روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۴ آبان ۱٣٨۶ -
۱۵ نوامبر ۲۰۰۷
دو جناح سیاسی در تلاش برای رسیدن به فهرست مشترک
پیش شرط های برقراری مناسبات دوجانبه با تهران
پله ها یکی یکی از زیرپای آمریکا خالی می شود
آمریکا روی طرف بازنده شرط بندی می کند!
روزنامه رسالت با عنوان: تغییر ادبیات آمریکا نوشته است:
کاندولیزا رایس وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا در اظهارات اخیر خود از تمایل آمریکا برای گفتگو با جمهوری اسلامی ایران خبر داده و عدم تمایل تهران جهت تعامل با کاخ سفید را به عنوان اصلی ترین دلیل عدم شکل گیری ارتباط دو طرفه میان ایران و آمریکا دانسته است. در این خصوص لازم است نسبت به سه نکته مهم آگاه باشیم:
۱ـ به نظر می رسد با گذشت ۷ سال از حضور نومحافظه کاران افراطی در راس معادلات سیاسی واشنگتن، وزن تئوری های ضد میلیتاریستی در کاخ سفید افزایش یافته است. این روند معلول شکاف به وجود آمده میان جمهوریخواهان سنتی و جمهوریخواهان افراطی است. براین اساس افرادی مانند کالین پاول، جیمز بیکر و هنری کیسینجر جایگاه تهران را محکم و رو به رشد می دانند و هرگونه ریسک پذیری در قبال قدرت اول خاورمیانه را محکوم به شکست می دانند. خروج کارل رو، گونزالس و کارن هیوز از کاخ سفید تیم نومحافظه کاران را به بازنگری سیاست های تند و رئالیستی خود واداشته است. مسلما با گذشت زمان این روند در سیاست خارجی آمریکا تشدید خواهد شد.
۲ـ جریان سلطه محکوم به تغییر ادبیات، رفتار و رویکرد خود در قبال ایران اسلامی است. درک این حقیقت با توجه به واقعیات خاورمیانه امری کاملا بدیهی و آشکار است. هنگامی که کشوری مانند ایران وارد فاز ثبات و قدرت می شود دیگر نمی توان با زبان تهدید با آن سخن گفت. برقراری روابط ایران و آمریکا مسئله ای است که تحقق آن در گروی عواملی مانند عقب نشینی واشنگتن از سیاست های خصمانه خود، آزادسازی ٣۰ میلیارد دلاری اموال و دارایی های ایران، عدم دخالت کاخ سفید در معادلات خاورمیانه و جهان اسلام و خروج اشغالگران از کشورهای همسایه ایران است. اگر کاخ سفید در صدد برقراری مناسبات دو جانبه با تهران است باید پیش شرطهای مذکور را عملی نماید. استقلال کامل ایران اسلامی در طول ۲٨ سال اخیر موجب شکنندگی توطئه های آمریکا در قبال تهران شده است. از این رو آمریکا باید معمای پیش روی خود را به دست استراتژیست های خود حل کند. رعایت قواعد بازی از سوی آمریکا و برداشتن گام های عملی در راستای بازگشت از سیاست های خصمانه و افراط گرایانه مسئله ای است که کلید اجرایی شدن آن را باید در کاخ سفید جستجو نمود.
٣ـ چندی پیش رابرت گیتس وزیر دفاع ایالات متحده آمریکا عنوان نموده بود که کاخ سفید باید با برگ برنده هایی بیشتر از تهران وارد فضای مذاکرات با ایران شود. بر هم ریختن توازن قدرت خاورمیانه ای بازهای آمریکا به سود آنها به هیچ عنوان امکان پذیر نیست. استیصال نومحافظه کاران در میدان عراق و فشارهای داخلی وارده بر بوش و همراهانش قدرت هرگونه مانور و ابتکار عمل را از آنها سلب می کند. این در حالی ست که روز به روز بر قدرت منطقه ای و فرا منطقه ای ایران اسلامی افزوده می شود.
۴ـ جمهوری اسلامی ایران در فضای آکنده از فرصتهای متنوع و گوناگون به حیات پویای خود ادامه می دهد. آنچه در این میان اصالت دارد، استیصال واشنگتن است. این استیصال طی دهه های اخیر به اندازه ای پر رنگ شده است که کاندولیزا رایس ملکه جنگ عراق به تغییر ادبیات آمریکا در خصوص ایران روی آورده است.
تلاش دوجناح سیاسی
روزنامه تهران امروز در سرمقاله خود: از وحدت تا اختلاف نوشته است: حضور حداکثری و مشارکت آگاهانه مردم در انتخابات به عنوان اهداف ثابت اداره کشور بر مبنای اراده مردم و طبق قانون اساسی است. همچنین تاکید همواره رهبر معظم انقلاب براین بوده تا با حضور همه سلیقه های سیاسی معتقد به مبانی انقلاب و نیز رقابت پرشور جناح ها، احزاب و کاندیداها، انتخابات تجلی خواست ملی و خرد جمعی نخبگان باشد.اکنون دو جناح اصلی سیاسی کشور، یعنی طیف های موسوم به اصولگرا و اصلاح طلب یکی با عنوان جبهه متحد اصولگرایی و دیگری با عنوان ستاد ائتلاف اصلاح طلبان در تلاشند تا با رسیدن به فهرست های مشترک، رقابتی سنگین با دو قطب انتخاباتی را تجربه کنند. اینکه این تلاش (که می تواند به گرم تر و شفاف تر شدن رقابت برای کسب اکثریت مجلس هشتم کمک کند) تا چه حد نتیجه بخش می شود، نیازمند ورود از اتمسفر گفتمان های کلی و تئوریک متصدیان وحدت در دو جناح سیاسی به فضای تعیین مصادیق و نامزدها ست.
به نظر می رسد با توجه به صریح تر شدن و مرز بندی روش های اداره کشور توسط چهره های مختلف سیاسی، مسیر پیش رو دشوار باشد. به عبارتی وقتی هر دو جناح در رسیدن به فقط یک نفر در انتخابات نهم ریاست جمهوری ناکام ماندند، طبعا وقتی این انتخاب گسترده تر، جزئی تر و منطقه ای تر شود به روحیه تعامل و گذشت فراوانی نیازمندیم که علی القاعده کمتر در میدان رقابت های سیاسی یافت می شود.دراین میان جناح اصلاح طلب یا گروه های دوم خردادی از رقیب اصولگرای خود جلوترند. چون هم مشغله سنگین حضور در قوه مجریه را ندارند و هم دارای انگیزه ای قوی و فرصتی وافی برای برنامه ریزی و تصاحب اکثریت در قوه مقننه هستند. چه ؛ دراین صورت از مسیر مجلس، تک دوره ای کردن ریاست جمهوری دوره نهم برای آنها شدنی تر است. پرونده جناح اصلاح طلب در سال های تصدی قوای مجریه و مقننه نشان از اختلافات عمیقی دارد که بزرگان جناح فوق در صدد مدیریت تاکتیکی آن برای عبور از مقطع انتخابات ۲۴ اسفند هستند. اما واقعیت این است که اختلاف در جناح اصلاح طلب بیشتر از روش در مبانی و اصول فکری است. اما دسته های جناح اصولگرا برخلاف رقیب دچار اختلاف عمیق بینشی نیستند. دراینجا رقابت درون جناحی مثبت تر است، چون رقابت و چالش بر سر روش مدیریت و کارآمدتر کردن اداره کشور است.
اصولگرایان هنوز وارد تعیین مصداق نشده اند و با توجه به آنچه در ماه های اخیر از عملکرد جبهه متحد (یا گروه ۶ نفره به نمایندگی از ٣ تشکل حامیان دولت، جبهه پیروان خط امام و رهبری و نیز جمعیت ایثارگران) مشاهده شد، رسیدن به وحدت به شدت در گرو رعایت ۴ اصل است:
اول) تعریف رهبر معظم انقلاب از اصولگرایی شفاف، واضح و بی نیاز از تفسیرهای فردی و گروهی است. این تعریف معیار وحدت است و آنها که بر دیدگاه و تعریف خود اصرار می کنند، خواسته یا ناخواسته در مسیر اختلاف قدم می زنند.
دوم) مکانیزم گروه ۵+۶ باید به گونه ای باشد که افراد حاضر در گروه ۶ نفره بر مبنای تفکرات و چارچوب مورد قبول گروه ۵ نفره عمل کنند. نه اینکه بدون هرگونه ارتباط شناور بااین بزرگان، آنها را زینتی و تشریفاتی به حساب آورند.
سوم) مرز بندی بین اصولگرایان خواست اصلاح طلبان است. چنانچه عکس این قضیه هم صادق است. اما در حالی که اصولگرایان نه در اصول، بلکه در روش رقیب یکدیگرند، مرزبندی بین آنها دقیقا اختلاف افکنی درون جبهه ای است.
چهارم) و سرانجام اینکه سخن از وزن کشی چهره های اصولگرا هم بوی انحصارطلبی می دهد. وزن اصولگرایان مربوط به خود آنها نیست و متعلق به منش و مرام فکری امام و رهبری است که حلول این نگاه در بدنه اجرایی و اداری کشور، خواست همیشگی ملت ایران است.
آری؛ مرزبندی و وزن کشی بین اصولگرایان از سوی هر کس که صورت گیرد، هم او عامل اصلی اختلاف است.
شرط بندی آمریکا روی بازنده
پله ها یکی یکی فروریخت عنوان سرمقاله دیروز کیهان است که در پی نقل شده است:
پله ها یکی پس از دیگری زیر پای آمریکا خالی می شود. ۶ سال پس از اجرای طرح خاورمیانه بزرگ و در حالی که هیئت حاکمه نومحافظه کار کاخ سفید تصور می کرد آغاز هزاره سوم میلادی را باید با نام ابرقدرتی بلامنازع آمریکا مهر و موم کند، اکنون خبرهای بد یکی پس از دیگری منتشر می شود. خیلی هم فرقی نمی کند که خانم رایس در کمتر از یک سال ٨ بار به خاورمیانه سفر کند یا رئیس جمهور و صدراعظم فرانسه و آلمان در مزرعه شخصی بوش با او درباره اوضاع پیش آمده مذاکره کنند. آنچه واقعیت دارد این است که تحولات به سمتی دیگر می رود و درد زایمانی ـ تعبیر وزیر خارجه آمریکا ـ اگر هست، هیئت حاکمه کاخ سفید را بی نصیب نگذاشته است.
۹ ماه پیش (ششم اسفند ٨۵) بود که با طراحی دولت آمریکا، حکومت ژنرال مشرف میزبانی نشست محرمانه وزیران خارجه ۶ کشور اسلامی را پذیرفت. قرار بود مسائل عراق و لبنان و فلسطین و سوریه و پرونده هسته ای ایران ـ معضلات اصلی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه ـ بررسی و چاره جویی شود. در پیش نویس محرمانه تهیه شده از سوی پاکستان، مسئله فلسطین و شکست های بی سابقه رژیم صهیونیستی از حزب الله و حماس در کانون توجه قرار گرفته و پیشنهاد شده بود با تدارک کنفرانس سازش جدید، اسرائیل به رسمیت شناخته شده و روابط با رژیم اشغالگر قدس عادی شود.
مشابه این نشست ها و رفت و آمدها طی یک سال گذشته مکرر اتفاق افتاد و شاید ثمره جدی آن همین کنفرانس پائیزی صلح باشد که قرار است ۲ هفته دیگر در آمریکا ـ آناپولیس ـ دایر شود. اما واقعیت این است آمریکا و برخی دولت های اروپایی مثل سه دهه گذشته روی طرف بازنده شرط بندی می کردند.
پاکستان که ۹ ماه پیش میزبان چنان نشستی بود تا گرهی از کار فروبسته آمریکا بگشاید، امروز خود استخوان لای زخم واشنگتن شده و بازی دو سر باخت را برای رژیم آمریکا فراهم کرده است. درست است که عنصری تندرو مثل جان بولتون نومحافظه کار ـ سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل با گرایش حاد صهیونیستی ـ می گوید: ما باید از ژنرال مشرف در تحولات پاکستان حمایت کنیم تا از افتادن زرادخانه های هسته ای به دست بنیادگرایان جلوگیری شود، قرار نیست مشرف یک دموکرات پیرو جفرسون باشد بلکه مهم کنترل تأسیسات هسته ای پاکستان است اما خیلی ها زنگ خطر سیاست های غلط، پرهزینه و بدثمر را شنیده اند. همچنان که گری سیک مشاور امنیت ملی آمریکا در دولت کارتر طی مقاله ای در روزنامه لس آنجلس تایمز هشدار می دهد: اتفاق امروز پاکستان مشابه روزهای شکل گیری بی ثباتی و انقلاب در ایران رژیم شاه است. آنجا هم ما از رژیم غیرمردمی دفاع کردیم اما کار از کار گذشته بود. وقایع امروز پاکستان، خاطرات آن روزها را برای من زنده می کند در حالی که پاکستان یک قدرت اتمی هم هست. باید صادقانه بگویم؛ ما هیچ راه عملی مناسبی برای این مشکل نداریم.
رژیم آمریکا دهه هاست در جنون زیستن و تلافی آن جنون به جان خریدن را تجربه می کند. آنها حکومت کودتایی ژنرال ها با بمب اتمی را به رسمیت شناختند و حالا کسانی مانند سناتور جوزف بایدن هشدار می دهند که ایران را رها کنید، پاکستان دارای بمب اتمی به مراتب ترسناک تر است. یا به تعبیر واشنگتن پست شاه ایران مانند پرزیدنت مشرف حامی و متحد ثابت قدم آمریکا بود، اما در نهایت خشم عمومی چنان فوران کرد که هرگونه تلاش برای سازش را نابود کرد. چنین آشوبی ـ با تفاوت های خاص خودـ در پاکستان دارای سلاح اتمی در حال شکل گیری است.
چرا باید چنین شود؟ ابرقدرتی بلامنازع جهان، پرستیژ و حیثیتی نبود که به سادگی برای رژیم ایالات متحده فراهم شده باشد. چه شده که اندوخته یک قرن، طی مدتی نه چندان طولانی در حال خاکستر شدن و برباد رفتن است؟ جهان چرا در ناامنی مطلق به سر می برد و از درون هر چالش و ناامنی، بحران و ناامنی تازه ای زاده می شود؟ اگر دولتمردان آمریکایی دچار فلج مغزی شده، سیاستمداران سایر کشورها ـ مانند قاطبه ملت ها ـ حق ندارند بپرسند که جهانی کم هزینه تر و با ثبات تر از این نمی شود دست و پا کرد؟
به راستی نتیجه ۶ سال قشون کشی به خاورمیانه، صرف دست کم ۱۵۰۰ میلیارد دلار فقط در دو کشور عراق و افغانستان و بازی با جان میلیون ها انسان چه بود؟ جز این است که بر حجم ترور و ناامنی و خشونت و حیف و میل انبوهی از فرصت های امنیت ساز افزوده شد؟ حمایت احمقانه از صدام حسین در غرب و طالبان در شرق ایران، آیا جز شکست سیطره و اعتبار آمریکا و اروپا در جهان، عایدی دیگری هم برای آنها داشت؟ آیا فشار بر ملت فلسطین و نقض بدیهی ترین حقوق او در مذاکرات سازش، جز بر مقاومت آنها افزود و ستم بر ملت لبنان، جز به تکوین و پیروزی حزب الله بر رژیم متجاوز اسرائیل منجر شد؟
اینها و ده ها پرسش از این دست در جهان امروز در ذهن بسیاری از سیاستمداران و تحلیل گران موج می زند. اینکه همراهی با سیاست های کذایی غیر از هزینه های گزاف، سودی هم دارد یا صرفاً قمار از پیش باخته بازنده ای حرفه ای است؟ اساساً این هزینه ها بعضاً غیرقابل محاسبه و برآورد است. به عنوان مثال هزینه تقابل فرسایشی با ایران هسته ای برای برخی کشورهای اروپایی ـ و حتی آمریکا ـ غیرقابل محاسبه و جبران است در حالی که می شد با کاربست اندکی عقلانیت ابزاری و میانه روی از سوی آنان، هم حیثیت قدرت آنها را محفوظ داشت و هم به تعریف نظم امنیتی با ثبات رسید نه اینکه مثلا آمریکا مجبور شود برای معارضه با حکومت منتخب و مردمی عراق ـ متحد نزدیک ایران ـ مانند دولتی یاغی و راهزن عمل کند و با تروریست های ورشکسته بعثی و القاعده ای و منافقین هم کاسه شود. یعنی شأن آنها تا این حد پائین آمده است که موتلفشان در عراق، بعثی ها و القاعده ای ها و در چالش هسته ای با ایران، تعدادی ورشکسته گروهک تروریستی منافقین ـ که دنبال تمدید حیات ذلت بار خویشند ـ باشند؟! پاشنه کفش خانم رایس از جا کنده شد از بس به پایتخت های اروپایی و آسیایی رفت اما آنچه برجای مانده تحلیل لاوروف وزیر خارجه روسیه است که آمریکا در مخالفت با ایران اتمی تنها هست و این تحلیل جان بولتون که قطعنامه جدید علیه ایران حتی اگر تدوین هم شود، برش لازم را ندارد و ایران را منصرف نخواهد کرد. ایران از ۴ سال مذاکره برای تکمیل فناوری اتمی خود استفاده کرد. . . ما در آستانه شکست سخت دیگری در لبنان هستیم و این امر دشواری های ما را در خاورمیانه بیشتر می کند. کنفرانس صلح پائیزی در آناپولیس مریلند ثمری ندارد و باید لغو شود.
آمریکا یکی پس از دیگری خسارت می دهد و برخی کشورهای اروپایی را هم در این خسارت سهیم می کند، چون سرنوشت یک ابرقدرت را به چند میلیون صهیونیست سیطره جو و غاصب پیوند زده است؛ همان ها که این روزها با گستاخی به دولت آلمان اعلام کردند بابت ماجرای هولوکاست باید غرامت بیشتری بپردازند! این تعبیر از ژنرال برنت اسکوکرفت مشاور سابق امنیت ملی بوش پدر و رئیس هیئت مشاورین بوش پسر است که چند سال پیش در روزنامه فایننشال تایمز منتشر شد ـ و البته باعث برکناری وی از ریاست هیئت مذکور شد ـ: آریل شارون، پرزیدنت بوش را روی انگشتانش می چرخاند . اسکوکرفت این تعبیر را پس از آن گفت که بوش به دعوت شارون سوار هلی کوپتر وی شد و بر فراز فلسطین اشغالی، گزارش وی را شنید بوش پس از آن سخنانی گفت که ژنرال کالین پاول وزیر خارجه وقت را به حیرت و اعتراض واداشت. رئیس جمهور آمریکا پس از آن د یدار گفت: به شارون اجازه خواهم داد تا مسئله خود با فلسطینی ها را هر طور که خود صلاح می داند حل کند. زمان آن رسیده که از تلاش دست برداریم، به نظرم کاری بیش از این از دست ما برنمی آید. بوش وقتی از پاول شنید که چنین سخنانی هدر دادن تمام زحمات سیاست های طولانی آمریکاست و دست شارون را برای هر عمل بازمی گذارد و شرایط را به ویژه برای فلسطینیان بدتر می کند ، شانه هایش را بالاانداخت و پاسخ داد بعضی مواقع نمایش و قدرت از سوی یکی از طرفین تکلیف را روشن می کند ! مشابه این سخنان را رایس در بحبوحه قتل عام و بمباران مردم بی گناه جنوب لبنان از سوی رژیم صهیونیستی در جنگ ٣٣ روزه گفت. . . اما سرنوشت به نوع دیگری رقم خورد تا اینکه امروز آنها مجبور شده اند به تکاپوهای بی حاصل از اسلام آباد و بغداد تا بیروت و تل آویو دست یازند. روزنامه نیویورک تایمز در تحلیل ٨ سفر سال گذشته رایس به خاورمیانه بنویسد وقتی اسرائیل ضعیف و دولت خودگردان دچار تفرقه است، این سفرها چه کاری از پیش می برد. او ائتلافی از بازنده ها تشکیل داده تا شاید علیه ایران کاری بکند. روند صلح بی نتیجه پیش می رود مانند برگزاری جشن عروسی بدون عروس و داماد. . . و این در حالی است که حزب الله قوی تر از گذشته با اعتماد به نفس بیشتری در فعالیت است و احتمال تسلط حماس بر کرانه باختری بیشتر از واگذاری نوار غزه است. سه جنگ در منطقه به نفع ایران تمام شد و عوامل ایران اکنون به اندازه کافی در شمال و غرب و جنوب مرزهای اسرائیل حضور دارند. افکار عمومی حتی در کشورهای عرب سنی مذهب، همسو با ایران است. . . همه این مسائل می تواند دست به دست هم بدهد تا شرایطی وخیم تر از گذشته به وجود آید و آنگاه زندگی رایس سیاه شود.
این به اجمال، صورت بندی تحولات خاورمیانه است و بنابراین باید به۷۷ درصد مردم آمریکا حق داد که براساس نظرسنجی مرکز رهبری عمومی وابسته به مدرسه دولتی کندی درهاروارد و مجله یواس نیوزاندورلد اعلام کنند آمریکا دچار بحران رهبری است. و ۷۹ درصد آنها اعلام کنند اگر رهبران بهتری زمام آمریکا را در دست نگیرند، انحطاط کشور ناگزیر است.
اگرچه فشار مافیای اقتصادی سیاسی صهیونیسم بین الملل بر کشورها رو به گسترش است اما قابل فهم است که چرا کشورهای بسیاری ترجیح داده اند خود را از اتوبوس ترمز بریده و رو به سقوط سیاست آمریکا کنار بکشند. نباید در برخی اظهارات تبلیغاتی و رسانه ای که تداعی همسویی می کند توقف کرد. واقعیت این است که تقریباً هیچ کشوری ـ چه از ارتجاعیون عرب و چه برخی کشورهای غربی ـ آنجا که کار تقابل و درگیری مثلاً بر سر ایران یا مناطق دیگر جدی می شوند، دیگر حاضر نیستند وارد گود شوند و هزینه بپردازند. این روند رو به تشدید و تصاعد است.
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|