یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

جامعه مرده است! زنده باد جامعه*


یاسر عزیزی


• کشاندن جنبش از حدود دانشگاه به عرصه اجتماع که اتفاقن خالی از مجادلات روشنفکرانه آکادمیک است، اولین و فوری ترین وظیفه انقلابی هر سوسیالیستی است. چه به گواهی آنچه واقعیت دارد: جامعه مرده است! زنده باد جامعه ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۹ آذر ۱٣٨۶ -  ۱۰ دسامبر ۲۰۰۷


این روزها، خامه قلم هامان، چونان رفقای دربندمان، در بند تشویش است، چه خلوت حضورشان حوصله از قلم می برد. با این همه اما! همین مهم ما را در پرداخت به پاره ای واقعیات رهنمون می کند.
شکی نیست که چپ در زمانه حاضر! بیش از هر زمان از خلوص مارکسیستی برخوردار است. این واقعیت شاید، خود مهمترین عاملی است که سرکوب چپ را برای خیل دشمنانی که به تعبیر زیبای مارکس «بزرگی شان با تعدادشان رابطه معکوس دارد»، ضروری کرده است. در چنین شرایطی درک واقعیات اطراف جنبش چپ و اساسن علم به ماهیت جامعه ای که در آن زیست سیاسی و عینی داریم نیز، برای ما نیروهای چپ و مارکسیست ضرورت می یابد.
یکی از مهمترین و شاید مهمترین دغدغه یک معتقد به آموزهای مارکسیستی در جهت تحقق کمونیسم، پوشیدن جامه ی عمل به این مهم مغفول از چشم فلاسفه بوده است که علی رغم تفسیر جهان به شیوه های گوناگون، «مسئله اما بر سر دگرگون کردن جهان است» (مارکس، تز یازدهم درباره فویر باخ)
بر این اساس یک مارکسیست، ذاتن انقلابی است. برای یک انقلابی اما درک این اصل لازم است که «بدون تئوری انقلابی، هیچ جنبش انقلابی ممکن نیست» (لنین، چه باید کرد). جنبش انقلابی اساسن عرصه عینی و پراتیک تئوری انقلابی است. چرا که «در پراتیک است که انسان باید حقیقت، یعنی واقعیت و توان اندیشه اش را، اینجاو اکنون اثبات کند» (مارکس،تز دوم درباره فویر باخ)
اما در مارکسیم علیرغم سایر نحله ها و آیین های فکری و انسانی چنین گزاره هایی برخوردار از یک ویژگی ممتاز است که وجه انقلابی سنت مارکسی اتفاقن برخاسته از همین مهم است و آن ویژگی همانا! وحدت تئوری و عملی عینی است. چرا که اساسن تئوری و پراتیک به زودی یکی هستند. تنها فاصله ای که میان این هردو وجود دارد، تقدم اندیشیدن تئوری تا فوریت تحقق آن است. چندان که به تعبیری «وحدت نظریه و پراتیک، عام ترین و فراگیرترین بیان برنامه مارکس است.» (مساروش، نظریه بیگانگی مارکس).
مارکس البته برای انقلابی شدن تئوری شرایطی را لازم می داند. «تئوری تنها زمانی به قهر مادی (انقلابی) تبدیل می شود که توده ها را دریابد، تئوری زمانی قادر است توده ها را دریابد که به انسان بپردازد و زمانی به انسان می پردازد که رادیکال شود. رادیکال بودن یعنی دست بردن به ریشه و ریشه ی انسان چیزی نیست جز خود انسان». (مارکس، گامی در نقد فلسفه حق هگل).
میزان تاثیر واقعیت بر تئوری در نقل قول بالا مشخص است. تئوری در مقام سوژه، متاثر از واقعیت اجتماعی توده ها در جایگاه ابژه است. تئوری تنها زمانی به درک می رسد که تحت تاثیر واقعیت باشد، و هنگامی که متاثر از واقعیت شکل گرفت به عرصه پراتیک یعنی عالیترین سطح تعین ِ سوژه خواهد رسید که خود حایز مرتبه تغییر واقعیت می شود. بعبارتی تئوری انقلابی در عین درک واقعیت به عمل انسانی تبدیل و ضمن حل واقعیت در خود و تغییر واقعیت ِ شایسته تغییر، خود نیز در واقعیت جدید حل می شود. اما برای رسیدن به این درجه از کمال تئوری، «تنها کافی نیست که تئوری به واقعیت نزدیک باشد، بلکه واقعیت نیز باید تلاش کند به تئوری درآید.» (مارکس، گامی در نقد فلسفه حق هگل).
با این مقدمات، به این ادعا نزدیک می شویم که، تئوری عمل و انقلاب، وسعت عمل انقلابی را مشخص می کند. اما همچنان که مارکس می گوید، تنها تئوری نیست که باید به واقعیت نزدیک شود، واقعیت نیز باید به تئوری نزدیک شود. حال و با توجه به شرایط امروزین جامعه ما، شناخت واقعیت های پیش روی جنبش، مقدم بر عمل انقلابی و طرح تئوری برای چنین عمل انقلابی است.
واقعیات روبرو و موثر بر تئوری در جنبش ما از چند بخش تشکیل شده است که در این، مطلب به دو بخش مهم آن اشاره می رود:

1) قدرت حاکم: در این بخش موضوع کاملن از حیث ماهیت روشن است. قدرت که ماهیتن حائز ایرادات ِ انسانی است در اختیار ساختی از دولت قرار گرفته است که در عین ابهام آمیز بودن مناسبات درونی آن در برجسته ترین شکل خود، نوعی "پراتوریانیسم اتوریتاریانیستی" را جلوه گر است.
شدت عمل در چنین ساختی از قدرت نیازی به تلبس ندارد. عریان و وقیح خود را به پیکر هر ساحتی از جنبش تحمیل می کند. روشن بودن ماهیت چنین ساختی از قدرت، البته نشان دهنده تکلیف روشن ما نیست. در واقع «طرفی که قدرت را در دست دارد، استراتژی را القا می کند» (ارنستو چگوارا، خاطره های جنگ انقلابی). اگر چه نه عنوان بحث و نه فرصت و حوصله این نوشتار اجازه نمی دهد نیاز به توسعه این بخش از بحث برطرف شود، اما این نتیجه کفایت این مجال را می کند که، پاره ای از مقتضیات اراده مستقر، نگرش های ما را متاثر از خویش خواهد کرد. ترتیب اتخاذی در استراتژی باید معطوف به درک نابرابری در شرایط مادی باشد.

2) جامعه: این بخش از بحث که در شرایط موجود، مهمترین بحث است را با این فرض مورد بررسی قرار می دهیم که با توجه به آموزه ای که نیروهای چپ براساس آن، چپ خوانده می شوند، درک واحدی از جامعه را داشته باشیم.
ما سوسیالیست ها معتقد به این اصل هستیم که «شیوه تولید در زندگی مادی، تعیین کننده سرشت کل فرایندهای اجتماعی، سیاسی و معنوی زندگی است» (مارکس، درآمدی بر نقد اقتصاد سیاسی) و «شرایطی که انسان ها در آن تولید و مبادله می کنند، از کشوری به کشور دیگر و در هر کشور از نسلی به نسل دیگر عوض می شود. بنابراین اقتصاد سیاسی نمی تواند در همه کشورها و همه دوران های تاریخ یکسان باشد.» (انگلس، آنتی دورینگ) و این در حالیست که آموزه های دیگر آنجا که می گوید: «بدیهی است که طبقه کارگر، به منظور مبارزه، باید قبل از هر چیز در کشور خود که جایگاه اصلی مبارزه اوست، به عنوان یک طبقه سازمان یابد. بنا به گفته مانیفست، از آنجایی که مبارزه این طبقه در تشکل خود (نه در مضمون آن) ملی است، سازمان دهی طبقه کارگر نیز باید در سطحی ملی صورت پذیرد...» (مارکس، نقد برنامه گوتا)، شبهه فرو غلتیدن به دامن ناسیونالیسم کور را از دامن تئوری دور می کند و با توجه به اینکه شکل بندی اجتماعی (Social formation) ناشی از شیوه تولید (Mode of production) ما را به سوی مرفولوژی جامعه سوق می دهد، لازم است با شناخت این واقعیت (جامعه) به ارائه تئوری در مقیاس های مختلف انقلابی بپردازیم، بلکه نگاه خود را به سمت این واقعیت که جامعه اساس هر حرکت سوسیالیستی است، معطوف کنیم.
باری اگر به تعبیر لنین زمانی «قیام مسلحانه صورت ویژه ای از مبارزه سیاسی است که قوانین تکاملی خاص خود را دارد و باید فراگرفته شود» و در این صورت به بیان مارکس «مبارزه مسلحانه، همانند جنگ یک فن است»، زمانی نیز واقعیت اجتماعی صورت دیگری از مبارزه سیاسی را پیش می کشد که در نگاه ما به تاریخ موجه و بی خدشه است، چرا که ما «فقط یک علم را می شناسیم: علم تاریخ» (مارکس، انگلس، ایدئولوژی آلمانی)
بد نیست پرسشگر این سوال از خود باشیم که حرکت اخیر جنبش ما چه میزان موثر در واقعیات جامعه بوده است؟ چقدر دیده شده است؟ صریح تر بپرسم: جامعه ای که ما بدنبال تحقق عدالت اجتماعی و برابری انسانی در آن هستیم چقدر باخبرند که بیش از 30 نفر از مبارزان ما و فرزندانشان به بند خصم قدرتمند ِ جنبش و جامعه در آمده اند؟ به نظر رفقا! بزرگترین سد مقابل جنبش، استبداد حاکم است یا توده محکوم؟
این جامعه، با شاخص نزدیک به حال، پیش از این نیز ظاهرن انقلاب هایی را از سر گذرانده است. اتفاقن در آخرین ِ از این به ظاهر انقلاب ها، موتور حرکتی انقلاب طیف هایی از نیروهای مارکسیست بودند، که حتی به هنر مبارزه مسلحانه نیز دست بازیدند، چه به زعم خویش یخ رکود جامعه را به حرارت خون خویش خواهند شکست، بی آنکه به جامعه برگشته، تا شاهد بستر حرکت خود بوده باشند. همان توفان انقلابی، که اتفاقن ناشی از تب مارکسیسم ِ اندیشیده نشده، موجب انسداد ِ مارکسیسم در اواخر قرن گذشته در ایران به تبع جهان شد. همان تهورهای انقلابی در کنار تدبرهای انقلابی دیگر نحله های چپ بود که جامعه را از بند بورژوازی کمپرادور پهلوی به ساخت شتر، گاو پلنگی جمهوری اسلامی که اخیرن ماهیت دلال- سرمایه داری به خود گرفته است فرو برد.
مجال اندیشیدن به تاریخ چندان شیرین نیست. چه تهور را از ما می گیرد. و تهور در پاره ای از زمان ها، نتیجه را در پای حرکت های نامناسب می میراند.
کوتاه سخن؛ گرچه تئوری های ما نیازمند تقریب به واقعیت (جامعه) است، جامعه نیز باید به تئوری نزدیک شود. فاصله زیاد واقعیت جامعه ما با تئوری های منتشر شده، شکست پراتیک ما را با خود به همراه خواهد آورد. جامعه ای که از حداقل عناصر آگاهی بی بهره است، توسعه ناتوانی خویش را بر عهده دارد و نگرش عمیقش به مقولات از یک بند انگشت از سطح تجاوز نمی کند جامعه ای مرده است.
کشاندن جنبش از حدود دانشگاه به عرصه اجتماع که اتفاقن خالی از مجادلات روشنفکرانه آکادمیک است، اولین و فوری ترین وظیفه انقلابی هر سوسیالیستی است. چه به گواهی آنچه واقعیت دارد:
جامعه مرده است! زنده باد جامعه.

......................................................................

*اقتباس از تعبیر زیبای مارکس در(نبردهای طبقاتی فرانسه) که:انقلاب مرده است!زنده باد انقلاب

منبع: http://azizi61.blogfa.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست