یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

فعالان جنبش زنان
«نظم مردسالار» حاکم بر جان ما را بر هم می زنند


هژیر پلاسچی


• همین مایی که هنوز نمی توانیم به «زن» به عنوان وجودی مستقل و انسانی نگاه کنیم، و فرقی نمی کند که مرد باشیم یا زن، آری همین ما، اجزای تشکیل دهنده ی آن نظم عمومی هستیم و این "نظم" بر شانه های ما استوار است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٣ دی ۱٣٨۶ -  ۲۴ دسامبر ۲۰۰۷


کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض‌ آمیز شاهد آن است که مریم حسین خواه و جلوه جواهری ازدیگرفعالانش روانه ی زندان شده اند واین درست در زمانی است که روناک صفازاده و هانا عبدی دو یار دیگر این جنبش اجتماعی دربازداشت به سر می برند وعلاوه بر این بسیاری از فعالان کمپین با احکام سنگینی روبه رو شده اند. مریم حسین خواه و جلوه جواهری اولین فعالان جنبش زنان نیستند که به دلیل آن که جامعه یی عاری از تبعیض جنسیتی می خواهند زندانی شده اند و آخرین آنها نیز نخواهند بود.

و این همه، تنها برای این که فعالان جنبش زنان، "نظم عمومی" جامعه را بر هم زده اند، "تشویش اذهان" کرده اند، "نشر اکاذیب" نموده اندو"... . درست همان اتهاماتی که حالا دیگر به ترجیع بند کیفرخواست های صادره برای فعالان این جنبش تبدیل شده است و اگر نباشد حتمن "اقدام علیه امنیت ملی" را می نویسند که باز به تعبیری می تواند همان "اخلال در نظم عمومی" ترجمه شود.

من اما سخت اعتقاد دارم نظم عمومی نه که " نظم عمومی مردسالارانه" را باید بر هم زد و درست از همین منظر است که به دفاع از فعالان جنبش زنان می پردازم. بیایید کمی به معنای این عبارت فکر کنیم. بگذارید اسیر فضای دهشت آور دادگاه ها و کیفرخواست ها نشویم. به گمانم رازگشایی از این عبارت ما را در اصرار بر ادامه ی کاری که انجام می دهیم راسخ تر می کند.

کدامیک از ماست که از جداسازی های جنسیتی، از سهمیه بندی های جنسیتی، از قوانین زن ستیز، از حقوق پایمال شده ی زن ایرانی در راهروی دادگاه های خانواده، از هویت جنس دومی زن ایرانی در قوانین جاری، از نگاهی که نه از ورای قانون که در واقعیت هم زن را فرودست و خوار و ضعیف می داند، از تصویر زن در رسانه ای ملی و دیگر رسانه های دولتی، از نقش های زنانه یی که در کتاب های درسی و از همان کلاس اول ابتدایی به خورد کودکان داده می شود،... آگاه نباشد؟ نه! به گمان من اینها نه تازه است و نه عجیب.

اما "نظم عمومی" بر پایه ی آنچه از نامش برمی آید، باید حوزه ی بزرگتری را در بر بگیرد و به گمان من چنین است. فیلم هایی را که از ابتدای همین امسال در سینماها به اکران عمومی گذاشته شده اند مرور کنید. براستی در چند فیلم زنان هویتی انسانی دارند؟ در چند فیلم زنان حاشیه نیستند؟ حاشیه هایی جذاب که برای یاری به گیشه وارد داستان شده اند نه برای یاری به پیشبرد فیلمنامه. می بینید که چنین فیلم هایی حتا به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسند.

همین مسئله را در عرصه های گوناگون هنر و ادبیات بررسی کنید. ایمان دارم که به نتیجه ی مشابهی می رسید. من روشنفکران خوشنامی را می شناسم که اعتقاد دارند اول: زنان هیچ استعدادی در ادبیات ندارند و دوم: آن معدود زنانی هم که در این فضای مردانه توانسته اند نشانی از خود بر جای بگذارند، به پشتوانه ی جذابیت های جنسی شان بوده است. این نگاه هرچند حقیر، متاسفانه وجود دارد و از این منظر قابل درک است که مردانی بخواهند از جایگاه تاریخی خود، از جایگاهی که تاریخ بهره کشی مذکر ارزانی آنها کرده با چنین توجیهاتی دفاع کنند.

زنان در مطبوعات به خصوص در دهه ی گذشته نقشی تاثیرگذار و غیرقابل انکار داشته اند، اما همین نگاه مردسالار پنهان شده در وجود همه ی ما مانع از آن شده که بتوانند تصمیم گیرنده و تصمیم ساز بوده باشند. بیشترین پیشرفتی که برای یک زن در مطبوعات قابل تصور است، رسیدن به دبیر سرویسی آن هم تنها سرویس های اجتماعی و فرهنگی بوده است. استثنا هم البته بوده اما اینجا صحبت از قاعده است.

من روشنفکری را می شناسم که برای تعریف از زنی که شجاعت بی نظیری به خرج داده بود از او با عنوان «زن نر» یاد می کند، باور کنید این لغزش زبانی نیست! به گمان من این فهمی است که در وجود ما ریشه دوانده و وارد سلول هایمان شده است. در درک ما از هستی، «شجاعت» امری مردانه است و زنی که این امر مردانه را از خود بروز دهد باید خط و ربطی به مردان داشته باشد.

مگر همه ی اینها بخشی از ساختاری نیست که همان «نظم عمومی» را شکل می دهد؟ مگر چنین نظمی بر پایه ی چنین نخبگان و برآمده گانی بنا نشده است که به حضور بی وقفه اش ادامه می دهد؟

بگذارید پایین تر برویم. به اعماق نگاهی بیندازیم. از خانواده هایمان شروع کنیم. چرا راه دور برویم؟ بیایید دست به نقد، از خودمان شروع کنیم. خودمان را درون آیینه ببینیم و تلاش کنیم با خودمان صادق باشیم. ما، همین آدم هایی که حالا درون آیینه داریم با خودمان مرور می کنیم، تا چه اندازه آلوده مردسالاری تاریخی بوده ایم، همین مایی که هنوز نمی توانیم به «زن» به عنوان وجودی مستقل و انسانی نگاه کنیم، و فرقی نمی کند که مرد باشیم یا زن، آری همین ما، اجزای تشکیل دهنده ی آن نظم عمومی هستیم و این "نظم" بر شانه های ما استوار است. فعالان جنبش زنان اما دست به کار تغییر همین «نظم عمومی» شده اند. آنان می خواهند این نظم مردسالارانه با نظمی انسانی جایگزین کنند.

من مدت کوتاهی با مریم حسین خواه در خبرگزاری میراث فرهنگی همکار بودم. مریم هویت شفاف و زلالی است که وجودش را به نکبت های این روزگار نیالوده یا دست کم اگر گردی بر او نشسته به ناگزیر که در همین جهان زندگی کرده است، در تلاش دائم است که خود را و جهان اطرافش را رنگی دیگر بزند. اینها را حالا که مریم در زندان است نمی گویم. من عادت به این بندبازی های مهوع ندارم اما حالا که مریم زندانی شده است، فرصتی است تا اینها گفته شود.

همکاری با مریم درست به همین دلیل برای من مفید بود. من مردسالاری پنهان در وجودم را که به عبث گمان می کردم با آن وداع کرده ام در آیینه ی وجود مریم دیدم و فهمیدم که این مبارزه تمامی ندارد. ریشه های تاریخی بهره کشی و اسبتداد و مردسالاری چنان در وجود ما ریشه دوانده که اگر هوشیار نباشیم خودش را بروز می دهد. در آن دوران همکاری قرار نانوشته یی با مریم داشتیم. ما سعی می کردیم ادبیات همدیگر را اصلاح کنیم. هر گاه که یکی از ما کلمه یی به کار می برد که متعلق به ادبیات مردسالار بود آن دیگری بلافاصله تذکر می داد. مچ مردسالاری من بیشتر و مچ مردسالاری مریم کمتر اما باز می شد. هنوز هم وقتی حتا در تنهایی مطلق کلمه یی به کار می برم و به ناگه می فهمم که از ادبیاتی مردسالارانه استفاده کرده ام، بلافاصله به خودم تذکر می دهم. و به همین دلیل بر ادعایی که در این مطلب داشته ام پافشاری می کنم. مریم توانست در همان چند ماهی که با هم همکار بودیم «نظم» حاکم بر جان من را بر هم بزند و چنین است که فعالان جنبش زنان شبانه روز مشغول بر هم زدن نظم عمومی اند. در محیط کار و خیابان ها، در خانه ها. حالا من لااقل می توانم رفتار حاکمان یا حافظان این نظم عمومی را درک کنم اما به دلیل آن چیزی که مریم و مریم های جنبش زنان به من آموخته اند این سوی بازی را برای ایستادن انتخاب می کنم. من در کنار مریم ایستاده ام و در سر هوای بر هم زدن "این نظم عمومی" را دارم.

منبع: سایت تغییر برای برابری


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست