سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اسلام، خاورمیانه و فاشیسم (۲)


- مترجم: ا. فرزام


• اورفاشیسم با تغییر پیوسته ی شیوه های بلاغی خود، دشمنان را همزمان بسیار قوی و بسیار ضعیف می شمارد. به باور برخی، دولت های فاشیستی به این سبب همواره در جنگ ها شکست خورده اند که توان دشمنان خود را به طور عینی ارزیابی نکرده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۶ آذر ۱٣٨۶ -  ۱۷ دسامبر ۲۰۰۷


مسلمان خاورمیانه قرن هاست که تحقیر شده اند، اما   از اواخر قرن هجدهم و هنگامی که ناپلئون مصر را فتح کرد این تحقیر شدت یافته است. از آن زمان تاکنون، مسلمانان همزمان مجذوب تمدن غرب و فرآورده های مادی و معنوی آن بوده اند اما در عین حال یا به سبب ناتوانی شان در خرید این فرآورده ها و یا به سبب ترس شان از اتهام خیانت به اسلام، از تقلید غرب ابا داشته اند.   جنگ شش روزه ی اعراب و اسرائیل،   اعراب و   کل مسلمانان جهان را سرافکنده کرد. و چنان که امبرتو اکو می گوید، اعراب ظاهراً به این خاطر جنگ را باختند که ارزیابی عینی و درستی از نقاط قوت و ضعف دشمن خود نداشتند. دشمن را یا زیادی قوی تصور می کردند یا زیادی ضعیف. به گفته ی فیلد، نگرش پارانوئید خاورمیانه ای "پیوند آشکاری با جهل عمومی نظریه پردازان آن درباره ی جهان خارج دارد. و   مسلماً این جهل برای هر جامعه ای مضر است. باور به وجود توطئه، همراه با جهل، سبب شده که اعراب درباره ی   قدرت غرب و انگیزه های شوم آن   اغراق کنند."
 
در نظر مردم خاورمیانه، توطئه گران یهودی یا امپریالیست هم زیادی قوی هستند و هم زیادی ضعیف. جمال عبدالناصر گفته است: "توطئه گران هرگز آرام نمی گیرند. دچار تزلزل نمی شوند. خطا نمی کنند و هرگز هراسان نمی شوند." و " [دشمنان] هر روز   نقشه ی توطئه ی جدیدی را می کشند. توطئه گران یهودی منابع سرشاری در اختیار دارند: پول، رسانه ها، صنعت، فنآوری، نفت، ادوات نظامی و موسسات اطلاعاتی که توسط موساد و سیا کنترل می شوند." جمال عبدالناصر همچنین به علیم بودن غرب باور داشت: "آمریکاییان به خوبی می دانند که ما چه می گوییم، چه می کنیم، و چه خواهیم کرد." و به قول ستاره فرمانفرمائیان، در ایران پیشخدمت های خانه شان "معتقد بودند که انگلیسی ها چنان شیطان صفت هستند که حتی می توانند موجب سیل، خشکسالی و زلزله شوند.   ایرانیان معتقد بودند که   بریتانیایی ها هوشی تقریباً فراطبیعی دارند."
با این حال، دشمنان اسلام هرگز پیروز نخواهند شد. "یهودیان سعی می کند اما هرگز مسلمین را مغلوب نخواهند کرد." یا به قول بغداد آبزرور: "ایالات متحده یک کارزار تبلیغی در شورای امنیت به راه انداخته تا عراق را به زانو درآورد، اقتصادمان را فلج و مردم مان را دچار فلاکت کند. اما چنان که فصل اول این توطئه به شکست انجامید، فاز نهایی نقشه ی دشمن هم به همان سرنوشت دچار خواهد شد. این توطئه محکوم به شکست است."
 
اومبرتو اکو [۹]: " نزد اورفاشیسم ([فاشیسم جاودانه) تنازع برای بقا نیست، بلکه بقا برای تنازع است. پس اورفاشیسم صلح گرایی [پاسیفیسم]   را تعامل با دشمن می داند. صلح را نمی پسندد زیرا زندگی را نبردی دائمی می داند.
 
اومبرتو اکو [۱۱]:"... [در اورفاشیسم] همه می آموزند تا قهرمان شوند... این کیش قهرمان پروری پیوند عمیقی با کیش مرگ دارد. در جوامع غیر فاشیستی، به عموم گفته می شود که مرگ دلپذیر نیست اما باید با وقار با آن روبرو شد. مومنان به ادیان معتقدند که مرگ شیوه ی دردناکی برای وصول به سعادت اخروی است. اورفاشیسم اما، شیفته ی مرگ قهرمانانه است، و آن را بهترین پاداش زندگی قهرمانانه می شمارد. قهرمان اورفاشیست برای مردن بی تابی می کند. و در حین این بی تابی، دیگران را به کام مرگ می فرستد."
 
ویژگی های ۹ و ۱۱ که اومبرتو اکو برای فاشیسم ذکر می کند با هم پیوند دارند. به همین سبب این دو را با هم بررسی می کنم و ویژگی ۱۰ را به بعد موکول می کنم.
 
سرشت تمامیت خواه اسلام در هیچ جا بیش از   آموزه ی جهاد مشهود نیست. جهاد نبردی مقدس است که هدف غائی آن فتح کل جهان و گروانیدن کل جهانیان به دین حق و به قانون الله است. چرا که تنها اسلام حق است – بیرون از اسلام رستگاری ممکن نیست. جهاد وظیفه ای مقدس است – امر واجبی است که در قرآن و سنت بیان شده تا کل بشریت را زیر بیرق اسلام بیاورد. جهاد یک امر الاهی است که هدف اصلی آن گسترش اسلام است. مسلمانان باید به نام خدا بکوشند، نبرد کنند و کشته شوند:
 
التوبه ۵: پس چون ماه‏های حرام به سر آمد، مشرکان را هر جا که یافتید بکشید و به اسارت بگیریدشان و محاصره‏شان کنید و همه جا در کمینشان بنشینید؛ ولی اگر (از کفر) توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات پرداختند، آزادشان بگذارید که خداوند آمرزگار مهربان است‏ . (ترجمه خرمشاهی)
النساء ۷۶: مومنان در راه خدا کارزار می‏کنند و کافران در راه طاغوت‏؛ آری با دوستداران شیطان بجنگید که نیرنگ شیطان (در نهایت‏) ضعیف است‏ . (ترجمه خرمشاهی)
الأنفال ۱۲: چنین بود که پروردگارت به فرشتگان وحی فرستاد که من با شما هستم‏، مومنان را ثابت‏قدم بدارید، که به زودی در دل کافران هراس می‏افکنم‏، پس گردنها و سرانگشتانشان را قطع کنید. (ترجمه خرمشاهی)
الأنفال ٣۹-۴۰: و با آنان کارزار کنید تا آنکه فتنه‏(ی شرک‏) باقی نماند و دین‏، سراسر دین خدایی باشد؛ و اگر دست بردارند خداوند به کار و کردارشان بیناست‏.   و اگر روی گرداندند (شما مسلمانان‏) بدانید که خداوند سرور شماست‏؛ چه نیکو سروری و نیکو یاوری است‏.   (ترجمه خرمشاهی)
 
در نظر مومن، شانه خالی کردن از نبرد با کافران، گناه بزرگی است که سزاوار آتش دوزخ است:
 
الأنفال ۱۵-۱۶: ای مومنان چون با انبوه کافران رو در رو شدید هرگز به آنان پشت مکنید.   و هر کس در چنین روزی به آنان پشت کند -مگر آنکه کناره‏جو برای (ادامه‏) کارزار، یا پناه‏جو به گروهی (خودی‏) باشد- سزاوار خشم الهی شده است‏، و سرا و سرانجام او دوزخ است‏؛ و بد سرانجامی است‏.   (ترجمه خرمشاهی)
التوبه ٣۹: اگر رهسپار (جهاد) نشوید خداوند دچار عذابی دردناک می‏گرداندتان و قومی غیر از شما را جانشین (شما) می‏سازد، و به او زیانی نمی‏رسانید؛ و خداوند بر هر کاری تواناست‏.   (ترجمه خرمشاهی)
 
کسانی که هنگام نبرد در راه دین حق، یعنی اسلام، کشته می شوند در آخرت پاداش کلانی دریافت می کنند:
 
النساء ۷۴: و کسانی که زندگانی دنیا را به آخرت می‏فروشند، باید در راه خدا کارزار کنند، و هر کس که در راه خدا کارزار کند آنگاه کشته یا پیروز شود، به زودی به او پاداشی عظیم می‏بخشیم‏ .   (ترجمه خرمشاهی)
از سوره های بالا بسی آشکار است که منظور قرآن از جهاد، کارزار استعاری و نبرد اخلاقی نیست؛ بلکه از قتال در میدان جنگ سخن می گوید. خواندن این دستورات خونبار در یک کتاب مقدس تکان دهنده است.
 
اسلام انسان ها را به دو دسته تقسیم بندی می کند: مسلمان و غیرمسلمان. مسلمانان عضو امت یا جامعه ی اسلامی هستند. و در قلمرو   دارالأسلام زندگی می کنند که در آن احکام اسلام جاری است. غیر مسلمین حربی هستند و در دارالحرب (سرزمین جنگ) زندگی می کنند. دارالحرب شامل تمام کشورهایی است که قلمرو کفار هستند. قلمرویی که هنوز به تسخیر اسلام درنیامده، اما عاقبت، یا توسط گرویدن مردم آنجا به اسلام و یا با جنگ (حرب) حت لوای اسلام درخواهد آمد. در دارالحرب همه ی اعمال جنگی مجاز است. همین که دارالحرب تسلیم شد فرد حربی زندانی جنگی محسوب می شود و امام می تواند به مقتضای شرایط هر چه بخواهد بر سرش بیاورد. وای به حال شهری که در برابر اسلام مقاومت کند و سپس مغلوب سپاه اسلام شود. در این حالت، ساکنان آن شهر دیگر هیچ حقی ندارند و چنان که سِر استیون روکیمن در کتاب "سقوط قسطنتنیه، ۱۴۵٣" [۱] می نویسد:
 
"[در اسلام] لشکر فاتح اجازه ی سه روز غارت دارد؛ و در این سه روز پرستشگاه ها و همه ساختمان های دیگر ملک سردار فاتح مسلمان می شود؛ او می تواند هر گونه که صلاح بداند از آنها استفاده کند. سلطان محمد [پس از فتح قسطنتنیه به سال ۱۴۵٣] به سربازانش   سه روز فرصت تاراج داد. آنان به شهر ریختند... و هر که   را که یافتند از مرد و زن و کودک بی درنگ کشتند.. جوی های خون در خیابان ها روان شد. اما به زودی شهوت کشتار فرو نشست. سربازان دریافتند که اسیر و اشیای غنیمتی برایشان سود بیشتری دارد."
 
در موارد دیگر هم مسلمین مردم سرزمین های مغلوب را به عنوان برده فروختند، تبعید کردند یا ذمّی محسوب کردند، یعنی به عنوان رعیت درجه دوم پذیرفتند، تا وقتی که جزیه ی مقرر را بپردازند.
 
امروزه نزد عذرتراشان [۲] مسلمان و غربیان دوستدار اسلام باب شده که "جهاد" را به معنای غیرنظامی و معادل "کوشش اخلاقی" یا "جهد اخلاقی" تعبیر کنند. اما هیچ توجیهی ندارد که وانمود کنیم قرآن و کتب فقهی اسلام از "قتال اخلاقی" سخن گفته اند. بلکه چنان که رودولف پیترز [٣] در پژوهش روشنگرش درباره ی جهاد می گوید "در کتب فقهی اسلام، واژه ی جهاد به معنای کارزار مسلحانه با کافران است و این واژه در قرآن نیز به همین معناست." عذرتراشان مسلمان، حتی اگر بپذیرند مقصود از "جهاد" جنگ است، همچنان وانمود می کنند که آموزه ی جهاد فقط برای "مقاصد دفاعی" است. انگار که جنگ های مسلمین فقط   برای دفاع از خود بوده، و جنگ تهاجمی در اسلام نامشروع است. اما آموزه ی کلاسیک اسلام چیز دیگری است. چنان که پیترز خاطرنشان می کند، مسلمین آیات محاربه ی در قرآن را به عنوان مجوز نبرد بی قید و شرط با کفار تعبیر کرده اند. به علاوه، آیات محاربه همه ی آیات دیگر درباره ی تساهل با غیرمسلمین را نسخ کرده اند. پیترز آموزه ی کلاسیک جهاد را چنین خلاصه می کند:
 
آموزه ی جهاد، به صورتی که در آثار فقهی اسلام آمده، برگرفته از نص قرآن و طبق الگوی زندگی پیامبر و خلفای نخستین است، که در حدیث ضبط شده است؛ لب مطلب جهاد این است که یک حکومت واحد اسلامی وجود دارد که بر تمام امّت [جامعه ی مسلمین] حکم می راند. وظیفه ی امّت توسعه ی قلمرو امارت اسلامی است تا حتی الأمکان افراد بیشتری تحت لوای اسلام درآیند. هدف غائی جهاد، مسلمان کردن همه ی جهانیان، آوردن دنیا زیر بیرق اسلام و ریشه کن کردن کفر است: " با آنان چندان نبرد کنید که فتنه (شرک‏) باقی نماند، و دین فقط دین الهی باشد." (البقره ۱۹٣ و الأنفال ٣۹). توسعه طلبی جهادی یک وظیفه ی جمعی (واجب کفایی) است یعنی باید تعداد کافی برای مشارکت در آن وجود داشته باشد. اگر چنین نباشد، کل امت گناهکار است.
 
این هم آیات جنگجویانه ی دیگری از قرآن، کلام الله که به مسلمین امر می کند در راه خدا بکشند و کشته شوند:
البقره ۲۱۶: بر شما جهاد مقرر شده است‏، و آن برای شما نا خوشایند است‏؛ و چه بسا چیزی را ناخوش داشته باشید و آن به سود شما باشد، و چه بسا چیزی را خوش داشته باشید و آن به زیان شما باشد، و خداوند می‏داند و شما نمی‏دانید. (ترجمه خرمشاهی)
التوبه ۴۱: چه سبکبار، چه سنگین‏، روانه شوید و به مالتان و جانتان در راه خدا جهاد کنید، که اگر بدانید این برایتان بهتر است‏ .   (ترجمه خرمشاهی)
التوبه ۱۲٣: ای مومنان با آن کفاری که نزدیک شما هستند کارزار کنید و باید که در شما درشتی بینند و بدانید که خداوند با پارسایان است‏ .     (ترجمه خرمشاهی)
التحریم ۹: ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن‏، و با آنان درشتی کن که سرا و سرانجامشان جهنم است و بد سرانجامی است‏ .      (ترجمه خرمشاهی)
  التوبه ۷٣: ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن‏، و با آنان درشتی کن که سرا و سرانجامشان جهنم است و بد سرانجامی است‏ .      (ترجمه خرمشاهی)
الأنفال ۶۵: ای پیامبر مومنان را به جهاد برانگیز؛ (و بدان که‏) اگر از شما بیست تن شکیبا باشند، بر دویست تن غلبه خواهند کرد و اگر از شما صد تن باشند بر هزار تن از کافران غلبه می‏کنند، چرا که اینان قومی هستند که چیزی در نمی‏یابند .   (ترجمه خرمشاهی)
الفرقان ۵۲: پس‏، از کافران اطاعت مکن و با آنان به سختی جهاد کن‏ .     (ترجمه خرمشاهی)
الأنفال ۶۷: هیچ پیامبری را نسزد که اسیران (دشمن‏) را نگاه دارد، مگر تا هنگامی که در زمین بسیار کشتار کرده باشد؛ شما متاع دنیوی می‏خواهید و خداوند آخرت را (برای شما) می‏خواهد؛ و خداوند پیروزمند فرزانه است‏ .  
 
کیش شهادت نزد مسلمین نمونه ی بارزی است از آنچه که اومبرتو اکو قهرمان پروری و کیش مرگ می خواند. قرآن به کسانی که در راه اسلام کشته شوند وعده ی بهشت و حوریان مه پیکر می دهد:
التوبه ۱۱۱: خداوند جان و مال مومنان را در ازاء بهشت از آنان خریده است‏؛ (همان کسانی که‏) در راه خدا کارزار می‏کنند و می‏کشند و کشته می‏شوند؛ بر وفق وعده حقی که به راستی و درستی در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست‏؛ و کیست از خداوند وفادارتر به پیمانش‏؟ پس به دادوستدی که به آن دست زده‏اید، شادمان باشید، و این همان رستگاری بزرگ است‏ .     (ترجمه خرمشاهی)
آل عمران ۱۶۹-۱۷۱: و کسانی را که در راه خدا کشته شده‏اند، مرده مپندارید، بلکه اینان زنده‏اند و در نزد پروردگارشان روزی دارند. از آنچه خداوند از لطف خویش به آنان بخشیده شادمانند، و از احوال کسانی که به دنبالند و هنوز به آنان نپیوسته‏اند خوشوقتند، چرا که نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین می شوند .   و   به نعمت و بخشش الهی شادمانند و به اینکه خداوند پاداش مومنان را فرو نمی‏گذارند .   (ترجمه خرمشاهی)
آل عمران ۱۵۷- ۱۵٨: و اگر در راه خدا کشته شوید، یا بمیرید، آمرزش و رحمت خداوند بهتر است از آنچه آنان می‏اندوزند . و اگر در گذرید یا کشته شوید، سرانجام به نزد خداوند محشور می گردید .   (ترجمه خرمشاهی)
 
بخاری هم این حدیث را ذکر می کند: "از اناس بن مالک نقل است که: پیامبر گفت "هر کس بمیرد و خیر الاهی را ببیند هرگز میل بازگشت به این دنیا نمی کند، حتی اگر همه ی دنیا را به او بدهند.. مگر شهدا که علو شهادت را   در می یابند و می خواهند دوباره به جهان برگردند و باز (در راه خدا) شهید شوند.""
 
سرانجام اینکه، درباره ی الزامی بودن جهاد باید از دو تن از متفکران بزرگ مسلمان و مستحسن در غرب نقل قول کنم. نخست، ابن خلدون، در مقدمه اش می نویسد: "در اجتماع مسلمین، جهاد یک وظیفه ی دینی است، و این به سبب کلیت مأموریت (و الزام) گروانیدن جهانیان به اسلام است، چه توسط ایمان آوردن به اسلام و چه با زور."
 
دومی ابن رشد است، که حتی محبوبیت بیشتری نزد غربیان دارد:
 
"به گفته ی اغلب علما، طبیعت الزامی جهاد از آیه ی ۲۱۶ سوره ی بقره استخراج می شود که می فرماید: "بر شما جهاد مقرر شده است‏، هرچند برای شما نا خوشایند است." همه ی مسلمانان بالغ و آزاد که سلامت و   استطاعت دارند ملزم به جهاد هستند... علما توافق دارند که باید با شرک جنگید؛ این از آیه ی ٣۹ سوره ی الأنفال مستخرج است که می فرماید: " با آنان کارزار کنید تا آنکه فتنه‏(ی شرک‏) باقی نماند و دین‏، سراسر دین خدایی باشد."   اغلب علما موافق اند که شیوه ی رفتار با اسیران بسته به تصمیم امام است. او می تواند آنها را ببخشد، به بردگی بگیرد، بکشد، یا با گرفتن فدیه رهایشان کند و یا آنها را به عنوا ن ذمّی [رعایای درجه دوم امارت اسلام] محسوب کند که در این حالت اخیر اسیران آزاد شده ملزم به پرداخت جزیه هستند... آیه ی ۶۷ سوره ی الأنفال می فرماید: " هیچ پیامبری را نسزد که اسیران را نگاه دارد، مگر   تا هنگامی که در زمین بسیار کشتار کرده باشد." شأن نزول این آیه [که هنگام جنگ بدر نازل شد] ثابت می کند که کشتن اسیران ارجح تر است تا به بردگی گرفتن آنها. خود پیامبر در برخی مواقع اسیران را خارج از میدان جنگ نیز می کشت، و در مواقع دیگر آنان را بخشید. ایشان عادت داشتند زنان را به بردگی بگیرند... مسلمانان موافق اند که هدف از جنگ علیه اهل کتاب دو چیز است: یا اسلام بیاورند یا جزیه بپردازند."
 
اومبرتو اکو [۱۰] : "نخبه گرایی اشراف مآبانه یک وجه بارز همه ی ایدئولوژی های ارتجاعی است. و این نخبه گرایی اشراف مآب و میلیتاریستی حاکی از خوار داشتن بی رحمانه ی ضعفاست.   اورفاشیسم فقط می تواند حامی نخبه گرایی مردمی باشد. هر شهروندی متعلق به بهترین مردم روی زمین است؛ اعضای حزب، بهترین شهروندان هستند؛ و هر شهروندی می تواند (یا باید) عضو حزب باشد..."
 
در این مورد با اندکی جانشانی واژگان می توان ملاحظه کرد که این ویژگی دهم که اومبرتو اکو برای فاشیسم ذکر می کند بر اسلام نیز قابل اطلاق است:   هر [مسلمانی] متعلق به بهترین مردم روی زمین است؛ و اعضای [امت] بهترین شهروندان هستند؛ و هر شهروندی می تواند (یا باید) عضو [امت] باشد.
 
طبق آیه ی ٣ سوره المائده که می گوید: "امروز دین شما را برایتان به کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و دین اسلام را بر شما پسندید" اسلام اکمل ادیان است. و   چنین مقرر شده که اسلام سرانجام فاتح شود، چنان که در آیه ی ٣٣ سوره التوبه می خوانیم: "او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاده است‏، تا آن را بر همه ادیان پیروز گرداند و لو آنکه مشرکان ناخوش داشته باشند . " (همچنین نک. الفتح ۲٨ ، التحریم ۹)
 
فریتوف شون، یک غربی که به یکی از آئین های عرفانی اسلام گرویده، به خوبی این تکبر مسلمین را دریافته است:
 
" حاصل مبانی و آموزه های اسلام این است که هر مسلمان عادی می پندارد که غیرمسلمین یا حقیقت اسلام را می دانند و خیره سرانه آن را انکار می کنند، و یا در جهل به سر می برند و می توان با توضیحات ابتدایی آنان را به اسلام گرواند؛ در مخیله ی مسلمان نمی گنجد که کسی بتواند آگاهانه و صادقانه مخالف اسلام باشد، چرا که در نظر او اسلام همان منطق مقاومت ناپذیر امور است."
 
اومبرتو اکو [۱۲]: "از آنجا که جنگ دائمی و قهرمان پردازی تکالیف شاقی هستند اورفاشیسم ارده ی معطوف به قدرت اش را وقف امور جنسی می کند. این سرآغاز نرّه مردی [۴] است (که این به معنای تخفیف زنان، نارواداری و محکومت نمودن رفتارهای غیراستاندارد جنسی است، از عزلت جنسی گرفته تا همنجسگرایی)."
 
این هم چند نقل قول نرّه مردانه از قرآن:
 
النساء ٣۴: مردان باید بر زنان مسلط باشند چرا که خداوند بعضی از انسانها را بر بعضی دیگر برتری بخشیده است‏، و نیز از آن روی که مردان از اموال خویش (برای زنان‏) خرج می‏کنند؛ زنان شایسته آنانند که مطیع و به حافظ امانت الهی باشند؛ و زنانی که از نافرمانیشان بیم   دارید باید نصیحتشان کنید و آنها را به بسترهای جدا اخراج کنید و آنان را بزنید؛ آنگاه اگر از شما اطاعت کردند، دیگر به زیان آنها بهانه‏جویی   نکنید؛ خداوند بلندمرتبه بزرگوار است‏ .
المائده ۶: .. و اگر جنب بودید غسل کنید و اگر بیمار یا مسافر بودید یا یکی از شما از موضع قضای حاجت باز گشت‏، یا با زنان تماس (جنسی‏) گرفتید، آنگاه آب نیافتید، بر خاکی پاک تیمم کنید و چهره و دستهایتان را به آن مسح کنید، که خداوند نمی‏خواهد برای شما دشواری قرار دهد...
الأحزاب ٣۲-٣٣: ای زنان پیامبر شما همانند هیچ یک از زنان نیستید؛ چون رعایت تقوی کنید، پس در سخن نرمی نکنید که فرد بیماردل به طمع   افتد؛ و سخنی سنجیده بگویید .   و در خانه‏هایتان قرار و آرام گیرید و همانند زینت‏نمایی روزگار جاهلیت پیشین‏، زینت‏نمایی نکنید، و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و از خداوند و پیامبر او اطاعت کنید...  
و همچنین در احادیث فراوان دیگری که مبنای شریعت اسلام هستند می خوانیم که نقش زنان این است که در خانه بمانند و   گوش به فرمان باشند (که این وظیفه ای دینی است) تا مرد از وجودشان مطمئن باشد. این هم چند نمونه از این قبیل احادیث:
اگر من می توانستم فرمان دهم که کسی غیر خدا جلو شخص دیگری به سجده بیافتند، مسلماً فرمان می دادم که زنان در مقابل شوهران شان سجده کنند... زنی که وظایف خود را در قبال شوهر انجام ندهد، وظایف خود در قبال خدا انجام نتواند داد.
زنی که بمیرد و شوهرش از او راضی نباشد به بهشت نمی رود.
زن هرگز نباید از برآوردن کام شوهر سرپیچی کند، حتی اگر بر زین شتر باشد.
در خواب جهنم را دیدم و دیدم که بیش از همه از زنان ناسپاس آکنده است. "آیا در برابر خدا ناسپاس بودند؟" نه بلکه در برابر آنچه شوهران شان به آنها داده بودند ناسپاس بودند.
سه چیز بدشگونی دارد: خانه، زن و اسب.
مردمی که اسرارشان را به زنان گفتند هرگز موفق نگشتند.
 
غزالی (۱۰۵٨- ۱۱۱۱) که پروفسور مونتگومری وات [۵] او را بزرگ ترین مسلمان پس از محمد توصیف می کند در کتاب "احیای علوم الدین" نقش زن را چنین تعریف می کند:
 
"زن باید در خانه بماند و به ریسندگی اش مشغول باشد؛ نباید مرتب از خانه بیرون شود و نباید زیاده با معلومات باشد؛ و نباید با همسایگان مراوده داشته باشد؛ و مگر در مواقع مطلقاً ضروری نباید همسایه را ملاقات کند؛ زن باید مراقب شوهرش باشد و در حضور و غیاب شوهر احترام او را نگه دارد و بکوشد رضای شوهر را برآورد؛ نباید شوهر را بفریبد یا از او زیاده پول بستاند؛ نباید بی اذن شوهر خانه را ترک کند و اگر اذن دارد باید در خفا بیرون شود. باید جامه ی کهنه بپوشد و شوارع و کوچه های خلوت را بپیماید؛ از بازارها بپرهیزد و هرگز نامحرم صدای او را نشنود یا او را نشناسد؛ حتی در وقت نیاز نباید با دوستانش درباره ی شوهر خود سخن بگوید... تنها دلواپسی اش باید عفت خود، خانه و عبادات اش باشد. اگر در غیاب شوهر، یکی از دوستان شوهر آمد، زن برای حفظ امنیت خود و شرف شوهر نباید در بگشاید و یا دق الباب را پاسخ دهد. زن باید همواره به کام جنسی که شوهر   به او می رساند خشنود باشد. زن باید همواره پاکیزه و   آماده ی برآوردن کام شوهر باشد."
آنگاه الاهیدان بزرگ به همه ی مردان هشدار می دهد که مراقب زنان باشند چرا که
"مکرشان فراوان است و خبث شان مهلک؛ اخلاق شان تباه است و روح شان پست."
و سپس غزالی می نالد که:
"واقع امر این است که همه ی محکمه ها، بدبختی ها و اندوه هایی که مرد بدان دچار می شود از جانب زنان است."
غزالی در کتاب نصیحت الملوک خود تمام رنج هایی را که زنان باید به خاطر بدرفتاری حوا در باغ عدن تحمل کنند چنین خلاصه می کند:
"و خصایصی که خداوند متعال زنان را با آن سزا داده بدین قرار اند: "هنگامی که حوا میوه ی ممنوعه ی باغ عدن را خورد ، خداوند متعال زنان را به هجده چیز سزا داد: (۱) حیض؛ (۲) زائیدن؛ (٣) جدایی از والدین و   ازدواج با بیگانه؛ (۴) بارداری؛ (۵) چیرگی نداشتن بر نفس؛ (۶) سهم کمتر از ارث؛ (۷) قابلیت مطلقه شدن و عدم قابلیت طلاق دادن؛ (٨) این که مرد مجاز است که چهار همسر اختیار کند اما زن باید فقط یک شوهر داشته باشد؛ (۹) اینکه زن باید در عزلت خانه باشد؛ (۱۰) اینکه زن در خانه هم باید سر خود را پوشیده بدارد؛ (۱۱) اینکه شهادت دو زن با شهادت یک مرد برابر است؛ (۱۲) اینکه زن حق ندارد از خانه خارج شود مگر در معیت یکی از اقارب؛ (۱٣) اینکه پیشنماز جمعه و نمازهای اعیاد و نماز میت مردان باشند نه زنان؛ (۱۴) ناشایستگی زنان برای حکمرانی و قضاوت؛ (۱۵) اینکه فضیلت هزار جزء دارد و تنها یک جزء آن نزد زنان است و ۹۹۹ جزء نزد مردان؛ (۱۶)... (۱۷) اینکه اگر شوهرشان بمیرد باید پیش از زواج مجددد عده ی چهارماه و ده روزه نگه دارند؛ (۱٨) اینکه اگر شوهر طلاق شان دهد باید پیش از زواج مجدد عده ی سه ماهه نگه دارند یا سه بار حیض کنند..."
 
البته قرآن مردان را مجاز می دارد که هر تعداد خواستند زن اختیار کنند:
 
"و اگر بیمناکید که در حق دختران یتیم به عدل و انصاف رفتار نکنید، در این صورت از زنانی که می‏پسندید   دو و   سه و   چهار تن را به همسری درآورید؛ و اگر می‏ترسید که مبادا عادلانه رفتار نکنید، فقط به یک تن‏، یا ملک یمینتان (کنیز) اکتفا کنید؛ این نزدیکتر است به اینکه ستم نکنید . " (النساء ٣)
 
و یا آیه های ۱ تا ۶ سوره ی المومنون:
"به راستی که مومنان رستگار شوند .   همان کسانی که در نمازشان فروتنند.   و   همان کسانی که از بیهوده رویگردانند . و کسانی که زکات می‏پردازند. و کسانی که پاکدامنی می‏ورزند.   مگر در مورد زنانشان یا ملک یمینشان‏، که در این صورت آنان نکوهیده نیستند .  
الأحزاب ۴۹:    ای پیامبر، ما همسرانت را (یعنی‏) آنانی را که مهرشان را داده‏ای‏، بر تو حلال داشته‏ایم‏، و آنانی را که خداوند از طریق فی‏ء و غنیمت به تو بخشیده است‏، و ملک یمین تو هستند، و همچنین دختران عمویت و دختران عمه‏ات و دختران دایی‏ات‏، و دختران خاله‏ات که همراه با تو هجرت کرده‏اند، و نیز زن مومنی را که خویشتن را به پیامبر ببخشد   که این خاص تو و نه سایر مومنان است‏، خود به خوبی می‏دانیم که برای ایشان در مورد همسرانشان و ملک یمینهایشان چه چیزهایی مقرر داشته‏ایم‏؛ تا برای تو محظوری نباشد؛ و خداوند آمرزگار مهربان است‏ .  
 
یکی از وجوه نابرابری زن و مرد در اسلام، موضوع شهادت دادن است. طبق   آیه ی ۲٨۲ سوره ی البقره شهادت دو زن برابر با شهادت یک مرد شمرده می شود:
" و دو شاهد از مردان خودتان ( مسلمانان‏) را بر آن گواه بگیرید، و اگر دو مرد نبود، یک مرد و دو زن از گواهانی که می پسندید (انتخاب کنید)، که اگر یکی از آنها فراموش کرد، آن دیگری به یادش آورد."
و قرآن در باره ی زنا می گوید:
"و کسانی که به زنان پاکدامن تهمت ( زنا) می‏زنند، سپس چهار شاهد نمی‏آورند، ایشان را هشتاد تازیانه بزنید، و دیگر هرگز شهادت آنان را قبول نکنید، و اینانند که فاسقند . "   (النور ۴) این شهود باید مرد باشند و اظهار کنند که "به چشم خود عمل جماع را دیده اند."
 
درباره ی ارث، قرآن به ما می گوید که اولاد ذکور دو برابر اولاد اناث ارث می برند:
"خداوند به شما چنین سفارش می‏کند که در مورد فرزندانتان‏، پسر را برابر بهره دو دختر باشد، و اگر (وارثان‏، دو دختر یا) بیشتر از دو دختر باشند، سهم آنان دو سوم ترکه است‏، و اگر فقط یک دختر باشد، سهم او نصف ترکه است‏؛ و اگر (متوفی‏) فرزند داشته باشد، برای پدر و مادرش هر یک‏، یک ششم ترکه است‏، اما اگر فرزند نداشته باشد، و میراث‏بر او فقط پدر و مادرش باشند، در این صورت برای مادرش یک سوم (و برای پدر دو سوم‏) است‏؛ و اگر برادرانی داشته باشد، سهم مادرش یک ششم است‏؛ (این تقسیم میراث‏) پس از عمل به وصیتی که کرده است یا (پرداخت‏ ) وامی که دارد (انجام می‏گیرد) شما نمی‏دانید که پدرانتان یا پسرانتان کدامیک بیشتر به شما سود می‏رسانند؛ (این احکام‏) فریضه الهی است."   (النساء ۱۱)
هنوز هم در جوامع اسلامی دختر زادن ضایعه ای محسوب می شود. نظام ارثی نیز بر این فلاکت زنان و وابستگی شان به مردان می افزاید. اگر دختر تنها فرزند والدین اش باشد تنها نصف ارث پدرش به او می رسد، و نیمه ی دیگر سهم خویشان ذکور پدرش می شود. اگر شمار فرزندان دختر دو نفر یا بیشتر باشد، در کل دو سوم ارث به آنها می رسد. این موجب می شود که پدر و مادر اولاد ذکور را ترجیح دهند زیرا می توانند همه ی ماترک خود را به او به ارث بگذارند. و وضعیت زن هنگامی که شوهرش را از دست بدهد از این هم بدتر می شود. در این حالت تنها یک چهارم ارث و اگر هوو داشته باشد یک هشتم ارث شوهر متوفی را   می برد. و اگر متوفی بیش از یک همسر داشته باشد، باز فقط یک چهارم ارث متوفی میان همه ی همسران او تقسیم می شود.
همه ی مردان مسلمان می توانند هر لحظه که اراده کنند زنان خود را بی هیچ تشریفات، توضیح یا تاوانی طلاق دهند. کافی است که شوهر بگوید "طلقتک". همین و بس. زن مطلقه تا سه ماه قابل رجوع است. اما اگر شوهر سه بار بگوید "طلقتک"، آنگاه طلاق دائمی است. در این صورت، زن مطلقه نمی تواند مجدداً به عقد شوهر سابق اش در آید مگر آنکه مرد دیگری او را به زنی بگیرید و سپس طلاق دهد. طلاق کاملاً بستگی به میل و هوس شوهر دارد. او می تواند زن خود را بدون اینکه بدرفتاری یا خطایی از او سر زده باشد،   طلاق دهد. زن حق حضانت فرزندان را دارد اما همین که تصمیم به ازدواج مجدد بگیرد، این حق حضانت از او ساقط می شود. اما اگر حضانت فرزندان با مرد باشد، حتی اگر مرد دوباره ازدواج کند، حق حضانت فرزندان را از دست نمی دهد. بنابراین زن مخیر است تا میان ازدواج مجدد و از دست دادن حضانت فرزند و خودداری از ازدواج مجدد و حفظ حضانت یکی را انتخاب کند. این آشکارا به تزلزل موقعیت زن می انجامد. و البته مرد می تواند به جای مخارج گزاف حفظ همزمان چهار همسر، چنان که غزالی کبیر توصیه کرده، به سادگی همسران خود را طلاق دهد.
اگر زن بخواهد از مرد طلاق بگیرد، باید موافقت مرد را جلب کند. مرد می تواند برای اظهار موافقت خود مبلغی تقاضا کند. در این صورت زن باید آن مبلغ را بپردازد. قرآن در آیه ی ۲۲۹ البقره این راه حل را پیش پای زنان می گذارد تا خود را بازخرید کنند: " اگر بیمناک شدید که مبادا احکام الهی را رعایت نکنند، گناهی بر آنان نیست‏، که زن خود را باز خرد؛ اینها حدود الهی است‏، از آنها تجاوز نکنید."
الغای ازدواج از جانب زن به معنای چشم پوشی او از مهریه ی خود و بازگرداندن هر آن چیزی   است که از شوهر دریافت کرده است. زنان مطلقه حق دارند مجدداً ازدواج کنند اما "باید سه ماه عده نگه دارند." (البقره ۲۲٨)
اومبرتو اکو [۱٣]: اورفاشیسم (فاشیسم جاودانه) مبتنی بر پوپولیسم گزینشی، یا به تعبیری یک نوع پوپولیسم کیفی است. در یک نظام دموکراتیک، شهروندان دارای حقوق فردی هستند، اما تأثیر سیاسی شان از حیث کمّی است - یعنی تصمیم گیری ها بر پایه ی رأی اکثریت است. اما در اورفاشیسم افراد به عنوان فرد هیچ حقی ندارند و مردم فقط به صورت کیفی اهمیت می یابند، یعنی به صورت توده ی یکپارچه ای که جلوه ی   اراده ی عمومی است. از آنجا که هیچ کمیت بزرگی از انسان ها نمی تواند دارای اراده ی عمومی باشد ، رهبر وانمود می کند که بیانگر اراده ی عمومی مردم است..."
 
لیبرال دموکراسی حیطه ی آزادی های فردی را می گسترد و تک تک زنان و مردان را از همه ی ارزش های ممکن برخوردار می شمارد. در اسلام اما فردگرایی جلوه ای ندارد؛ برعکس همواره بر اراده ی جمعی مسلمین تأکید می شود. مسلماً انگاره ی حقوق فردی که در خلال قرن هجدهم در غرب شکل گرفت در اسلام همتایی ندارد. از حکم موکد اسلام مبنی بر اطاعت از خلیفه، که ظلّ الله بر زمین است، دشوار بتوان حقی مبتنی بر فلسفه ی فردگرایانه استخراج کرد. این عداوت اسلام با حقوق فردی در   دو قطعه ی زیر عیان می شود؛ یکی از ابن خلدون کبیر، و دیگری از متفکر متأخر مسلمان ا.ک بروهی [۶] ، وزیر اسبق شریعت و امور مذهبی پاکستان، که اغلب از چشم انداز اسلامی درباره ی حقوق بشر مطالبی نگاشته است.
 
نخست از ابن خلدون:
"همه ی احکام و آداب شریعت و هر آنچه که عوام انتظار دارند، مستلزم حس جمعی است. ادعا تنها به مدد حس جمعی با موفقیت به کرسی می نشیند... حس جمعی برای اجتماع مسلمین ضروری است. وجود آن اجتماع را قادر به جلب رضای خدا می کند.
 
اکنون از ا.ک.بروهی:
"وظایف و حقوق بشر به وضوح تمام در اسلام تعریف شده اند و اجرای منظم آنها وظیفه ی همه ی اجتماعات سازمان یافته ی مسلمین است و به ویژه این وظیفه برعهده ی قوه ی مجریه ی حکومت است. در صورت لزوم فرد باید قربانی شود تا بقای ارگانیسم [اجتماع] تضمین گردد. جماعت از ارزش های مقدس   اسلام است.
"[در اسلام] چیزی به نام "حقوق بشر" یا "آزادی" اعطا شده توسط بشر وجود ندارد... اساساً مومن موظف به اجرای وظایف خود در قبال شریعت قدسی است و اموری از قبیل حقوق بشر از وظیفه ی بشر در پیشگاه الاهی ناشی می شوند."
(به   این عبارت وحشتناک فاشیستی و مستبدانه توجه کنید: "در صورت لزوم فرد باید قربانی شود".)
 
اومبرتو اکو [۱۴]: اورفاشیسم   به زبان نوسخن [۷] سخن می گوید. واژه ی "نوسخن" را جورج اورل ابداع کرد و در رمان ۱۹٨۴ به کار برد... اما مولفه های اورفاشیسم میان اقسام مختلف دیکتاتوری مشترک است. همه ی کتاب های درسی نازی ها یا فاشیست ها با واژگانی قلیل و نحوی ابتدایی نوشته شده اند، تا ابزار اندیشه ی انتقادی و پیچیده به دست ندهند."
 
در همین راستا، بروهی که از او نقل شد، چنین می نویسد: "انسان می آموزد که تقید به زیستن تحت فرمان الاهی، همانا آزادی است." این سخن به طرز هراسناکی   یادآور نوسخن ۱۹٨۴ اورول است:
 
"آزادی، بردگی است."
 
شبیر اختر، فیلسوف مسلمانی که دانش آموخته ی   دانشگاه اسلامی مالزی است، درباره ی محدودیت های زبان عربی چنین نوشته است: "در فلسفه ی تحلیلی مدرن، دشوار بتوان اثری به زبان عربی   یا هیچ یک از زبان های دیگر جهان اسلام یافت. بحث های فلسفی را به زبان انگلیسی بهتر می توان پی گرفت. با توجه به محدودیت های نحوی عربی، بیان دقیق و روشن اغلب ادعاهای فلسفی به این زبان ناممکن است. به علاوه، عربی یک زبان عبادی است که واژگان آن مناسب بحث های انتزاعی بر سر مسائل جدل برانگیز نیست."
 
§    با اندکی تلخیص. برگرفته از http://www.newenglishreview.org .
[۱] . The Fall of Constantinople , ۱۴۵٣, Sir Steven Runciman
[۲] . apologists
[٣] . Rudolf Peters
[۴] . machismo
[۵] . Montgomery Watt
[۶]   . A.K. Brohi
[۷] . Newspeak


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست