زنده باد دانشگاه، زنده باد جنبش دانشجویی
بهزاد مهرانی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۶ آذر ۱٣٨۶ -
۷ دسامبر ۲۰۰۷
امروز شانزدهم آذر ماه است.روز دانشجو ، همان روزی که به گفته علی شریعتی آذرمان را در پای نیکسون قربانی کردند . از آن روزها تا کنون مردم ایران و به تبع آن دانشجویان تجربه های بسیاری را از سر گذرانده اند . تجربه هایی که از آنان انسان هایی کار آزموده تر و آبدیده تر ساخته است.
دانش در ذات خویش پرسش آفرین است و دانشگاه کارخانه تولید پرسش است . دانشگاه پاسخ نیز می دهد . اما هیچ پاسخی را آخرین پاسخ هیچ پرسشی نمی داند. از این رو منتقد است .سر بر آستان هیچ پاسخی پیشینی نمی نهد . از این رو اقتدار و اتوریته را بر نمی تابد . دانشگاه مصلحت اندیش نیست ، چون کار خویش را جستجوی حقیقت می داند و هیچ حقیقتی را در پای هیچ مصلحتی ذبح نمی کند.
محافظه کاری را بر نمی تابد و این مقتضای سن جوانی است و نه دانش و دانشگاه. جوان اینگونه است . آرمان های بلند در سر دارد . امروز اما گونه ای دیگر است.در این بیش از ربع قرن تجربه های بسیاری کسب کرده است.آموخته است که در پس شعار های انقلابی و رمانتیک چه نهفته است.آموخته است که گاهی این مصلحت است که از حقیقت برتر می نشیند و می شود که مصلحت خود برترین حقیقت باشد . آموخته است که آرمان ها ناکجا آبادی و به گفته سنایی غزنوی "رایگان آبادی" که می خواهد بر روی زمین بهشت بسازد ، چه جهنم سوزانی بنا می کند . و این آموخته ها به قطع فردایی روشن تر را نوید می دهد.
*آقای قوچانی در مقاله ای تحت عنوان" شورش پسران بر پدران" که در هفته نامه شهروند به چاپ رسید جنبش دانشجویی را نماد توسعه نیافتگی و عدم توسعه سیاسی می داند. ایشان در بخشی از این مطلب می گوید "دانش، محافظه کاری می آفریند و ایدئولوژی ، انقلابیگری. دانش به انسان فروتنی می دهد و ایدئولوژی تهور. دانشگاه، دانشجو و دانشور می سازد و جنبش دانشجویی، ایدئولوگ و اینک در غیاب جنبش دانشجویی چه خوب که به جای ایدئولوگ، دانشور ساخته می شود و سیاستمدار، که اگر دانشجویی بخواهد به صورت حرفه ای در سیاست دخالت کند به جای جنبش دانشجویی باید وارد شاخه دانشجویی احزاب سیاسی شود و سپس مراتب ترقی را در آن حزب سیاسی طی کند و آنگاه وارد پارلمان یا دولت شود و این همان راهی است که امروزه در جهان توسعه یافته بدان عمل می شود" (شهروند شماره ۲۷ ص ۵) و در پایان این یادداشت قوچانی می گوید "جنبش دانشجویی مرد، زنده باد دانشگاه" (همان). با تحلیل های آقای قوچانی تا حدود زیادی موافقم. وظیفه ی دانشجو،آموختن دانش است و دانش از آنجایی که پیوند نا گسستنی با تعقل و خردورزی دارد،قابله ی زایش محافظه کاری می شود و به درستی می گوید که جنبش دانشجویی نماد توسعه سیاسی نیست بلکه نماد توسعه نیافتگی است.اما مگر جامعه ما یک جامعه ی توسعه یافته و مدرن است؟اگر در جامعه ای امور بسامان باشد و هر کس بر سر کار خویش ،وظیفه ی دانشجو فقط و فقط دانش اندوزی است.وجود جنبش های اجتماعی و سیاسی به واقع نشانه ی بیماری یک جامعه است.و مگر جامعه ی ما یک جامعه ی بیمار نیست؟جامعه ی سالم که در آن حقوق انسان ها محترم شمرده شود نیازی به جنبش و حرکت های اعتراضی ندارد.قوچانی در یادداشت خود از کلمه ای حق مراد باطل نموده اند.جامعه ی ما یک جامعه ی توسعه یافته نیست.در یک جامعه مدرن و توسعه یافته است که هر نهاد و سازمانی کارویژه ی خود را دارد.وظیفه ی دانشجو،دانش اندوزی است.نهاد های واسطه(مدنی) کار خود را انجام می دهند.احزاب و مطبوعات به عنوان دیده بان های جامعه به وظایف خود عمل می کنند.هر کس که می خواهد سیاستمدار شود از راهکار هایی که تعبیه شده است مراتب ترقی به سوی نردبان قدرت را طی می کند و وارد دایره ی قدرت می شود.و اما در یک جامعه ی توسعه نیافته ای چون جامعه ی ما، گاه این تقسیم بندی ها موضوعیت خود را از دست می دهند.فی المثل در جامعه کنونی ما آیا افرادی که معتقد به مبانی سکولاریزم و یا لائیسیته هستند و حکومت دینی را مقبول و کارامد نمی دانند و خواهان آن هستند که قوانین کشور نه بر اساس مبانی شریعت که بر اساس خرد جمعی وضع شوند راهی به احزاب سیاسی دارند؟احزاب سیاسی ای که مجوز فعالیت خود را از حاکمیت دریافت می کنند.آیا دانشجوی غیر مذهبی می تواند در محیطی که کلیه انجمن ها و نهادهای دانشجویی الزاما باید پسوند اسلامی داشته باشند،فعالیتی مستقل داشته باشند؟در یک جامعه ی مدرن و توسعه یافته سخن قوچانی،سخنی صواب است."دانشجو در این موقعیت ناظزی مدنی است نه بازیگری سیاسی.نگهبان آزادی است نه پاسبان قدرت، انبان دانش است نه کیسه ایدئولوژی".(همان).اما در موقغیت کنونی که انسداد سیاسی حاکم است و راه های کسب قدرت حتا برای موافقین نظام بسته است،مطبوعات آزاد وجود ندارند و احزاب سیاسی مستقل از حکومت وجود خارجی ندارند و نهاد های مدنی و NGOها آماج حمله های بنیان کن ارباب قدرت اند،چگونه می توان سخن از "که هر چیزی به جای خویش نیکوست" گفت.در اینجا همگان وظایف دشوارتری می یابند و دانشجو و دانشگاه نیز از این امر مستثنا نیست.در اینجاست که دانشجو علاوه بر دانش اندوزی،منتقد قدرت حاکم می شود و جنبش دانشجویی شکل می گیرد.دانشجو در اینجا شایسته است که از تحقیق و پزوهش غافل نماند و در ضمن در صحنه حمایت از آزادی و عدالت نیز خواب آرام را از اصحاب قدرت بادآورده دور سازد. و امروز دانشجو اینگونه است، در عین حال که به باور من بسیار آگاه تر از عموم روشنفکران دهه چهل و پنجاه است و جهان را بهتر از آنان می شناسد،در تحدید قدرت های فعال ما یشاء نیز گام بر می دارد.هر چند انسداد سیاسی موجود و بالا رفتن هزینه های فعالیت های سیاسی و مدنی بر تعداد دانشجویان بی تفاوت افزوده است،اما بخشی از دانشجویان نیز در عین علم اندوزی و دانش آموزی و تحقیق و پزوهش به نقد حاکمیت استبداد می پردازند.همینهایند که چراغ دانش را روشن نگاه می دارند و پایه های جنبش دانشجویی را استوار می دارند.پس می توان با صدای رسا گفت:زنده باد دانشگاه – زنده باد جنبش دانشجویی
www.behzadmehrani.blogfa.com
|