علیه جنگ، علیه جمهوری اسلامی، برای صلح، آزادی، حقوق بشر و دمکراسی
بیانیه شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
•
سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) در بیانیه مشروحی مواضع خود را پیرامون مسائل جاری کشور، خطر جنگ و مبارزه برای صلح و آزادی اعلام کرده است.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲٣ آبان ۱٣٨۶ -
۱۴ نوامبر ۲۰۰۷
در چند ماهه گذشته در زمینه بحران هسته ای روندهای جدیدی شکل گرفته که بر اثر آنها خطر حمله نظامی به ایران بطور محسوسی افزایش یافته است. این روندها و تغییرات را میتوان در دو طرف چالش مشاهده کرد: هم در طرف امریکا، اروپا و کشورهای منطقه و هم در جانب جمهوری اسلامی.
امریکا، اروپا و کشورهای منطقه
ـ با حمله نظامی دولت بوش به افغانستان و عراق و سقوط دو دشمن جمهوری اسلامی در همسایگی ایران ـ طالبان در افغانستان و صدام در عراق ـ و با قدرت گرفتن جریانهای شیعه در عراق و گسترش نفوذ جمهوری اسلامی در این کشور، خروج سوریه از لبنان و پر شدن خلا ایجاد شده توسط حزب الله لبنان ـ که تحت نفوذ جمهوری اسلامی است ـ و نیز با زمین گیر شدن دولت امریکا در افغانستان و عراق، موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه تقویت شده است. جمهوری اسلامی از زمان انقلاب بهمن باینسو در این حد در منطقه قوی نبوده است. بدنبال این تغییرات، جمهوری اسلامی خواهان آن است که بعنوان قدرت منطقه ای توسط امریکا و اروپا پذیرفته شود و در معادلات منطقه بحساب آید. از طرف دیگر امریکا در رقابت با چین و اخیرا روسیه بطور کلی و بطور مشخص بر سر تسلط بر منابع انرژی در خاورمیانه درگیر چالش سنگینی است. نومحافظه کاران امریکا از زمان روی کارآمدنشان، پیشبرد برنامه خاورمیانه بزرگ و تسلط بر منابع نفتی را در دستور کار داشتند. حمله نظامی به دو کشور در راستای پیشبرد برنامه خاورمیانه بزرگ بود. اما دولت بوش در شرایط کنونی جمهوری اسلامی را حامی جریانهای بنیادگرای اسلامی و افراطی در منطقه میداند و آن را یکی از موانع جدی پیشبرد برنامه خاورمیانه بزرگ و تامین منافع امریکا و اسرائیل در منطقه تلقی میکند. خانم رایس میگوید که سیاست منطقه ای ایران در حمایت از گروههای اسلامی در عراق، لبنان، افغانستان و فلسطین نشان میدهد که این کشور خواهان تسلط بر خاورمیانه است. در حقیقیت بین دو دولت بر سر نفوذ در منطقه خاورمیانه، چالش جدی درگرفته است و بهمین خاطر چالش بین دو کشور، ابعادی فراتر از بحران هسته ای پیدا کرده است. این امر در ماههای اخیر بارزتر و آشکارتر گشته است.
ـ در چالش سنگین دولت بوش با جمهوری اسلامی که بگفته خانم رایس: "شاید بزرگترین چالش امنیتی امریکا باشد" دو گرایش در هیات حاکمه امریکا و محافل پیرامون آن در مقابل هم صف آرائی کرده اند. در یک سوی صف، دیک چینی و هم پیمانان وی در پنتاگون، کنگره امریکا، محافل وابسته به نئوکانها قرار دارند که بر بمباران تاسیسات هسته ای ایران و ساختارهای نظامی پای میفشارند. در سوی دیگر صف، کوندالیزا رایس وزیر امور خارجه، رابرت گیتس وزیر دفاع و عده ای از فرماندهان نظامی هستند که از راهکارهای دیپلماتیک و سیاسی دفاع میکنند و بر این نظرند که دیپلماسی نیاز به پشتوانه و اهرمهای فشار دارد و لذا برای موثر گرداندن راهکار دیپلماتیک باید بر ابعاد تحریمها علیه جمهوری اسلامی افزود. به بیان دیگر آنها"دیپلماسی با زور" را پیش می برند. این گرایش خواهان ایزوله کردن جمهوری اسلامی در شورای امنیت و ایجاد یک اجماع جهانی علیه ایران است. هدف صاحبان این گرایش وادار کردن جمهوری اسلامی به تعلیق غنی سازی، پایان دادن به سیاست هژمونی طلبی در منطقه و حل مسائل از کانال مذاکره است. این گرایش هنوز هدایت جریان را در دست دارد و دولت بوش هم در حال حاضر از راهکار" دیپلماسی با زور" پیروی میکند. با این وحود بجهت پافشاری جمهوری اسلامی بر تداوم غنی سازی اورانیوم و بی اعتنائی به قطعنامه های شورای امنیت، گرایش اول در دولت بوش تقویت شده و بر گفتارها، موضع گیریها و اقدامات دولت امریکا تاثیرات جدی گذاشته و خطر حمله نظامی را افزایش داده است.
ـ از چند ماه پیش در تبلیغات سیاسی دولت بوش، نقش جمهوری اسلامی در رویدادهای داخل عراق برجسته شده است. دولت بوش ضمن تاکید بر برنامه های اتمی ایران، بر روی مداخله نظامی جمهوری اسلامی در عراق دست گذاشته و انبوهی فاکت در این زمین جمع آوری کرده است. دولت امریکا جمهوری اسلامی را متهم میکند که با حمایت از گروههای شبه نظامی در عراق باعث گسترش خشونت، ناآرامی و بی ثباتی در این کشور میشود.
ـ تغییراتی در مواضع برخی کشورهای اروپا مشاهده میشود. مواضع دولت انگلیس که در دوره نخست وزیری بلر بعنوان متحد بی چون و چرای امریکا شناخته میشد، با سرکار آمدن "گوردون براون" اندکی تعدیل شده است. اما در عوض دولت فرانسه سیاست سنتی خود را رها کرده و با روی کار آمدن نیکلا سارکوزی به نئوکانهای امریکا نزدیک شده و سیاست تندی علیه جمهوری اسلامی اتخاذ کرده است. سارکوزی معتقد است که یک ایران با برنامه های هسته ای کنترل نشده، همه را بسوی جنگ هدایت خواهد کرد. در جریان حمله نظامی امریکا به عراق، فرانسه و آلمان در موضع مخالفت با جنگ قرار داشتند. آنزمان در آلمان سوسیال دمکراتها سرکار بودند. اما اکنون فرانسه در کنار امریکا قرار گرفته و خانم آنگلا مرکل از حزب دمکرات مسیحی روی صندلی صدر اعظمی آلمان نشسته است. با این وجود اتحادیه اروپا همچنان بر تلاش خود برای حل بحران هسته ای ادامه میدهد و مخالف اقدام نظامی است.
ـ دولت روسیه و چین در این دوره بیش از دوره های قبل در مقابل تشدید تحریمها توسط شورای امنیت علیه جمهوری اسلامی ایستاده اند. اما نمایندگان این دو کشور در اخرین نشست با نمایندگان سایر کشورهای موسوم به گروه ۵+۱ (دوم نوامبر) در لندن بر سر سومین قطعنامه در شورای امنیت با هدف افزایش تحریم ایران توافق کردند. طبق این توافق در صورتی که گزارشهای البرادعی و خاویر دوسولانا از نتایج تلاشهای دیپلماتیک، مثبت نباشد، شورای امنیت با تصویب قطعنامه سوم، تحریمهای جدیدی بر علیه جمهوری اسلامی وضع خواهد کرد.
ـ سرنگونی دولت صدام و افزایش نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه و برنامه هسته ای آن، توازن قدرت را در منطقه بزیان کشورهای عربی بهم زده است. کشورهای عربی و بویژه کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس از اینکه جمهوری اسلامی مجهز به تکنولوژی هسته ای به قدرت برتر منطقه تبدیل شود، بیمناکند. دولت بوش از این امر سود جسته و در جهت ایجاد صف واحد از کشورهای عربی علیه جمهوری اسلامی تلاش میکند. در عین حال کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس از وقوع جنگ در منطقه که احتمالا بدرجاتی پای آنها را هم بمیدان خواهد کشید، واهمه دارند. بهمین خاطر اخیرا بگفته سعود الفیصل، وزیر خارجه عربستان سعودی شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس پیشنهادی را برای حل بحران هسته ای ایران به سران جمهوری اسلامی ارائه داده اند. طبق این طرح، کنسرسیومی با حضور شش کشور عرب و ایران برای تولید سوخت هسته ای در یک کشور بی طرف مانند سوئیس تاسیس خواهد شد تا نیاز ایران به سوخت هسته ای را در آینده برطرف کند.
ـ دولت بوش و برخی دولتهای اروپائی بر ابعاد تحریمها علیه جمهوری اسلامی افزوده اند. آخرین مورد آن به ماه گذشته برمیگردد. کاندولیزا رایس در یک کنفرانس مطبوعاتی در ماه گذشته اعلام کرد که دولت امریکا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، وزارت دفاع و چندین بانک ایرانی را با هدف تشدید فشار بر ایران تحریم میکند. در این کنفرانس اعلام شد که سپاه قدس ـ واحد برون مرزی سپاه ـ بعد از این در لیست سازمانهای تروریستی قرار میگیرد. بگفته خبرگزاری آسوشتیدپرس تحریمهای جدید علیه ایران، شدیدترین تحریمها از هنگام اشغال سفارت امریکا در تهران در سال ۱۹۷۹ است. مدتی قبل سنا و کنگره امریکا سپاه پاسداران را بعنوان یک گروه تروریستی قلمداد کرده و از دولت بوش خواستند که آن را در فهرست گروههای تروریستی جای دهد. دولت آلمان نیز بر فشارهای خود افزوده است. کامرز بانک یکی از بزرگترین بانکهای آلمانی حمایت مالی خود از ایران را قطع کرده اند. برنارد کوشنر وزیر امورخارجه فرانسه از شرکتهای توتال و گاز دوفرانس خواسته است که در ایران سرمایه گذاری نکنند. مدیر عامل شرکت توتال اعلام کرده است که مذاکره با شرکت ملی نفت ایران در ارتباط با پروژه ال.ان.جی به بن بست رسیده است. دولت هند هم از پروژه خط لوله صلح که بزرگترین پروژه مشترک برای صادرات گاز ایران بود، کنار کشیده است. گروه هندی "اسار" هم بدلیل فشارهای سیاسی امریکا از مشارکت در طرح دو میلیارد دلاری احداث یک پالایشگاه نفتی جدید در ایران کنار خودداری کرده است. ژاپن نیز بر همین منوال عمل کرده و قراردادهای خود را با ایران لغو میکند.
جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی همچنان در مقابل جامعه جهانی ایستاده و پذیرای تصمیمات شورای امنیت نیست. اما در درون جمهوری اسلامی دو شکاف شکل گرفته و نمود آشکاری پیدا کرده است. شکاف اول بین جریان حاکم و طیف های مختلف اصلاح طلبان حکومتی پدید آمده است. در بین آنها دو سیاست مطرح است. سیاستی که خامنه ای ـ احمدی نژاد پیش می برند که به بحران حاد در صحنه بین المللی منجر گشته و کشور ما را در معرض خطر جنگ قرار داده است. و سیاست دیگری که به حسن روحانی و اصلاح طلبان تعلق دارد. آنها خواهان حل بحران هسته ای از طریق مذاکره و پیشبرد سیاستهای دوره قبل هستند تا خطر جنگ رفع شود.
شکاف دوم در درون جریانی که خود را "اصولگرا" می نامد، بوجود آمده است. تا کنون تلاش میشد که این شکاف آشکار نگردد. ولی استعفای علی لاریجانی نشان داد که بین او و احمدی نژاد اختلاف وجود دارد. اما این اختلاف نه بر سر سیاست های حاکم، بلکه در چگونگی پیشبرد سیاستها است. این اختلاف چنان ابعادی پیدا کرد که احمدی نژاد لاریجانی را کنار گذاشت. این شکاف ظاهرا با برکناری لاریجانی و جایگزینی سعید جلیلی بجای او، بنفع احمدی نژاد حل شده و او قادر گشته است که شورای امنیت ملی را یکدست تر کند و تسلط بیشتری را بر برنامه هسته ای اعمال نماید. علی لاریجانی در پیشبرد برنامه هسته ای بر دیپلماسی فعال تاکید داشت و حاضر بود که با گرفتن امتیاز مهم از جامعه جهانی، بحران هسته ای را حل کند. اما با بر کناری او، از کاربست دیپلماسی در مناقشات جمهوری اسلامی با جامعه جهانی کاسته شده و سیاست تقابل با آن که سیاست احمدی نژاد است، تشدید خواهد شد.
آنچه میتوان گفت در جانب جمهوری اسلامی هم عناصر سخت سر و تندرو تقویت شده اند. با وجود اینکه سیاست هسته ای ایران توسط خامنه ای تعیین میشود، ولی اجرای همان سیاست میتواند از راه دیپلماتیک پی گرفته شود و یا از طریق تقابل با جامعه جهانی و تهدید اسرائیل و کشورهای منطقه. اکنون حاملین شیوه دوم که از حمایت خامنه ای برخوردارند، ابتکار عمل را بدست گرفته اند.
جمهوری اسلامی گرچه اندکی از موضع تهاجمی فاصله گرفته و با آژانس برای شفاف سازی در موارد ناروش در برنامه هسته ای ایران قرارداد بسته، ولی تا کنون اقدامی که اعتماد جامعه جهانی را جلب کند، انجام نداده است.
افزایش خطر جنگ
با پافشاری جمهوری اسلامی بر تداوم غنی سازی اورانیوم و تلاش برای پیشبرد برنامه خاورمیانه بزرگ توسط نومحافظه کاران و با تقویت موقعیت نیروهای تندرو در هر دو سو، خطر جنگ بطور جدی افزایش یافته است. هر روز ما شاهد اظهار نظرهای تند و بی سابقه سران برخی کشورها هستیم. بوش احتمال جنگ جهانی سوم را در ارتباط با سیاستهای جمهوری اسلامی مطرح کرده، تونی بلر نخست وزیر پیشین بریتانیا شرایط جهانی را به دوره پیش از جنگ جهانی دوم و ظهور فاشیسم تشبیه نموده و جمهوری اسلامی را کانون اصلی بحران کنونی معرفی کرده است. برنارد کوشنر وزیر امورخارجه فرانسه گفته است که باید خود را آماده بدترین حالت سازیم و بدترین حال نزد وی جنگ است.
در دولت بوش و برخی کشورهای اروپائی این برداشت تقویت شده است که:
۱ـ سران رژیم ایران بسرعت در حال تهیه بمب اتمی هستند و خطر جمهوری اسلامی هسته ای آنچنان بالا است که باید پیآمدهای جنگ را پذیرفت و آماده جنگ شد. باین دلیل که جمهوری اسلامی هسته ای میتواند توازن قوا را در منطقه بهم بزند. لذاخطر جنگ کمتر از خطر جمهوری اسلامی هسته ای است.
۲ـ برقراری ثبات در منطقه خاورمیانه و ایجاد امنیت در عراق، حل مسئله اسرائیل و فلسطین و برقراری آرامش در لبنان به نابودی توان نظامی جمهوری اسلامی بستگی دارد. دولت اسرائیل هم این برداشت را تقویت میکند.
دولت بوش بر همین پایه در حال تدارک نظامی است و اخیرا برای توسعه بمب های سنگرکوب که بتوانند تاسیسات زیر زمینی ایران را منهدم کنند، از کنگره درخواست بودجه ٨٨ میلیون دلاری کرده است. فرماندهان نظامی امریکا نیز بنا به گزارش رسانه های غربی یازده هزار هدف را در ایران برای بمباران مشخص کرده اند.
جمهوری اسلامی هم برای مقابله با حمله نظامی امریکا آماده میشود. این امر را میتوان هم در مسائل اقتصادی دید و هم در امر نظامی. افزایش رقم بی سابقه واردات کالاها، انجام مانورهای متعدد و تغییر فرمانده سپاه پاسداران در همین رابطه است. سران حکومت که تا کنون خطر جنگ را نفی میکردند، مدتی است که از آمادگی برای مقابله با جنگ سخن میگویند و افکار عمومی را برای رویاروئی نظامی آماده میکنند.
دولت بوش هم با طرح کشتار سربازان امریکا در عراق با سلاحهای ساخت ایران، افکار عمومی امریکا راعلیه جمهوری اسلامی بسیج میکند. در عین حال این دولت میکوشد ناکامی واشنگتن در برقراری امنیت در عراق و افغانستان را بر گردن جمهوری اسلامی بیاندازد و حل مسئله عراق و افغانستان را به حل مسئله ایران منوط سازد.
میتوان گفت که دو دولت امریکا و ایران برای گزینه جنگ تدارک می بینند.
پیآمدهای جنگ
بنوشته مطبوعات نقشه جنگی پنتاگون برپایه بمباران تاسیسات نظامی دریائی، هوائی و زمینی سپاه و ارتش در مرحله اول و در مرحله دوم بمباران تاسیسات هسته ای ایران طراحی شده است. طرفداران جنگ در امریکا بر جنگ محدود و کنترل شده تاکید دارند و میخواهند به توان نظامی و هسته ای ایران ضربه کاری وارد آورند. اما آنچه مشخص است جنگ بصورت محدود و کنترل شده باقی نخواهند ماند. حمله نظامی به ایران میتواند منطقه را به آشوب کشد، دامنه آن بکشورهای همسایه گسترش یابد، پای کشورهای دیگر بمیان کشیده شود، به تقویت تروریسم در منطقه منجر گردد، قیمت نفت را بطور جهشی بالا برد و اقتصاد جهانی را به رکود کشاند. جنگ کنترل شده و محدود، سخن بیهوده ای است و جنگ با بمباران تاسیسات نظامی و هسته ای خاتمه نخواهد یافت. جنگ وقتی آغاز شد دیگر قابل کنترل نخواهد بود. مسلم است که حمله نظامی بدون عکس العمل نخواهد بود. جمهوری اسلامی از تمام امکانات خود برای ضربه زدن به امریکا و متحدین وی بهره خواهد گرفت. بعد از بمبارانها، زمان اقدامات تلافی جویانه جمهوری اسلامی فرا خواهد رسید. اقداماتی که میتواند دامنه آن به عراق، لبنان، فلسطین، کشورهای منطقه و حتی اروپا امتداد یابد. جمهوری اسلامی هم برای جنگ کلاسیک و هم جنگ نامتقارن آماده میشود. فرمانده جدید سپاه متخصص جنگهای نامتقارن است.
به یقین میتوان گفت که جنگ پیامدهای هولناکی برای کشور ما خواهد داشت. بسیاری از ایرانیان جان خود را در جنگ از دست خواهند داد، زیر ساختهای کشور صدمه جدی خواهد دید، استخراج و صدور نفت متوقف خواهد شد، درآمد نفت قطع خواهد شد، از تولیدات کشور بخاطر شرایط جنگی و نبود مواد اولیه کاسته خواهد شد، بیکاری باز هم گسترش پیدا خواهد کرد، تورم بطور سرسام آوری بالا خواهد رفت و زندگی گروههای کم درآمد جامعه به فلاکت باز هم بیشتری کشانده خواهد شد. بار اصلی جنگ بیش از همه بر دوش کارگران، کارمندان و دیگر زحمتکشان جامعه انتقال خواهد یافت.
حمله نظامی به ایران، فاجعه برای منطقه و تمام جهان است. جنگ در ایران میتواند با جنگ در عراق و افغانستان پیوند بخورد و به بی ثباتی بیشتر منطقه منجر گردد. بمباران ایران و مقاومت جمهوری اسلامی میتواند بنیادگرائی اسلامی را در منطقه تقویت کند و جمهوری اسلامی را به سمبل مبارزه با امریکا در بین مردم کشورهای اسلامی معرفی نماید.
جمهوری اسلامی تا کنون در پیشبرد برنامه هسته ای از ناسیونالیسم ایرانی بیشترین بهره را گرفته است. جنگ میتواند ناسیونالیسم را در کشور ما بشدت تقویت کند، گروههائی از مردم را به مقابله با تجاوز خارجی و حمایت از رژیم حاکم سوق دهد، بخشی از نیروهای اپوزیسیون را بهمراهی با جمهوری اسلامی بکشاند و موجب درهم آمیزی ناسیونالیسم و بنیادگرائی اسلامی گردد. پدیده ای منفی که بشدت بزیان جنبش دمکراتیک در ایران است.
جمهوری اسلامی میتواند جنگ را دستاویز قرار دهد و به سرکوب باز هم گسترده تر متوسل شود و آن نهادهائی را که در طی یک دهه شکل گرفته و هم اکنون در مقابل پیشروی جریان حاکم مقاومت میکنند، از میان بردارد. پیآمد جنگ استقرار دمکراسی در کشور نخواهد بود. بالعکس جنگ، ضربه کاری به جنبش دمکراسی خواهی کشور وارد خواهد آورد.
مسئولیت جنگ
حمله نظامی به کشور ما بهیچوجه قابل توجیه نیست. هر دولتی که شعله جنگ برافروزد، دولتی است جنگ طلب و متجاوز. ما همراه با مردم ایران، دولتهای متجاوز را قاطعانه محکوم خواهیم کرد. اما جامعه جهانی از جمله قریب به اتفاق اعضای شورای حکام آژانس بین المللی انرژی هسته ای از فعالیتهای جمهوری اسلامی بیمناک هستند و بهمین خاطر رای به ارجاع پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت دادند. اغلب کشورهای عرب و همسایگانان ایران نیز از فعالیتهای اتمی ایران ابراز نگرانی کرده اند. با این همه سران جمهوری اسلامی نسبت به نگرانی جامعه جهانی و همسایگان ایران بی توجه بوده و با سیاستهای تنش زا و سخنان تحریک آمیز و با تداوم برنامه هسته ای و سرباز زدن از پاسخ به خواست شورای امنیت سازمان ملل و رد پیشنهادهای اتحادیه اروپا، البرادعی، دولت روسیه و عربستان سعودی برای حل بحران هسته ای، زمینه را برای حمله نظامی آماده میکند.
سران جمهوری اسلامی با پذیرش پیشنهادهای طرح شده و تعلیق غنی سازی اورانیوم ـ هر چند بطور موقت ـ میتوانند مسئله حمله نظامی بکشور ما را منتفی سازند و بهانه را از دست نومحافظه کاران امریکا بگیرند. در موقعیت کنونی مسئولیت سنگینی بر عهده جمهوری اسلامی برای پیشگیری از جنگ است. کشیده شدن وضع فعلی به جنگ، اعم از این که آغاز کننده آن که باشد، این مسئولیت را منتفی نمی کند.
جنگ، نیروهای اپوزیسیون و مواضع ما
بحران هسته ای و تشدید خطر جنگ، در بین نیروهای اپوزیسیون صف آرائی جدیدی را پدید آورده است. در بین نیروهای اپوزیسیون سراسری و منطقه ای گرایشی وجود دارد که شانس خود را برای تصرف قدرت سیاسی و یا راحت شدن از شر جمهوری اسلامی و یا تامین مطالبات ملی ـ قومی را در اقدام نظامی دول خارجی می بیند. این نیرو در کنار دولت بوش قرار گرفته است.
در سوی دیگر در میان بخشی از نیروهای راست اپوزیسیون، گرایش ناسیونالیستی در حال رشد است. این گرایش با عمده کردن خطر تجزیه ایران و در ستیز با سازمانهای سیاسی با سابقه منطقه، امر آزادی، دمکراسی و حقوق بشر را به حاشیه برده است. برخی حامیان این گرایش از اعلام اینکه برای مقابله با خطر جنگ و تجزیه ایران در کنار جمهوری اسلامی قرار خواهند گرفت، واهمه ای ندارند.
گرایش دیگری در بین نیروهای اپوزیسیون هم مشاهده میشود که با عمده کردن "مبارزه ضد امپریالیستی" و یا "ضد امریکائی" در عمل در کنار دولت احمدی نژاد قرار میگیرد. حاملین این گرایش گاه از برنامه های هسته ای جمهوری اسلامی حمایت میکنند. این امر در سطح بین المللی و در میان احزاب چپ و دولتهای چپگرای امریکای لاتین هم مشاهده میشود. از این رو احمدی نژاد متحدین خود را در میان این نیرو جستجو میکند.
اما بخش اعظم نیروهای اپوزیسیون از قرار گرفتن در کنار دولت بوش و یا جمهوری اسلامی اجتناب ورزیده و بر پیشبرد سیاست سوم پای میفشارند.
بنظر ما:
ـ قرار گرفتن در کنار دولت بوش توسط بخشی از نیروهای اپوزیسیون و یا عدم اعلام صریح مخالفت با جنگ، به اعتبار و حیثیت آنها در میان مردم ما لطمه جدی خواهد زد. ذهنیت مردم نسبت به حمله نظامی قدرتهای خارجی با توجه به رویدادهای عراق دگرگون شده و آنها به پیآمدهای دهشتناک جنگ پی برده اند و لذا با مدافعین حمله نظامی همراه نخواهند شد.
ـ عمده کردن خطر تجزیه ایران و ستیز با جریانهای با سابقه منطقه ای با این دستاویز که آنها برنامه تجزیه ایران را دارند، موجب شده است که بخشی از نیروهای اپوزیسیون جنگ و خطر تجزیه کشور را بهم پیوند زنند و برای حفظ یکپارچگی کشور و دفع خطر جنگ، پذیرای همسوئی و همراهی با جمهوری اسلامی شوند. به باور ما قرار گرفتن در کنار جمهوری اسلامی به بهانه خطر جنگ و تجزیه کشور، خطای بزرگ و گناهی نابخشودنی است.
ـ عمده کردن مبارزه "ضد امیریالیستی" و "ضد امریکائی" و معیار اصلی قرار آن در صفبندیها و سیاست گذاریها از یکسو و از سوی دیگر کم بها دادن و یا کنار گذاشتن مبارزه برای آزادی و دمکراسی و پیکار علیه بنیادگرائی اسلامی، اشتباه فاحشی است که بخشی از نیروهای چپ ایران و چپ جهانی و دولتهای چپ گرای امریکای لاتین مرتکب میشوند و از این رو در کنار رژیمهای استبدادی و جریانهای بنیادگرا قرار میگیرند. باید با این نوع نگرش برخورد کرد و اجازه نداد که اعتبار چپ لطمه بخورد.
ـ بنظر ما بی توجهی بخشی از نیروهای جمهوریخواه به حقوق ملی ـ قومی، نباید مجوزی برای کم بها دادن به خطر جنگ و قرار گرفتن در کنار جنگ طلبان باشد. ناروشنی ها در موضع نیروهای ملی ـ قومی در رابطه با جنگ و تمامیت ارضی کشور و مناسبات با دول خارجی، نباید موجب سوق دادن آنها بجانب نیروهای جنگ طلب شود.
سیاستهای ما پیرامون بحران هسته ای و حمله نظامی
به باور ما اپوزیسیون در مقابل سیاست دفاع از حمله نظامی به ایران و سیاست همسوئی و همراهی با جمهوری اسلامی برای جلوگیری از جنگ، باید سیاست سوم را که منفک از آندو است، اتخاذ کند و این سیاست را در سطح ملی و جهانی معرفی نماید. این سیاست از یکسو سرسختانه با جنگ مخالف است و از سوی دیگر از فشارهای بین المللی برای وادار کردن حمهوری اسلامی به تعلیق غنی سازی اورانیوم و رعایت حقوق بشر در کشور حمایت میکند.
رئوس سیاست ما در بحران هسته ای و اقدامات نظامی، بدینقرار است:
۱ـ ما از موضع انساندوستانه، صلح جویانه و مخالفت با کشتار انسانها و از موضع منافع ملی با هرگونه اقدام نظامی علیه ایران مخالفیم و جنگ را راه حل بحران هسته ای نمی دانیم. ما خواهان گفتگو و مذاکره مستقیم و همه جانبه بین جمهوری اسلامی و دولت بوش هستیم.
۲ـ تداوم غنی سازی اورانیوم توسط جمهوری اسلامی و دخالتهای سپاه قدس در عراق و حمایت از بنیادگرایان اسلامی در منطقه، زمینه ساز تحریمها و اقدامات نظامی علیه ایران است. برای جلوگیری از وقوع جنگ فاجعه بار، جمهوری اسلامی باید به خواست شورای امنیت تن دهد، غنی سازی اورانیوم را تعلیق کند، از پشتیبانی از نیروهای شبه نظامی و بنیادگرا در منطقه دست بردارد، راه مذاکره و تعامل با کلیه طرفها و بویژه دولت امریکا را در پیش گیرد و به اعتماد سازی روی آورد. راه حلهای زیر برای خاتمه دادن به بحران مطرح است:
ـ تعلیق غنی سازی اورانیوم توسط جمهوری اسلامی و تعلیق تحریمها توسط شورای امنیت میتواند گام نخست برای حل بحران هسته ای باشد(تعلیق دوجانبه).
ـ توقف گسترش برنامه هسته ای از سوی جمهوری اسلامی و توقف تشدید تحریمها در قالب قطعنامه های جدید از سوی شورای امنیت و آغاز مذاکرات جدی میان دو طرف(راه حل تایم اوت).
٣ـ ما با تصریح و تاکید بر حق ایران برای برخورداری از تکنولوژی هسته ای برای مقاصد صلح آمیز، خواستار شفافیت در برنامه های ایران از طریق نظارت کامل و پیگیری آژانس بین المللی انرژی هسته ای هستیم. بنظر ما امکان دستیابی به تکنولوژی هسته ای بدون پرداخت هزینه سنگین و یا دست یازی به جنگ وجود دارد.
۴. دارا بودن سلاح هسته ای در شرایط کنونی جهانی و با در نظر گرفتن موقعیت ژئوپلتیک ایران نه تنها بازدارنده تهدیدات علیه ایران نیست، بلکه تهدید جدی برای منافع و امنیت ملی ما بحساب می آید. امروز بزرگترین و موثرترین سلاح بازدارنده تهدیدات برای کشور ما تامین آزادی، دمکراسی و حقوق بشر در داخل و پیشبرد سیاست گفتگو، تعامل و تنش زدائی در عرصه بین المللی است.
۵ـ ما از فشارهای بین المللی علیه جمهوری اسلامی در عرصه سیاسی و دیپلماتیک حمایت میکنیم. ما مخالف تحریم اقتصادی هستیم. تحریمها نباید به حوزه های اقتصادی امتداد یابد و زندگی مردم کشور ما را به فلاکت کشاند.
۶ـ ما همچنان معتقدیم که رسیدگی به بحران هسته ای از کانال شورای امنیت و آژانس بین المللی باید صورت گیرد. ما با هرگونه اقدامات نظامی علیه ایران مخالفیم و هر گونه اقدام خودسرانه و یکجانبه دولت بوش علیه ایران را محگوم میکنیم.
۷- ما با سیاستهای سلطه طلبانه و زورگویانه دولت بوش در خاورمیانه مخالفیم و افشای مقاصد نئوکانها را امر ضرور می دانیم. به نظر ما استراتژی"جنگ پیشگیرانه" نئوکانها که توسط دولت بوش در عراق به اجرا درآمد، سلطه گرانه و فاجعه آفرین بوده و شکست خورده است و نباید در مورد ایران به اجرا درآید. نئوکانها با این مشی ماجراجویانه خود، نه تنها درگیری خونینی را به خاورمیانه تحمیل کرده، بلکه به مردم آمریکا نیز دروغ گفته و به منافع و خواستهای آنان لطمات بزرگ وارد آورده اند.
٨ـ دامن زدن به تنشهای ملی ـ قومی توسط ناسیونالیستها از یکسو و از سوی دیگر متهم کردن جریانهای سیاسی باسابقه منطقه ای به پیشبرد سیاست تجزیه ایران و تلاش برای منزوی کردن آنها، به تشدید شکاف در درون نیروهای اپوزیسیون منجر گشته و امکان اتخاذ موضع مشترک علیه جنگ توسط اپوزیسیون جمهوریخواه را تضعیف کرده است. ما از یکسو بر پذیرش حقوق ملی ـ قومی در چارچوب ایران واحد تاکید داریم و از سوی دیگر خواستاز اتخاذ موضع روشن و شفاف جریانهای سیاسی با سابقه منطقه ای در مخالفت با جنگ و تجزیه ایران و مشخص کردن کیفیت مناسبات آنها با دولتهای خارجی هستیم.
۹ـ سپاه قدس بعنوان بخش فرامرزی سپاه پاسداران وظیفه ترور مخالفین، صدور انقلاب اسلامی و حمایت از جریانهای بنیادگرای اسلامی در منطقه را دارد. سپاه قدس نقش مخرب در سیاست خارجی کشور ایفا میکند و عامل تشدید بحران هسته ای و تنش بین ایران و جامعه جهانی است. عملکرد سپاه قدس شدیدا بزیان منافع ملی کشور ما است. سپاه قدس باید منحل گردد.
۱۰ـ حضور سپاه پاسداران در ساختار سیاسی و شرکت آن در تصمیم گیریهای کلان سیاست خارجی و امنیتی کشور با مسئله بحران هسته ای گره خورده است. سپاه به عامل جنگ افروز تبدیل شده است. از نظر ما جایگاه سپاه در حوزه سیاست، اقتصاد، فرهنگ، قانون گذاری، دولت و اداره کشور نیست. سپاه باید از این حوزه ها عقب به نشیند و به پادگانها برگردد.
۱۱ـ ما از نهادهای بین المللی و دول میخواهیم که رعایت حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی را مبنای پایدار در مناسبات خود با آن قرار دهند و از مبارزات مردم کشور ما برای استقرار دمکراسی در ایران حمایت کنند.
۱۲ـ ما با هرگونه اقدامی که از سطح حمایت سیاسی فراتر رود و خصلت آلترناتیوسازی از سوی دولتهای خارجی بخود بگیرد، مخالفیم.
۱٣. ما بر این باوریم که تامین آزادی، رعایت حقوق بشر و استقرار دمکراسی در کشور و تامین رفاه و معیشت مردم، میتواند خطر جنگ را کاهش دهد و بر همبستگی مردم در مقابل نیروهای تجاوزگر بیافزاید.
اقدامات
سران جهموری اسلامی علیرغم دست یازی به اقدامات تند و افراطی، تا کنون نشان داده اند که ظرفیت سازش و معامله را هم دارند و آماده اند که در شرایط خاصی عقب نشینی کنند بشرط اینکه همچنان چهره به ظاهر مردمی خود را در داخل کشور و در میان مردم کشورهای اسلامی حفظ نمایند. این امر بطور نمونه در شکستن تابوی مذاکره با امریکا بر سر عراق مشاهده شد. شرایط خاص میتواند اعطای امتیازات جدی از جانب غرب به خواسته های جمهوری اسلامی باشد ـ کنار گذاشتن سیاست برکناری جمهوری اسلامی و پذیرش مشروعیت آن توسط دولت امریکا... ...ـ و یا استیصال رژیم و خطر فروپاشی آن. اما در حال حاضر هیچ نمودی از شکل گیری چنین شرایط خاص مشاهده نمیشود و خطر جنگ همچون شبحی بر بالای سرزمین ایران به حرکت درآمده است. اما این امر بمعنی شروع جنگ در ماههای آتی نیست.
در ماههای آتی کارزار انتخابات مجلس شورا شتاب بیشتری خواهد گرفت. کارزار انتخاباتی، چگونگی برگزاری و نتایج آن میتواند در فضائی که در ارتباط با بحران هسته ای و خطر جنگ پدید آمده است، تاثیر بگذارد.
لازم است موقعیت فعلی را در ارتباط با جنگ مشخص کرد. آیا ما در آن موقعیت زمانی قرار داریم که بتوان گفت که در چالش بین جمهوری اسلامی و جامعه جهانی، جنگ به امر اجتناب ناپذیر و قطعی تبدیل شده و دولت بوش تصمیم قطعی برای حمله نظامی گرفته است و یا اینکه هنوز فرصت برای جلوگیری از جنگ وجود دارد؟ آنچه میتوان گفت خطر جنگ بیش از هر موقع افزایش یافته ولی نمیتوان هنوز از قطعیت جنگ صحبت کرد. هنوز دولت بوش به این نتیجه نرسیده است که ظرفیت راهکار دیپلماتیک پایان یافته و زمان جنگ فرارسیده است. لذا باید از این فرصت سود جست و برای جلوگیری از جنگ اقدامات ضرور را انجام داد:
۱. در حال حاضر تحریمها تاثیرات خود را بر زندگی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور گذاشته و ذهنیت بخشی از مردم نسبت به برنامه هسته ای رژیم تغییر کرده است. گردانندگان حکومت با بهره گیری از صدا و سیما در سالهای گذشته توانسته بودند که برنامه هسته ای را به یک مسئله ملی تبدیل کرده و نظر مثبت گروههای وسیعی از جامعه را جلب کنند. ولی با گذشت زمان، آشکار شدن نیات حکومتگران و ملموس شدن پیامدهای تحریم بین المللی و منزوی شدن ایران در سطح جهانی، جمهوری اسلامی حمایت اکثریت مردم از برنامه هسته ای را از دست داده است. مردم بتدریج متوجه زیانهای ناشی از پیشبرد برنامه هسته ای جمهوری اسلامی میشوند و به این نتیجه میرسند که تداوم غنی سازی اورانیوم و خصومت با امریکا، کشور ما را با مشکلات بیشتری مواجه خواهد کرد. باید کوشید که این آگاهی را به مخالفت با برنامه هسته ای و ماجراجوئی های جمهوری اسلامی، وادار کردن جمهوری به تعلیق غنی سازی اورانیوم و اعتراض علیه جنگ ارتقا داد. بروز مخالفتها و شکل گیری حرکات اعتراضی در داخل کشور از اهمیت زیادی برخوردار است.
۲. نیروهای افراطی در دو طرف آماده جنگ میشوند. باید سیاستها وعملکرد آنها را برای سوق دادن دو کشور بسوی درگیری افشا کرد و آندو نیرو را منزوی نمود. هدایت برنامه هسته ای با خامنه ای است و احمدی نژاد با سخنان تحریک آمیز و با پیشبرد سیاست تقابل با جامعه جهانی، بهانه بدست جنگ طلبان امریکا میدهد. باید باند خامنه ای ـ احمدی نژاد را زیر ضرب گرفت و بعنوان عناصر جنگ افروز و مسبب بحران هسته ای و زمیه ساز جنگ معرفی کرد.
٣. در هر دوجانب هنوز نیروهائی وجود دارند که مخالف سیاستهای حاکم و جنگ و خواهان مذاکره بین جمهوری اسلامی و دولت امریکا هستند. در امریکا نیروئی جا افتاده و قدیمی از سیاستمداران برجسته نظیر"جیمی کارتر"، "بیل کلینتون"، "مادلین آلبرایت"، "جیمز بیکر"، "برژینسکی" و "برنت اسکوگرافت" از دمکراتها و جمهوریخواهان وجود دارند که اکنون در قدرت نیستند ولی از نظر راهبردی نقش بالائی در امریکا دارند. این نیرو مخالف سرسخت جنگ بوده و معقتد است که ایران و امریکا مسائلشان را باید سرمیز مذاکره حل کنند. این نیرو میتواند تاثیر قابل توجهی بر سیاست دولت بوش بگذارد. اما این تاثیر در حدی نیست که کل سیستم را تغییر دهد. در دو مجلس امریکا هم نیروی قدرتمندی در مخالفت با جنگ وجود دارد. در جمهوری اسلامی نیروهای اصلاح طلب و برخی چهره های سیاسی مخالف جنگ هستند. جنبش صلح طلبی باید بتواند از وجود چنین نیروئی برای طرد نیروهای جنگ طلب بهره گیرد.
۴. نخبگان و افکار عمومی در امریکا، اروپا و ایران عمدتا در جانب نیروهای جنگ طلب نیستند. نیروهای جنگ طلب تا کنون نتوانسته اند نظر مساعد نخبگان و افکار عمومی را بجانب جنگ سوق دهند. این امر مانع جدی در اقدام دولت بوش به حمله نظامی است. باید اپوزیسیون در تقویت گرایش ضد جنگ بکوشد.
۵. گرچه همانند دوره قبل از حمله نظامی امریکا به عراق، جنبش صلح فعال نیست، ولی بتدریج جنبش صلح در حال شکل گیری است. باید جنبش صلح را تقویت کرد و با پیوند دادن شعارهای صلح طلبانه با امر دمکراسی و حقوق بشر و مبارزه با بنیادگرائی اسلامی، اجازه نداد که جمهوری اسلامی جنبش صلح را بنفع خود مصادره کند. باید در کارزار جهانی علیه جنگ شرکت کرد و جنگ طلبان دو طرف را افشا نمود. نیروهای اپوزیسیون نمیتوانند و نباید در مقابل جنبش صلح منفعل بمانند و آن را به جمهوری اسلامی بسپارند بگونه ای که نیروهای صلح طلب جهانی در کنار نیروهای جنگ طلب جمهوری اسلامی قرار گیرند. باید با پرچم مبارزه علیه جنگ و جمهوری اسلامی و برای صلح، آزادی، حقوق بشر و دمکراسی در جنبش صلح شرکت فعال نمود.
۶. برآمد نیروهای اپوزیسیون، همکاری و اقدام مشترک آنها در جلوگیری از وقوع جنگ، پیشبرد سیاست سوم و شرکت فعال در جنبش صلح در شرایط کنونی امری است مبرم و ضرور. باید کوشید که همکاری و اقدام مشترک نیروهای آزادیخواه و صلح طلب شکل گیرد.
|