یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

در حوالی مدرنیته


رضا شهرستانی


• در بخش اول این مقاله به واژه، مفهوم نُرم پرداخته شده است. به ایندویدوآلیسم و رواج ایندیویدالیسم و تاثیر آن بر نرم یا نرم های حاکم تا آنجایی که به سکسوآلیتت بر می گردد. در بخش های پایانی پدید آمدن و به رسمیت شناخته شدن اقلیت های جنسی در اسکاندیناوی و سوئد که پدیده ای است متعلق به بعد از مدرنیته، بررسی می شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۴ آبان ۱٣٨۶ -  ۱۵ نوامبر ۲۰۰۷


مقدمه
زمینه های نوشتن این مقاله، بسته شدن روزنامه ی شرق به خاطر مصاحبه ی این روزنامه با شاعر مقیم کانادا ساقی قهرمان   و توقیف این روزنامه در تابستان ۲۰۰۷ و بحث های حول و حوش آن است. شاید بتوان حرفهای محمد پرویزی مدیر کل مطبوعات داخلی وزارت ارشاد، در باره توقیف شرق از سوی هیات نظارت بر مطبوعات را گفته است: "روزنامه شرق به خاطر مصاحبه با یکی از عناصر ضد انقلاب و مروج همجنس بازی که بر این فسق علنی اشتهار دارد و در این مصاحبه نیز مکنونات قلبی خود را آشکار کرده و بر اساس تبصره ۱۲ قانون مطبوعات و به استناد بند دو ماده شش همان قانون توقیف شده است."   زیر پا گذاشتن نُُُُُُرم حاکم توسط این روزنامه است.
 
در بخش اول این   مقاله سعی خواهم کرد به واژه، مفهوم نُرم بپردازم. به ایندویدوآلیسم و رواج ایندیویدالیسم و تاثیر آن بر نرم یا نرم های حاکم   تا آنجایی که به سکسوآلیتت بر می گردد. در بخش های پایانی به   پدید آمدن و به رسمیت شناخته شدن اقلیت های جنسی در اسکاندیناوی و سوئد   که پدیده ای است متعلق به بعد از مدرنیته، خواهم پرداخت.
 
مقدمه اول
آیا نُُُُُُرم همان معمول بودن است؟
 
نرم در بیشتر موارد مفهوم معمول را در ذهن تداعی می کند. اما این ذهنیت خالی از اشکال نیست چرا که مثلا فقر در جهان معمول است اما نمی توان ادعا کرد که فقر نرمال است. از طرف دیگر و در بیشتر موارد نرم و معمول پا به پای هم یا دست در دست هم راه می روند. مثلا داشتن حجاب در کشورهای اسلامی علاوه بر اینکه نرم است معمول هم هست.
 
مقدمه مهم
و اما نرم
 
نرم ها پایه و اساس فرهنگ ها را تشکیل می دهند.   با وجود گستردگی مفهوم فرهنگ   من فکر می کنم شاید بتوان فرهنگ را در نهایت سازماندهی و سازماندهی را،   ظرفی برای چگونگی تقسیم قدرت تعریف کرد. اگر ما مدینه ی فاضله را جامعه ای به دور از تقسیم قدرت [۱] فرض کنیم، مدینه فاضله   تنها در یک جامعه بی فرهنگ، یک جامعه ی فاقد نرم، در جامعه ای فاقد سازماندهی اتفاق خواهد افتاد. بنابر این ادعا جامعه ی بدون نرم، یک اتوپی است، مدینه ی فاضله ای است که در تضاد و تناقص با جامعه و در نهایت در تضاد و تناقض با سازماندهی است.
 
من فکر می کنم سازماندهی به خودی خود عامل فرهنگ ساز و پیش زمینه ی فرهنگ اصولا سازمان و سازماندهی است. وتعریف   سازمان و سازماندهی در نهایت تعیین نقش ها و چگونگی تقسیم قدرت است. بر اساس این تعریف نرم یا فرهنگ، ظرفی است که در آن نقش ها تعریف، حوزه های نفوذ و قدرت فرد، گروه، تعیین و تعریف و در نهایت با کمک سنت، دین، ایدئولوژی، دمکراسی،   زمان و مکان برای آن مشروعیت دست و پا   و ابزار دفاع   از آن تئوریزه و فراهم می شود.
اگر ما تعریف بالا را بپذیرم شاید درک چرایی مذهب و چرایی بودن خدای کلاسیک   را بتوان در ضرورت سازماندهی ضرورت   تقسیم قدرت و سنترالیسم در ماقبل رنسانس ارزیابی کرد. بر اساس این تعریف خدا زاده ی ترس انسان نیست. خدا ضرورتی است،   ظرفی است   که سازماندهی با کمک آن و در آن شکل می گیرد. این ظرف در رنسانس و در نهایت انقلاب صنعتی در مدرنیته و بعد از مدرنیته فاقد کارآیی است. به عبارت دیگر خدا در دوران بعد از رنسانس، ظرفی است که     قدرت و مشروعیت لازم برای سازماندهی را از دست می دهد. ظرفی است که مشروعیت لازم برای تعیین نقش ها و تقسیم قدرت را دارا نیست، ظرفی است که نه تنها قدرت نرم سازی را از دست می دهد که قدرت و توان کافی برای پاسبانی از نرم و در نهایت قدرت و توان کافی برای پاسبانی از ساختار قدرت را ندارد. آن چیزی که در رنسانس و بعد از آن اتفاق می افتد عدم حضور سازماندهی و از بین رفتن ساختار قدرت نیست. سنترالیسمی که ماقبل رنسانس بسیار کارا است ، کارایی لازم را برای حفظ نظام ، سازمان و نرم در راه را دارا نیست. جایگزین سنترالیسمی که مذهب سمبل آن است در قبل از رنسانس،   در بعد رنساس به انسان و در به اصطلاح   عقلانیت است که رفته رفته مشروعیت لازم را برای سازماندهی و تقسیم قدرت به دست می آورد.   اگر در نظام و سازمان ماقبل از مدرنیته کتب مذهبی، احادیت، کلیسا و نهادهای مذهبی   و آسمان مشروعیت لازم را برای ساختار قدرت حاکم دست و پا می کند، در نظم جدید، انتخابات، نظر مردم و با کمک دمکراسی است که مشروعیت نظم و ساختار قدرت فراهم می شود. اگر در ماقبل از مدرنیته نرم از آسمان نازل می شد، نرم در مدرنیته از زمین نازل می شود.
 
مقدمه ی سوم
خانواده
 
شاید والاترین شکل سازماندهی خانواده باشد. بدون شک این سازماندهی تاثیر تعیین کننده و نقش تعیین کننده ای در گذشته و حال انسان بازی کرده و می کند.   تفکیک   و سازماندهی انسان به زن و مرد با کمک این سازماندهی صورت گرفته است. نقطه ی قوت این سازماندهی طبیعی بودن آن است. این سازماندهی به ظاهر طبیعی مثل شعر است در بهترین لحظه هایش   و در نهایت موسیقی است، هنگامی که   توسط شیطان جان نواخته می شود.
به نظر من این خانواده است که هم خالق خدا و هم خالق مذهب است.   فیلسوفان کاری،   شعر ، داستان هنر و نقاشی ،   موسیقی، جنگ و صلح، حضور غیرت در پشت لب مرد، و حتی حضور ماشین ظرفشویی در نهایت محصول خانواده است. در پناه لرزش سنترالیسم حاکم بر خانواده است که   سکولاریسم و پولاریسم می توانند رو به سوی انسان چشم باز کنند. تعریف انسان بدون نگاه به ساختار قدرت در خانواده یک غیر ممکن است.   رنسانس و در نهایت مدرنیته همراه است با ضعف کلیسا و سنترالیسمی که کلیسا بر گرد آن می گردد این ضعف در نهایت منجر به ضعف سنترالیسمی است که خانواده بر گرد آن چرخ می خورد. تعریف و باز تعریف تقسیم قدرت در درون این واحد منجر به چشم باز کردن سکولاریسم و در نهایت در پست مدرنیته به   نوعی زن می رسد   که دیگر زن نیست و به نوعی مرد می رسد که دیگر مرد نیست.
 
  مقدمه چهارم
و اما پولاریسم
 
  حضور سکولاریسم، حضور پولاریسمی است که هم پولاریسم است و هم پولاریسم نیست چرا پولاریسم   خود بر گرد نوعی نرم چرخ می خورد و حضور نرم، یعنی حضور سنترالیسم. البته در پولاریسم ما شاهد نرم های موازی هستیم.   پرداختن به این پارداکس از حوصله و توان این متن و نویسنده   این متن خارج است. تنها به ذکر این نکته بسنده می کنم که در سکولاریسم ما شاهد فرار نرم، فرار از سازماندهی ، فرار از تقسیم قدرت نیستیم. تقسیم قدرت در سکولاریسم صورت می گیرد اما نه بر اساس و قرار یک نرم و جاده ی یک طرفه. تقسیم قدرت در سکولاریسم با کمک فراز از سنترالیسم صورت می گیرد که در نهایت خود به نوعی از مرکز گرایی می رسد.
به طور مثال آدمهای بدون یک پروژه، آدمهای غیر متحرک و چاق از طرف سیستم ارزش گذاری و به طور بلقوه از شانس و حضور و قدرت تاثیر گذاری کمتری برخوردار هستند. یک انسان بدون پروژه در روابط بعد ازمدرنیته یک انسان چاق است اگر حتی به خاطر لاغر بودن خطر مرگ او برود!
اگر ما چاقی را نشانه و سمبل، نداشتن پروژه بدانیم در واقع آدمهای بدون پروژه، از سوی ساختار قدرت و نرم حاکم بر پولاریسم چاق محسوب می شوند   حتی اگربه لاغری سیخ کبریت باشند. این داشتن پروژه خود بحث مفصلی است و گاه شکل های بسیار مضحک و همزمان دردناکی به خود می گیرد. داشتن یا تهیه کردن یک باسن خوش ترکیب می تواند هدف بودن و در نهایت پروژه ی ضروری برای تضمین در بازی ساختار قدرت باشد.   دیده شدن در این میان نقش اصلی را بازی می کند. شاید به طور ساده بتوان گفت ملاک پروژه داشتن دیده شدن است. در بعضی موارد و حتی اعلام همجنس باز بودن نوعی تلاش برای دیده شدن و ادعای داشتن پروژه است.
  در واقع پروژه داشتن، نرم است برای شرکت و بازی قدرت و   خود نوعی سنترالیسم است.   اگر داشتن ریش بلند یک باید است برای داشتن سهم و شرکت   در ساختار   قدرتی که سنترالیسم طالبانی بر گرد آن می چرخد، پروژه داشتن، لاغر بودن،   باید نگفته ای است که مثلا   شرکت در بازی قدرت   سکولاریسم حاکم بر جامعه ی سوئد آن را طلب می کند. آنچه که من سعی در گفتن آن را دارم پارادکسی   است که پولاریسم   با نفی سنترالیسم، در نهایت به سنترالیسم می رسد.
 
  مقدمه چهارم
اما در ادامه بحث!
 
همانطور که قبلا گفتم سازماندهی و تقسیم قدرت در قبل از رواج سکولاریسم   با کمک   خانواده،   نژاد، ملیت، مذهب، زن، مرد و...صورت می گیرد . در بعد از مدرنیته علاوه بر آن و در ادامه این سازماندهی و حضور نرم های موازی ما شاهد حضور نوع دیگری از سازماندهی هستیم و آن سازماندهی بر اساس سکسوالیتت است. تقسیم آدمها بر اساس تمایلات جنسی است. [۲] این تقسیم بندی در نهایت رو به   رسمیت شناخته شدن اقلیت های جنسی   در ساختار قدرت دارد.
تقسم آدمها بر اساس جنسیت به طور عمده چهار گروه را شامل می شود.
علاقه مند به جنس مخالف (هترو سکسوال Heterosexual )
علاقه مند به جنس موافق (همجنسگرا، هموسکسوال Homosexual)
علاقه مند به دو جنس موافق و مخالف (بیسکسوال Bisexual)
عدم علاقه به برقراری تماس جنسی (اسکسوال Asexual)
 
  میزان پیشرفت و تاثیر گذاری   این اقلیت ها در   ساختار قدرت آنچه که ما از آن فرهنگ غرب نام می بریم یکسان نیست. تا جایی که من می دانم شرکت این اقلیت ها در ساختار قدرت کشورهای اسکاندیناوی از رشد بیشتری مثلا نسبت به کشورهای اروپای برخوردار است. کلیسای پروتستان در سوئد نه تنها ازدواج بدون در نظر گرفتن جنسیت را رسما و در   کلیسا اجرا می کند بلکه حضور علنی کشیش همجنسگرا را هم به رسمیت شناخته است.   تا کنون زندگی و ثبت قانونی زندگی مشترک دو همجنس باز با کمک واژه   زندگی مشترک صورت می گیرد. اخیرا   در کنگره ی حزب مودراتهای سوئد که بزرگترین حزب دست راستی در دولت ائتلافی سوئد است به کار بردن واژه   ازدواج بدون در نظر گرفتن جنسیت به تصویب رسید و به جز دمکراتهای مسیحی که یکی از احزاب ائتلافی دولت را تشکیل می دهد بقیه احزاب و از جمله بزرگترین حزب سوئد، سوسیال دمکراتها از به کار بردن و ثبت واژه ازدواج بدون در نظر گرفتن جنسیت حمایت می کنند و انتظار می رود که در آینده نزدیک این امر به تصویب و به صورت قانونی به خود بگیرد.
 
لازم به یادآوری است که حضور اقلیت های جنسی در جوامع سکولار در یک روند و خالی از تنش نبوده و نیست.   این حضور همزمان است با قدرت گیری نقش زنان در ساختار قدرت.   حضور اقلیت های جنسی مثلا در احزاب چپ، در محیط های روشنفکری امری عادی و پذیرفته شده است ولی این حضور   در محیط های ورزشی از حساسیت بالا و نادر است.
  لازم به یادآوری است   که حتی در جامعه سوئد کمتر مسئله ا ی مانند همجنسگرایی موجب برانگیختن   حس تنفر و خشونت می شود. خشونت بر علیه نهادها و افراد همجنس گرا در سوئد اگر نگوییم امری عادی ولی اتفاق می افتد. این حوادث گاه منجر به مرگ افراد همجنس گرا هم شده است. علاوه بر این و همانطور که در بالا عنوان کردم این بحث ها   در درون ساختار قدرت و سازمان و نرم حاکم خاتمه یافته نیست و هنوز از حساسیت بسیار بالایی برخوردار است. در این بحث ها و جدل ها و در واقع حضور ایندیودوآلیسم و پولاریسمی که جامعه ی سوئد بر گرد آن چرخ می خورد این اکثریت هتروسکسوال است که در ساختار قدرت نقش برتر و اکثریت جامعه را تشکیل می دهد و پذیرش موجودیت اقلیت های جنسی توسط اکثریت هتروسکسوال صورت می گیرد و نه بر عکس.
 
مورد دیگری که باید به آن توجه کرد نقش   جایگاه افراد در ساختار قدرت نقش تعیین کننده ای در عدم قبول یا عدم قبول   فرد همجنس باز از طرف اکثریت است. مثلا یک همجنس باز با امکانات بالای اقتصادی، یا یک ستاره سینما یا ورزش راحت تر توسط جامعه اکثریت هتروسکسوال مورد پذیرش قرار می گیرد تا یک مثلا کارگر در محیط های کارگری. در واقع جایگاه فرد در ساختار قدرت عاملی مهم و مشروعیت های متفاوتی را برای فرد رقم و تعیین می کند.
مقدمه ی آخر
راستی سکولاریسم چیست و سکولار کیست؟
 
من فکر می کنم سکولاریسم و پولاریسم بدون پرداخت و نگاه به روابط جنسی نه تنها غیر قابل فهم که اصولا عملی نیست. مشخصه ی آنچه که از آن به عنوان جامعه مدرن نام برده می شود، در نهایت لیبرالیسم جنسی و حضور مردانی   که مرد نیستند و حضور زن هایی که زن نیستند. در مقابل مشخصه   یک جامعه   ایستا، روابط سنتی و نگاه سنت، نگاه ایستا به سکس است، ساختار قدرتی که   در درون آن   مرد، مرد است و زن، زن. و این یعنی بحران پست مدرنیته.  
 
 
[۱] می گوید؛ قدرت یعنی توان فراهم آوردن امکانات لازم برای تعمین نیازهای فردا   Thomas Hobbes   در تعریف قدرت
 
[۲] در اکثریت جوامع آنچه که معمول است یا نرمال تلقی می شود هتروسکسوال یا ارتباط جنسی دو جنس مخالف است.  


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست