نگاهی دیگر به فیلم های فارسی (۴)
عباس احمدی
•
فیلمسازان تجارتی، به جای آن که جهان بینی شخصی و فردی خود را بیان کنند، خلقیات و روحیات عامه ی مردم را که از ضمیر ناخودآگاه جمعی سرچشمه می گیرد، بیان می دارند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۹ بهمن ۱٣٨۶ -
۱٨ فوريه ۲۰۰٨
برخی از خوانندگان این مقاله ها انتقاد کرده اند که چرا در این سلسله مقالات، فیلم های تجارتی و قدیمی سینمای ایران که از نظر هنری در سطح پایینی قرار دارد، با این دقت، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. این دوستان، پیشنهاد کرده اند که به جای فیلم گنج قارون و زندگی علی بیغم و مادرش، بهتر است به فیلم های هنری مانند "خشت و آینه" ی ابراهیم گلستان ویا "گاو" داریوش مهرجویی و یا "یک اتفاق ساده" ی سهراب شهید ثالث و یا "رگبار" بهرام بیضایی و یا از جدیدتر ها به فیلم های هنری عباس کیارستمی مانند "خانه دوست کجاست"، "زندگی و دیگر هیچ"، "زیر درختان زیتون"، و "طعم گیلاس"، پرداخته شود. به اعتقاد اینان، ماجراهای علی بیغم و ننه اش ارزش آن را ندارد که وقت خود را بیهوده صرف آن کنم.
لازم است، پیش از آن که دنباله ی مطالب خود را پی بگیرم، توضیح کوتاهی در پاسخ به این انتقادات بدهم. انتخاب فیلم هایی مانند گنج قارون، نه بخاطر ارزش هنری نداشته ی آن ها، بلکه به خاطر آن است که فیلم های فارسی، مخصوصا فیلم هایی که با استقبال وسیع عوام مواجه می شوند، به پژوهشگر این فرصت را می دهد تا با مطالعه ی آن ها، نقبی به اعماق روح و روان عوام ایرانی بزند.
من در این سلسه مقالات از روش کارل گوستاو یونگ، که پیشقراول این گونه کارهای تحلیلی است، استفاده کرده ام. یونگ علاقه ی عجیبی به رمان های عامه پسند و پرفروش و تجارتی مانند داستان های پلیسی شرلوک هولمز داشت. زیرا معتقد بود که این نوع داستان های عامه پسند، آرکئوتایپ ها Archeotype و یا "کهن الگو"های عوام را، به خالص ترین شکل، بیان کرده است و آن ها را، به بهترین وجه، در خود منعکس نموده است. مراد و مقصود یونگ از اصطلاح آرکئوتایپ و یا "کهن الگو"، اسطوره هایی است که از ضمیر ناخود آگاه جمعی مردم سرچشمه می گیرد.اسطوره هایی مانند اسطوره ی "پهلوان و اژدها" که شالوده ی دین های زردشتی، یهودی، مسیحی، و اسلام است؛ و یا اسطوره ی "چرخه ی بازگشت جاودانه" که شالوده ی آیین بودا و مذهب هندوان است. هدف یونگ، پیدا کردن ردپای این اسطوره های کهن در رمان های پرفروش و عامه پسند روز بود.
به اعتقاد من، فیلمسازان هنری مانند ابراهیم گلستان، داریوش مهرجویی، سهراب شهید ثالث، بهرام بیضایی، و عباس کیارستمی، از ضمیر ناخود آگاه شخصی و فردی خود الهام می گیرند و در فیلم های هنری خود، جهان بینی شخصی و فردی خود را بیان می دارند. در حالی که فیلمسازان تجارتی، مانند سیامک یاسمی، سازنده ی گنج قارون، آن چرا که فکر می کنند فروش دارد، تولید می کنند. چشم آنها، به دنبال ذایقه و سلیقه ی عوام و عامه ی مردم است و کاری به سلیقه ی فردی و ذایقه ی شخصی خود ندارند.
فیلمسازان تجارتی، به جای آن که جهان بینی شخصی و فردی خود را بیان کنند، خلقیات و روحیات عامه ی مردم را که از ضمیر ناخودآگاه جمعی سرچشمه می گیرد، بیان می دارند. به همین دلیل، فیلم ها تجارتی مانند گنج قارون به فولکلور به معنای سنتی آن نزدیک تر است تا فیلم های هنری مانند "طعم گیلاس" و یا "خشت و آینه".
فیلم های هنری ایرانی، تا زمانی که در خدمت بیان روحیات عوام در نیایند، علی الرغم درخشیدن در جشنواره های هنری بین المللی، هیچ گاه مورد استقبال عامه ی مردم واقع نخواهند شد.
فیلمسازان تجارتی و پاورقی نویسان عامه پسند، مانند سیامک یاسمی و ابراهیم زمانی آشتیانی، سعی می کنند به عامه ی مردم آن چه را که می خواهند، بدهند. آن ها، روح عوام را بازگو می کنند و از این نظر، نسخه های مدرن نقال های سنتی اند. نقال هایی که داستان هآیی را که عامه ی مردم دوست دارند بشنود، بارها و بارها برای آن ها بازگو می کنند. داستان هایی که خود نیافریده اند، بلکه آن ها را از دیگران شنیده اند. داستان های که زاییده ی تخیلات فردی و ضمیرناخودآگاه شخصی آن ها نیست، بلکه انعکاسی از ضمیرناخودآگاه جمعی مردم است که سینه به سینه نقل شده است.
فیلمسازان هنری مانند عباس کیارستمی، برعکس، از ضمیرناخودآگاه شخصی خود، مایه می گیرند و کاری ندارند که آیا فیلم های آن ها، روح عوام و ضمیرناخودآگاه جمعی مردم را در خود انعکاس می دهد و یا نه.
عباس کیارستمی، مانند صوفی خلوت نشینی است که کاری به کار منبر و مسجد و عوام ندارد ودر گوشه ی خانقاه، زیج نشسته است و مشغول غور و تفحص در اعماق روح و روان و ضمیر خویش است. در حالی که، سیامک یاسمی، مانند روضه خوان منبر نشینی است که بر سر منبر، داستان هایی را که عوام دوست دارند، بشنوند، برای آن ها بازگو می کند. سیامک یاسمی، برخلاف عباس کیارستمی، از ضمیر ناخودآگاه فردی خویش مایه نمی گذارد، بلکه، یک سره، در خدمت ضمیرناخودآگاه جمعی عوام است. فیلم فارسی نوعی روضه خوانی برای عوام در منبر سینما ست. کارگردان فیلم فارسی، آخوند روضه خوانی است که از منبر سینما، آن چه را که عوام دوست دارند ببینند، به آن ها نشان می دهد. تفاوت بین سیامک یاسمی و عباس کیارستمی، تفاوت بین آخوند عامه پسند مسجد و صوفی عامه گریز خانقاه است. آن یکی محبوب عوام و این یکی "زبان کشیده درکام".
در روزگار ما، فیلم های تجارتی سینمایی، سریال های پرطرفدار تلویزیونی، پاورقی های عامه پسند، و ترانه های پر فروش، مهم ترین وسیله ی مطالعه ی خلقیات و روحیات عامه ی مردم در سراسر دنیا و منجمله در ایران است. به همین دلیل است که فیلم گنج قارون را که گنجینه کم نظیری برای مطالعه ی فرهنگ عوام در ایران است، انتخاب کرده ام و آن را با دقت مورد مطاله قرار داده ام.
دلیل پایین بودن آمار کتاب خوان ها در ایران، دقیقا همین نکته ای است که در سطور بالا به آن اشاره کرده ام. توده ی عوام در ادبیات امروزین فارسی، چیزی را که دوست دارند بخوانند، نمی یایند. تا زمانی که ادبیات داستانی فارسی، در خدمت بیان روحیات عوام در نیاید، با استقبال توده ی عوام روبرو نخواهد شد. آخوند ها، از روی غریزه، به این موضوع توجه دارند و آن چه را که عوام می خواهند، به آن ها تحویل می دهند. عوام ایرانی خالق و آفریننده ی آخوند ها هستند و مذهبی که آخوند ها عرضه می دارند، مذهب عوام است و همان است که عوام می خواهند. توحش حکومت اسلامی نیز انعکاسی ار توحش عوام ایرانی.
امید وارم در این فرصت کوتاه توانسته باشم، به انتفادات این دوستان، پاسخ مناسبی داده باشم. و نیز امیدوارم سایر پژوهشگران جوان، مخصوصا آن ها یی که در دوره ی فوق لیسانس در رشته های مردمشناسی، روانشناسی، جامعه شناسی، و یا فولکلور مشغول تحصیل هستند، در این راه قدم بگذارند و مطمئن باشند که این نوع پژوهش ها، زمینه بکری است که از هر گوشه ی آن، می توان ده ها رساله و پایان نامه، استخراج کرد.
***
در شماره ی آینده، تحلیل فیلم گنج قارون را پی خواهم گرفت.
ادامه دارد
|