یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اثراث و پیامدهای دسته گل تازه حاکمان:
کمپینی داغ یا کاملا یخ؟!


فرهاد جعفری


• گمان می‌کنم مصالح دموکراتیک‌مان ایجاب می‌کند اولا) از «حق انتخاب‌شدن» خود بهره‌ی کامل بگیریم و ثانیا) چنانچه حاکمان با رفتار صحیح خود در «موضوع تائید صلاحیت‌ها» حسن‌نیت خود را نشان‌مان دادند، آنگاه از «حق انتخاب‌کردن» خود نیز بهره‌ی تمام و حداکثری ببریم (وگر نه، همچنان به راهبرد عدم‌مشارکت پای‌بند باشیم)؛ گمانه‌زنی‌ام از «رفتاری که به احتمال بسیار، پاره‌ی تحول‌خواه جامعه‌ی ایرانی نسبت به کمپین ۲۴ اسفند از خود نشان خواهد داد» این است که «با وضع فعلی، رای‌گیری/ انتخاباتی کاملا یخ در پیش داریم»! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۵ دی ۱٣٨۶ -  ۱۵ ژانويه ۲۰۰٨


برای پاسخ دادن به این پرسش که «کمپین ۲۴ اسفند از حیث میزان مشارکت ایرانیان، احتمالآ چگونه کمپینی خواهد بود؟!» به طرح مقدماتی نیازمندم.

● به عنوان یک تحلیلگر، و به مثابه یک منتقد مسالمت‌جوی ساخت حاکم [که «صندوق‌های رای» و «حوزه‌های انتخاباتی» را میدان خوبی برای بازی با حاکمان و پیشبرد اهداف دموکراتیک جامعه‌ی ایرانی می‌داند؛ حال گاه با مشارکت و گاه با عدم‌مشارکت] از فاصله‌ی «پس از رای‌گیری دوره‌ی هفتم ریاست‌جمهوری» تا «هنگام رای‌گیری انتخابات دومین دوره‌ی شوراهای شهر و روستا» (۱٣۷۶تا ۱٣٨۲) «افکار عمومی‌ایرانیان» را از خود «محافظه‌کار‌تر» می‌یافتم.

به‌این معنی که:
در حالی که معتقد بودم «شهروندان دموکراسی‌خواه و برابری‌طلب» نمی‌بایست در رای‌گیری‌ها شرکت کنند؛ اما آنان بر خلاف مصالح دموکراتیک خود (به گمان و برآورد من البته) در رای‌گیری‌هایی که به دومین دوره‌ی انتخابات شوراها منتهی شد (هر چند که در یک منحنی سراشیب و نزولی) پیوسته شرکت می‌کردند و رای خود را به نقع اصلاح‌طلبان حکومتی، به صندوق می‌انداختند.

اما:
در «دومین دوره‌ی انتخابات شوراها»؛ وقتی بر خلاف نمایش‌های تلویزیونی و پروپاگانداهای تبلیغاتی، نهایتا معلوم شد که به طور میانگین فقط ۱۵درصد رای‌دهندگان تهرانی و مراکز استان‌ها در آن شرکت کرده‌اند (و معلوم شد که «نخستین انتخابات به مثابه انتخابات در دو دهه‌ی اخیر» در مرکز سیاسی کشور، با یک «شکست مطلق» روبرو شده است) برای نخستین بار، رفتار عموم ‌ایرانیان را با آنچه به ارزیابی من «رفتار درست» بود، «منطبق» می‌دیدم.
چنین انطباقی که ‌یک وجه آن «تحلیل شخصی من از مصالح دموکراتیک‌مان» و وجه دیگرش «رفتار شهروندان ایرانی در قبال آن انتخابات و رای‌گیری‌های متعاقب آن» بود، اگرچه با فراز و نشیب‌هایی اندک؛ اما تا «رویداد خجسته‌ی سوم تیر» (که به بالا آمدن «راست مذهبی اصولگرا» منتهی شد) ادامه‌یافت (۱٣٨۲ تا ۱٣٨۴).

و اکنون:
که گمان می‌کنم مصالح دموکراتیک‌مان ایجاب می‌کند اولا) از «حق انتخاب‌شدن» خود بهره‌ی کامل بگیریم و ثانیا) چنانچه حاکمان با رفتار صحیح خود در «موضوع تائید صلاحیت‌ها» حسن‌نیت خود را نشان‌مان دادند، آنگاه از «حق انتخاب‌کردن» خود نیز بهره‌ی تمام و حداکثری ببریم (وگر نه، همچنان به راهبرد عدم‌مشارکت پای‌بند باشیم)؛ گمانه‌زنی‌ام از «رفتاری که به احتمال بسیار، پاره‌ی تحول‌خواه جامعه‌ی ایرانی نسبت به کمپین ۲۴ اسفند از خود نشان خواهد داد» این است که «با وضع فعلی، رای‌گیری/ انتخاباتی کاملا یخ در پیش داریم»!

بدین‌ترتیب:
به نحو غریبی که از تحلیل «انگیزه»ی آن عاجزم (نه البته از دلایل اش. که کاملا پیدا و مشخص است) «رفتار افکار عمومی‌ایرانیان تحول‌خواه» را از خود «رادیکال‌تر» حس می‌کنم و می‌بینیم. به گونه‌ای که گویا با «یک جامعه‌ی کاملا قطع امید کرده» روبرویم.

از آنچه پیشتر گفتم؛ مایلم نتیجه بگیرم که:
۱) در فاصله‌ی سال‌های ۱٣۷۶ تا ۱٣٨۲؛ «امید جامعه‌ی تحول‌خواه ‌ایرانی» به اصلاح ساخت سیاسی از طریق محتوای صندوق رای، به مراتب بیش از «امید شخصی من» به چنین فرایندی بوده است (جامعه: محافظه‌کار/ من: رادیکال).
۲) در فاصله‌ی سال‌های ۱٣٨۲ تا ۱٣٨۴؛ «امید جامعه‌ی تحول‌خواه ‌ایرانی» به اصلاح ساخت سیاسی در همان سطحی بوده است که من به آن امیدوار بوده‌ام (جامعه و من، هر دو به‌یک نسبت رادیکال و تقریبا ناامید بوده ایم).
٣) در فاصله‌ی سال ۱٣٨۴ تاکنون؛ «امید جامعه‌ی تحول‌خواه ‌ایرانی به اصلاح ساخت سیاسی از طریق محتوای صندوق رای» به مراتب کمتر از «امید شخصی من» به چنین فرایندی‌ست (جامعه: رادیکال/ من: محافظه‌کار)

پیش از نتیجه گیری نهایی؛ بگذارید اعتراف کنم که:
مانند تقریبآ هر فعال فکری دیگر؛ تا مدت‌ها بر این تصور اشتباه و خوخواهانه بودم که «این منم که همیشه تصمیم درست را تشخیص می‌دهم» و بر این باور بودم که «این جامعه است که اغلب، تصمیم‌های غلط می‌گیرد»!
اما دو سال پیش و در پی دقت بیشتر در رفتارهای سیاسی جامعه (و همانگونه که دلایل و نشانه‌های آن را در یادداشتی تحت عنوان «هوشمندی ایرانی» در همان دو سال پیش و در همین گویا نیوز نوشتم) دریافتم که تقریبا در تمام موارد: «جمع در جامعیت اش؛ تصمیم درست‌تری اتخاذ می‌کند تا فرد در فردیت اش» (که راز روند تکاملی و رو به جلوی جوامع نیز در همین جا نهفته است).

نتیجه‌ی نهایی که می‌خواهم بگیرم این است که به برآورد من:
گویا هیچیک از علائم مثبتی که حاکمان تاکنون ارسال کرده‌اند؛ نتوانسته است تغییر محسوس و قابل لمسی در «تصمیم عموم تحول‌خواهان ایرانی» بگذارد به نحوی که آنان را به مشارکت در کمپین پیش رو ترغیب کند. شاید به ‌این دلیل که علائم ارسالی یا «به حد کافی واضح نبوده‌اند» و یا «به حد کافی توسط ایرانیان مثبت تشخیص داده نشده‌اند» یا مطابق برآورد آنان «تضمینی درباره‌ی حسن‌نیت حاکمان» در خصوص کیفیت دموکراتیک رای‌گیری/انتخابات پیش رو وجود ندارد.
از این رو و به برآورد من (و اگر به راستی مایل به برگزاری انتخاباتی به مثابه انتخابات هستند):
حاکمان ایران؛ تنها کمتر از دو ماه فرصت دارند که «علایم آشکارتر، اساسی‌تر و تضمین شده‌تری از آمادگی خود برای تن دادن به مطالبات حقوقی و دموکراتیک ایرانیان» به سمت افکار عمومی ‌ارسال کنند. وگرنه؛ آن‌گونه که باد می‌آید و شاخه می‌جنبد «کمپین ۲۴ اسفند» فرجام ناامیدکننده‌ای برای «روند صندوق رای» خواهد بود که ‌ایرانیان به منظور دستیابی به آرمان‌های دموکراتیک خود، برای مدت‌ها به آن امید بسته بودند.
در جهت «فهم دقیق از وضع موجود» و «رصد رفتار احتمالی ایرانیان در کمپین ۲۴ اسفند»؛ حاکمان تنها به «محتوای رسانه‌های رسمی» خود (از روزنامه‌ها گرفته تا رادیو تلویزیون) و رفتار «الیت حکومتی وابسته به خود» دلخوش نباشند!
بلکه به عنوان یکی از «دقیق‌ترین و واقع نماترین محتواها» و «قابل استنادترین شواهد»؛ لطفا سری به ده‌ها هزار «وبلاگ جوانان ایرانی» به عنوان فراگیرترین نسلی که «طرف اصلی کمپین ۲۴ اسفند» خواهد بود سر بزنند (به طور رندوم؛ یکصد وبلاگ فارسی را انتخاب کنند. نخست ببیند که از میان این یکصد وبلاک؛ چه تعدادشان سیاسی‌ست. سپس محتوای یک ماهه‌ی اخیر تمامی‌ یکصدتای‌شان را «کپی» و در یک صفحه «ورد»ی پیست کنند. آنوقت با یک جستجوی ساده در مورد کلماتی مثل «انتخابات/ رای‌گیری/ مجلس/هشتم/۲۴ اسفند»؛ ببینند که محتوای آنان تا چه میزان به اساسی‌ترین مسئله‌ی کشور در دو ماه‌ آینده، به نحوی از انحاء مربوط است).

● باید بگویم که:
من به طور روزانه و به منظور «شناخت مطالبات فعلی ایرانیان» یا «تحلیل و پیش‌بینی رفتار احتمالی جامعه‌ی ایرانی» یا «شناسایی درک و داوری آنان از وضع موجود»، خواننده‌ی چنین وبلاگ‌هایی هستم و با اطمینان بالایی می‌توانم بگویم که «ظرف شش ماه اخیر» و «به نحوی فزاینده»:
۱/ قریب به هشتاد درصد «وبلاگ‌های سیاسی» مشهور و غیرمشهور (فارغ از موافق یا مخالف بودن‌شان با وضع موجود) متوقف شده‌اند و اکنون بسیار اندکند وبلاگ‌هایی که نویسندگان‌شان، رویدادهای سیاسی کشور را تعقیب می‌کنند و به تحلیل آن (چه مثبت و چه منفی) علاقه نشان می‌دهند.
۲/ در رویداد مورد اشاره در بالا؛ سهم «وبلاگ‌های طرفدار اصلاح‌طلبان حکومتی» به مراتب بیشتر از «رفورمیست‌های غیرحکومتی رادیکال و محافظه‌کار» بوده است. به ‌این معنی که نزدیکترین لایه از جوانان ایرانی به ساخت سیاسی، به نفع لایه‌های رادیکال‌تر که منتقد یا مخالف ساخت حاکم هستند، از صحنه‌ی بازی کناره گرفته‌اند.
٣/ حتی در میان «وبلاگ‌های اجتماعی»؛ گرایش به «شخصی‌نگاری و روزنگاری‌های خالی از محتوا» روند شتابناک و فزاینده‌تری دارد و این دست از بلاگرها نیز، گویی حساسیت خود به معضلات و بحران‌های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را از دست داده‌اند (که ‌این، خود نیز می‌تواند برای حاکمان نگران کننده باشد).
۴/ آنچه از وبلاگ‌ها هم که پس از غربالگری بالا باقی ‌مانده‌اند؛ جملگی متعلق به روزنامه‌نگاران و نویسندگانی‌ست که به سبب اقتضای حرفه‌ی خود، همچنان در زمینه‌های مورد بحث مشغول نوشتن هستند (و البته با تمایل بسیار کمی‌ برای به‌روز کردن مطالب خود و اغلب، برای تجدید انتشار مطالب‌شان در رسانه‌های کاغذی در فضای مجازی!).
فقط «یک هفته گشت و گذار در فضای مجازی» کافی‌ست تا هر گردشگری را به‌این نتیجه برساند که:
اگر بلاگرها را بتوان «مابه ازای اجتماعی خودشان» و نسل سوم ایرانی را «طرف اصلی و فراگیر کمپین ۲۴ اسفند» به شمار آورد (که به گمانم هست و باید که چنین کرد) سکوت، بی تفاوتی و بی انگیزه‌گی بلاگرها، در شرایطی که فقط دو ماه به برگزاری «کمپین ۲۴ اسفند» باقی‌مانده است؛ دارای یک «معادل اجتماعی»ست که منطقآ به معنی «یکی از یخ‌ترین رای‌گیری/انتخابات‌های یک دهه‌ی اخیر» خواهد بود.
آن دسته از حاکمانی که به اهمیت «افکار عمومی‌ و جهت گیری‌هایش» واقف اند؛ وقتی بیشتر به فکر فرو خواهند رفت که علاوه بر اقدام بالا، به مقایسه‌ی سطح و حجم مطالب انتشار یافته در آستانه‌ی «رای‌گیری سوم تیر» (چه از سوی بلاگرهای موافق و چه مخالف مشارکت) با وضع فعلی هم بپردازند. و از میزان «مشارکت‌کنندگان واقعی در رای‌گیری سوم تیر» (به رغم گرمای نسبی فضای مجازی در خصوص آن رویداد، اگر چه عمدتآ در مخالفت با راهبرد مشارکت بودند) رقم احتمالی مشارکت‌کنندگان در رویداد پیش رو را که این روزها «در فضای مجازی کمترین انعکاسی ندارد» حدس بزنند!

● تا همین جا، حاکمان از روی «میزان تمایل نخبگان خودی» (اعم از اصلاح‌طلب حکومتی و اصولگرای حکومتی) برای ثبت‌نام نامزدی مجلس هشتم نیز، می‌توانند قراین و اماراتی دریافت کنند که موید ادعای نگارنده باشد (در روز نخست؛ در شهری چون مشهد، فقط ۴ نفر ثبت‌نام کردند. که‌ یکی‌شان هم یک نماینده‌ی فعلی مجلس بود!/ این خبر روزنامه خراسان را هم بخوانید: تا صبح روز پنجم فقط ۲٨ نفر در استان خراسان رضوی ثبت نام کرده اند، از این تعداد فقط ۷ نفر از مشهد بوده و در سه شهر تربت حیدریه، خواف و کاشمر هیچکس ثبت نام نکرده است! / همچنان که: اغلب چهره‌های بانفوذ و برجسته‌ی دو جریان رسمی‌ حکومتی نیز، کماکان درگیرودار دعوت از چهره‌های جناح متبوع خود برای ثبت‌نام و تقریبا تمام‌شان، در حال گله‌گذاری از موضوع «امتناع اعضای جریان متبوع خود از نام نویسی» هستند!)
با این حال عوامل دیگری هم هستند که به «هرچه بیشتر سرد شدن کمپین ۲۴ اسفند» کمک شایانی می‌کنند. گرچه که؛ نه به ‌اندازه‌ی عامل مورد بحث در بالا!

● موضوع دیگری که «فعلا» و «در مرحله‌ی ثبت‌نام» عوارض خود را نشان داده؛ موضوع «برخورداری از مدرک فوق‌لیسانس» برای ثبت‌نام است. که در اصل به منظور «گذاشتن‌ مانعی جدی بر سر راه غیرخودی‌ها» طراحی شده است (مگر کدام «غیرخودی» در دو دهه‌ی گذشته توانسته است به سطحی بالاتر از کارشناسی ارتقاء منزلت دهد؟! آن عده هم که به نسبت جمعیت پر شمار غیرخودی‌ها، رقم بسیار بسیار کوچکی را تشکیل می‌دهند؛ اغلب‌شان در رشته‌هایی موفق به ادامه‌ی تحصیل شده‌اند که اقتضای حرفه‌ای آنها، تحرک سیاسی نیست)
در هر حال «تدبیر/‌مانع» مزبور؛ موجب شده است که «شمار بسیاری از خودی‌ها» را نیز با گرفت و گیر و مشکل مواجه کند! (که به طور مسلم؛ عوارض منفی خود را در «مرحله‌ی رای‌ریزی» هم نشان خواهد داد. چرا که در «بسیاری از خودی‌های غیرکارشناس ارشد!» نیز، نوعی «احساس طردشدگی» پدید آورده است که طبیعتا در میزان مشارکت خود، خانواده و اطرافیان‌شان هم، نقش مهمی‌ایفا خواهد کرد)
موضوع و ‌مانع دیگر «ممنوعیت انتشار و نصب پوستر تبلیغاتی توسط نامزدها»ست. که چنین تدبیری هم توسط نمایندگان مجلس هفتم اندیشیده شد تا ‌مانع دیگری بر سر راه «اندک غیر خودی‌های کارشناس ارشدِ مستقل فاقدِ توانایی مالی‌ که احتمالا تائید صلاحیت خواهند شد» (و در واقع همه‌ی رقبای احتمالی خود) قرار گیرد.
که ‌یا آنان را از تصمیم به ثبت‌نام باز دارد یا اگر باز نداشت و حتی به تائید صلاحیت‌شان منتهی شد؛ آنان را از «ارزان‌ترین ابزار تبلیغاتی» و در نتیجه از «توان رقابت با خودی‌های کارشناس ارشد مرفه و برخوردار» محروم کند!
[آیا جالب نیست که شما: اولا) باید تا حد امکان خودی باشید/ که غیر خودی‌ها نیستند؛ ثانیا) باید کارشناس ارشد باشید/ که اغلب غیرخودی‌ها نیستند؛ ثالثا) باید سابقه‌ی ۵ سال مدیریت داشته باشید/ که اغلب غیرخودی‌ها ندارند؛ رابعا) باید توانایی مالی بالایی برای کارزار تبلیغاتی داشته باشید/که اغلب غیرخودی‌ها ندارند؟!].

●  اما این همه‌ی ماجرا نیست. بیشتر ما از موضوع «نابرابری جنسیتی در تحصیلات تکمیلی، تا همین چهار پنج سال پیش» باخبریم و می‌دانیم که زنان سرزمین‌مان، ظلم مضاعفی را متحمل شده و می‌شوند. هم به این لحاظ که «به صرف زن بودن»شان؛ عمده ی آنان در میان «ما غیر خودی ها» می گنجند و هم از این بابت که بنا به دلایل فرهنگی، تا همین چهار دهه‌ی پیش از فرصت تحصیل و پیشرفت اجتماعی محروم بودند و به رغم آن که وقوع انقلاب چنین حوزه ای را به روی آنان گشوده‌تر کرد، با این حال آنان را از ادامه‌ی تحصیلات در مقاطع بالاتر از کارشناسی باز می‌داشت. آنچنان که (مگر در حوزه‌ی حرفه‌ی پزشکی) نادرند زنانی که دارای مدرک کارشناسی ارشد و نادرترند آنان که مدرک دکترا داشته باشند.
و به گمانم به عدد انگشت های دو دست هم نرسند «زنان خودی کارشناس ارشد» یا «زنان خودی کارشناس با سابقه ۵ سال مدیریت»!
می شود نتیجه گرفت که:
نتیجه‌ی طبیعی «وضع کوته‌بینانه‌ و خودخواهانه‌ی چنان شرط بازدارنده‌ای برای نامزدی انتخابات مجلس»؛ تاثیر منفی‌تر و دردناک‌تر خود را در میان زنان سرزمین‌مان به نمایش گذاشته و سبب شده است که در سه روز نخست ثبت‌نام مجلس هشتم، میزان مشارکت زنان «فقط یکصدم مردان» باشد!
به این ترتیب:
پیشاپیش روشن است که کمپین ۲۴ اسفند «از حیث جنسیت کاندیداها» به «کمپینی کاملا مردانه» مبدل خواهد شد. اما بدیهی ست که چنین وضعیتی؛ کمپین مزبور را «از حیث جنسیت مشارکت‌کنندگان در هنگام رای‌ریزی» هم، تا حد بسیار زیادی مردانه خواهد کرد و بیشتر زنان را ترغیب خواهد نمود که در روز ۲۴ اسفند، ترجیحآ در خانه بمانند!

● با این حال که سه موضوع مورد اشاره در دو بند قبل، از جمله عواملی هستند که به سردی و رخوت  بی‌سابقه‌ی فضای انتخاباتی دامن زده‌اند؛ اما نگارنده کماکان سهم بیشتر و عمده‌تر را به «تلقی و ارزیابی افکار عمومی ‌از کیفیت کمپین ۲۴ اسفند» نسبت می‌دهد و معتقد است که چنین واقعیتی؛ نشانه‌ی «عمیق شدن بیش از پیش شکاف دولت_ملت» است.
به نحوی که:
اگر حاکمان در فرصت بسیار کمی‌ که دارند «علائم واضح‌تر، ارزشمند‌تر و تضمین شده‌تر»ی برای جامعه‌ی تحول‌خواه ‌ایرانی ارسال نکنند [که‌این روزها، نسبت به قبل، دلایل بیشتری هم برای عدم‌مشارکت دارد: از جمله تورم افسارگسیخته‌ای که در روزهای آینده و با نزدیک شدن ایام نوروز و به روال معمول، افسارگسیخته‌تر هم خواهد شد؛ و یا اجرای طرح‌های ناراضی ساز اجتماعی؛ و یا حتی همین بی کفایتی‌های اخیر در تامین گرمای ایرانیان] آنگاه با «سردترین‌ترین تجربه‌ی انتخاباتی خود در طول ۲ دهه‌ی گذشته» روبرو خواهند شد.

● متاسفانه، در ذیل گزارش اخیر برآورد اطلاعاتی امریکا و تقویت این احتمال که ‌ایالات‌متحده قصد دارد تا نزدیکی بیشتر با ایران را تجربه کند؛ نشانه‌هایی از «غرور» و «احساس بی‌نیازی به افکارعمومی» مجددآ در اظهارات مسئولین ایرانی بازتاب پیدا کرده است که می‌تواند آنان را در شناسایی مسیر درست و خردمندانه‌ای که در جهت «آشتی ملی» باید طی کنند، به اشتباه ‌انداخته و آنان را از «همگرایی و همسویی با مطالبات ملی ایرانیان» و «ایفای تعهدات حقوقی حاکمان نسبت به شهروندان» باز دارد.
از این رو؛ باید کوشید و این نکته را به ‌یاد حاکمان انداخت که:
این «ما» مردمانیم که با آراء‌مان، اندازه‌ی «مقبولیت» و «حقانیت» شما را آشکار می‌کنیم. پس اگر ایالات متحده پس می‌کشد یا پیش می‌آید و دست دوستی دراز می‌کند، نه از آن روست که از شما و قدرت هولناک‌تان بیمناک است؛ بلکه بیشتر از آن روست که «ما مردمان» را در کنارتان می‌بینید یا نمی‌بیند. این یادتان باشد!

● یک مطلب تکمیلی:
هیچ می‌دانستید طبق مقررات فعلی و اخیرآ وضع شده تقریبا «از هر یکصد ایرانی؛ فقط یک نفر از حق انتخاب‌شدن برخوردار است»؟! و هیچ به این موضوع فکر کرده اید که وقتی از هر ۱۰۰ نفر، ۹۹ ایرانی از «حق انتخاب شدن» محروم شده باشند؛ این «احساس محرومیت و نابرابری تازه» چه تاثیر تخریبی‌ی تصاعدی و تشدیدشونده ای در یکایک آن ۹۹ نفر و اطرافیان شان دارد؟! (هر چند که تا حالا «خودی» هم بوده باشند؟!).
وقتی «به هر بهانه‌ی ممکن» و «به منظور هر هدف خرد و شخصی»؛ تصمیم‌گیران یک نظام سیاسی، کار «خودی_غیرخودی کردن شهروندان»شان را در پیش بگیرند و دائمآ نیز قلمرو آن را توسعه دهند (به نحوی که امروز در آستانه‌ی کمپین ۲۴ اسفند، دامان «بسیاری از خودی‌ها» را نیز گرفته و آنان را از جهت سطح تحصیلات غیرخودی کرده است!) نتیجه از پیش کاملا معلوم است. حتی به نظرسنجی هم نیازی نیست و حتی از «بمباران تبلیغاتی رسانه‌ای» هم کاری در این زمینه بر نخواهد آمد که بتواند بر «وضع یک نابرابری تازه و پیامدهایش» سرپوش بگذارد.
[گاهی حقیقتآ خود را با این پرسش مواجه می‌بینیم که: تکلیف «ما» چیست؟! آیا باید اشتباهات حاکمان را به ایشان گوشزد کنیم؟! یا در جهت یک رقابت سیاسی معطوف به برد یکطرفه، باید بگذاریم بیشتر اشتباه کنند؟! باید منتظر به بار نشستن اشتباهات آنان به نفع «ما» بود؛ یا باید مانع اشتباه آنان شد، حتی اگر ظاهرآ و موقتآ به زیان «ما» باشد؟! آیا باید اشتباهات حاکمان را متذکر شویم هر چند که تنبیه مان کنند؛ یا باید بگذاریم هر چه بیش از پیش، در دامی گرفتار شوند که به گمان خودشان «برای ما» تنیده اند، اما خود آنان را دربند می‌کند؟! / ملامت ام نکنید. می دانم که پرسش‌های مضحکی‌ست. وقتی که آنان، خود را از هرگونه اشتباه انسانی مبرا می‌دانند!]
برای اطلاع «نسبی و اجمالی و تا حدودی تخمینی» از شمار ایرانیانی که با توجه به قوانین جدید انتخاباتی، از امکان نامزدی و «استفاده از حق قانونی انتخاب شدن» محروم شده اند؛ لطفا لینک زیر را پی بگیرید و یک نوشته‌ی آماری در این زمینه را مطالعه نمائید:

www.goftamgoft.com

منبع : وب‌سایت گفتمگفت                   www.goftamgoft.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست