•
با هست می نگنجد، در نیست کی بگنجد
هر دم فزون تر آید، در "با" و "در" نباشد
هین! راه کفر بگذار، آیین زندگان جو
وین را شنوده هر جان، گر کور و کر نباشد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۶ بهمن ۱٣٨۶ -
۵ فوريه ۲۰۰٨
تضمین و استقبال از غزل خانم پیرایه یغمایی با مطلع:
"سر می زنم به جایی کز سر خبر نباشد
تا شانه ها به ناچار تابوت سر نباشد"
"سرمی زنم به جایی کز سر خبر نباشد"
سروی خرامد آن جا، جزشور و شر نباشد
سروی به قامت یار، آزاد و جاودانه
شورانده خاک ما را ورنی ثمر نباشد
وان سرو زندگانی، با ساق عرش ساید
از فتنه کی هراسد، آن که اش ضرر نباشد
با هست می نگنجد، در نیست کی بگنجد
هر دم فزون تر آید، در "با" و "در" نباشد
هین! راه کفر بگذار، آیین زندگان جو
وین را شنوده هر جان، گر کور و کر نباشد
خانه ی ز غیر پرداز، چون جان عاشقان را
جز یار و یارِ دیرین، یارِ دگر نباشد
من سینه صاف کردم، تخت نگار کردم
ماهی ام در بر آمد، تایش قمر نباشد
در شعر خود نهانم، لب هاست بوسه گاهم
بوسم لبش چو خواند ، دزدی اگر نباشد
قول و غزل ازین دست، پیرایه را سپاس است
زین خاک برکشیدش، بی خاک بر نباشد
از باده ی دما دم، دریا است سینه ی من
"رسته" است تار و پودم ، وز سر خبر نباشد
|