آلودگی ژنتیکی محیط زیستس نایوری هولناک کنسرنهای اقتصادی
ب. بی نیاز (داریوش)
•
از میان انحصارات عظیم اقتصادی، شاخهای وجود دارد که نه تنها علیه انسانها بلکه علیه کل طبیعت اعلام جنگ کرده است. این کنسرنهای چند ملیتی که امروزه تحت عنوان کنسرنهای شیمی- کشاورزی عمل میکنند تلاش میکنند که در مقام «خدا»، جهان را آن گونه شکل دهند که اراده میکنند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲٨ آذر ۱٣٨۶ -
۱۹ دسامبر ۲۰۰۷
مقدمه:
انحصار در هر حوزهای یعنی حذف انواع در آن حوزه معین. روند تکاملی انحصارات اقتصادی همواره با حذف رقبا توأم بوده و خواهد بود. عجیب نیست که امروز بیش از 65 درصد از اقتصاد جهان در دست تعداد کمی از انحصارات عظیم متمرکز شده و نه تنها اقتصاد جهان بلکه سیاست و فرهنگ جهانی را زیر کنترل خود در آوردهاند. هدف اساسی و نهائی انحصارات، قبضه کردن بازار در همهی سطوح است: اقتصاد، سیاست، فرهنگ، هنر و هر آن چه که در جامعه انسانی میگنجد. تفکر انحصاری به معنای وسیع کلمه تفکریست ضدتنوع که نتیجهی منطقی آن از بین بردن تنوعِ انواع و همسانسازی است. این همسانسازی که در ترمینولوژی سیاسی فاشیسم نامیده میشود نه تنها در اقتصاد بلکه در تمامی جنبههای زندگی صورت میگیرد و سرانجام در کل طبیعت. ولی از میان این انحصارات عظیم اقتصادی، شاخهای وجود دارد که نه تنها علیه انسانها بلکه علیه کل طبیعت اعلام جنگ کرده است. این کنسرنهای چند ملیتی که امروزه تحت عنوان کنسرنهای شیمی- کشاورزی عمل میکنند تلاش میکنند که در مقام «خدا»، جهان را آن گونه شکل دهند که اراده میکنند. این «خدایان» که نامهایی مانند مونسانتو (Monsanto) ، سینجنتا (Syngenta)، بایر (Bayer) و دوپون (DuPont) بر سردر معابد خود حمل میکنند، خود نیز برای به دست آوردن مقام «خدای یکتا» در حال جنگ هستند. از زمان کشف و اعلام ساختار دی.ان.ای (DNA) توسط جمیز واتسون (James Watson) در سال 1953 ، همهی این کنسرنها میلیاردها دلار در حوزهی بیوتکنولوژی و ژنتکنولوژی سرمایهگذاری کردهاند تا بتوانند در آینده یعنی امروز، جهان را به دلخواه خود «برنامهریزی» نمایند.
کشف رمز نظام توارثی (ژنوم Genome) انسان
انسان جزو موجودات پرسلولی است. تعداد سلولهای انسان تقریباً 100 تریلیون (یعنی 100 ضربدر 10 به توان 18) میباشد. هر سلول زنده، مانند یک ارگانیسم با محیط اطرافش، سلولهای دیگر، همواره در حال تبادل است. بخش اصلی سلول، هستهی آن است که مغزِ سلول یعنی دی.ان.ای در آن قرار گرفته است. مجموعهی ژنهای انسان تقربیاً 30000 میباشند.
در سال 1953 جمیز واتسون با همکاری فرانسیس کریک (Francis Crick) و بهرهمندی از نتایج علمی خانم روسالیند فرانکلین (Rosalind Franklin) توانست ساختار دی.ان.ای را کشف کند. در سال 1962 جایزه نوبل در پزشکی به او و همکارش کریک و آقای ویلکینس تعلق گرفت. واتسون از پایهگذاران «پروژهی نظام توارثی» (Human Genome Project) میباشد که امروزه از سوی دانشمندان غیروابسته و متعهد شدیداً مورد انتقاد است. پس از تحقیقات ژنتیکی طولانی سرانجام در سال 2000، دانشمندان اعلام کردند که رمز نظام توارثی (ژنوم) انسان کشف شده است که نتیجهی آن در مجلهی «طبیعت» (Nature) انتشار یافت. یعنی از آن پس ما میدانیم که هر ژن دارای چه کارکردی است و در کجای این نظام توارثی قرار گرفته است. مثلاً میدانیم که کدام ژن مربوط به رنگ آبی چشم، کدام ژن به هوش مربوط است و کدام ژن به رشد و الی آخر.
