پیشگفتاری بر فلسفه ی عملگرا و مرگ
لوتس فن وردر
- مترجم: سهراب مختاری
•
مسئله ی مرگ یک مسئله ی بنیادین در فلسفه ی عمل است. "فلسفه¬ای که به مسئله ی مرگ نمی¬پردازد را نمی¬توان فلسفه ی عمل نامید. چنین فلسفه¬ای در معنای بد کلمه مجرد است."* هیچ کس پس از مرگ برنگشته است. مرگ هیچ کس برای او به یک موضوع تجربی بدل نخواهد شد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
٣ دی ۱٣٨۶ -
۲۴ دسامبر ۲۰۰۷
"آن چه نویسنده مینویسد بجای میماند." (یک مثل آلمانی)
"آن چیزی بجای میماند که نوشته میشود." (یک مثل آلمانی)
"جایی که انسان مینویسد، مرگ نیست. و جایی که مرگ باشد، انسان نیست." (اپیکور)
مسئلهی مرگ یک مسئلهی بنیادین در فلسفهی عمل است. "فلسفهای که به مسئلهی مرگ نمیپردازد را نمیتوان فلسفهی عمل نامید. چنین فلسفهای در معنای بد کلمه مجرد است." * هیچ کس پس از مرگ برنگشته است. مرگ هیچ کس برای او به یک موضوع تجربی بدل نخواهد شد. اما آنهایی نیز که شناخت مرگ را غیرممکن میدانند دارای یک "فلسفهی طبیعی" هستند که به آنها زندگی و مرگ را توضیح میدهد، که البته در زندگی روزانه منعکس نمیشود. شناخت ما از مرگ اکثراً گنگ و توام با پیشداوری است. کار فلسفهی عملگرا آگاه کردن هرکس از تصوراتش دربارهی مرگ است و با تمرین های گوناگون باید آفرینش "فلسفهی مرگ" برای هر فرد ممکن شود. طوری که واقعیت مرگ به زندگی او محتوی، هدف و اراده بدهد. آن کس که برای خود یک "فلسفهی مرگ" نمیآفریند و آن را در زندگی روزانه به کار نمیگیرد، در چرخهای از خرافات، باورهای خام یا تصوراتی بی دلیل رنج آور باقی خواهد ماند. مهمترین وسیله برای آفرینش "فلسفهی مرگ"، نوشتن دربارهی مرگ است. هنگام نوشتن فلسفی، مرگ که موضوعی مشابه با موضوعات عام نیست، به موضوع فکری فرد تبدیل میشود. نوشتن فلسفی شامل اندیشهی اساطیری، شاعرانه، اوتوبیوگرافیک و فلسفی است. اما هنگام نوشتن ممکن است مرگ در اندیشهی شخصی فرد به صورت یک عنصر از کل هستی ظاهر شود. فلسفههایی که در تاریخ فلسفه دربارهی مرگ خلق شدهاند میتوانند نویسنده را به یک شکل ویژه، متداول یا متافیزیکی از مرگ راهنمایی کنند. پروسهی نوشتن و رابطهای که با نتایج مکتوب آن برقرار میشود، به این امر خواهد انجامید که مرگ در کلام بیان میشود و وحشت "طبیعی" خود را از دست می دهد. نوشتههایی که به مرگ میپردازند و منتشر میشوند، در حافظهی مخاطبین حک خواهند شد. نویسنده توسط چنین نوشتههایی تبدیل به بخشی از یک کتابخانه میشود. "انسانها میمیرند، شهرها نابود میشوند و دولتها از هم میپاشند. اما کتابخانه همهی معناها را جمع میکند و در خود نگاه میدارد." ** یک مثل مردمی میگوید: " آنکه مینویسد، میماند." یا "آن چه بجای میماند، چیزی است که شاعران میسرایند." نوشتن دربارهی مرگ میتواند موجب خلق آثاری شود که تا آخرالزمان خواندنی هستنند. به ویژه اندیشیدن شاعرانه دربارهی مرگ میتواند به کلامی دست یابد که تا انتهای نابودی نامیراست. اندیشه با تأمل در مرگ به شعر تبدیل میشود. فراموش شدن پوچی در نوشتار فلسفی دربارهی مرگ سرشار کردن این پوچی از معناهای جدید فلسفی است. آرامشی که نوشتن دربارهی مرگ به نویسنده می بخشد، او را برای برخورد آگاهانه و مصمم با پوچی و پوستهی دیالکتیکی آن و هرچیزی که هنگام نوشتن تجربه میشود، آماده میکند. کسی که به نوشتن فلسفی دربارهی مرگ میپردازد، اگر بیاموزد که نباید خودش را مهم بداند، هنگام نوشتن به یک قهرمان تبدیل خواهد شد. او فقط به وسیلهی نیروی نوشتن میتواند برابر مرگ بایستد. با این آگاهی که مرگ او را روزی از نوشتن بازخواهد داشت. اما نمیتواند نوشتههای او را از بین ببرد. فلسفیدن دربارهی " شهامت مردن" زمانی اصالت دارد که بداند فقط مرگ میتواند مرگ را نابود کند. شهامت مردن نوشته را مثل بطری حامل یک پیام با این امید که زمانی به دست کسی خواهد رسید، به دریای نوشتهها میسپارد. آخرین گیرندهی همهی متون فلسفی دربارهی مرگ زندگیی است که هنوز سرانجام بشر برایش روشن نشده است. هیچ کس نمیداند خارج از محدودهای که میتوان دربارهاش فکر کرد و نوشت چه چیزی وجود دارد. اما نوشتار فلسفی از بلندای نگاه خدایان نوشته میشود. زندگیی که به روال معمول مانند فروشد و برآمد ستارگان پایان نمییابد و به گونهای میتواند متون فلسفی را بر فراز پایان همهی اجسام حفظ کند، آنها را از بین نخواهد برد. هنگام نوشتن شاید بفهمیم آخرین ترس اصلاً ترس نیست. اگر انسان تا آخرین لحظهی زندگیش بنویسد حتی مرگ نیز جای خود را در کلام پیدا خواهد کرد. با نوشتن به هر ترتیب چیز جدیدی را خواهیم شناخت که از جلد پوچی بیرون می آید و در اکثر نوشتهها به جلد کل درمیآید. از این منظر مرگ محرک فلسفیدن نوشتاری و کار فلسفی است. مرگ منکر هیچ کس که مینویسد نیست. او فقط آنهایی را که هیچ ننوشتهاند انکار میکند. نوشتن دربارهی مرگ به آگاهی از تلاشی و نیستی میانجامد. فکر به نجات از مرگ تا آخرین لحظه در نوشتن دربارهی آن وجود دارد. اینجا حرف اپیکور صادق است öi "جایی که انسان مینویسد مرگ نیست، و جایی که مرگ است انسان نیست." نویسندگان در نوشتههای خویش قهرمانانی هستند در راه هر آن چیزی که هنوز نیستی آن را نربوده است. این امر مفید است که نوشتن دربارهی مرگ قبل از هرچیز به مسئلهی ترس بپردازد. "ترس برای بیرون راندن انسانها از درون زندگی روزمره ضروری است." *** سورن کییرکهگارد ترس به موقع از مرگ را ستایش میکند: "کسی که ترسیدن را آموخت رقصان به فراسوی خواهد رفت، هنگامی که آهنگ ترس فناپذیری برمیخیزد و دانشآموزان آن فهم و شهامت خود را میبازند." ****
www.sohrabmokhtari.com
یادداشت ها:
* ٣ .S ,۱۹۷۹ Darmstadt ,Philosophie der in Todes des Problem Das :chererS .G
** .f ۱٣۷۱ .S ,۲ .Bd , ۱۹۵۹ Frankfurt ,Hoffnung Prinzip Das :Bloch Ernst
*** ۶۹ .S ,۱۹۷٨ Köln .Existezphilosophie :Bollnow .F .O
**** .f ۱۶۲ .S ,V .Bd , ۱۹۵۵ Düsseldorf .Weke :erkegaardiK .S
این نوشته ترجمهی مقدمهی لوتس فن وردر بر کتاب جالب او با عنوان Ängstige Dich nicht – schreibe! است. لوتس فن وردر نویسندهی کتاب های بسیار جالبی در زمینه های فلسفه و نوشتن خلاق است. او استاد دانشگاه نیز بوده و در دانشگاه های مختلف آلمان در رشته های فلسفه و نوشتن خلاق تدریس کرده است. م.
برای اطلاعات بیشتر دربارهی نویسنده و آثار او رجوع شود به سایت شخصی لوتس فون وردر : www.lutz-von-werder.de
|