سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نسخه خطی آقای ادیب


هاتف رحمانی


• باور به تفوق کامل سرمایه و همراه آن گسترش ارزش های جامعه امریکایی به یکی از دلمشغولی های بخشی از روشنفکران جوامع پیرامونی تبدیل شده است که در صادقانه ترین شکل ان جز تلاشی برای خروج از نکبت شرایط و حکومت های توتالیتر و دیکتاتوری زده نیست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۶ فروردين ۱٣٨٣ -  ۱۴ آوريل ۲۰۰۴


Hatef_r2002oo.com

مقدمه
زنده یاد دکتر تقی ارانی بیش از ۶۵ سال پیش جمله ای را گفت که براستی چکیده بیان هستی چپ در ایران است. و ان جمله این است که: ما بر خلاف جریان آب شنا می کنیم. این شنا بر خلاف جریان آب نه ناشی ازعناد و لجاج و خود برتر بینی که ناشی از اتکای چپ به شناخت علمی منطق تحولات اجتماعی و هستی بشری است. شناختی که اجازه باور به تحقق عدالت اجتماعی را بارور می کند. راهیست دشوار و پرتعب. در این راه چپ به جای خزیدن زیر سایه قدرت و مکنت و برخورداری از خوان یغمای غارتگران اجتماعی راه پرخطر و دردآلود مبارزه برای بهروزی و سعادت مردم و تحقق عدالت اجتماعی را برگزیده و سامان هستی خویش را در راه آرمان های انسانیش فدیه کرده است. تاریخ ٨۰ سال اخیر ما گواه است که هیچگاه زندان های کشور ما از بار گران در زنجیر داشتن مبارزان چپ بی بهره نبوده است. سیل عظیم اتهامات چون تیر بلا از همه سو در پرواز بوده است.
امروز هم حکایت همان است. چپ چون مرغ عزا و عروسی در هر وضعیتی به مذبح برده می شود. قدرقدرتان پوشالی حاکم با الفاظی چون منحله، منهدم شده، خائن، بی وطن و... غیره از چپ نام می برند و روشنفکران زینت المجالس همین قدرقدرتان با به اصطلاح تحلیل های اجتماعی صد من یک غاز و با خروارها دروغ و افترا و جعل تاریخ (آخرین نمونه درفشانی حجاریان در اثبات مسلم بودن مصدق) به تاراج هستی چپ می پردازند و طایفه ای دیگر که لاطائلات ایدئولوژیک خویش را فقط با منکوب کردن چپ قابل اجرا می بینند به طرح به اصطلاح بحث های اکادمیک و کاربردی برای خلع سلاح چپ می پردازند. شگفت آور اینکه تمام این لشگر ایلغار و جهل و جعل چپ را مضمحل، پایان یافته، بی عقبه و تمام شده می نمایانند و کسی هم از ایشان سئوال نمی کند که برای نیرویی پایان یافته چه ضررورت این لشگر کشی است. و شگفت اورتر اینکه آتش بیار معرکه اینان، از چپ بریدگانی هستند که با اتخاذ سیاست تسلیم محض در مقابل هر انچه تاراج و چپاول ملی و بین المللی است به تکریم سیستم هژمونی طلب امپریالیسم پرداخته و سعی بی امان و وافری به خرج می دهند که اصلا این اصطلاح یعنی امپریالیسم از هر انچه مباحث سیاسی و اقتصادی کنار گذاشته شود . اینان در این راه از بذل هیچ اتهام و تمسخری هم ابایی ندارند. با جوسازی و جولان بر سر به اصطلاح دموکراسی و لزوم برخورد غیرایدئولوژیک به نشر ارتجاعی ترین ایدئولوژی قرن می پردازند. و با برچسب های لایتچسبک سنتی و تمامیت گرا و... سعی در غالب کردن گفتمانی را دارند که بر طبق الفبای آن هرگونه کاربرد عدالت اجتماعی سوسیالیسم و امپریالیسم و غارت منع ابدی یافته است. ولی محض اطلاع تمام این پادوها با مسرت تمام اعلام می کنم که آقایان، دوران انزوای چپ پایان یافته است. قدرت چپ در سازمان های به قول شما کم تعداد و سر درگم نیست.
بنیان قدرت چپ در تحولات ژرف اجتماعی ای است که در حال خیزش و بالش و اوج گیری است.
جاییکه آقای ادیب ایستاده است
اخیرا آقای محمد حسین ادیب طی مقاله ای که در سایت اینترنتی اخبار روز به روز ٣/۱/٨٣ منتشر کرده اند چپ اپوزیسیون خارج از کشور را در رابطه با تعیین موضع نسبت به الحاق ایران به سازمان تجارت جهانی به چالش کشیده اند. ایشان با ارائه آمارهای مختلف مدعی اند که «امروز مهم ترین تحول، انطباق اقتصاد ایران به میزان بیش از ۷۰ درصد با ضوابط WTO است و در صورتی که ٣ سال اینده مثل هفت سال گذشته باشد، اقتصاد ایران با ضوابط WTO منطبق و اقتصاد ایران در اقتصاد جهانی ادغام می شود. (این ادغام در وضع حاضر به میزان ۷۰ درصد تحقق یافته است)» وادامه می دهند که «اپوزسیون چپ باید نسبت خود را با WTO تعریف و تبیین کند» و معتقدند که «اپوزسیون چپ خارج از کشور در تحلیل های خویش احساسات خام اقتصادی در ساخت اجتماعی را مدام فعال می کند و بگونه ای طرح مطلب می کند که ظاهراٌ به کمک درآمدهای نفتی این مطالبات قابل پاسخ گویی است.» نمونه مشخص آن به نظر ایشان اعتصاب اخیر معلمان است. که «اپوزسیون چپ خارج از کشور بصورتی مطلق مطالبات اقتصادی معلمان را مورد حمایت قرار داد.» و حرف آخر اینکه «محور تحلیل های اپوزسیون چپ خارج از کشور بر حمایت از مطالبات کارگری است. اپوزسیون چپ در تحلیل های خویش بصورت غیرمشروط از اخراج پرسنل صنایع حمایت می کند و به صورت غیرمشروط از اعتصاب معلمین حمایت کرد. مطالبات کارگران مازاد صنایع و مطالبات رفاهی معلمین را چگونه می توان پاسخ داد؟» آقای ادیب تمام این ها را می گوید تا به شاه بیت خواسته هایش برسد وآن اینکه «اپوزسیون چپ خارج از کشور با WTO نگاهی سلبی دارد. سخن بر سر کنار رفتن نیست، سخن بر سر کنار آمدن است.» و با شبه استدلالی این چنینی که «مارکس می گفت تنها راه اصلاح نظام سرمایه داری، اعدام آن است، جهت نگاه اپوزسیون چپ به WTO با جهت نگاه مارکس نسبت به سرمایه متفاوت نیست. اپوزسیون خارج از کشور نمی تواند به واقعیت WTO نگاهی سلبی داشته باشد. WTO را نمی توان حذف کرد. سخن بر سر کنار رفتن نیست. سخن بر سر کنار آمدن است. اپوزسیون خارج از کشور باید واقعیت سازمان تجارت جهانی را جذب و هضم کند و این چیزی که دقیقاٌ در داخل کشور در حال اتفاق افتادن است.» این نتیجه پیشینی خودرا تاکید می کند که «پس از سقوط کمونیسم، اپوزسیون چپ به خصوص با نگرش مارکسیستی موقعیت خود را ارزیابی مجدد کرد. اپوزیسیون چپ با نگرش مارکسیستی پس از سقوط کمونیسم، با لباس و لهجه جدیدی سخن می گوید.» وبدون اینکه زحمت بیان این لهجه و لباس جدید را به خویش داده باشد حکم می رانند که «اگر در اوائل دهه ۹۰، شوک سقوط کمونیسم در شوروی اپوزسیون چپ را به ارزیابی مجدد انگاره ی خویش دعوت کرد امروز WTO این نقش را ایفا می کند. اپوزسیون دیر یا زود طی ٣ سال اینده باید نسبت خود را با این پدیده تعریف کند.»
یقینی ترین باور در تمام نوشته آقای ادیب این نکته است که تسلط سازمان تجارت جهانی بعنوان شاه بیت «جهانی شدن» محتوم و حتمی است. تمام آمار وارقام ارائه شده در خدمت همین هدف بوده وسبب خوشحالی آقای ادیب را فراهم آورده است . آنچنان که با وجد کامل می نویسند «اقتصاد دولتی ایران به بحران پایانی خویش نزدیک می شود. اقتصاد سرمایه داری در حال مستقر شدن نهایی است.» (۱) - در مورد ایران این گزاره ای سراپا اشفته و ریا کارانه است که بجای خویش بدان باز خواهیم گشت - اما قبل از هرگونه ورودی به بحث یادآوری کنیم که عدم عضویت ایران در سازمان تجارت جهانی تاکنون نه ناشی از عدم انطباق با موازین این سازمان بل بیشتر ناشی از مناقشات سیاسی با امریکا بوده است.
جهانی شدن و جهانی کردن
باور به تفوق کامل سرمایه و همراه آن گسترش ارزش های جامعه امریکایی به یکی از دلمشغولی های بخشی از روشنفکران جوامع پیرامونی تبدیل شده است که در صادقانه ترین شکل ان جز تلاشی برای خروج از نکبت شرایط و حکومت های توتالیتر و دیکتاتوری زده نیست. اما واقعیت این «جهانی شدن» چیست؟ به نظر نگارنده آنچه که بنام «جهانی شدن» خوانده می شود بیشتر مفهوم «جهانی کردن» را دارد . جهانی شدن وجود دارد. جهانی شدن ناشی از منطق ذاتی تحول جهان وجوامع جهانی است. گسترش ارتباطات انسانی مسائل جدیدی را مطرح کرده است که جز با تلاش مشترک همه مردم جهان قابل حل نیست. اگر در ناصیه مانیفست در ۱۵۰ سال پیش جمله «پرولتاریای جهان متحد شوید» نقش بست امروز روند تحولات اجتماعی شرایط عینی تحقق شعار «همه مردم جهان متحد شوید» را در دستور کار قرار داده است . حل معضلاتی چون حفظ محیط زیست تامین حقوق بشر تامین بهداشت و سلامتی انسان ها، رهایی از دیکتاتوری، استقرار دموکراسی و برقراری عدالت همه جانبه اجتماعی به عرصه کار مشترک تمام انسان ها تبدیل شده است. اما نتایج تاکنونی «جهانی کردن» براستی چه بوده است ؟ برای پاسخ می توان به منظره زیر توجه کرد.
از اواسط سال های دهه ۷۰ میلادی سرمایه داری با استفاده انحصاری از دست آوردهای بشریت در عرصه دانش و فن آوری که سبب بالا رفتن فوق العاده بهره وری کار شده بود – و نه بر پایه قابلیت و استعداد ذاتی خویش – توانست با کسب بسیار چشمگیر اضافه ارزش «فوق العاده» دور جدیدی از انباشت سرمایه را سازمان دهد. چنین افزایش جدیدی نمی توانست در چارچوب های نسبتا محدود گذشته باقی بماند. کوشش سرمایه داری برای از پیش پا برداشتن هرگونه محدودیتی و از جمله مقررات بین المللی برای صادارت و تجارت کالا، انتقال سرمایه، تعرفه های گمرگی و بازرگانی از دهه ٨۰ میلادی و با به قدرت رسیدن همزمان طرفداران سرمایه داری نولیبرال در ایالات متحده و انگلستان، بزرگ ترین اقتصادهای سرمایه داری جهان، دو چندان شد. سرمایه داری نو لیبرالی برای کنترل تمامی بازارها و منابع اولیه جهان، و رشد نرخ اضافه ارزش که در سال های اخیر تحت نام «جهانی شدن» معرفی می شود، به تهاجم گسترده ای در تمام عرصه های زندگی بشر دست زده است. نخستین مشخصه سرمایه داری جدید تقویت و بزرگ شدن انحصارها است. روزی نیست که خبر ادغام و یکی شدن یک و یا چند انحصار به منظور ایجاد غول های انحصاری جدید توسط خبرگزاری های جهان منتشر نشود. دومین مشخصه سرمایه داری جدید نه تنها در هم آمیختن سرمایه های مالی و صنعتی است، بلکه هژمونی سرمایه مالی هم در صنعت و هم در تجارت است. صدور سرمایه و گرایش به سوی سفته بازی بی وقفه در حال رشد است و قطب بندی های جدیدی در قالب منطقه ای شدن عملکرد انحصارها در حول سه محور عمده سرمایه داری آمریکای شمالی، اتحادیه اروپا و ژاپن تکوین یافته است. اگرچه پایه و اساس سرمایه داری جدید همان است که ولادیمیر ایلیچ لنین، رهبر انقلاب اکتبر، تقریبا یک قرن پیش مشخصه های آن را فورمول بندی کرد، اما به لحاظ گستردگی دامنه فعالیت آن در تمامی پهنه گیتی و نیز دست اندازیش به تمامی قلمرو زندگی بشری، مرحله نوینی شکل گرفته است که تحت عنوان «جهانی شدن» معرف دوره جدید حیات سرمایه داری در آستانه قرن بیست و یک می باشد.
خصوصی سازی را باید یکی از مشخصه های اساسی و اصلی «جهانی شدن» معرفی کرد. خصوصی سازی در سه دهه کلیه اشکال و وجوه فعالیت های اقتصادی و فراتر از آن کلیه شئون زندگی بشری در عرصه های اجتماعی، علمی، فرهنگی، بهداشت، آموزش و پرورش، ورزش، سرگرمی، اطلاع رسانی را هدف قرار داده است. در این رابطه باید به دو نکته اشاره داشت. نخست اینکه تا کنون بخش هایی که جنبه عام المنفعه داشته اند، از قبیل انرژی، حمل و نقل، پست، تلفن و ارتباطات در بسیاری از کشورهای سرمایه داری در اختیار بخش عمومی (دولت) قرار داشتند. موج کنونی «جهانی شدن» تمامی این بخش ها را مورد تهاجم قرار داده است. دوم اینکه، «جهانی شدن» بطور سیستماتیک بازپس گیری کلیه امتیازاتی که طبقه کارگر و زحمتکشان در طی صد و پنجاه سال اخیر با مبارزات خونین خود به دست آوردند، مانند آموزش رایگان، بهداشت ملی، بیمه های اجتماعی، کمک هزینه مسکن، بیمه بیکاری، مزایای بازنشستگی و نظایر انان را در دستور کار خود قرار داده است.
سیاست های نولیبرالی مبتنی بر خصوصی سازی و حذف نظارت عمومی و دولتی بر بخش های استراتژیک اقتصادی و نیز حذف تمام نظارت های محدودکننده فعالیت های انحصارات با یگانه هدف کسب سود حداکثر، مانعی برای توسعه اقتصادی و اجتماعی به ویژه در کشورهای در حال توسعه است.
سرمایه داری جهانی برای پیشبرد اهداف آزمندانه و ویرانساز خود دارای دست افزارهای بسیار نیرومندی است که در گوشه و کنار جهان آمریت آن را اعمال کرده و در جهت گسترش سیستماتیک آن عمل می کنند. سیاست های تحمیلی صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و سازمنا تجارت جهانی در جهت منافع شرکت های فراملی و گروه بندی های بزرگ مالی، اقتصاد ملی کشورها را ناپایدار کرده است، بر وخامت مسائل ناشی از نابرابری در مناسبات تجاری و اقتصاید و نیز خروج هر چه بیشتر منابع کشورهای در حال توسعه افزوده است و با زیر پا نهاددن حاکمیت ملی کشورها، کاهش اشتغال و گسترش دامنه مشکلات بهداشت، خدمات، آموزش، و تعرض به حقوق زنان و غیره را در پی داشته است. ملزومات توسعه اجتماعی و به ویژه ریشه کن کردن فقر، غلبه بر عقب ماندگی فن آوری و پیشبرد اشتغال کامل، جایی در سیستم سیاست گذاری این نهادهای اصلی سیستم سرمایه داری ندارد.
جهانی شدن سرمایه طلب می کند که استقلال عمل دولت های ملی، نه فقط در کشورهای عقب نگه داشته شده، بلکه حتی در کشورهای بزرگ سرمایه داری پیشرفته به حداقل ممکن کاهش یابد. گرچه دولت های سرمایه داری در اصل به نمایندگی از منافع طبق حاکم سرمایه داری عمل می کند، ولیکن کم و بیش در عرصه هایی از استقلال عمل برخوردار هستند بدون این که این استقلال عمل به اصل «تقدس» سرمایه لطمه ای وارد کند. اما «جهانی شدن» مقرر می دارد که نقش دولت ها تا آن حد کاهش یابد که فقط و فقط ابزاری در خدمت ایجاد و حفظ «امنیت» برای «سرمایه» باشد.
آن چه در دهه اخیر در روند شکل گیری «اتحادیه اروپا» در رابطه با کوشش سرمایه داری برای تضعیف حاکمیت های ملی تجربه گردید، از اهمیت فراوانی برخوردار است. در سال های اخیر سرمایه داری اروپا با استفاده از همه ابزارهای سیاسی – تبلیغاتی و ملی خود در جنت تعضیف مقاومت ملت ها در مقابل روند ایجاد «آیالات متحده اروپا» با پارلمان، واحد پولی، ارتش، سیاست خارجی و دفاعی واحد عمل کرده است. در این روند آن گاه که «متقاعد» کردن زمامداران کشور از طرق «صلح آمیز» ممکن نبوده، همانگونه که در نمونه جمهوری فدرال یوگسلاوی شاهد بودیم، مقاومت ملت ها در مقابل روند «جهانی شدن» از راه تحمیل جنگ های خونین شکسته شده است. سرمایه داری اروپا و در مرکز آن انحصارهای فراملی اروپائی در تلاش برای ایجاد سیستم یک پارچه سیاسی، اقتصادی، مالی، اداری ای هستند که علاوه بر اروپای غربی، بخش عمده ای از اروپای مرکزی و شرقی را نیز بپوشاند. روند گسترش اتحادیه اروپا که مراحل نهایی پیوستن شش کشور اروپائی به آن در سال ۲۰۰۴ و سپس در مرحله بعد الحاق ۷ کشور دیگر اروپای مرکزی و شرقی طی شده است، بازار بزرگی با جمعیت ۴۰۰ میلیون نفر که از امکانات عمده ای برای کنترل منابع اولیه موجود در اروپا و شرایط ممتازی برای عملکرد سرمایه داری اروپا در خاورمیانه و کشورهای شمال افریقا را در نظر دارد.
و اثر شوم این غول به راه افتاده ناگزیری رشد نظامیگری برای حفاظت از این به اصطلاح نظم نوین را سبب می شود
رشد نظامی گری
یکی از خطرناکترین مشخصه های دوره معاصر گرایش های نظامی گری و جنگ طلبانه در کشورهای پیشرفته سرمایه داری امپریالیستی به مثابه اهرم اصلی تحمیلی «جهانی شدن» است. در حقیقت نظامی گری امپریالیستی به مثابه بازوی مسلح «جهانی شدن» عملکرد سیستماتیک و هدفمندی پیدا کرده است. از ابتدای دهه ۱۹۹۰ میلادی نیروهای نظامی وابسته به پیمان آتلانتیک شمالی – ناتو – تحت «مجوز» هایی نظیر اعمال نظر «جامعه بین المللی» و مصوبه های یکسویه و تحمیلی شورای امنیت سازمان ملل و به بهانه «دفاع از حقوق بشر» تمامیت ارضی و حاکمیت ملی دو کشور، عراق و یوگسلاوی، را با خشونت بی سابقه ای نقض کرده اند. هفت کشور پیشرفته سرمایه داری که تحت نام «گروه ۷» عمل می کنند، صریحا اعلام کرده اند که ناتو در آینده در هر نقطه ای از جهان که لازم باشد مداخله خواهد کرد. تغییر منتشور ناتو در پنجاهمین سالگرد تاسیس این پیمان تجاوزگر به منظور گسترش میدان عمل آن در سراسر جهان و ورود سه کشور اروپای شرقی به آن و روند فزاینده عمل ناتو تحت پوشش «مشارکت برای صلح» و یا قراردادهای دوجانبه و چند جانبه با کشورهایی که قبلا بخشی از اتحاد شوروی را تشکیل می دادند، همه در جهت تامین هژمونی سرمایه داری جهانی می باشد.
حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر نمی توانست در موقعیت بهتری برای مجتمع نظامی آمریکا صورت بگیرد. این حمله که هنوز هم در رابطه با هویت طراحان اصلی آن مسایل ناروشن زیاد است، مستمسک لازم را برای صدور یک چک سفید برای هزینه های نظامی در اختیار دولت ارتجاعی جمهوری خواه قرار داد.
برای اولین بار در تاریخ مدرن جنگی اعلام شده است که نه محدوده زمانی معین دارد و نه «دشمن» مشخصی برای آن تعیین شده است. محافل اقتصادی مطلع ایالات متحده با اشاره به دلایل اقتصادی سیاست های ایالات متحده در پس از ۱۱ سپتامبر معتقدند که «بوش میلیاردها دلار خرج خواهد کرد که مانع ورود اقتصاد جهان به وضعیتی مشابه با رکورد بزرگ ۱۹٣۹ گردد.» بودجه نظامی ایالات متحده سالیان اخیر حتی قبل از اختصاص منابع جدید به آن، در آخرین ماه های ۲۰۰۱ بیش از پانزده درصد از دوره جنگ سرد بالاتر است. برپایه طرح بودجه دولت که در اوایل سال میلادی به کنرگه تقدیم شد، مصارف نظامی ایالات متحده در سال های ۲۰۰۷ – ۲۰۰٣ بالغ بر ۲۱۰۰ میلیارد دلار خواهد بود. این مهم است که در نظر بگیریم که میزان افزایش بودجه نظامی در سال های آینده از کل بودجه دفاعی در اولین سال های حکومت رونالد ریگان بالاتر است. سیاست گذاران ایالات متحده امیدوارند که با افزایش بودجه نظامی و بالا رفتن تولید تسلیحات توسط صنایع نظامی اقتصاد بحران زده آمریکا جان خواهد گرفت. مساله مهم این است که عواقب سیآست ازدیاد بودجه نظامی در طولانی مدت ایحاد بحران های جدیدی در اقتصاد کشورهای سرمایه داری خواهد بود. از هم اکنون مشخص است که در طول ۴ سال آینده ایالات متحده برای اولین بار کسری موازنه مالی خواهد داشت که باعث بالا بردن نرخ بهره در میان مدت و طولانی مدت شده و لذا ایجاد شرایط تورمی خواهد کرد. امری که اقتصاد های سرمایه داری در سال های اخیر در صدد اجتناب از آن بوده اند. (۲)
سیمای واقعی آنچه اقای ادیب اپوزیسیون چپ را به ارزیابی مجدد انگاره ی خویش در رابطه با آن می خواند چنین است. انچه در ایران هم تحقق یافته و بنا به ارزوی اقای ادیب تحقق کامل خواهد یافت تابلویی بهتر از این نخواهد داشت. فقر وفاقه، گسترش فساد، فروپاشی اجتماعی، سیل بنیان کن بیکاری، ادامه بی حقوقی میلیون ها زحمتکش نتیجه ناگزیر این پیروزی است. آقای ادیب در موضعگیری های خارجی خویش در کنار ارتجاعی ترین نیروی جهانی قرار می گیرد . نیرویی که سمیر امین آن را چنین به تصویر می کشد:
امروز ما شاهد عملیات آغازین یک موج سوم ویرانگری جهان در راستای گسترش طلبی امپریالیستی هستیم که در نتیجه فروپاشی نظام شوروی ورژیم های ملی _ پوپولیستی جهان سوم جرئت وجسارت یافته است. هدف های سرمایه مسلط هنوز همان هدف های گذشته است - کنترل جریان گسترش بازارها، غارت منابع طبیعی کره زمین وفوق استثمار ذخائر کار مناطق پیرامونی - اگرچه این هدف ها در شرایطی دنبال می شوند که شرایط جدیدی است واز برخی جهات با شرایطی که مشخص کننده مرحله پیشین امپریالیسم بود خیلی متفاوت اند. گفتمان ایدئولوژیکی که برای تامین رضایت وجلب موافقت مردم مثلث کانونی (ایالات متحده اروپای غربی و ژاپن) در نظر گرفته شده همان حرف های کهنه ای است که آن هارا زرق و برق تازه ای داده و نوسازی کرده اند و این بار آن را بر یک «وظیفه مداخله» مبتنی ساخته اند که مثلا با عذر دفاع از «دموکراسی» و «حقوق مردم» و «انسانگرایی» توجیه می شود. اما معیاری دوگانه برای انجام این وظیفه مداخله به کار می رود. مثال های این روش دوگانه چنان آشکار و نمایان است که دیگر برای آسیایی ها و آفریقایی ها این که این زبان تا چه حد وقیحانه و ریاکارانه مورد استفاده قرار می گیرد امری پیش پا افتاده و عادی شده است. با این وصف افکار عمومی غرب نسبت به این گفتمان هم با همان اشتیاقی واکنش نشان داده است که در مقابل توجیهات مراحل پیشین امپریالیسم واکنش نشان داد. (٣)
------------------------------
۱_تمام نقل قول ها از منبع زیر است .
۲_ اپوزیسیون چپ خارج از کشور خود قادر به دفاع و پاسخگویی است و این قلم را قصد دفاع از انان نیست. اما در این مقال برای آشنایی بیشتر خوانندگان به مواضع آنان تمام نمونه ها از«طرح مجوعه اسناد برای پنجمین کنگره حزب توده ایران» انتخاب شده است تا هم از اطناب کلام در بیان فاکت ها خودداری شود و هم نشانه هایی از توجه چپ به مسئله جهانی شدن باشد.
٣_ جهانی شدن با کدام هدف ؟ انتشارات آگاه زمستان ۱٣٨۰ ترجمه ناصر زرافشان ص۱٨-۱۹
۱٣٨٣/۰۱/۲۴


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست