سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

جستاری بر روند برگزاری انتخابات دور نهم و پیامدهای آن (۵)
جناح و جناح بندی (بخش دوم)


حسین مسعودی


• با توجه به شکستهای جناح راست به رهبری گرایش سنتی آن در چهار دوره انتخاباتی از دوم خرداد هفتاد و شش تا هجده خرداد سال هشتاد، جریان راست افراطی این فرصت، موقعیت و توان را یافت که خود را در مقام رهبری سیاسی جناح راست مطرح نماید و عملاً هدایت سیاسی، برنامه ریزی و اجرایی جناح ائتلافی راست را برعهده بگیرد... فراگردی که در درون جناح راست طی شد و نسل دوم و سوم این جناح توانست خود را از زیر سایه و رهبری گرایش راست سنتی خارج نموده و خود رهبری سیاسی و اجرایی جناح راست را بعهده بگیرد، یاد آور این امر میباشد که به نوعی چنین پروسه ای با ویژگی های خاص خود سالها پیش از آن در درون جناح چپ (اصلاح طلب) نیز طی شده بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٣ آبان ۱٣٨۴ -  ۲۵ اکتبر ۲۰۰۵


تغییر و تحول و جابحایی در بین الجناحین و درون جناحی از هفتاد و شش تا هشتاد:
جناح چپ (اصلاح طلب)
جناح رادیکال اسلام گرایان (خط امامی) از نیمه دوم سال شصت تا سال شصت و هشت در ارکان حاکمیت در اکثریت قرار داشتند. پس از حذف از حاکمیت در دور چهارم مجلس و عزلت گزینی، در اوایل سال هفتادو چهار سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در ارگان خود (عصر ما) از منظر خود و بنا به ضرورت دفاع از حضور، موجودیت و هویت خویش در عرصه سیاسی و نظام، جناحهای درون نظام را بر اساس اصطلاحات کلاسیک راست و چپ تفکیک، تحلیل و تعریف نمود. این تفکیک ضمن اینکه آرایش نیروهای درون نظام را بلحاظ فکری، سیاسی و اجتماعی ـ طبقاتی شان بیش از پیش شفاف ترسیم و تبین نمود، در عین حال برای اولین بار بطور رسمی و روشن بر وجود جناح و جناح بندی درون نظام و حاکمیت توسط بخشی از نیروهای نظام صحه گذارده شد. البته تفکیک نیروها بر مبنای چپ و راست پس از دوم خرداد هفتاد و شش توسط جناح چپ متعاقب تحول فکری، سیاسی، اجتماعی و رویکردی خویش که در فاصله سالهای شصت و هشت تا هفتاد و شش صورت گرفت به چالش کشیده شد و از تقسیم بندی های دیگری چون اصلاح طلبان و محافظه کاران یا از اصطلاح تفکیکی خودی و غیر خودی که توسط الساندرو پیزرنو ایتالیایی که پس از فروپاشی اتحاد شوروی در دهه نود ارائه شده بود استفاده نمودند که البته معیار تفکیکی خودی و غیرخودی از سوی جناح راست بویژه گرایش افراطی آن نیز مورد استقبال و مصادره قرار گرفت.
لذا جناح چپ (اصلاح طلبان) پس از دوم خرداد در جبهه ای تحت عنوان جبهه دوم خرداد متشکل از هجده حزب و انجمن اصلاح طلب که راست میانه (کارگزاران) تا چپ رادیکال (دفتر تحکیم) را شامل می شد خود را سامان بخشیده و توانستند در سه دوره انتخابات بعدی بطور متوالی تا سال هشتاد با حمایت فعال و امیدوارانه مردم بر جناح راست (محافظه کاران) متشکل از گرایشات راست سنتی و راست افراطی (اصول گرا) پیروز گردند. به این ترتیب اصلاح طلبان توانستند در تمامی نهادهای انتخابی به اکثریت دست یابند. البته نهادهای انتصابی پرقدرت را محافظه کاران همچنان در اختیار داشتند. این وضعیت تحولی بین الجناحین منجر به شکل گیری حاکمیت دوگانه گردید. اما مهمترین واقعه ای که پس از دوم خرداد در درون جناح چپ رخ نمود ارتقای نسل دوم و سوم این جناح با رویکرد رادیکال اصلاح طلبانه در درون این جناح بود، چرا که توانستند در فراگرد تحولی جناح چپ، خود را از زیر سایه و رهبری نسل اول خارج نمایند و ضمن سامان بخشی خود در جبهه مشارکت به مثابه بزرگترین حزب اصلاح طلب توانستند در انتخابات شورای اول و مجلس ششم در کنار دفتر تحکیم وحدت، فعالانه شرکت نموده و اکثریت درون فراکسیونی اصلاح طلبان در این دو نهاد انتخابی را از آن خود سازند. لازم به ذکر است که جبهه مشارکت از چنان قدرتی برخوردار شده بود که در انتخابات مجلس ششم با وجود ائتلاف با کارگزاران در جبهه دوم خرداد حاضر به قراردادن نام رفسنجانی در لیست انتخابی خویش نشدند و با این عمل خود سبب شکاف و شفافیت در مورد وجود دو گرایش راست (کرمانی ها) نزدیک به رفسنجانی و گرایش چپ (اصفهانی ها) نزدیک به اصلاح طلبان در حزب کارگزاران گردیدند.
جناح راست (محافظه کار سنتی و افراطی اصول گرا)
این جناح متشکل از دو طیف (طیف تکنوکرات سنت گرا و طیف روحاینت سنتی، هیئت های موتلفه و انجمن اسلامی بازار) در سال شصت پس از دولت مکتبی و حزب الله رجایی و باهنر و متعاقب انتخاب خامنه ای در دور سوم ریاست جمهوری در مقابل جناح خط امام درون نظام و حاکمیت شکل گرفت و تا سال شصت و هشت بمثابه جناح اقلیت در کنار جناح اکثریت خط امام، جناح بندی اصلی درون نظام و حاکمیت را تشکیل می دادند. اما پس از قبول قطعنامه و پایان جنگ، برگشت رزمندگان و اسرا به جامعه که با سرخوردگی همراه بود یک گرایش فکری ـ سیاسی را وارد حوزه سیاسی نمود که در فضای سیاسی کنونی جامعه توسط اکثر تحلیل گران سیاسی به راست افراطی اصول گرا تعریف میشود. اما این گرایش علیرغم اینکه اکثریت آن را نسل دوم و سوم تشکیل می دهند یکی از قدیمی ترین گرایشات درون نظام محسوب میگردد. چرا که این گرایش در واقع پس از پیروزی انقلاب با کارهای ایذایی و درگیرانه و حمله به دفاتر، متینگ ها و نمایشگاههای احزاب، سازمانها و جریانات سیاسی دگراندیش و دگرباور و برخی نیروهای اجتماعی مانند زنان به اصطلاح بی حجاب و بدحجاب و برخی مجالس خصوصی چون عروسی و... با شعار معروفشان حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله که با سکوت و پشتیبانی رهبر انقلاب و سران نظام همراه بود خود را تحت نام حزب الله در جامعه مطرح و معرفی نمودند و در امر بسته شدن فضای سیاسی و تحدید جامعه مدنی در اوایل انقلاب بمثابه نیروهای عملیاتی حاکمان تازه به قدرت رسیده نقش بسزایی را ایفاء نمودند. در ضمن این گرایش (حزب الله) پس از پیروزی انقلاب وارد نهادها و ارگانهای انقلاب چون کمیته، دادگاههای انقلاب، سپاه، بسیج، جهاد و انجمنهای اسلامی گردیدند و در درگیریهای قومی، انقلاب فرهنگی و جنگ، فعالانه شرکت نموده و از حمایت، ترغیب و تشویق رهبری و تمامی جناحهای اسلامگرای (ولایی) درون نظام برخوردار بودند. اما گرایش حزب الله برخلاف دوران جنگ از یک سو از جانب دو جناح درون حاکمیت، تحت رهبری دو گرایش روحانیت سیاسی یعنی مجمع روحانیون (جناح خط امامی) و جامعه روحانیت (جناح سنتی) که در تمامی دهه اول حیات جمهوری اسلامی مدیریت عالیه نظام را در حوزه های فکری، سیاسی، قضایی و تقنینی برعهده داشتند بویژه پس از فوت آیت الله خمینی به عنوان یک گرایش فکری ـ سیاسی در درون نظام نادیده گرفته شد. از سوی دیگر این گرایش (حزب الله) ضمن اینکه این دو جناح را عامل اصلی تحمیل قبول قطعنامه از جانب آیت الله خمینی قلمداد میکرد، در عین حال هر دو جناح را مسئول فاصله گرفتن نظام از اصول و ارزشهای اوایل انقلاب می دانست و اکثر روحانیت سیاسی حاکم را به عافیت طلبی، رفاه زدگی و قدرتمداری متهم می کرد. لذا این مسئله در گرایش حزب الله نوعی بدبینی و عدم اعتمادی را نسبت به هر دو گرایش روحانیت حاکم بوجود آورد. هر چند که اوایل بنا به ویژگیها (پنهان کاری و محفل گرایی) و با توجه به موقعیت، وضعیت و امکانات خویش پس از جنگ، نارضایتی خویش را از روحانیت حاکم به طور شفاف و علنی ابراز نمی نمود. در واقع حزب الله در دوره پس از جنگ و فوت رهبر انقلاب دچار نوستالوژی (احساس غربت) گردید. در چنین فضایی که همزمان با تشکیل دولت ائتلافی راست میانه و راست سنتی (دولت سازندگی) بود. گرایش حزب الله که با حضور هشت ساله در جنگ از حوزه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و آموزشی دور مانده بود، لذا پس از بازگشت از جبهه ها از نظر تجربه سیاسی و امکانات سازمانی، تبلیغی، مالی و حتی بلحاظ سطح علمی و تحصیلی از دو جناح عمده نظام که طی یک دهه حضور در حاکمیت ضمن دستیابی به فن سیاست ورزی و دیپلماسی با استفاده از رانت حکومتی به توان مالی و درجات عالی علمی و تحصیلی دست یافته بودند، عقب افتاده بود.
بنا بر این با استفاده از امتیازات و امکاناتی که نظام برای رزمندگان پس از پایان جنگ در نظر گرفته بود، وارد نهادهای اجتماعی و حکومتی در حوزه های مختلف چون بازار، مراکز آموزشی (دانشگاهها و حوزه ها)، مراکز فرهنگی و رسانه ای بویژه نظامی ـ امنیتی گردیده و به فعالیت پرداختند. برخلاف انتظار جناحهای حاکم که امیدوار بودند این گرایش در جریان زندگی حل و به لحاظ سیاسی منفعل یا جذب جناحهای قدرتمند درون نظام گردد، نه تنها این انتظار و امید محقق نشد بلکه این گرایش پس از مدت کوتاهی ضمن بازیابی خود اقدام به برقراری ارتباط با یاران جبهه ای و دوران اوایل انقلاب و به سازماندهی محفلی این روابط در درون نهادهای حکومتی، اجتماعی، مدنی (هیئت های عزاداری در محلات، هیئت های رزمندگان، سازمان مداحان و ...) نمودند و طولی نکشید این جریان از طریق برخی تریبونها و رسانه هایی که در اختیار داشتند مانند روزنامه کیهان و بعدها نشریه صبح، یالثارات الحسین و حتی شبنامه به انتقاد و افشاگری از دولت ائتلافی راست میانه و راست سنتی و جناح چپ به دلیل نزدیکی و تائید سیاستهای جناح راست میانه پرداختند. همچنین این جریان با فاصله گیری از دو گرایش عمده روحانیت حاکم (روحانیون خط امام و روحانیت سنتی) به گرایشی از روحانیت به رهبری مصباح یزدی که تفسیر و قرائت بنیادگرایانه از اسلام دارد و هیچوقت در حاکمیت حضور نداشته مگر عناصری از آن مانند یزدی، جنتی، خزعلی و ... که در برخی از نهادهای نظام از جمله خبرگان رهبری، شورای نگهبان و قوه قضائیه حضور داشته اند، خود را نزدیک نمودند. بدین ترتیب جریان حزب الله از سال شصت و هشت تا انتخابات دور پنجم مجلس ضمن بازیابی خود و سازماندهی روابط خویش، نظریه پردازان و سخنگویانی را نیز برای خود در نهاد روحانیت و سطح عالی مدیریت نظام سامان داده وبا استفاده از تریبونها و رسانه هایی که در اختیار گرفته بود و با یکسری عملیات ایذایی و اعتراضی نسبت به وضع فرهنگی و منکراتی جامعه توسط انصار حزب الله و با پرونده سازی و سازماندهی ترور روشنفکران و فعالین سیاسی دگراندیش (که البته از بخش آخر عملیات محافل افراطی، سایر جناحهای حاکم چندان هم ناراضی نبودند) توانست با رساندن صدای خویش به گوش جناحهای عمده درون نظام، حضور و موجودیت خویش را به عنوان جناح قابل اعتنا درون نظام معرفی نماید. البته لازم به ذکر است که این جناح دراین مدت توانسته بود عناصری از هردو جناح چپ و راست به سوی خود جلب نماید. لذا جناح راست سنتی پس از آنکه توانست در ائتلافی با راست میانه در دور چهارم مجلس جناح چپ (خط امام) را از حاکمیت حذف نماید در آستانه انتخابات دور پنجم مجلس که موقعیت و قدرت خود را در نظام و حاکمیت تحکیم یافته میدید از جناح راست میانه فاصله گرفت. اما با توجه به نزدیکی جناح چپ به جناح راست میانه در آن مقطع زمانی، نگاه راست سنتی به جریان افراطی اصول گرا معطوف گشت. بنابراین ضرورت مقابله و رقابت با دو جناح رقیب در آستانه انتخابات دور پنجم مجلس جناح راست سنتی را جهت ائتلاف با این جریان افراطی سوق داد. جریان افراطی نیز از یک سو از این که برای اولین بار از جانب یکی از جناحهای عمده و قدرتمند نظام وجود و حضورش در حوزه سیاسی به رسمیت شناخته شده و از این طریق می توانسا خود را به قدرت نزدیک نماید و از سوی دیگر از آنجاکه عامل و بانی اصلی فضای حاکم بر جامعه را در آن مقطع در حوزه های اقتصادی، اجتماعی (خصوصی سازی، رانت خواری، فساد مالی و فاصله طبقاتی و...)، سیاست خارجی و بلحاظ فرهنگی و منکراتی که مورد نقد واعتراضش بود، دولت سازندگی و جناح راست میانه می دانست که مورد تایید جناح چپ هم بود و با توجه به این که جناح راست سنتی نیز در مقابل بسیاری از این برنامه ها و سیاستها موضع انتقادی داشت، لذا از این نزدیکی و ائتلاف استقبال نمود. هر چند که با توجه به توان و جایگاه سیاسی و توازن قوا بین دو گرایش مجبور بود در چهار چوب استراتژی و سیاستها و تحت رهبری جناح راست سنتی به عنوان نیروی عملیاتی و ایذایی (پیاده نظام) عمل نماید، اما می دانست این ائتلاف برای استفاده بیش از پیش از امکانات سیاسی، تبلیغی، اطلاعاتی، رسانه ای، مالی و اداری نظام با مصونیت کامل جهت تحکیم موقعیت خویش در نظام و حاکمیت و نیز جذب نیرو و سازماندهی و توسعه محافل خویش در سراسر کشور فرصتی را در اختیار آنها قرار خواهد داد. پس از پیروزی جناح ائتلاف راست در دور پنجم مجلس این جناح برای تصاحب نهاد ریاست جمهوری با هدف به انحصار در آوردن تمام قدرت در انتخابات دور هفتم ریاست جمهوری خیز برداشت. اما با مشارکت و آرای پیش بینی نشده مردم به نامزد جناح چپ (اصلاح طلب) در دوم خرداد هفتاد و شش نامزد انتخاباتی گرایش راست سنتی شکست سختی را متحمل شد. لذا گرایش افراطی جناح راست این فرصت را یافت که تا سال هشتاد بعنی سال برگزاری انتخابات دور هشتم ریاست جمهوری که آخرین پیروزی را نصیب جناح اصلاح طلب و چهارمین شکست را طی چهار سال به جناح راست تحت زعامت گرایش سنتی تحمیل نمود، دومین مرحله استراتژی خویش را جهت تحکیم موقعیت خود در نظام و تغییر تناسب قوا درون جناح راست به نفع خویش به اجرا در آورد. بنابراین در چهارچوب استراتژی جناح ائتلافی راست که مبتنی بر شکست جنبش اصلاحات و اصلاح طلبان به هر شکل ممکن بود، ضمن دست یازی به کارهای ایذایی، بازدارنده و عملیاتی چون ضرب و شتم وزرای دولت خاتمی، برهم زدن مجامع و مجالس سخنرانی اصلاح طلبان و دگراندیشان و پرونده سازی برای آنها، قتلهای زنجیره ای، ترور حجاریان، حمله به خوابگاه دانشجویان و... که با آزادی و مصونیت کامل امنیتی و قضایی در راستای بحران سازی به اجرا گذاشت. درعین حال راست افراطی که توانسته بود نیروها و کادرهای خویش را طی دوازده سال پس از جنگ با استفاده از امتیازات و رانتهای حکومتی به درجات عالی تحصیلی، علمی و تخصصی برساند، در طول مدت ائتلاف با جناح راست سنتی با حضور در سطوح میانی مدیریت برخی نهادهای نظام از لحاظ تئوریک، تجربه سیاسی و سازمانی تا حدودی خود را بالا کشیده و به رقبای خویش نزدیک نمود. لذا با توجه به شکستهای جناح راست به رهبری گرایش سنتی آن در چهار دوره انتخاباتی از دوم خرداد هفتاد و شش تا هجده خرداد سال هشتاد، جریان راست افراطی این فرصت، موقعیت و توان را یافت که خود را در مقام رهبری سیاسی جناح راست مطرح نماید و عملاً هدایت سیاسی، برنامه ریزی و اجرایی جناح ائتلافی راست را برعهده بگیرد. البته در این مسیر از تجارب سیاسی و مدیریتی عناصر و کادرهایی که از هر دو جناح چپ و راست جلب و جذب نموده بود، استفاده کرد. در واقع این فراگردی که در درون جناح راست طی شد و نسل دوم و سوم این جناح توانست خود را از زیر سایه و رهبری گرایش راست سنتی خارج نموده و خود رهبری سیاسی و اجرایی جناح راست را بعهده بگیرد، یاد آور این امر میباشد که به نوعی چنین پروسه ای با ویژگی های خاص خود سالها پیش از آن در درون جناح چپ (اصلاح طلب) نیز طی شده بود.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست