اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱ بهمن ۱٣٨۶ -
۲۱ ژانويه ۲۰۰٨
ماجرای تحریکات قایق های سپاه پاسداران علیه ناوهای امریکایی مستقر در تنگه ی هرمز، موضوعی است که به گمان من به سادگی نمی بایست از کنار آن گذشت. مدت زیادی از حضور نیروهای دریایی امریکا و باقی اعضای ناتو در خلیج فارس و به ویژه تنگه ی هرمز می گذرد، جمهوری اسلامی در آبهای خود اقدام به مانورهای بیشمار نظامی به قصد نمایش قدرت کرده است، فرستادن پیامی تهدید گونه با مضمونِ «شما در فرصت کوتاهی منفجر خواهید شد»، قدم گذاشتن در مرحله ی نوینی از تنش آفرینی و جننگ افروزی است که عامدانه توسط سپاهیان رژیم صورت می گیرد. اما فرای سیاست های جنگ افروزانه ی سپاه پاسداران و تمایل این نیرو به بروز درگیری محدود با امریکا، می بایست مخاطب این پیام را نه در ناوهای امریکایی بلکه در داخل سامانه ی حکومت جمهوری اسلامی جستجو کرد.
انتخابِ احمدی نژاد به ریاست جمهوری، نه از طریق صندوق های رای، بلکه توسط ائتلاف میان «بیت رهبری» و طیف وسیعی از فرماندهانِ سپاه پاسداران صورت گرفت. هر کدام از طرفین این «ائتلاف» در این انتخاب به دنبال کسب اهداف و مقاصد خود بود، «بیت رهبری» و مشخصا «آیت اله خامنه ای» در پی قبضه کردن امور اجرایی در دست خود بود، خامنه ای انتظار داشت که احمدی نژاد، همان رابطه ی میان خمینی – رجایی را با او برقرار کند و منتظر دستورات او برای اجرای هر امری بماند [i] . نخست وزیر دولت موقت و سپس سه رئیس جمهور در دوران خمینی به انجام وظیفه پرداخته اند، بازرگان نخستین نخست وزیر پس از انقلاب به فاصله ی کوتاهی پس از انتخاب، در اعتراض به دخالت های روحانیون و در راس آنان خمینی به امور دنیوی استعفا کرد، بنی صدر رئیس جمهور برگزیده ی امام، نیز سرنوشتی بهتر از بازرگان نداشت و به فاصله ی کوتاهی ناچار به خروج از کشور و پناهندگی به فرانسه شد، رجایی رئیس جمهور بعدی و نخست وزیر تحمیلی به بنی صدر به شکلی اسرار آمیز کشته شد و تنها رئیس جمهوری که طی مدت دو دوره ی چهار ساله ی ریاست قوه ی مجریه، به هر گونه امر و نهی، سرکوفت و توپ و تشرهای «ولی فقیه» تن داد، خامنه ای بود [ii] . دوران «ولایت» هم برای خامنه ای چندان شیرین و دلچسب نبود. در این دوران دو رئیس جمهور را تجربه کرد، که اولی (رفسنجانی) مدعی بود –وهست- که خود خامنه ای را «رهبر» کرده، و ارزش زیادی برای سخنان او قائل نبود و می کوشید جایگاه او را به نقشی حاشیه ای تبدیل کند، دومی (خاتمی) سوار بر شانه های جنبشی گسترده و وسیع به قدرت رسید ؛ جنبشی که اتفاقا خامنه ای و طیف حامیان او را در درجه ی اول دشمن می داشت. آرای بیست میلیونی خاتمی در دوم خرداد ۱٣۶٨، میخ دیگری بود بر تابوتِ قدرت مطلقه ی «ولی فقیه»، طی مدت دو دوره ریاست جمهوری خاتمی این جنبش اجتماعی تا حدی پیش رفت که مرگ خامنه ای به شعار هر حرکت و اعتراض اجتماعی فرارویید. گریه های خامنه ای و حامیان او در روزهای پس از هجدهم تیر اشکی بود که بر حال و روز خود می ریختند. خامنه ای با انتخاب احمدی نژاد و با شعار «صل علی محمد، بوی رجایی آمد» در آرزوی پادویی از نوع رجایی بود، تا تمامی قدرت را در دستان خود قبضه کند.
اما سر دیگر این ائتلاف، یعنی فرماندهان سپاه پاسداران، نیز با همین هدف، یعنی قبضه ی کامل قدرت به این ائتلاف پیوسته بود. امروزه می توان به یقین گفت که جناحی در سپاه پاسداران تصمیم گیرنده و فعال مایشاء در رابطه با انتخابات دور نهم ریاست جمهوری بود. جناحی که به نظر می رسید ذوالقدر، جانشین سابق فرمانده ی سپاه پاسداران یکی از عوامل اصلی آن باشد. اما اگر «دو درویش در گلیمی بخسبند، دو پادشه در اقلیمی نگنجند». خامنه ای صاحبِ جایگاهِ کاریزماتیکِ خمینی نیست و حمایت تا کنونی سپاه و نیروهای نظامی از او به علت اشتراک منافع و عروج به عرصه ی قدرت اجرایی بوده است.
سپاه پاسداران و نیروهای نظامی در اولین قدم های خود برای قبضه ی مطلق نهادهای اجرایی در اتحادی تاکتیکی با جمعیت موتلفه و مجموعه نهادهای برخاسته از گرایش بازار به روبیدن گرایش «اصلاح طلبان حکومتی» از قدرتِ اجرایی پرداخت، و با حذفِ کاملِ این گرایش، این بار توجه خود را به متحدین سابق خود، یعنی جمعیت موتلفه معطوف نمود. عملا همانطور که شاهدیم، عناصر منسوب به این گرایش تنها زمانی توانسته اند در سامانه ی قدرت باقی بمانند که وفاداری کامل خود را به قدرت جدید در عمل نشان دهند، حذف چهره های سرشناس موتلفه از نهادهای کلیدی قدرت در این دوره اتفاق افتاد. یکی از نمونه های چشم گیر این روبیدنِ نهادهای قدرت از منسوبین به موتلفه، تغییر ریاست اتاق بازرگانی ایران در دوره ی اخیر است، هیچ یک از گرایشات تا کنونی که در مقام ریاست اجرایی کشور قرار گرفته، قادر به خارج نمودنِ این نهاد قدرتمند اقتصادی از چنگِ جمعیت موتلفه نشده بود، در حالی که جابجایی خاموشی و به دست گرفتن کنترل اتاق بازرگانی یکی از اولین اقداماتِ گروه جدید در ساختمان ریاست جمهوری بود. گروه جدید گستره ی اقدامات خود برای قبضه ی همه ی قدرت را محدود به این حوزه نکرد و به همه ی عرصه های قدرت گسترش داد ؛ از اقدامات چشمگیرِ بعدی گروه جدید، در ابتدا جابجایی فرمانده ی ده ساله ی سپاه پاسداران یحیی رحیم صفوی با محمدعلی جعفری و در تداوم همین روند تغییر ساختار سپاه پاسداران و ادغام بسیج در این نهاد و به همین ترتیب تغییر و جابجایی یک یک مدیران و فرماندهان بود. جابجایی هایی که اگرچه عامل و مجری همه ی آنها «فرمانده ی کل قوا» بود، اما نیازی به غیب گویی نیست که پیشنهاد دهنده و در واقع طراح آن ها، جناح دیگر ائتلافِ در قدرت یعنی گروه سپاهیان و نظامی های متحد «رهبری» بودند.
عرصه ی فعالیت نظامیان در حکومت در همین محدوده باقی نمانده، بلکه گستره ی آن به همه ی عرصه های اقدام و اجرا رسیده است، «ولی فقیه» که بر پایه ی قانون اساسی جمهوری اسلامی مسئول تعیین سیاست های کلانِ حکومتی است، به روشی گام به گام ناچار به از دست دادن موقعیت های زیادی به نفع «سپاهیآن» شده. چالش اصلی حکومت در زمینه ی سیاست خارجی طی سال های اخیر بلندپروازی های هسته ای حکومت جمهوری اسلامی و رابطه با امریکا بوده است، چیزی که آیت اله خامنه ای همواره کوشیده اجازه ندهد که تا کنترل آن را از چنگ او خارج شود. شیخ حسن روحانی در مقامِ دبیر شورای امنیت ملی و طرفِ مذاکره ی طرفِ اروپایی در دولت آقای خاتمی، حاصل توافق میان «بیت رهبری» و گروه موسوم به «اصلاح طلبان حکومتی» به زعامت آقای خاتمی بود. با ریاست جمهوری احمدی نژاد، این بار آیت اله خامنه ای فرد برگزیده ی خود را به این مقام گمارد، علی لاریجانی در مقامِ دبیر شورای امنیت ملی، گزینه ی «بیت رهبری» در این جایگاه بود. در مهم ترین عرصه ی تعیین این سیاست ها علی لاریجانی نماینده ی رهبر در شورای امنیت ملی را مجبور به استعفا کردند، تا که سعیدی یکی از افراد خود را جایگزین او کنند.
جایگزینی ها به جای منتخبین «رهبر» تنها در این عرصه نبوده است و عملا عرصه های بی شماری را در بر گرفته است. رهبر که برای حذفِ «اصلاح طلبانِ حکومتی» از سامانه ی قدرت به این گروه نیاز داشت، زمانی به خود آمد، که نه تنها «اصلاح طلبان حکومتی» بلکه یارِ غارِ خود، یعنی هاشمی رفسنجانی، جمعیت موتلفه و دیگر گرایشات راستِ حکومتی را نیز زیر ضربات مهلکِ نظامیان دید. نظامیانی که حتی مجلس هفتم را که حاصلِ ائتلافِ دو جریان منسوب به «بیتِ رهبری» و نظامیان بود، و توسط شورای نگهبان دست چین شده بود را نیز برنمی تافت. تعرض تبلیغاتی گسترده علیه رفسنجانی، محدودتر کردنِ هر چه بیشتر خاتمی و حامیانش در سامانه ی حکومتی و بالاخره، حذفِ گام به گام افراد و جریانات منتسب به دیگر گرایش های حکومتی از سامانه ی قدرت، همه خبر از تحولی بطئی و آرام در ساختار حکومت و جناح بندی های درونی آن می دهد.
ملاقات های پی در پی آقای خاتمی با مقامات متفاوتِ حکومتی، روحانیونی از نوع ناطق نوری و برگزاری جلسات سخنرانی در نقاطِ مختلفِ کشور همراه با تبلیغاتِ گسترده در واقع کوششی برای سازماندهی ائتلافی بزرگ از همه ی گرایش های تاکنونی حکومت جمهوری اسلامی در مقابله با سپاهیان است ؛ با توجه به سمت و سوی شورای نگهبان و حمایت های بی وقفه ی این نهاد از راست افراطی درون حکومتی، احتمالِ این که «اصلاح طلبان حکومتی» از اندک شانسی برای حضور در مجلس آینده برخوردار باشند، بسیار کم است. اما با شرایط کنونی می توان به جرئت مدعی شد که این نه «اصلاح طلبان حکومتی» بلکه «بیت رهبری» و شخص آیت اله خامنه ای است که می کوشد از این مهلکه جان به سلامت برد.
آیت اله خامنه ای روز چهارشنبه دوازده دی ماه ۱٣٨۶ سفری دو روزه به یزد رفت، بر مبنای گزارشاتی که از نحوه ی استقبال و دعوت از هزاران نفر از شهرهای دیگر استان برای استقبال از خامنه ای شده بود، به نظر می رسد که مراسمی شاهنشاهی و پرهزینه صورت گرفته بود، خامنه ای در این سفر در رابطه با فشارهای امریکا و موضوع عادی سازی رابطه با امریکا اعلام کرد: «روزی که لازم باشد فرمان مناسبات با امریکا را می دهم»، به نظر نمی رسد که این سخن رهبر به مذاقِ سپاهیانِ حاضر در ائتلافِ حکومتی خوش آمده باشد. هنوز آب دهانِ رهبر از گفتنِ جمله اش خشک نشده بود که سپاه با مانوری که در خلیج فارس انجام داد، نشان داد، که مهار «مناسبات با امریکا» در دست کیست. و این همان چیزی بود که خامنه ای یقینا انتظارش را نداشت.
سپاه پاسداران پیش از این نیز کوشیده بود در خلیج فارس و در مقابل ناوهای امریکایی عرض اندام کند و فضای بحرانی و جنگی را همچنان حفظ کند، یکی از نمونه هایی که رژیم خود گزارش اش را در بوق و کرنا گذاشت و گزارش آن از طریق خبرگزاری های متفاوت حکومتی و غیرحکومتی به اطلاع عموم رسانید، قضیه ی حک کردنِ آرم سپاه بر بدنه ی یک ناو امریکایی در خلیج فارس بود که گزارش خبری آن بر پایه ی گفته های سردار شوشتری، جانشین فرمانده ی نیروی زمینی سپاه، روز بیست و پنجم بهمن ماه سال گذشته (۱٣٨۵) توسط همه ی خبرگزاری های رژیم و حتی بی بی سی فارسی نیز مخابره شد. حال این که چرا جانشین فرمانده ی نیروی زمینی سپاه پاسداران گزارش عملیات نیروی دریایی سپاه را ارائه می دهد، حدیثی است که به بلبشوی درونی ساختار این رژیم برمی گردد، اما ایشان مدعی شد: «جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران در این سخنرانی با اشاره به حک کردنِ آرمِ سپاه بر بدنه یک ناو امریکایی گفت: این حرکت بدان معناست که اگر لازم باشد می توان فضا را برای این ناوها ناامن کرد» ( رجانیوز )
بی تردید هنوز زود است که شاهد جنگ واقعی قدرت میان «بیت رهبری» و گروهی از سپاهیان که احمدی نژاد را به نمایندگی خود برگزیدند، باشیم، اما اقدامات بعدی و جهتِ تضادهای درون حکومتی در این سوست، این که آیا خامنه ای شخصیتِ ایستادگی و دفاع از قدرتِ یگانه در کفِ خود را خواهد داشت، یا اینکه به نقشی همچون شاه سلطان حسین اکتفا خواهد کرد، نیز قابل پیش بینی نیست، هرچند که به گمانِ من با شخصیتی که خامنه ای طی سال های ریاست جمهوری و سپس «رهبری» از خود بروز داده و عقب نشینی های زیادی که فقط برای حفظِ جایگاهِ خود انجام داده است، گزینه ی شاه سلطان حسین به واقعیت نزدیک تر می نماید. اما به هر رو در روزهای آینده می بایست در خلالِ کلام و گفتارِ وابستگانِ «بیت رهبری» و همینطور «سپاهیان» به دنبال استعارات و گوشه و کنایه ها بود. و شاید از همه دیدنی تر می بایست منتظر نزدیکی میان جبهه ی «اصلاح طلبان حکومتی» و وابستگانِ «بیت رهبری» در ماه های آینده و زیر فشار قرار گرفتنِ هر چه بیشتر «بیت رهبری» توسط جناح «سپاهیان» بود.
به گمانِ من آنچه که در فرهنگِ گفتگوی میان سرانِ جمهوری اسلامی با جامعه ی بین المللی در نظر گرفته نشده، زبانِ استعاری طرفِ ایرانی است. زبانِ استعاری ای که ریشه در فرهنگِ ایرانی داشته و خواه ناخواه در بزنگاه های متفاوت تاریخی رخ می نماید. گفتار و رفتار سردمداران حکومتی با یکدیگر، عمیقا از این «فرهنگ» بهره گرفته، روش «گوشه و کنایه» و «به در گفتن تا دیوار بفهمد» زبانِ غالب در ادبیاتِ حکومت اسلامی چه در گفتگو با ساکنانِ کشور و چه در حل تضادهای درون حکومتی میان خود است، روشی که عموما ناظران بین المللی را به اشتباه دچار کرده و حتی بسیاری به خطا برده است. برای درک گفتار و رفتار مسئولین حکومتی ایران بی تردید می بایست ادبیات استعاری و «گوشه و کنایه» و همچنین اقشارِ میانی و حاشیه نشینان شهری و «فرهنگ» این گروه را به خوبی شناخت، در غیر این صورت درکِ سیاست و رفتارِ حاکمان ایران به امری بسیار دشوار بدل خواهد شد، و همانطور که بسیاری – به خطا- مدعی شده اند، رژیم ایران همچنان غیرقابلِ پیش بینی باقی خواهد ماند.
سیامند
یکشنبه ٣۰ دی ماه ۱٣٨۶ – ۲۰ ژانویه ۲۰۰٨
[i] - رجایی در پست ریاست جمهوری عمر کوتاهی داشت و در محک تجربه قرار نگرفت و مشخص نشد که آیا توانا به امر اطاعت کامل از اوامر ولی فقیه هست یا خیر. او در پست نخست وزیری گماشته شده بود تا پیش برنده ی اهداف ولی فقیه باشد، و تنها دستور گیر و عامل اجرا بود، اما در مقام ریاست جمهوری می بایست که خود در مقام دستور دهنده قرار گیرد. آیا می توانست همچون دوران نخست وزیری اش همچنان پادو و عامل اجرا باقی بماند ؟
[ii] - فاجعه اینجا بود که نخست وزیر خامنه ای نیز تحمیلی «بیتِ امام» بود. خامنه ای هربار در تضادهای بی شمار خود با رئیسِ دولت، شاهدِ حمایتِ ولی فقیه از مهندس موسوی و توپ و تشرهای خمینی بود و دم برنمی آورد.
|