انواع آلودگی محیط زیست
جامعهی جهانی امروز دو نوع آلودگی محیط زیست را از هم تفکیک میدهد: آلودگی شیمیایی و آلودگی ژنتیکی. خوشبختانه نوع اول آن توسط تفکر سبز به یک مسئلهی علنی و حاد تبدیل شده است. آلودگی شیمیایی همان چیزی است که امروزه توسط کارخانهها، خودروها، استفاده از انرژی فسیلی مانند نفت و زغال سنگ و متان بوجود میآید. آلودگی شیمیایی، به اصطلاح کارشناسان، پویا نیست، یعنی میتوان با اقدامات فنی و پیشگیرانه جلوی رشد آن را گرفت و آن را به حداقل ممکن رساند. به عبارتی، آلودگی شیمیایی، فاقد عامل بازتولید درونی است. یعنی اگر کارخانهای محیط زیست را آلوده میکند، صاحب آن باید از طریق بکارگیری ابزار مقتضی، آلودگی را به حداقل برساند یا کارخانه را تعطیل کند. در این نقطه آلودهسازی متوقف میشود. به طور کلی میتوان گفت که آلودگی شیمیائی محیط زیست توسط گاز کربنیک (CO2)، گازهای گلخانهای (Hydrochloroflourocarbons) و گاز متان بوجود میآید. تولیدِ بیش از حد این گازها ناشی از تولید انبوه صنعتی-کشاورزی میباشد که به طور مستقیم جّو زمین، اقیانوسها و زمینهای کشاورزی را تحت تأثیر قرار میدهد که از یک سو منجر به گرمایش زمین میشود و از سوی دیگر باعث مرگ و میر انواع موجودات زنده در طبیعت میگردد.
نوع دوم آلودگی، آلودگی ژنتیکی میباشد. این آلودگی برخلاف آلودگی شیمیایی، پویا است یعنی دارای یک عامل بازتولید درونی میباشد. زیرا موجودات زنده – چه دستکاری ژنتیکی شده باشند چه نشده باشند – وارد چرخش اکوسیستم میشوند و به تولید و بازتولید خود میپردازند. در این جا تلاش میکنم با دو مثال این مسئله را توضیح بدهم.
زنجیرهی غذایی انسانها
بذرها (تخم گیاهان) اولین عضو از زنجیرهی مواد غذایی انسانها و حیوانات هستند. در طول تاریخ طولانی تطور انواع، خانوادههای بزرگی از انواع گوناگون گیاهان و حیوانات بوجود آمدهاند. مثلاً تا همین چند دههی گذشته بیش از دویستهزار نوع برنج در شبه قاره هند وجود داشته است. ما همین خانوادههای بزرگ انواع را در مابقی موجودات زنده مانند گیاهان و حیوانات میبینیم، از مورچه تا فیل و از زنبور عسل تا میمون. این تنوع طبیعی محصول چهار و نیم میلیارد سال عمر زمین است و تضمینکنندهی زندگی است. زندگی یعنی تنوع انواع و تنوع انواع یعنی زندگی: هیچ کدام بدون دیگری وجود نخواهد داشت.
پس از موفقیتهای علمی در حوزهی ژنتکنولوژی، کنسرن آمریکایی مونسانتو در سال 1990 اقدام به یک رشته سرمایهگذاریهای عظیم در این بخش کرد. مونسانتو ابتدا بذر دو گیاه بسیار مهم که در زنجیرهی غذایی انسانها و حیوانات از اهمیت اساسی برخوردار هستند، در برنامه تغییرات ژنتیکی خود قرار داد. این دو گیاه، شلغم روغنی (Raps) و سویا میباشند. کنسرن مونسانتو موفق شد با دستکاری ژنتیکی دو محصول جدید «خلق» کند. از سال 1996 این دو محصول جدید وارد بازار شدهاند و طولی نخواهد کشید که مانند سرطان مابقی انواع شلغم روغنی و سویا را نابود کنند. همین نوع دستکاری ژنتیکی از سوی کنسرنهایی مانند بایر و سیجنتا روی دانههای دیگر مانند گندم، پنبه، حبوبات و ... صورت گرفته است.
دستکاریهای ژنتیکی
تاکنون یکی از روشهای معمول و متعارف برای تولید نوع جدید گیاه یا حیوان با یک «پیوند» ساده صورت میگرفت. مثلاً دو نوع گیاه هم خانواده را، که هر کدام از نقاط قوی ویژه برخوردار بودند، پیوند میزدند تا به یک «نوع» جدید که مثلاً در مقابل آفات و بیماریها مصونتر است، به دست آید. یا دو حیوان همخانواده را جفتگیری میدادند تا یک نوع دیگر به دست آورند. این دخالت انسانی در پرورش نوع جدید با قوانین طبیعت اساساً در تضاد نبوده است. زیرا همین روند در طی تطورِ انواع به اشکال دیگر نیز صورت میگیرد. دستکاریهای مدرن ژنتیکی اساساً چیز دیگری است. در این جا نه یک ژن از خانوادهی همنوع بلکه یک ژن بیگانه جایگزین ژن اصلی میشود. ژن حیوانی در گیاه، ژنِ گیاهی در حیوان، ژنِ انسانی در ماهی و غیره. اولین بار در سال 1982 «ژن رشد» انسان در نظام توارثی یک موش قرار داده شد. حاصل این آزمایش یک موش بسیار بزرگِ زندگیناپذیر بود. پس از مدتی وزارت کشاورزی آمریکا همین مرکز تحقیقاتی را مأمور کرد که آزمایش قبلی را روی خوک انجام دهد. نتیجهی این آزمایش، خوکی بود که به دلیل رشد سرطانی ماهیچههایش قادر به ایستادن روی پاهایش نبود، توانائی کنترل چشمهایش را نداشت، قادر به باروری نبود و صدها اشکال دیگر . سپس یک خوک «ساختند» که پوستش مانند پوست گاو بود. در حال حاضر در اسرائیل مرغی «ساخته»اند که پر ندارد تا پروسهی رسیدن این «کالا» به دست «مصرفکننده» سریعتر صورت گیرد.
بذرهای دستکاریشده مونسانتو و دیگر کنسرنها :
به طور معمول همهی بذرها دارای قابلیت زندگی یا جوانهزدن را در خود حمل میکنند. تا کنون چنین بوده است که کشاورزان همیشه یک بخش از محصولات خود مثلاً سویا را برای بذرافشانی دورهی بعد کنار میگذاشتند. ولی بذر سویا که مونسانتو خلق کرده است از این کیفیت برخوردار نیست. این بذر یک بار مصرف است، یعنی کشاورز نمیتواند یک بخش از آن را برای بذرافشانی سال بعد کنار بگذارد. محصولات این بذرها عقیم هستند. یکی از ژنهایی که به این بذرها وارد شده است ترمیناتورژن (Terminatorgen) یا ژن عقیمکننده میباشد. گیاه ابتدا رشد معمولی خود را آغاز میکند و درست قبل از به پایان رسیدن رشد نهائیاش، ژن عقیمکننده وارد عمل میشود و ژنباوری را میکشد. اهل فن به این عمل، «خودکشی گیاه» میگویند. در حال حاضر در سطح جهان 90 میلیون هکتار زمین زیر کشت سویا است که 60 درصد آن به محصولات مونسانتو تعلق دارد و در آرژانتین 100 درصد سویا، سویای مسخشده ژنتیکی است. بازار سویای آرژانتین به ترتیب در دست مونسانتو، بایر و سیجنتا قرار دارد. به عبارتی طولی نخواهد کشید که در آیندهی نزدیک به جای چند صد نوع سویا، یک تا 10 نوع سویا خواهیم داشت که آن هم در دست یک یا دو کنسرن قرار خواهند داشت. همانگونه که گفته شد، کشاورزان یا شرکتهای کشاورزی مجبورند که هر سال بذر خود را از مونسانتو بخرند و در کنار آن، آنها باید یک نوع «سم ضد آفت» به نام راندآپ (Roundup) نیز خریداری کنند. این «سم ضد آفت» پرفروشترین سم جهان است و تهاجمیترین و مهلکترین سموم میباشد. زیرا بجز محصولات خود مونسانتو، همه چیز را نابود میکند از علف هرز و غیرهرز تا حشرات غیرموذی که وجودشان برای اکوسیستم ضروری است. به عبارتی، خود این سم یکی از عوامل بزرگ مختل کنندهی اکوسیستم میباشد.
