رسیدن به مقصد آزادی و مقصود مردمسالاری، با توصیه ی دموکراسی ی قطره چکانی!
طرح از شیخ الرئیس حضرت استاد احسان نراقی!
دکتر محمدعلی مهرآسا
•
آقای احسان نراقی در سیمای کدام یک از نامزدهای مطرح کنونی برای پست بی خاصیت ریاست جمهوری که سرانجام باید از حدیده ی شورای نگهبان هم بگذرند، نور رستگاری برای ملت ایران دیده است؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۴ -
۴ می ۲۰۰۵
در سایت اینترنتی «گویا نیوز» چشمم به نوشته ای از آقای احسان نراقی روشن شد که با تصویر و چهره ی نورانی و امام زمانی و با آن هیئت و ریش آخوندی اش صلا در می داد:
« سزاوار نیست جوانان در این انتخابات بی تفاوت باشند!»
حضرت استاد ملا احسان نراقی، از شهر پاریس گویا ندائی از بیت رهبری شنیده و لاجرم خود خواسته و خدا خواسته، سخنگوی آقای خامنه ای شده و در یک آگاهی نامه زیر نام «نگاه» با خط درشت خطاب به جوانان می فرماید:
«دختران و پسران جوان عزیز! از میان شما کسانی که اهل مطالعات اجتماعی هستند، می دانند که در ۵۰ سال اخیر زندگی ام، مسائل جوانان برای من از جمله مسائل عمده بوده است که چه هنگام فعالیتم در موئسسه ی مطالعات و تحقیقات اجتماعی و چه هنگام کار و سمتم به مدت شش سال در یونسکو به عنوان رئیس بخش جوانان این سازمان، هیچ وقت فارغ از مسائل جوانان به سر نبرده ام. و...
اینک آیا سزاوار است که شما جوانان خارج ار صحنه در بی تفاوتی به سر برید؟ آیا برای شما تازگی ندارد که با اینکه کمتر از دو ماه به انتخابات نمانده هنوز درباره ی موفقیت هیچ کاندیدایی نمی توان اظهار نظر قطعی کرد؟.و ...»
آنگاه ادامه می دهد: «مگر نمی دانید که حضور شما در صحنه مهمتر از رأی به صندوق انداختن است؟ وحشت دشمنان از جمع حضور شما مانند وحشت جن از بسم الله است»
و بالاخره با آوردن این بیت از حافظ:
در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
می فرماید:
«مگر برای جوانان غیرتمند امروزی ایران از آزادی و دموکراسی، دلبری عزیزتر وجود دارد؟»
چه پیش آمده است و چه مشکلی بروز کرده و چه تنگنائی حکومت فقیهان را در خود پیچیده است که حاج ملا احسان نراقی از پایتخت فرانسه، حکومت اسلامی را در مخاطره می بیند و چنین با تمام تارهای حنجره فریاد می کشد؟
انصاف داشته باشیم و بپذیریم که حتا اگر خود حضرت رهبر می خواست توصیه ای در این مورد به جوانان کشور بفرماید، هیچگاه بهتر و اسلام پسندانه تر از این متنی که آقای نراقی نوشته است، نمی نوشت و نمی گفت. همان اباطیل تکراری و همان پارانویای وجود دشمنان وهمی، و همان وحشت از دشمنانی که سالهاست لقلقه ی دهان مبارک رهبر حکومت اسلامی در برابر خواسته ی ملت بوده است، اکنون از حنجره ی حضرت استاد احسان نراقی با نفیری دیگر به گوش می رسد و در قالب کلماتی آخوندی به چشم ما می نشیند. فلسفه ی پیدایش دشمنی که اکنون استاد بزرگ جامعه شناسی و معاون پیشین یونسکو هم از آن خبر می دهد، به همان سال ۱٣۵٨ خورشیدی که خمینی اندک اندک همه چیز را در قبضه ی قدرت طلاب فیضیه و حقانی انداخت، بر می گردد. شگفتا! این استاد سابق دانشگاه که ضمن آخوندزادگی همواره، حتا در زمان رژیم پیشین که زینت المجالس دربار مرحوم محمد رضا شاه بود آخوند مسلک و آخوند صفت بوده است، اکنون سرنا را برداشته و متوجه نیست که بدجوری آن را از سرگشادش می نوازد.
آقای نراقی در زمان رژیم گذشته هم جزو رجال مطرح بود و به اقرار خودشان توصیه هایش همواره مورد پذیرش شاه وشهبانو بوده است. در آن زمان، یعنی در عصر طلائی برای رجالی چون او، آقای نراقی در گفتگوهای تلویزیونی اش، بویژه در برنامه ی «این سوی و آن سوی زمان» در کانال ۲، مرتب از بازگشت به خویشتن «خیش»- نه خویش- می گفت و اصرار داشت که ملت ایران باید و حتماً باید، به همان گاوآهن و خیش بچسپد. با وجودی که دوسوم زمینهای زراعتی در آن زمان هنوز با گاوآهن شخم می شد، و هنوز دلو و طناب چاه در اکثر نقاط مورد استفاده بود، آقای نراقی به سان مرحوم «جلال آل احمد» معتقد بود که همان ماشینیسم اندک هم سبب فلاکت ما شده است؛ و درست تئوری آخوندیسم را تبلیغ می فرمود. من اگر ادعا کنم که آقای احسان نراقی در آن هنگام بسیار تندتر از آقای خمینی در ارجاع جامعه به قهقرا شایق بود، سخنی به گزاف نگفته ام.
چون مفاهیم یاد شده همه با یاری از تداعی معانی و حافظه بیان می شود، پس کسانی که چون نگارنده در آن زمان به چنان مباحثی راغب بوده اند، باید به خوبی این گونه مطالب را که در برنامه ی «این سوی و آن سوی زمان» توسط آقای میبدی اجرا می شد، به خاطر داشته باشند.
بنابراین و با توجه به گذشته ی حضرتشان، تسلیم بی قید و شرط این استاد جامعه شناسی به بدعت زشت و کثیف تعبد ولایت فقیه، شگفتی ندارد و بی پیشینه نیست.
در این میان، این فیل هواکردن آقای احسان نراقی را آنهم در بیرون از میهن، چگونه و به چه چیز می توان تعبیر کرد؟ آیا این سخن و توصیه از روی حس میهن پرستی است و حضرت استاد نجات میهن را در این برهه، با حضور جوانان در پای صندوق های رأی همسنگ می داند؟! زهی تصور باطل و زهی کوته اندیشی و کوته بینی...! آیا آزادگی و دموکرات منشی او را به این کار برانگیخته است؟ اینکه بیراهه رفتن است... آیا این هم نوعی دریوزگی و بی شخصیتی برای جلب محبت دیکتاتور نیست؟ آیا این استاد نامدار جامعه شناسی، کسب آزادی و دموکراسی را در عبور از کانال این گونه ترفندها و گزینشهای مسخره، برآورد می کند؟
آقای احسان نراقی در سیمای کدام یک از نامزدهای مطرح کنونی برای پست بی خاصیت ریاست جمهوری که سرانجام باید از حدیده ی شورای نگهبان هم بگذرند، نور رستگاری برای ملت ایران دیده است؟ آیا این بندباز ماهر و مخفی ی صحنه ی سیاست و اجتماع چهل سال اخیر ایران، از متن قانون اساسی ایران اسلامی و وجود دوالپائی به نام «ولایت فقیه» بی خبر است؟ آیا نتیجه و بهره ی آن همه توصیه ها و تأیید ها را که در مورد جناب خاتمی گفت و نوشت، نمی بیند؟
نه من و نه هیچ ایرانی آگاه به مسائل میهن که در ضمن آقای نراقی را هم بشناسد، نمی توانیم بپذیریم که حضرتشان از قانون اساسی ایران و آن نیروی خدائی و پایگاه رفیع ولایت فقیه در این مجموعه بی خبر است. همچنین برای هیچ فرد ایرانی قابل تصور نیست که آقای نراقی استاد جامعه شناسی، مردم هموطن خود را نشناسد. اما قابل قبول است که بخواهد مردم را فریب دهد؛ قابل پذیرش است که آقای نراقی بلندگوی حاکمیت باشد. می توان باور کرد آقای نراقی، مأمور تبلیغ و تبیین حکومت اسلامی باشد. همه ی اینها پذیرفتنی است!
باور کنیم که تاکنون هیچ یک از امامان جمعه و هیچ مسئولی از ابواب جمعی ی ولایت فقیه هم، چنین مخلصانه و خاضعانه و رهبرپسندانه از مردم درخواست شرکت در نمایش افتضاحات جدید را نکرده است. نمایشی که اگر سودی برای ملت ندارد، به فرموده ی رهبر و بازگفتش توسط آقای احسان نراقی، دشمنان ولایت فقیه را به وحشت می اندازد. دقت کنیم در این جمله ی ملا احسان نراقی که می فرماید: «مگر نمی دانید که حضور شما در صحنه مهمتر از رأی به صندوق انداختن است؟...» می بینیم که، برای آقای نراقی به مانند تمام آخوندهای حاکمیت، صِرف بودن در پای صندوقهای رأی مطرح است و نه گزینش «عَمرو» و «زید» آقای نراقی تنها نمایش وجود مردم را در پای صندوقهای آراء می خواهد؛ و برایش مهم نیست که نام چه کسی از آن صندوقها به عنوان مسئول خزانه داری ولایت فقیه بیرون می آید! آیا شگفت نیست که منظور مقام معظم رهبری نیز همین مفهوم شرکت در پای صندوقهاست؟ آقای نراقی می داند که هرکس از این صندوق لعنت بیرون آید، نه توانا به کار است و نه اختیاری دارد. پس برای آقای نراقی استحکام رژیم و کسب آبرو برای حاکمیت با طولانی کردن صفهای اخذ رأی شایان اهمیت است. با جرئت می گویم: حتا هیچ یک از آخوندهای ذوب شده در مقام ولایت هم تاکنون چنین بی پروا و گستاخانه حضور در صحنه نمایش و شامورتی بازی را توصیه نکرده است. گویا رندان درون حاکمیت، این قبای زرنگار را به قامت آقای احسان نراقی علیرغم امام جمعه نبودنش دوخته اند.
تردید ندارم اگر سبب این ترشحات قلم و افاضات کلام را از آقای نراقی بپرسیم، پاسخش چیزی در این مفهوم خوهد بود: «جامعه شناسی می گوید! دموکراسی پدیده ای نیست که در کوتاه مدت به دست آید؛ و نیل به هدف، نیازمند تلاش و زمان دراز و برداشتن گامها به تأنی و تأمل است... مردمسالاری نیازمند تمرین و مستلزم اُفت و خیز است و...» از اینگونه حرف ها... یعنی به زعم شیخنا، نسخه ی نوعی دموکراسی به شیوه ی قطره چکانی که تا رسیدن به آن دستکم یک سده ی دیگر باید منتظر ماند، قابل پیچیدن است؛ تا قطره قطره جمع گردد و سرانجام دریا شود!
آقای نراقی!
در اندرزگوئی به جوانان، پرسش لازم نبود؛ باور کنید، و مطمئن باشید اکنون برای جوانان ایرانی، هیچ موهبتی بالاتر و والاتر از وجود آزادی و دموکراسی نیست و هیچ دلبری عزیزتر و افسونگرتر از همان فرشته ی آزادی و مردمسالاری وجود ندارد. سخن شما با صیغه ی سوآلی، بد جوری بوی تجاهل العارف می دهد. جوان ایرانی به این راز و رمز دست یافته که بهترین برهه ی عمرش و مقطع اصلی زندگی اش تنها در زمان جوانی است؛ و اگر این دوره را از او بگیرند و فنا کنند، در واقع کل زندگانی اش را ستانده اند. به همین دلیل است که نه سخن آخوند می شنود و نه امر و نهی منکرات از لذت بردن بازش می دارد.
لازم نیست و نبود شما برای جلب توجه دختران و پسران ایرانی، شعر حافظ را به کمک بگیرید. ماشاالله، چشم بد دور با توصیفهائی که در آن اعلامیه از خود فرموده و با درگیری و آمیختگی آن استاد با مسائل و مشکلات جوانان، همان نفوذ کلام و تأثیر مقام، گشادگی سیما و سفیدی محاسن شما کافی بود تا جوان ایرانی گوش به اندرزهایتان فرادهد و نه تنها در روز موعود حضوری انبوه و چشمگیر در پای صندوق های رأی داشته باشد، که از هم اکنون نیز به مانند بهار سال ۱٣۷۶، همّ و غمّ خود را مصروف ترغیب و تشویق دیگر مردمان به همان سیره گذشته کند! اما برخلاف شناخت و تصور شما و علیرغم نسیانی که پند نامه تان از ابتلاء به آن خبر می دهد، باید بدانید که:
۱- آتمسفر کنونی ایران، به سان سال ۱٣۷۶ نیست که جوانان خاتمی را باور کردند و برای پیروزی اش شب و روز رنج بردند و به تبلیغ و توصیفش کوشیدند. امروز چنان فضا روشن و شفاف است که اگر کسی سخنی به یاوه گوید، چون بمب منفجر شده و آبروی گوینده را می برد.
۲- فضای اندک گشاده ی کنونی در جامعه نیز تحفه ی خاتمی نیست؛ و این خاتمی نبود که این اندک فضای باز را به وجود آورد؛ بلکه برعکس، فضای باز ایجاد شده با تلاش و پایمردی ملت بود که سبب توفیق خاتمی شد.
جوان ایرانی سینه ای بی کینه و قلبی چون آینه دارد و برای جیفه ی ظاهری در دنیا، شرف و حیثیت و آینده ی خود را نمی فروشد. جوان ایرانی امروز به چنان اشرافی از جهان و جامعه اش رسیده است که، اگر در برابر نصایح ما، رعایت ریش سفیدمان را کرده و به آن نخندد، بی گمان به دیدگاه و نظریه پردازی های خنک و باسمه ای مان خواهد خندید. آقای نراقی! ملت ایران امروز به شناخت لازم برای تمیز پسند از ناپسند، سره از ناسره، دوست از دشمن، و سرانجام خدمتگزار از خیانتکار رسیده است. ملت ایران بویژه نسل جوان، گوشش بدهکار فتوای هیچ شیخ و ملا اعم از عمامه دار و بی عمامه نیست. جوانان امروز به چنان مرحله ای از معرفت و جهان بینی رسیده اند که برای اوهام و ایهام پشیزی ارزش قائل نیستند. برعکس، به مراتب از ما خردگراتر، واقع بین تر و صاحب تمیزتر شده اند. ماهم هرچه ریش و پشم را در چهره و سرمان بیشتر کنیم، نه ابهتی برای خود می خریم و نه قلبهای رمیده ی آنان را می توانیم تسخیر کنیم. شاید تنها استهزای آنان را بیشتر پذیرا شده ایم.
کالیفرنیا- دکتر محمد علی مهرآسا ۰۵-۰٣-۲۰۰۵
|