بحثی درباره ی مبانی دموکراسی مشارکتی - ۳
پذیرش اختلاف نظر پیرامون زندگی ایدهآل
اسماعیل سپهر
•
محدودیت لیبرالیسم در این عرصه، اما آنست که تنها در بر سمیت شناختن صرف تنوع و رنگارنگی نظرات پیرامون زندگی ایدهآل متوقف میماند. لیبرالیسم تعهدی جهت ایجاد شرایط و امکانات برابر برای رقابت کوشندگان و مدافعان نظرگاه های مختلف پیرامون زندگی ایدهآل قبول نمیکند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۱ آذر ۱٣٨۶ -
۱۲ دسامبر ۲۰۰۷
از نظر فلاسفه یونان زندگی ایدهآل نمیتوانست صورتهای مختلفی داشته باشد. بنابراین آنها تلاش و مساعدت جدی دولت در ایجاد و قوام زندگی ایدهآل را بخش مهم و اساسی وظایف دولت تعریف میکردند.
در نظرگاه لیبرالیسم، امّا بر سمیت شناختن عقاید مختلف پیرامون زندگی ایدهآل و پذیرش تنوع و گونهگونی در این عرصه، اصل مهمی است که بسیاری از اصول و پرنسیپ های دیگر لیبرالیسم تنها در پرتو آن قابل فهم است. در این راستا لیبرال ها دولت را به پرهیز از موضع جانبدارانه نسبت به دیدگاههای متفاوت نسبت به زندگی ایدهآل فرا میخوانند. تأکید لیبرالیسم بر آزادیهای فردی و سیاسی، سکیولاریسم و عدم جانبداری دولت از ادیان مختلف نیز در پرتو اصل بیطرفی دولت قابل درک است.
تأکید بر تنوع نظرات پیرامون زندگی ایدهآل و بر سمیت شناختن این تنوع و رنگارنگی، بیتردید از وجوه مثبت جهانبینی لیبرالی است. در عمل نیز لیبرال -دموکراسی با فراهم آوردن سطح معینی از فضای باز و آزاد سیاسی (برغم تمام محدودیتها و تناقضات ذاتی آن) امکان انجام سطح معینی از فعالیت آزاد مدافعین و کوشند گان الگوهای مختلف پیرامون زندگی ایدهآل را میسر ساخته است.
محدودیت لیبرالیسم در این عرصه، اما آنست که تنها در بر سمیت شناختن صرف تنوع و رنگارنگی نظرات پیرامون زندگی ایدهآل متوقف میماند. لیبرالیسم تعهدی جهت ایجاد شرایط و امکانات برابر برای رقابت کوشند گان و مدافعان نظرگاههای مختلف پیرامون زندگی ایدهآل قبول نمیکند. در لیبرال ـ دموکراسی حق همه افراد جهت شرکت در مسابقه برای عمومی کردن گفتمان خود بر سمیت شناخته میشود. لیبرالیسم، امّا هیچ تعهدی برای ایجاد شرایط برابر در چنین مسابقهای به عهده نمی گیرد. از اینرو در حالی که برای مثال بسیاری از افراد بدلیل نداشتن کفش و لباس ورزشی مناسب از شرکت در مسابقه بازمانده و یا در همان آغازین گامها از گردونه مسابقه حذف میشوند، برخی با آخرین مدل ماشینهای مسابقه ای و گاه هواپیمایی اختصاصی مسیر مسابقه را در مینوردند. در لیبرال دموکراسی همه حق دارند برای عمومی کردن گفتمان خود و تعقیب منافع خویش فعالیت کنند. در عمل، اما اقلیتی کوچک از افراد با پشتوانه قرار دادن قدرت و ثروت خویش از شانس بسیار بالاتری برای پیروزی در مسابقه برای عمومی کردن گفتمان خود و کسب قدرت سیاسی برخوردار می شوند.
لیبرال ها سخت تلاش دارند که لیبرال دموکراسی را ظرف مناسبی برای رقابت همه نظرگاه ها پیرامون زندگی ایدهآل و تلاش افراد برای تعقیب منافع و ایدهآلهای خویش معرفی کنند. آنها با پیشنهاد ترمهایی همچون گفتگوی منطقی و احترام متقابل همه را به دوری از خشونت و خصومت فراخوانده و تأمین منافع همه افراد و گروهها و امکان حصول به ایدهآلهای مختلف در چهارچوب لیبرال دموکراسی را ممکن و میسر اعلام میکنند. عدم تعهد لیبرالیسم به ایجاد شرایط و امکانات نسبتاً برابر برای رقابت مدافعین نظرگاههای مختلف پیرامون زندگی ایدهآل، اما حصول به چنین ایدهالی را غیرممکن میسازد. در نظام لیبرال ـ دموکراسی حاکم بر بسیاری از کشورها وجود نابرابری و عمق و گسترهی بیعدالتی در رقابت سیاسی حتی اگر به بروز بحرانهای سیاسی حاد و انقلابات سیاسی راه نبرد، گاه و بیگاه خود را در اشکال متنوعی از درگیریهای نژادی و قومی و شورشهای خیابانی توده فقیر و لگد مال شده، به نمایش میگذارد. بعلاوه بیرغبتی گسترده نسبت به انواع همایشهای انتخاباتی در بسیاری از کشورهای غربی و کاهش جدی شمار اعضای احزاب و گروههای سیاسی مقتدر و غیره، آشکارا بر نارضایتی بخش وسیعی از مردم نسبت به وجود چنین نابرابری و نا عدالتی حکایت دارد.
بخش مهمی از نابرابری و بیعدالتی موجود در سیستم رقابت سیاسی در لیبرال دموکراسی، مستقیماً به وجود اختلافات طبقاتی و تقسیم جامعه به سرمایهدار و کارگر و مرفه و فقیر مربوط است. موقعیت اقتصادی ممتاز بورژواها و فرودستی کارگران و زحمتکشان منبع مهم نابرابری در سیستم رقابت سیاسی (رقابت سیاسی در مفهوم گسترده آن از رقابت برای عمومی کردن گفتمانهای مختلف گرفته تا انتخابات سیاسی) در چهارچوب لیبرال ـ دموکراسی است.
امّا با بر سمیت شناختن وجود نظرگاههای مختلف پیرامون زندگی ایدهآل، و احترام به اراده و تصمیم مردم در انتخاب گونههای مختلف زندگی ایدهآل (و از جمله تمایل آنها به برقراری اشکال گوناگونی از برقراری روابط سرمایهداری که اساساً بر وجود اختلاف طبقاتی و نابرابری طبقاتی استوار است) رفع نابرابری اقتصادی را ( حداقل از موضع قواعد حاکم بر گفتمان منطقی ) نمیتوان شرط برابری در رقابت سیاسی قرار داد. یک نظام سیاسی ایدهآل مبتنی بر تعریف گسترده از دموکراسی میباید شرایط انتخاب آزاد را برای گزینش هر شکلی از زندگی ایدهآل ـ اعم از شکل سرمایهدارانه یا شکل سوسیالیستی، ـ توسط مردم تأمین و تضمین نماید. در چنین ساختار سیاسی آیدهالی مردم باید از آزادی گزینش واقعی برخوردار بوده و متناسب با آراء و علائق خود بتوانند به تغییر جزئی و یا بنیادی ساختار اجتماعی ـ اقتصادی جامعه مبادرت ورزند. لذا، اگرچه وجود اختلاف طبقاتی منبع اصلی در تولید و باز تولید نابرابری در صحنه رقابت سیاسی بشمار می رود، اما رفع نابرابری اقتصادی را (حداقل محو ریشهای و تمام و کمال اختلافات طبقاتی را ) نمیتوان شرط برابری در رقابت سیاسی قرار داد.
در کنار نابرابریهای طبقاتی، اما آنچه به باز تولید نابرابری و بی عدالتی در سیستم رقابت سیاسی در لیبرال دمکراسی یاری میرساند، سیستم مبتنی بر تفویض قدرت اکثریت وسیع مردم به اقلیت بسیار محدود نخبگان سیاسی است. امری که بر قدرت ورزی جدی آحاد مردم لگام زده و دایره انتخاب سیاسی آنها را محدود و مخدوش می سازد. در لیبرال ـ دموکراسی تجربه قدرت سیاسی برای توده وسیع مردم تا حدود زیادی به شرکت در همایشهای انتخاباتی مختلف برای گزینش افراد نهادهای نمایندگی محدود است. در این نظام، البته مردم فرصت دارند سطحی از قدرت سیاسی را در چهارچوب نهادهای جامعه مدنی و یا نمایشات اعتراضی تجربه نمایند. ثقل قدرت در این ساختار سیاسی، امّا اساساً در نهادهای نمایندگی و یا در نهادهای متکی به کانونهای اقتصادی و نهادهای قدرتی خارج از دسترسی و کنترل مردم متمرکز است.
در نظامهای مبتنی بر اصول لیبرال - دموکراسی بخش اعظم قدرت سیاسی مردم کوچه و بازار برای دورههای نسبتاً طولانی به تعداد بسیار اندکی از نخبگان سیاسی و افراد وابسته به کانونهای قدرت (اعم از وابستگان به نهادهای دولتی یا افراد مورد حمایت احزاب و گروههای سیاسی و غیره) تفویض شده و نمایندگان منتخب پس از انتخابات عملا تعهد چندانی برای عمل به آراء و اراده اکثریت موکلین خود در این یا آن مورد معین ندارند. این در حالیست که بیشتر نمایندگان بدلیل وابستگی حزبی و گروهی و اتکاء به حمایت دیگر کانونهای قدرت برای کسب کرسی نمایندگی، بنحو جدی تحت کنترل و هدایت احزاب و گروههای سیاسی و دیگر کانونهای قدرت عمل کرده و در بسیاری از موارد حتی از تلاش برای اجرایی کردن آراء و باورهای خود نیز اجتناب می ور زند.
در همان حال توده وسیع مردم نه تنها از قدرت و امکان عملی برای وا داشتن نمایندگان به تمکین از آراء خود و یا فراخوانی سهل الوصل نمایندگان برخوردار نیستند، بلکه گاه از امکان ارتباطی سیستماتیک و قابل اتکاء برای انتقال آراء خود به نمایندگان مزبور نیز بیبهره اند.
اگر با بر سمیت شناختن وجود نظرگاههای مختلف پیرامون زندگی ایدهآل و احترام به اراده و تصمیم مردم در انتخاب گونههای مختلف زندگی ایدهآل منطقاً رفع نابرابری اقتصادی را نمیتوان شرط برابری در رقابت سیاسی قرار داد، امّا نابرابری قدرتی حاصل از کارکرد سیستم نمایندگی را بی تردید باید نافی تعهد جدی به اختلاف آراء پیرامون زندگی ایدهآل و تعهد به ایجاد برابری در رقابت سیاسی تعبیر کرد.
در چهارچوب لیبرال – دمکراسی نابرابری قدرتی حاصل از کارکرد سیستم نمایندگی در کنار نابرابری اقتصادی حاصل از تقسیم جامعه به کارگر و بورژوا و فقیر و غنی، به شکل آشکاری وجود شرایط برابر در تلاش برای عمومی کردن گفتمانهای مختلف و برابری در رقابت سیاسی را مورد سوال قرار می دهد. تا آنجا که به ساختار سیاسی حاکم بر لیبرال – دمکراسی های موجود مربوط است، نا برابری قدرتی حاصل از کارکرد سیستم نمایندگی، چه در اعمال و باز تولید سلطه طبقاتی و چه در محروم ساختن مردم از انتخاب واقعی گونه زندگی مورد نظر خود، نقش تعیین کننده ای بازی می کند.
این ساختار سیاسی که جیمز میل از آن بعنوان معجزه بزرگ یاد می کرد بی تردید راه را بر آشتی لیبرالیسم و دموکراسی گشود و مکانیزم سیاسی نسبتاً موفقی در برابر تهدید جدی حریم مالکیت خصوصی و حیات نظام سرمایهداری از طرف کارگران و زحمتکشان ایجاد نمود. چنین ساختار سیاسی "معجزهگری"، امّا در همان حال ادعای لیبرال ها دایر بر ایجاد یک ساختار سیاسی ایدهآل را - که شرایط برابری جهت تلاش برای تأمین منافع طبقات اجتماعی مختلف فراهم نماید و هر کس را از فرصت برابر برای عمومی کردن گفتمان خود و تبدیل زندگی ایدهآل خویش به زندگی ایدهآل اکثریت جامعه برخوردار سازد - در حد یک توهم صرف، متوقف ساخت.
ادعای لیبرال ها دایر بر بیطرفی دولت نسبت به نظرگاههای مختلف پیرامون زندگی ایدهآل در ساختار لیبرال ـ دموکراسی نیز بطور جدی مورد سوال است. طبیعی است که نمایندگان سیاسی هر طبقه و طیف و گروه اجتماعی با بدست گرفتن سکّان هدایت دولت، از هیچ تلاشی برای پاسخگویی به خواسته های پایه اجتماعی خود و تأمین منافع آن فروگذار نخواهند کرد. تجربه عملی دههها حاکمیت لیبرال ـ دمکراسی نیز، همانطور که بیش از این مورد بحث قرار گرفت جز این حقیقت را تأیید نمیکند.
امّا سوای راهبرد ها و راهکاریهای دولتی، که بنحو آشکاری رنگ و بوی طبقاتی دارد، ساختار عمومی دولتها نیز در برابر منافع طبقات اجتماعی مختلف خنثی و بیطرف عمل نمیکند. هر ساختار سیاسی در تحلیل نهایی ظرف مناسبتری برای تأمین منافع این یا آن طبقه اجتماعی است.
تا آنجا که به لیبرال ـ دموکراسیهای موجود در جهان مربوط است ساختار عمومی، نهادها، ارگانها و مکانیزمهای مورد استفاده این نظامها، کم و بیش خالق بهترین شرایط ممکن برای ادامه حاکمیت سیاسی بورژوازی و باز تولید نظام سرمایهداری است. از نظر طبقاتی حتی ظرفیتهای دموکراتیک نظام لیبرال دموکراسی نیز که مورد بهرهبرداری طبقه کارگر و اقشار زحمتکش قرار میگیرد، در تحلیل نهایی جزئی ضروری در کارکرد عمومی این نظام و در خدمت باز تولید عمومی حاکمیت سیاسی بورژوازی است. با اینهمه از نگاه دموکراتیک، وجود سطحی از حقوق شهروندی، آزادیهای فردی و سیاسی، حضور نهادهای جامعه مدنی و دیگر ظرفیتهای دموکراتیک لیبرال ـ دموکراسی نه یک امر صوری و بیارزش، که عناصر قابل لمس و حیاتی در خدمت شکوفایی استعدادها و توانائیهای تمامی آحاد جامعه و حتی انکشاف هر چه بیشتر مبارزه طبقاتی است. از منظر دموکراسی، وجود ظرفیتهای دموکراتیک در نظام لیبرال دموکراسی را شاید بتوان به وجود سطحی از بیطرفی دموکراتیک (و نه بی طرفی طبقاتی ) این نظام تعبیر کرد. امّا در عمق و در ورای پوشش دمکراتیک و نسبتاً بیطرفانه لیبرال دموکراسی، پاسخگوئی به الزامات عمومی ادامه سیادت طبقاتی بورژوازی است که مسیر عمومی حرکت این نظام را رقم میزند.
در این میان، موضع بخش بزرگی از کمونیستها و مدافعین مارکسیسم در برخورد به اختلاف نظر پیرامون زندگی ایدهآل سخت شکننده و غیر قابل دفاع بنظر می رسد. بسیاری از مارکسیست ها و مدعیان دفاع از کمونیسم چه در ترسیم مشخصههای سوسیالیسمِ بمثابه یک نظام مقدس و عاری از نقایص و تناقضات قابل اعتنا و چه در برخورد ایدئولوژیک نسبت به تمامی عرصههای حیات اجتماعی و اعلام موضع نسبت به هر موضوع ریز و درشت مربوط به زندگی اجتماعی، عملاً الگوی مورد نظر خود را بعنوان تنها شکل زندگی ایدهآل مورد مدافعه قرار میدهند. در شکل افراطی و رادیکال خود، برخی از مدعیان مارکسیسم (که متأسفانه تعداد آنها نیز کم نیست) نه تنها به الگوی مورد نظر خود لباس قدیس مابانه میپوشانند بلکه هر تمایز جزئی و کلی سایر مدلهای زندگی ایدهآل با الگوی مورد مدافعه خود را، با برچسب بورژوایی و ضد انقلابی مورد تخطئه قرار میدهند. این در حالیست که بسیاری از الگوها و مدلهای مورد تخطئه عملاً از اشتراکات قابل توجهی با الگوی مورد نظر آنها برخوردار است و مدافعین این الگو ها نیز رسماً خود را مدافع سوسیالیسمِ و بعضاً مارکسیسم معرفی میکنند.
چنین موضع ایدئولوژیک و دگماتیکی نسبت به الگوهای مختلف زندگی ایدهآل، برخی از مدافعین سوسیالیسمِ و مارکسیسم را تا حد یک فرقه ایدئولوژیک مذهبی تقلیل داده و تحلیل طبقاتی را به ابزاری برای سرکوب تمامی سلایق و علایق مختلف پیرامون زندگی ایدهآل تبدیل میکند. بدیهی است که تمامی الگوها و مدلهای مختلف پیرامون زندگی ایدهآل در تحلیل نهایی از خاستگاه طبقاتی معینی برخوردارند. امّا اولا تمامی مولفهها و مشخصههای الگوهای مختلف پیرامون زندگی ایدهآل، ضرورتاً منشاء طبقاتی ندارد. ثانیاً یک خاستگاه طبقاتی معین، صرفاً مولد نوع منحصر بفرد و تک گونهای از زندگی ایدهآل در همه ابعاد و جزییات نیست.
سوای نقش پر رنگ خاستگاه طبقاتی، عوامل مختلف فرهنگی، جغرافیایی، تاریخی، روانشناختی و غیره هریک بنوعی در شکل دادن به انواع گوناگونی از الگوهای زندگی ایدهآل نقش آفرینند. از اینرو برغم اشتراک در خاستگاه طبقاتی بسیاری از مدلهای زندگی ایدهآل، ما با تمایزات جزئی و بعضاً کلی در این الگو ها مواجهایم. بعلاوه و مهمتر آنکه باور جدی به تحلیل طبقاتی و نقش تعیین کننده خاستگاه طبقاتی در شکل دادن به الگوها و مدلهای زندگی ایدهآل نمیتواند و نمیباید توجیهی در خدمت سرکوب و حذف مدافعین الگوهای مختلف از معادلات سیاسی، و مقابله آشکار با اصول پایهای دموکراسی و حقوق دموکراتیک مردم قرار گیرد. باور به شکل فربه دموکراسی در گام اوّل باور به آزادی اندیشه، آزادی نشر، آزادی تشکیل انجمن و حزب و گروه سیاسی و در یک کلام آزادی انتخاب است. بر سمیت شناختن تنوع الگوهای زندگی ایدهآل و تضمین آزادی فعالیت مدافعین هر الگو برای عمومی کردن گفتمان خود و مهمتر از آن ایجاد شرایط و امکانات لازم برای رقابت آزاد و برابر مدافعین تمامی مدلها و الگوهای زندگی ایدهآل، جزء لازم و تعطیل ناپذیر دموکراسی است.
تعهد به ملزومات دموکراسی در شکل گسترده آن ایجاب میکند که مدافعین سوسیالیسمِ نه تنها وجود تنوع و رنگارنگی آراء نسبت به زندگی ایدهآل را در صفوف طبقاتی خود طبیعی تلقی نمایند، بلکه حق حیات و فعالیت آزاد نیروهای سیاسی متعلق به دشمنان طبقاتی خود را نیز بر سمیت بشناسند. در یک نظام سیاسی ایدهآل مورد مدافعه سوسیالیست ها نه تنها باید تنوع و رنگارنگی نظرگاه ها پیرامون زندگی ایدهآل بر سمیت شناخته شود، بلکه افراد باید از شرایط و امکانات نسبتاً برابری برای تعقیب ایدهآلهای خود برخوردارشوند.
|