ماهی آزادِ آکوا بانتی (Aqua Bounty)
کلاً ماهیها قادرند که هزاران تخم در شکم خود تولید کنند، آنها را در آبها رها کنند و مابقی پروسهی رشد این تخمها میتواند به طور مستقل از ماهی مادر صورت بگیرد.
آکوا بانتی یک کنسرن تحقیقاتی کانادایی است که تخصص آن تغییرات ژنتیکی روی ماهی میباشد. این کنسرن چندین سال روی ماهی آزاد (Lachs) آزمایش میکند و به تازگی موفق شده است که «محصول» دستکاری شدهی ژنتیکی خود را با موفقیت به فرجام برساند و قرار است از سال 2010 وارد بازار شود. آکوا بانتی با داخل کردن ژن رشد یک موجود دیگر در ماهی آزاد توانسته است به یک ماهی آزاد جدید دست یابد. این ماهی آزاد طی مدتی کمتر از یک سوم زمانِ رشد طبیعی، 6 برابر ماهی آزاد طبیعی بزرگ میشود. بنا به اطلاعیه رسمی این کنسرن، این تازه آغاز کار است و هدف این کنسرن تولید ماهیان پر فروشی مانند کپور است که عمدتاً در آفریقا و آسیا از بازار وسیعی برخوردارند.
خطرات آلودگی ژنتیکی
آلودگی ژنتیکی دو خطر اساسی را در خود حمل میکنند: 1- از بین بردن انواع طبیعی و 2- تأثیر منفی و بیمارگونه بر انواع دیگر و انسان.
روند نابودسازی انواع دیگر چگونه رخ میدهد؟ معمولاً زمینهای کشاورزی در کنار هم قرار دارند. کشاورزان یا شرکتهایی که از بذرهای مونسانتو استفاده میکنند و امروز در بسیاری از نقاط جهان وجود دارند (60 درصد تولید جهان) در همسایگی دیگر کشاورزان بسر میبرند. فاجعه زمانی پیش میآید که گیاهان در مرحله شکوفایی خود هستند و حداکثر گرده را تولید میکنند. در این مرحلهی شکوفایی، کوچکترین باد به یک گردهافشانی طبیعی تبدیل میگردد. محصولات ترانسژنِ (دستکاری شدهی ژنتیکی) مونسانتو در مقابل همه چیز مصون هستند و از کیفیت بسیار بالای تجاوزگری و اشغاگری برخوردارند. در این گردهافشانی طبیعی، سویای دستکاری شده کیفیات و صفات خود را به سویای طبیعی انتقال میدهد. به عبارتی، سویای طبیعی به سویای ترانسژن و عقیم تبدیل میگردد که قابل بذرافشانی نیست. یعنی کمتر از ده سال محصولات سویای کشاورزِ طبیعیکار آن چنان با سویای ترانسژن مخلوط شده است، که کشاورز یا باید دست از شغلش بردارد یا «همرنگ جماعت» بشود. این بلائی است که بر سر بسیاری از کشاورزان یا شرکتهای کشاورزی آمده است. بسیاری از کشاورزان و شرکتها که فریادهایشان علیه این کنسرن جهانی به جائی نرسید، مجبور به تسلیم شدند و امروز از مشتریان مونسانتو هستند. همین روند نیز برای ماهیها صادق است. دانشگاه پردیو (Purdue) در ایالت ایندیانای آمریکا، تنها مرکز تحقیقاتی جهان است که روی پیامدهای اختلاط ماهیهای وحشی و ترانسژن مطالعه کرده و میکند. باید یادآوردی کرد که اختلاط این دو نوع ماهیها بارها و بارها به دلیل حوادث طبیعی رخ داده است. زیرا ماهیهای ترانسژن در مناطق محصور شده در آبهای آزاد، دریاها و اقیانوسها، نگهداری میشوند. آخرین بار به دلیل توفان سهمگینی، حدود صدهزار ماهی ترانسژن وارد آبهای آزاد شدند. سوآل اساسی این بود: چه اتفاقی رخ خواهد داد اگر ماهیهای ترانسژن با ماهیهای ساکن آبهای آزاد مخلوط شوند. دانشمندان به این نتیجه رسیدند که اگر 60 ماهی ترانسژن را در میان 60000 ماهی وحشی قرار دهند، پس از 40 نسلِ (ماهی)، یعنی پس از چند سال، تمام این 60000 ماهی از بین خواهند رفت و ماهیهای ترانسژن، غالب خواهند شد. بنابراین زمانی که گفته میشود آلودگی ژنتیکی برخلاف آلودگی شیمیایی غیرقابل تعمیر است به این دلیل است که اگر این انواعِ ترانسژن وارد طبیعت شوند دیگر نمیتوان آنها را جمعآوری کرد، بلکه آنها به تخریب خود ادامه خواهند داد و انواع ضعیفتر و غیرمصونتر خود را از بین میبرند. ما این فاجعه را تاکنون در مورد شلغمروغنی و سویا دیدهایم و تجربیاتِ آزمایشگاهی همین روند را برای ماهیها نیز ثابت کرده است. «همزیستی» موجودات ترانسژن و طبیعی یعنی از بین رفتن انواع طبیعی آن خانواده و غالب شدن «نوع ترانسژن». بنابراین این «همزیستی» نمیتواند وجود داشته باشد و نباید هم به وجود بیاید. آلودگی ژنتیکی، بدون بو، بدون دود و بدون صدا رخ میدهد؛ آلودگی ژنتیکی، یک آلودگی و مرگ «شیک» است.
تأثیرات آلودگی ژنتیکی بر انسان و دیگر انواع
آقای تریه تراویک (Treje Traavic) زیستشناس مولکولی و اهل نروژ میباشد. این دانشمند جزو اولین کسانی است که در گذشته برای خدمت به علم و مردم از طرفداران پر و پاقرص دستکاری ژنتیکی بود. پس از مراحل اولیه آزمایشگاهی، ذهنِ پرسشگر این دانشمند، این سوآل را در مقابل همکاران خود قرار داد: اگر «محصولات» ترانسژن وارد طبیعت و زنجیرهی غذایی انسان و موجودات زندهی دیگر شوند، چه تأثیراتی به جا خواهند گذاشت؟ او امروز جزو دانشمندانی است که از مخالفان سرسخت تغییرات ژنتیکی میباشد.
آقای تراویک در حال حاضر یکی از بزرگترین مراکز تحقیقاتی در نروژ را اداره میکند که تنها وظیفهاش پاسخ به سوآل فوق میباشد. یکی از همکاران آلمانی آقای تراویک، دکتر والتر دورفلر، از دانشگاه کلن، که کارشناس میکروبیولوژی میباشد، گزارش داد که بعضی از انواع دی. ان . اس (DNS) وجود دارند که موقع خوردن از بدن دفع نمیشوند و در دی.ان.اس ارگانیسم حیوان مصرفکننده، جذب میگردند. بر اساس این گزارش، آقای تراویک دو دسته موش آزمایشگاهی را زیر کنترل قرار داد: یک دسته که مواد غذایی دستکاری شدهی ژنتیکی میخورند و دسته دیگر غذای معمولی. متأسفانه نتایج اولیه از کالبد شکافی موشها نشان داد که حق با گروه تحقیقاتی آلمانی است. یعنی زمانی که محصولات ترانسژن وارد زنجیرهی غذایی حیوانات و انسانها میشوند، تأثیرات ژنتیکی از خود باقی میگذارند. امروزه بسیاری از دانشمندان مستقل بر این عقیدهاند که این اختلالات ژنتیکی احتمالاً در آینده به ویژه روی سیستم دفاعی انسان اثرات بسیار منفی خواهند گذاشت که خود همین موجب بیماریهای مزمن خواهد شد.
کنسرنهای عظیم و دولتها
یکی از بزرگترین مرتکبینِ آلودگی شیمیایی محیط زیست در سطح جهان، دولت ایالات متحد آمریکا است. ولی در عین حال این دولت بزرگترین مرتکب و حامی آلودگی ژنتیکی در جهان نیز میباشد. به این ترتیب دولت آمریکا به نمایندگی از سوی کنسرنهای عظیم اقتصادی علیه طبیعت و موجودات آن اعلام جنگ کرده است. در حوزهی آلودگی شیمیایی محیط زیست، کارنامهی سیاهِ دولت آمریکا بر همگان روشن است. ولی در حوزهی آلودگی ژنتیکی محیط زیست متأسفانه هنوز روشنگری وسیعِ جهانی صورت نگرفته است. دولت آمریکا نه تنها پشتیبان، بلکه اشاعه دهندهی این آلودگی ضد طبیعت و ضد موجودات زنده است. در ایالات متحد آمریکا نه تنها هیچ قانون محدودکنندهای برای کنسرهایی مانند مونسانتو یا بایر وجود ندارد، بلکه قوانین موجود آمریکا، این کشور را به مهد رشد این غولها تبدیل کرده است. علیرغم اعتراضات وسیع مردم آمریکا، دولتهای تاکنونی این کشور هنوز حاضر نشدهاند که حداقل مواد غذایی ترانسژن را با برچسب مشخص نمایند. قبل از مردم جهان سوم، خود مردم آمریکا اولین قربانیان این آلودگی هستند. زیرا به دلیل قوانین حمایتکننده از دستکاری ژنتیکی و کاربرد عملی آنها، کنسرنهای شیمی- کشاورزی، تولیدات خود را عمدتاً در قارهی آمریکا و کانادا متمرکز کردهاند. امروزه نه تنها 100 درصد سویا و شلغمروغنی کشورهایی مثل آرژانتین از بذرهای ترانسژن هستند، بلکه خود ایالات متحد جزو بزرگترین تولیدکنندگان محصولات دستکاریشدهی ژنتیکی میباشد. این محصولات دستکاریشده مستقیماً وارد غذای حیوانات و انسان میشوند و از آن جا که برچسبی وجود ندارد، هیچ کس هم نمیداند که چه میخورد. در سال 1998 مسئلهی مواد غذایی دستکاری شده ژنتیکی به کمیسیون سازمان ملل که مسئول «سیاستگذاری مواد غذایی» در سطح جهانی است، محول گردید تا طی قانونی این مواد غذایی را با برچسب مشخص نماید. تحت فشار دولت آمریکا و کنسرنهای شیمی- کشاورزی، کمیسیونِ سازمان ملل متحد اعلام کرد: «برچسب یعنی تبعیض قائل شدن بین محصولات» و بدین وسیله همهی تلاشهای کشورهای اروپایی، سازمانهای سبز و دانشمندان متعهد را نقش بر آب کرد.
تصمیمگیریها در حوزهی ژنتکنولوژی در آمریکا فقط در دست یک عده دانشمند – که البته در استخدام کنسرنها هستند- و تکنوکرات است. در این کشور تصمیمگیریها در این حوزه نه در پارلمان، بلکه توسط تکنوکراتهای ارشد وزارتخانهها، یعنی قوهی اجرایی، صورت میگیرد. روندی که با هیچ یک از موازین «دموکراسی» منطبق نیست. خوشبختانه به دلیل قدرتمند بودن تفکر سبز در اروپا، پارلمان اروپا طی قانونی برچسب را برای محصولات دستکاری شدهی ژنتیکی اجباری کرده است. ولی از سوی دیگر همین پارلمان راه را برای تحقیقات و خلق محصولات ترانسژن هموار نموده است.
مردم کشورهای به اصطلاح جهان سوم قربانیان اصلی و استراتژیک این روند هستند. زیرا از یک سو به واسطهی فاسد بودن سیاستمداران، کنسرنهای عظیم جهانی از طریق رشوه و بیقانونی حاکم بر این کشورها، این محصولات را به راحتی به این کشورها صادر میکنند و از سوی دیگر با جهانی شدن سرمایه، آنها میتوانند به طور مستقیم در آن جا سرمایهگذاری نمایند. بلائی که بر سر کشورهایی مانند هند، کشورهای آمریکای لاتین و بسیاری از کشورهای دیگر آمده است.
بنیانهای تفکری این حرکت ضد طبیعت
نگرش انسان به طبیعت از زمان شروع تفکر، نگرشی ضد طبیعت بوده است. نیروهای مهارناپذیر طبیعت، مانند طوفانها، آتشفشانها، زلزله و یخبندانها همواره بر نگرش منفی انسان نسبت به طبیعت افزوده است. نیروهای مهارناپذیر طبیعت، به مفاهیمی مانند «فاجعه طبیعی» و «قهر طبیعت» زینت مییابند. انسان به تدریج خود را از طبیعت جدا میکند و به خود نه مثابهی جزئی از طبیعت بلکه به عنوان جزئی مستقل که در مقابل آن قرار دارد، مینگرد. ما این را در اسطورهها، که اولین اشکال تفکر انسانی را نشان میدهند، مشاهده میکنیم. این تفکر توسط رنه دکارت به اوج خود رسید. طبق درک مکانیکی دکارت از جهان، موجودات زنده ماشین هستند. دکارت حتا برای اثبات تئوری خود چشم یک گاو را تشریح کرد و نتیجه گرفت که چشم چیزی نیست، به جز یک ماشین کامل بینایی. بگذریم که تمام تئوریهای او راجع به نور و مرکزیت زمین در جهان توسط نیوتن رد شد، ولی او از اولین بنیانگذاران تفکری است که امروز بسیاری از دانشمندان بر اساس آن عمل میکنند: یعنی تفکر مکانیکی از زندگی. این دانشمندان که دانش خود را «دانش زندگی» (Lifescience) میخوانند، مانند دکارت موجودات زنده را به عنوان ماشین ارزیابی میکنند. از نظر این دانشمندان موجودات زنده مانند سختافزار (Hardware) هستند که از یک نرمافزار (Software) یعنی دی.ان.ای، برخوردارند. به لحاظ تئوریک و تجریدی میتوان گفت که این مقایسه اشتباه نیست. چون مثلاً میتوان در زمانی که انسان هنوز یک تودهی سلول است، بسیاری از ژنها را تغییر داد و یک بچهی «طراحی شده» خلق کرد. ولی آیا واقعاً میتوان از این طریق به نتایج مطلوب رسید؟
پاسخ قطعاً منفی است. طبق شناخت علمی انسان تا به امروز، از زمان انفجار بزرگ (Big Bang) تا کنون چیزی حدود 15 تا 18 میلیارد سال گذشته است و منظومهی شمسی که زمین یکی از سیارات آن است، عمری حدود چهارونیم تا پنج میلیارد سال دارد. طی این چهار و نیم میلیارد سال، انواع بسیار بسیار متنوعی بر روی زمین به وجود آمدهاند. انواع گوناگون نه مستقل از یکدیگر بلکه در ارتباط تنگاتنگ و ارگانیک با یکدیگر تطور یافتهاند. یعنی موجودات زنده روی زمین هم به لحاظ جسمی و هم به لحاظ ژنتیکی (به اصطلاح برنامهای) در ارتباطِ ارگانیک با دیگر موجودات زنده تکامل و رشد یافتهاند. «دانش زندگی» امروز که در دست کنسرنهاست، نمیتواند و نمیخواهد به این اصل اذعان دارد که کل طبیعت یک ارگانیسم زنده است که خود از میلیونها میلیون ارگانیسم بزرگ و کوچک تشکیل شده است و هر تغییر غیرطبیعی در این ارگانیسمها پیامدهایی فاجعهآمیز و غیرقابل محاسبهای را در برخواهد داشت. طبیعت، تنوعگراست و هستی این طبیعت در تنوعگرائی آن نهفته است. این همان اصلی است که تفکر انحصاری نمیخواهد درک کند. تفکری که چهار صدسال – از زمان دکارت – بر لیبرالیسم غرب سایه افکنده است و موجودات زندهی طبیعت را تا سطح یک ماشین تنزل میدهد و تمام تلاشش را بر این نهاده تا «کارآیی و بازدهی» این «ماشینها» را هر چه بیشتر افزایش دهد. تفکر و عمل انحصاری، نابودگر است و ارادهاش تنها و تنها معطوف به کسب سودهای نجومی و قدرت خداگونه بر انسانها و طبیعت میباشد.
|