که رادیو تلویزیون پیش از انقلاب، از ملی بودن تنها اسم و ادعایش را داشت و جز اندک برنامه هایی که به کوشش دلهره آمیز و توانفرسای برخی چهره های فرهنگی و هنری دلسوز و سالم امکان پخش و انتشار می یافت وجه غالب برنامه هایش غیرملی و حتی ضدملی بود و در راستای منویات آن رژیم فاسد. اما نکته جالب این است که در سال های اخیر عنوان تازه یی برای صداوسیمای جمهوری اسلامی رایج شده است؛ رسانه ملی .
نمی دانم نخستین بار چه کسی و با چه انگیزه و برداشتی از این عنوان، صداوسیما را رسانه ملی نامید، اما به نظر می رسد با توجه به مجموع ویژگی ها و ملاحظاتی که در مورد جایگاه حقوقی و سیاسی این رسانه در نظام مطمح به نظر است، رسانه ملی عنوان پرظرفیت تری برای این دستگاه رسانه یی و فراگیر است.
اهمیت این تعبیر هنگامی بیشتر و برجسته تر خواهد شد که به خاطر آوریم براساس تفسیر کنونی شورای نگهبان از اصول قانون اساسی پیرامون صداوسیما، تاسیس و فعالیت شبکه های خصوصی یا غیر دولتی رادیو تلویزیونی مغایر قانون اساسی تلقی می شود. هر چند درباره اینگونه تفسیر و برداشت از اصول ۴۴ و ۱۷۵ قانون اساسی مناقشه و خدشه های مستدل حقوقی وجود دارد، اما به هر حال تا اطلاع بعدی، ماییم و تفسیر رسمی ترکیب کنونی شورای نگهبان، ماییم و تنها یک صداوسیما، اینک پرسش اساسی درباره رسانه ملی این است که شرایط و الزامات ملی بودن رسانه چیست؟ تنها با نامگذاری و تکرار ادعاها که نمی توان چیزی را برخلاف واقعیت، چیز دیگری نامید. صداوسیما آنگاه رسانه ملی خواهد بود که وجه غالب آن رنگ و بوی خواست و اراده ملی داشته باشد. درست است که در یک نظام و ساختار مشروع و قانونی همچون نظام جمهوری اسلامی ایران، خواست و اراده مردم و اراده کلی حاکمیت هم راستا و تا حد زیادی منطبق بر هم است، اما این واقعیت را نمی توان نادیده گرفت که در جامعه گرایش ها، سلیقه ها و نظرگاه های متفاوتی در تمامی عرصه های اندیشگی، فرهنگی، سیاسی و حتی اعتقاد دینی وجود دارد که لزوماً همه آنها مجال، امکان و فرصت حضور در حاکمیت را نمی یابند اما به میزان کمیت و کیفیت حضور در تکوین اراده ملی در این قلمرو اساسی نقش و تاثیر دارند. آیا صداوسیما که گاه از سوی متولیان آن نیز رسانه ملی خوانده می شود، جلوه گاه تمامی سرمایه فکری، فرهنگی و سیاسی جامعه ما است؟آیا همه گرایش های سیاسی شناخته شده و برخوردار از پایگاه اجتماعی امکان حضور عادلانه در این رسانه را داشته اند؟چه کسی و براساس کدامین معیار تعیین می کند که چه گرایش سیاسی یا نگرش فرهنگی و مذهبی حق دارد همواره رسانه ملی را در اختیار داشته باشد و اندیشه ها و برداشت های خود را درباره همه چیز، از مسائل اعتقادی و دینی گرفته تا مباحث اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، به مثابه نظر ملی به مردم ارائه دهد؟گهگاه و البته به اقتضای شرایط خاص سیاسی، برخی از مدیران و متولیان صداوسیما با وجهه یی کاملاً دموکراتیک و مدارامآب اعلام کرده اند که رسانه ملی به هیچ گرایش خاص سیاسی و جناحی وابستگی ندارد و امکان حضور همه جناح های سیاسی کشور برای ارائه دیدگاه هایشان در این رسانه فراهم است، اما هم مدیران شبکه ها و هم دست اندرکاران برنامه های خبری و تولیدی به خوبی واقفند که چنین رویکردی وجود ندارد. مثل روز روشن است که برآیند جهت گیری های سیاسی و فرهنگی صداوسیما در برنامه های گوناگون این رسانه در راستای یک نگرش سیاسی خاص است.
اگر گاهی به گونه یی استثنایی و به صورت چاشنی برای تغییر طعم و ذائقه، آن هم در برهه هایی خاص همچون آستانه انتخابات یا در شرایط ویژه، دریچه های محدود و مدیریت شده یی برای حضور گرایش های فکری و سیاسی متفاوت گشوده می شود، بنا بر ملاحظات و حکمت های آشکار و پنهان است. آیا افکار عمومی جامعه ایران هیچ گاه فراموش خواهد کرد که صداوسیما در دوران هشت ساله دولت اصلاحات چه رویکردی نسبت به آن دولت و نیز مجلس ششم داشت؟ و اکنون چه رفتاری با دولت نهم و مجلس هفتم دارد، رسانه ملی در آن دوران آینه تمام نمای انتقادها و کاستی ها و درشت نمایی اشتباه ها و حتی تحریف واقعیت های درونی دولت و مجلس بود، البته با شعار اطلاع رسانی به مردم و به قصد اصلاح و بهبود امور.
اما همین رسانه مسئولیت شناس در دوران شهرداری آقای احمدی نژاد ماموریت خود را بازتاباندن کارنامه درخشان فعالیت های شهرداری تهران می دانست و کمترین انتقادی را به این دستگاه برنمی تابید. پس از روی کار آمدن دولت نهم نیز چنین شیوه پشتیبانی کننده و حمایت گرانه یی را از مجموعه دولت داشته است. شاید متولیان صداوسیما برای اثبات بی طرفی یا استقلال سیاسی خود به برخی برنامه های خبری یا سیاسی در رادیو یا تلویزیون استناد کنند که گاه نامی و اشاره یی یا حضور زینت المجلس فلان شخصیت اصلاح طلب را پذیرا شده است. درست است سهم ویژه یی که رسانه ملی برای حضور اندیشه های متفاوت منظور می کند خلاصه می شود در؛ ۱ ـ بخش خبری ٨,٣۰که هر شب از شبکه دو سیما پخش می شود و رویکردی عمدتاً تخریب کننده و اختلاف انگیز در جبهه اصلاحات داشته است. ۲ ـ در برخی برنامه های رادیو گفت وگو که البته بسیار محدود است و در عین حال مغتنم. ٣ ـ در برنامه های صدای آشنا که برای مخاطبان خارج از کشور است و لابد نتیجه اش معرفی چهره یی جذاب از آزادی و تضارب آرا و اندیشه ها در کشور ما. اما در میان این همه کسانی که به عنوان کارشناس و صاحب نظر در برنامه های گوناگون فرهنگی، سیاسی، مذهبی، خانواده و حتی ورزشی حضور می یابند، کسی از شخصیت های اصلاح طلب نیست. در مناسبت های سیاسی و مذهبی و ملی، هیچ اشاره یی به سخنرانی یا مراسم اصلاح طلبان نمی شود. گویی در این کشور تنها و تنها یک گرایش فکری و سیاسی خاص موجود است و اندیشه و نظر دیگری اساساً وجود ندارد. آیا این شیوه در رفتار یک رسانه مفهومی جز سانسور واقعیت ها دارد؟ رسانه ملی عنوان شریف و پرظرفیت و موجهی است که اگر صداوسیما بخواهد به آن موسوم باشد باید به لوازم و ملاحظات آن التزام داشته باشد که مهمترین آنها پذیرش واقعیت انکارناپذیر گرایش های سیاسی متفاوت، پایگاه گسترده اصلاح طلبی در جامعه و احترام به دیدگاه های گوناگون و فراهم ساختن امکان حضور این دیدگاه ها در رسانه ملی است. تصور نکنیم که حذف و سانسور رسانه یی یک جریان فکری یا سیاسی، به حذف و نابودی واقعیت آن می انجامد. آنچه حذف یا تضعیف می شود اعتماد مردم به رسانه است.

ادعای واهی وزیر
روزنامه جام جم با عنوان: ادعای واهی وزیر امورخارجه عربستان نوشته است:
وزیر امورخارجه عربستان اخیرا در اجلاس استانبول که به بررسی اوضاع امنیتی عراق اختصاص داشت، ایران را به فرقه گرایی مذهبی متهم کرده است.
وی مدعی است ایران، فقط از شیعیان حمایت می کند و این با موضع کل امت اسلامی در تضاد است.
یادآوری چند نکته به این مقام سعودی ضروری است:
۱ ـ از آنجا که سعود الفیصل خود را یک سیاستمدار تاثیرگذار در جهان عرب و منطقه می داند، باید واقع بین تر باشد و بداند ما دهه های متمادی است که از فلسطینیان حمایت می کنیم، که این گروهها همگی اهل تسنن هستند.
۲ ـ وی که ایران را به فرقه گرایی مذهبی متهم می کند، به این پرسش پاسخ دهد که در جنگ افغانستان با شوروی سابق یا بوسنی و حتی در حکومت صدام و در دوران خفقان و وحشت عراق، کدام کشور از تمام فرق مذهبی اعم از شیعه و سنی حمایت کرد جز ایران؟
بعید می دانیم یادآوری گذشته برای آقای وزیر این قدر سخت باشد، آن زمان که شیوخ عربی تنها از صدام در دوران جنگ تحمیلی علیه ایران حمایت می کردند و وقتی مردم ایران و حتی خود مردم عراق زیر بمباران هوایی و شیمیایی از طرف صدام قرار گرفتند، ایران بود که به یاری مردم عراق از جمله اهل تسنن شتافت.
٣ ـ وی بی شک پاسخ این سوال را می داند که بعضی گروههای تروریستی که از سوی برخی کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس حمایت می شوند و هر روز مردم بی گناه، بویژه شیعیان را به خاک و خون می کشند و حتی رهبران مذهبی آنان فتوا و حکم به ارتداد شیعیان صادر می کنند، از جانب چه کسانی و کدام یک از این کشورها حمایت می شوند؟
۴ ـ آقای وزیر، آیا شما که نسبت به بحث وحدت جهان اسلام این گونه عکس العمل نشان می دهید، بهتر نبود بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر با پدیده شوم تروریست های القاعده و محور قرار گرفتن تفکر و قرائت خشن و متحجرانه از سنت نبوی و برداشت های ظاهری از آیات قرآن و ظهور طالبان و…که برای مخالفان فکری و سیاسی خود حتی اهل تسنن نیز تعیین تکلیف می کنند و شانی فراتر از حد واندازه برای خود قائل هستند، مبارزه جدی تری را همگام با دیگر کشورها پی می گرفتید یا حتی زبانی، همراهی بیشتری می کردید؟
۵ ـ از سعود الفیصل که ایران را به باد انتقاد گرفته و بر کمک نکردن ایران به سنی های عراق و کمک خود به شیعیان، تاکید می ورزد می پرسیم، شما در جنگ ٣٣روزه که حزب الله لبنان با ارتش صهیونیستی در نبرد نابرابر قرار داشت، چه کردید جز لابی برای شکست حزب الله در مقابل ارتش تا بن دندان مسلح اسرائیل؟
۶ ـ آیا سخنان آقای وزیر با سخنان امریکایی ها که در سرمقاله نیویورک تایمز، روزنامه نومحافظه کاران امریکا، روز ۱٣ فوریه ۲۰۰۷ با عنوان ایران و دعوی خوانان بدون نان چاپ شد که …ایران قطعا در عراق دخالت بیجا می کند …همخوانی ندارد؟
ازاین رو آقای سعود الفیصل را به سخنان خودشان در اجلاس استانبول ارجاع می دهیم که بهتر است کمتر سخن بگویند و بیشتر عمل کنند.
سخن آخر این که ؛مقامات سیاسی و رسمی جمهوری اسلامی ایران، سیاست خارجی کشورمان را در قبال عراق بسیار واضح بیان کرده اند و آن را بر پایه عراقی متحد با مشارکت همه گروههای سنی و شیعه می دانند و از آن حمایت کرده و می کنند.

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست