یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اختلاف نظرهای چپ- دمکرات با سوسیال- مذهبی ها


غللامرضا زنگنه


• امروزه خواست انحلال روبنای سیاسی نظام فئودالی در ایران یعنی پدرسالاری اسلامی (ولایت فقیه) که به گذشته تعلق دارد وانحلال سپاه وبسیج به عنوان بازوی نظامی وسرکوب ولایت فقیه عاجل ترین برنامه ای است که در دستور نیروهای چپ دمکرات قرار دارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۹ اسفند ۱٣٨۶ -  ۲٨ فوريه ۲۰۰٨


مارکسیستها علاوه بر آنکه با طرفداران بورژوازی اختلافات اساسی بر سر منافع طبقه کارگر دارند، همچنین با نیروهایی که ادعای غیرعلمی، از طرفداری از عدالت سوسیالیستی را دارند نیز در مجادله اند.
انقلاب بهمن نشان داد طبقه کارگر بدون حزبی که نماینده جنبش عدالت اجتماعی باشد قادر به اینکه بتواند اعمال نفوذ کند، نیست وبه همین دلیل ماقصد داریم که از این به بعد روشن کنیم در نبود حزب طبقه کار گر به طور عینی و واقعی در ایران بعد از دوران انقلاب بهمن، چه کسانی جایگزین سوسیال دمکرات ها می شوند و توده های اجتماعی کار را به حمایت از نیروهایی که منافعشان در جهت عکس منافع طبقه کارگر است، هدایت می کنند. آشکار است با گفتن این سخن، خشم حزب کلاسیک و کهنه کار "مدافع" طبقه کارگر یعنی حزب توده را برانگیزانیم که اصولا" با حمایت خویش از اصلاحات ارضی شاه که به پیشنهاد مستشاران آمریکایی به پیش می رفت و بعدها با اتخاذ راه رشد غیرسرمایه داری، از وظایف حزبی که معتقد به تحولات جامعه از پایین را داشت، برای همیشه با سوسیال دمکراسی وداع کرده بود و آنچه که برای نسل دوم سوسیال دمکراتها باقی گذاشته، کتابخانه ای است که می توان به آن مراجعه کرد و از تجارب شکست خورده گذشته درس عبرت گرفت.
از سوی دیگر این اشتباه محض است که تمامی تقصیرهای شکست های گذشته را نیز به گردن حزب توده و یا در جریان انقلاب به سازمان چریکهای فدایی خلق که بعدها به اکثریت و اقلیت تبدیل شد نسبت داد، چرا که شکست این جریانات در نقش رهبری زحمتکشان در گذشته شکست ما نیز بوده است و تجارب این شکست ها نیز باز هم به ما تعلق دارد. جریانات غیرکارگری احتیاجی به آن ندارند که این تجارب را بکار ببندند، جز در مواردی که از نتایج این شکست ها به قصد سوءاستفاده در جهت حذف همیشگی نیروی چپ تلاش کنند.
حزب توده با پدید آمدن انقلاب بهمن به حمایت از نیرویی بر خواست که اصولا" همان نیرویی بود که در فقذان و یا ضعف، حضور چپ – دمکرات و مدافعین نظری مارکسیسم، به تبلیغات سوسیال – مذهبی و تشکیل حکومتی که برای رهایی مستضعفین از چنگ مستکبرین اهتمام می کند، می پرداخت. دکتر علی شریعتی نمونه بارز تفکر سوسیال- مذهبیون و یکی از منتقدین نظریه مارکسیستی بود که بدون هیچ مزاحمتی و نقدی از جانب کمونیستها علاوه بر اینکه مارکسیسم را به نقد می کشید در مقابل آن نیز غلط یا درست به اثباط تئوری های اسلامی در توجیه تحولات اجتماعی و صحت وسقم آن می کوشید.

سوسیال - مذهبی ها
در اینجا ما مجبوریم برای هر اصطلاحی که نام می بریم تعریفی داشته باشیم تا خوانندگان ما بدانند، غرض ما تنها ادعای واهی نیست بلکه عنصری که ما از آن نام میبریم یک عنصر زمینی است که می خواهد انقلاب اجتماعی رخ بدهد، اما نه به آن صورت که بر روی زمین در شرف وقوع است، بلکه به آن صورت که بر آنان از طریق وحی نازل می شود و آن نه انقلابی است که بر اثر رشد وسایل مولده و عوامل تولید شکل می گیرد بلکه انقلابی است که ارتباط با گذشته دارد و از امروز نیست. سوسیال مذهبیون در واقع به آن نیرویی گفته می شود که در حرف سوسیالیست و در عمل اتوپیاست. بدنبال نیروی متافیزیک می گردند.
نیرویی که به انگیزه جامعه برای تغییر اعتقاد نداشته بلکه اعجاب ماوراء الطبیعه را در بروز تغییرات دخیل می داند. آنها به انقلاب اعتقاد دارند اما انقلاب را اسلامی می نامند چرا که سعی می کنند آنرا در غالب های کهنه نگه دارند.
دکتر علی شریعتی در نوشته هایی تحت عنوان پرسش و پاسخ درباره ایدئولوژی می نویسد: "پیغمبر اسلام یک متد خاصی را در مبارزه اجتماعی و رهبری نهضت و انجام رسالت خویش ابداع کرده است بی آنکه عواقب منفی و نقاط ضعف ... را داشته باشد، بهدف های اجتماعی خویش و ریشه کن کردن عوامل منفی و سنت های ترمز کننده جامعه، به سرعت نائل و آن این است که «شکل سنت ها را حفظ می کند ولی از درون محتوی آن ها را به طور انقلابی عوض می کند (نتیجه گیری دکتر شریعتی)»".
سوسیال - مذهبی ها این تحول در درون را برای ایدآل های خود بو جود می آورند جامعه را در میان برزخی که به آن معتقد هستند اسیر می کنند. نه شرقی و نه غربی که دکتر علی شریعتی نیز به آن اعتقاد داشت، همان برزخ است که انسان بلاتکلیف نمی داند به کجا تعلق دارد و مشخصه ذاتی خرده بورژوازی است که همه چیز را نه در حرکت بلکه به طور انتزاعی در نظر دارد. از یک سو می خواهد از جهنم بگریزد و از سوی دیگر منتظر دیگری است که آنرا به بهشت راه دهد در حالیکه آنچه را که به نام جهنم می شناسد همان مناسبات جدید و بهشت آینده است که خارج از ایدآل های انسانی به دلیل مناسبات اجتماعی پدید می آید و گریزی از آن نیست در حالیکه که چپ- دمکرات معتقد است که در مورد کشوری همچون ایران هم به "غربی" یعنی سرمایه داری که لازمه شکل گیری طبقه کارگر است متکی است و هم به جنبه شرقی یعنی سیستم اجتماعی که در جهت بی طبقه کردن جامعه در نهایت اعتقاد دارد . همه چیز را در حر کت می بیند و این حرکت علاوه بر اینکه درون را تغییر می دهد، همچنین به دنبال تغییر سنت ها نیز هست و غالب ها را متحول می سازد.
ایدئولوژی و آرمان های انسانی.

شهرت جهانی مارکس نه به خاطر برداشت های سطحی از تحولات خارج از محیط خود، بلکه به مناسبت تشخیص درست تضادهای موجود و نیروهای مولده این تضادها در اطراف خویش بود. جهانشمولی نظرات مارکس از آن جهت قابل درک است که پیش بینی های وی به طور عام در تمام جهان به اشکال مختلف قابل رویت است اما درک مشخص از هر جامعه ای را به متفکرین اجتماعی آن جامعه محول می ساخت.
دکتر علی شریعتی ادامه می دهد: "مارکس که به طبقه کارگر تکیه می کند، میبینیم که تا پایش را از مرز محیط جغرافیایی خود فراتر می گذارد، دیگر این ایدئولوژی مشخصه اش احتیاج به تجدید نظر دارد زیرا در چند کیلومتری آن طرف تر دیگر پرولتاریای صنعتی وجود ندارد این است که این ایدئولوژی که خود را به تجدیدنظر بر یک مبنای کاملا" صریح جزئی و مشخص بنا کرده است باید در آنجا تجدید پایگاه کند و دهقانان را به جایش بگذارد و در جای دیگر اصلا"دهقانان وجود ندارد و نظام قبیله ایست «چنانکه در ظفار یا یمن» و در آنجا نیز ایدئولوژی احتیاج دارد که مبنای خود را عوض کند" دکتر شریعتی از این گفته ها می خواهد نتیجه گیری کند که: "اساسا" ایدئولوژی همچون علم باید بر اساس قوانین کلی وبر اساس آرمان های ثابت انسانی استوار باشد و اما انطباق آن با واقعیتهای موجود زمانی و مکانی در یک جامعه خاص رسالتی است که بر عهده روشنفکر آن زمان که در عین حال وابسته به آن ایدئولوژی است واگذار می شود. .. ایدئولوژی هرگز جانشین تعهد فکری، علمی، اجتماعی و اجتهادی انسان نمی شود."
ما مارکسیستها چاره ای نداریم که برای پاسخگویی به اندیشه های انتزایی که متفکرین سوسیال- مذهبی در ایران طرح می کنند، از مارکس و ایدئولوزی مربوط به آن ایراد می گیرند، به خود پاسخ های مارکس مراجعه کنیم تا روشن سازیم که آنها چگونه سعی دارند خود را از واقعیت های اطراف خویش دور سازند. مارکس در کتاب فقر فلسفه در پاسخ به کتاب فلسفه فقر آقای پردون می گوید: "انسانها با بدست آوردن نیروهای مولده جدید، شیوه تولید خود را تغییر می دهند و با تغییر شیوه تولید – شیوه ای که مایحتاج خود را به وسیله آن تاءمین می کنند – تمام مناسبات اجتماعی خود را تغییر می دهند. آسیاب دستی، جامعه ای با اربابان فئودال بوجود می آورد و آسیاب بخار آبی جامعه ای با سرمایه داران صنعتی. اما همین انسانهائیکه، مناسبات اجتماعی را بر حسب بارآوری مادیشان بر پا می سازند، اصول، ایده ها و مقولات را نیز بر حسب مناسبات اجتمائیشان بر قرار می سازند. پس این ایده ها، این مقولات نیز مانند مناسباتی که بیانگر آنها می باشند، ابدی نیستند. آنها محصولات تاریخی فناپذیر و موقتی می باشند. ما در کوران یک حرکت دائمی رشد نیروهای مولده ،نابودی مناسبات اجتماعی وتشکیل ایده ها قرار داریم". برخلاف دکتر شریعتی کارل مارکس معتقد نیست که ایدئولوژی "بر اساس قوانین کلی و آرمان های ثابت انسانی استوار است" و قابل تغییر نیست. آنجا که دکتر علی شریعتی می نویسد که تئوری مارکس در جائیکه که طبقه کارگر وجود ندارد مجبورند که دهقانان را جایگزین کنند. باید به ایشان حق داد، اما باید در ادامه گفت این مارکس نبود که این نظریه را داد بلکه کمونیست های غیردمکراتی بودند که بعد از مارکس تئوری راه رشد غیر سرمایه داری را تجویز و برای خود سیستم سازی می کردند که اتفاقا" مارکس با این نوع سیتم سازی از سوی روشنفکران مخالف بود چنانکه در فقر فلسفه می نویسد:
"تا زمانیکه پرولتاریا هنوز باندازه کافی تکامل نیافته باشد که خود را به عنوان طبقه سامان دهد و مبارزه پرولتاریا علیه بورژوازی هنوز خصلت سیاسی نداشته باشد، تا زمانی که نیروهای مولده هنوز در دامان خود، بورژوازی بان اندازه تکامل نیافته باشد که شرایط مادی ایرا که برای رهایی پرولتاریا و تشکیل جامعه نوین ضروری می باشند، عرضه نمایند، این تئوریسن ها «منظور کمونیستها و سوسیالیست هاست» فقط خیال بافانی می باشند که به خاطر رفع نیازمندیهای طبقات تحت ستم، سیستم هایی می سازند و بدنبال یک علم نو سازنده می گردند. اما با این شتاب که تاریخ به پیش می رود و توآم با آن، مبارزه پرولتاریا آشکارتر پدیدار می گردد، آنها دیگر احتیاج بان ندارند که علم را در مغزهای خود جستجو کنند و فقط باید به آن چه در مقابل چشمانشان می گذرد، توجه مبذول دارند و سخنگوی آن باشند.
تا زمانیکه آنها بدنبال علم می گردند و سیستم می سازند، تا زمانیکه هنوز در آغاز مبارزه هستند، در فقر فقط فقر را می بینند، بدونه آنکه به جنبه انقلابی و واژگون سازنده آن – که جامعه کهنه را در هم فرو خواهد کوفت – توجه داشته باشند."
و دیدیم که سیستم سازان گذشته شوروی چگونه راه خطا رفتند و لنین از یک جامعه نیمه فئودالی – نیمه سرمایه داری با توسل به انرژی اتقلاب اکتبر ابتدا سوسیالیسم و سپس کمونیسم را بدون رشد سرمایه داری و تکامل آن بنا نهاد که بعد از گذشت هفتاد سال سیستم ساحته شده از هم پاشید و سازندگان سیستم جمهوری اسلامی با انرژی انقلاب بهمن نیز همین راه را خواهند رفت. با این گفته ها به این نتیجه می رسیم که آرمان های انسانی و ایدئولوژی نیز بستگی به مناسبات اجتماعی دارد و در حال تغییرند. آرمان یک سرمایه دار افزایش سرمایه و استثمار بیشتر کارگر و آرمان کارگر نجات از وضع فلاکت بار موجود است.

تغییر مناسبات اجتماعی در ایران
فرش ایران قرنهاست که شهرت جهانی دارد، اما این شیوه تولید فرش مراحل خاص خودش را داشته است. تولید فرش در مراحل اولیه اش به تولید خانگی ارتباط دارد. روستاییانی که به دامداری مشغول اند، در مسیر زندگی و تولید روستایی از این امکان بر خوردارند که با پرورش گوسفند و به بکارگیری کار دستی، پشمریسی و سپس بافتن فرش در خانه ها همت گمارند.
در ابتدا برای مصرف خانواده و سپس بدلیل مازاد تولید برای فروش به بازار ارسال می دارند اما نه برای تجارت و انباشت سرمایه، بلکه برای رفع احتیاجات مبادله ای با سایر مایحتاج، که مختص جامعه فئودالی است. یک روستایی که به تولید سالانه یک یا دو قطعه فرش اقدام می کند، برای بافت آن به نیروی کار در خانه احتیاج دارد و بیشتر از دختران خانواده برای این تولید استفاده می نماید، و آنان را آموزش میدهد.
از آنجا که دختران ماهر در بافت فرش ناچار به ازدواج بودند پدر و یا صاخب خانه مجبور بود که جای آنرا به شکلی پر کند و در غالب موارد عروسی را به خانه می آورد که فرزند ذکور به اجبار به این ازدواج در جهت منافع اقتصادی تن در می داد. مناسبات اجتماعی حکم می کرد که اغلب ازدواج ها به عنوان تعویض نیروی کار میان خانواده ها عمل کند. عشق و عاشقی، ایده های عاطفی و روحی در ارتباط با زوج تازه به دوران رسیده منطبق با سیستم پدرسالاری در خانواده و در جامعه ای که پدرسالاری زاییده آن است یعنی ارباب و رعیتی بود.
می بینیم که این نوع سیستم تا قبل از انقلاب بر ایران در بطن جامعه وجود داشت و سیسم غالب در همه حوزه های اقتصادی بود. با پیشرفت صنعت فرش ماشینی و حضور مناسبات سرمایه داری و تولید بیشتر به دلیل ارزان بودنش و انباشت سرمایه از طریق خود تاجرین فرش، ماشین آلات تولید فرش به ایران نیز آورده شد که آشکارا حکم می کرد مناسبات دیگری به جای پدرسالاری یعنی مناسبات سرمایه داری و بازار کار و استخدام نیروی جوان و آلترناتیوی دیگری در مقابل ازدواج های اجباری شکل بگیرد و تولید فرش روستایی را تقلیل دهد و این اتفاقا" روند رشد سرمایه داری به شیوه کلاسیک و طبیعی اش بود، که از یک سو موجب برکناری شیوه تولید گذشته در عین حال اشتغال نیروی کار و جلوگیری از رشد بیکاری تا آن مقطع زمانی که ماشین آلات فرش ماشینی، چندان پیشرفت نداشتند، می شد.
بر عکس این مورد خاص وارد کردن بی رویه مثلا" برنج یا شکر و ...، در سال های قبل و بعد از انقلاب به ایران موجب ضرر وزیان به برنج کاران و یا در معرض خطر نابودی صنعت شکر می گشت و بی کاری را افزایش
می داد. همین تحول در مناسبات اجتماعی سبب می شد تا انسان در روابط گذشته و آرمان هایش تجدید نظر کند.

دیکتاتوری پرولتاریا
از همین جا میان کمونیست های ایران نیز اختلاف نظر بروز کرده است و صف کمونیستهای غیردمکرات چه آنان که مخالف سرمایه هستند وچه کسانی موافق راه رشد غیرسرمایه بودند و یا هنوز هم هستند در یک جبهه (چرا که هر دوی این دو گروه پشت روی یک سکه هستند می توان به انتشارات این دو گروه مراجعه کرد و پی برد که چگونه با داد زدن در شیپور گشاد، خود را نماینده طبقه کارگر می نامند و همدیگر را لجن مال می کنند تا اضمحلال خود را به اثبات برسانند) و در سوی دیگر چپهای - دمکرات قرار دارند که موافق رشد سرمایه داری در ایران به نفع رشد طبقه کارگر در جهت زندگی بهتر نه از طریق "دیکتاتوری پرولتاریا" (که دلیل رد آن به تفسیر مفصل تری احتیاج دارد) بلکه از طریق دمکراسی وپای بندی به حقوق بشر و عدالت اجتماعی و فردی، میسر است چرا که مناسبات اجتماعی موجود شرایط دیگری را برای ما به ارمغان آورده است که به دورانی که مارکس و لنین در آن زندگی می کردند تفاوت فاحشی دارد در آنزمان آنها مجبور بودند که به دیکتاتوری پرولتاریا روی آورند. سرمایه داری جهانی در اوج قدرت خود به خواست های طبقه کارگر از طریق دمکراسی نرمش نشان نمی داد. کارگران را به شدت سرکوب و انقلابیون مدافع طبقه کارگر را از حق ابراز نظر محروم می ساخت و مقاومت کارگران را با خشونت در هم می شکست.
بعد از انقلاب در روسیه تزاری و ظهور جنگ جهانی دوم و پدید آمدن کشورهای "سوسیالیستی"، پیروزی انقلابات در چین و ویتنام و کوبا، مسیر سرمایه داری در جهت دیگری قرار گرفت و به اصلاحات در جهت زندگی بهتر برای کارگران وزحمتکشان تن در داد و امکان طبقه کارگر را برای استفاده از شیوه های دمکراسی و پارلمانی که سرمایه داری را دیگر نه به شکل انقلاب بلکه به آرامی و از طریق دمکراتیک تغییر دهد هموار ساخت در واقع این ابتدا سرمایه داری جهانی بود که به شکست خود در اعمال دیکتاتوریش تن داد و کمونیستها را نیز به دو دسته مشتق ساخت. دسته ای هنوز خود را به دیکتاتوری پرولتاریا پای بند، که با شرایط موجود و پیشرفت مناسبات اجتماعی جدید هم خوانی ندارد و گروه دیگر به صفوف طرفداران دمکراسی پیوستند.

نظام سیاسی در ایران
ما چپ های - دمکرات به نقد نظرات روشنفکران مذهبی همچنان باید بیشتر بپردازیم تا اتوریته فقر فلسفی خرده بورژوازی مذهبی بر تفکرات کارگری و زحمت کشان را پالایش دهیم، از جمله ما با دیدگاه آقای اکبر گنجی در ارتباط با نظام سیاسی "سلطانیسم " که از پایه تعریف طبقاتی تهی است، مخالفیم و به سیستم حکومتی ایران به نوع دیگری نگاه می کنیم و تحولات انقلاب را به مناسبات اجتماعی نسبت می دهیم. ما معتقدیم تا قبل از انقلاب بهمن مناسبات اجتماعی در ایران ارباب و رعیتی بوده است و نمی توان به دلیل اصلاحات ارضی و "انقلاب سپید" چنین تلقین کرد که مناسبات اجتماعی قبل از انقلاب سرمایه داری بوده است ویا اینکه در عرض ١٥ سال (از سال ٤٢ تا ٥٧) حکومت شاه توانست در ایران نظام ارباب و رعیتی را در هم شکند. درست است که تاثیر سرمایه داری جهانی، ناسبات اجتماعی را متاثر ساخته بود اما "انقلاب شاه و مردم" به افزایش قشر خرده بورژوازی شهری منجر گشت، که نسبت به خرده بورژوازی سنتی قابل مقایسه نبود. سیاست رژیم گذشته به دلیل عدم مبارزه بنیادین از یک سو با نظام ارباب و رعیتی و با توسل به سرمایه ای همچون نفت که به شکل دولتی و بدون توجه به رشد طبیعی نیروهای مولده از سوی دیگر به جامعه ترزیق می شد، اصلاحات ارضی را به شکست کشانید و دلیل اصلی آن مات شدن شاه بدست خودش بود که به دمکراسی که لازمه رشد سرمایه داری است اعتقاد نداشت و هنوز خود را در همان سیستم پدرسالاری بنام شاهنشاه می دانست که خود را عاقلتر از "رعیت" می پنداشت. با اینکه وی خود در خارج از ایران تحصیل کرده بود و با اروپا و نظام پارلمانیش آشنا بود اما مخالف تعدد احزاب و آزادی مطبوعات بود.
نظام حکومتی پدر سالاری که بقایای نظام فئودالی است به شکل متمرکزی به کمک خرده بورزوازی سنتی و حاشیه نشینان فقیر و حمایت بازاریان سنتی که اصولا" نمی توان آنها را سرمایه دار نامید و بیشتر تاجرینی هستند که در اعصار گذشته نیز وجود داشته اند و خواهد بود (به نظر مارکس سرمایه دار کسی است که بر اثر اشتغال کارگر و از کار وی و محصول آن یعنی ارزش اضافی پدید می آید و ارتباطی با وجود تاجران سنتی که ارتباطی با تولید نداشته و تنها نقش دلال و واسطه را در مبادلات نظام های اقتصادی بازی می کنند، ندارد، چنانکه ماهیت تجارت در نظام سرمایه داری همچون نقش دستگاه مذهبی به شکل دیگری در خواهد آمد که بر اساس مناسبات اجتماعی نوین شکل خواهد گرفت و خود نیز در حال تحول هستند) به قدرت سیاسی متمرکز باز گشتند و بر سرنوشت مردم ایران حاکم شدند.
نظریه دکتر علی شریعتی که خواهان حفظ ظرف است مبتنی بر حفظ مناسبات کهنه و حاکمیت پدر روحانی، یعنی ولایت فقیه است، پدر سالاری مذهبی در واقع برخواسته از نظام کهنه و فرسوده شده مناسبات فئودالی گذشته در ایران است که بر اثر رشد سرمایه داری در ایران از درون جامعه به بیرون آن رانده شده و در حال حاضر پوسته ای است که از طریق رشد نیروهای مولده سرمایه داری در حال ترک خوردن و از میان رفتن است. در حال حاضر هم مقاومت می کند هم سازش. از یک سو دیکتاتوری اعمال میکند و از سوی دیگر عقب می نشیند. هم خودکشی و ترور می کند هم سعی می کند خود را قربانی تروریسم بداند و سایر صفاتی که آقای گنجی از آن نام می برد و تمامی آن ناشی از ضعف و همان تز معروف لنین، که هنگامی که حکومت گران نتوانند دیگر حکومت کنند و توده ها نیز خواهان تغییر باشند، در حال تکوین است. سیستم حکومتی موجود دیگر با واقعیات امروزه تطابقت ندارد. انقلاب بهمن یک انقلاب دگرگون ساز بود هر چند که قربانیان زیادی را به همراه آورد با این وجود انقلابی بود که نتیجه آن انقلاب دیگری است که در جهت ساخت روبنای سیاسی خود یعنی حکومت سیاسی مبتنی بر مناسبات موجود حرکت می کند.

تحول آتی!
همان بازاریان سنتی که حامی اصلی سیستم پدر سالاری اسلامی بودند خود به دلیل دست یافتن به ارز و سرمایه حاصل از نفت در سال های انقلاب از تاجران سنتی به تاجرانی تبدیل شدند که با وارد کردن صنایع صنعتی و در وحله اول به هدف سود آوری بیشتر همچون ناقلان میکروب، صنعت را به طور گسترده به داخل ایران آوردند و سبب رشد سرمایه داری داخلی و در کنار آن طبقه کارگر گشته اند.
خرده بورزوازی سنتی که در نیروهای سپاه متمرکز شده بودند در همه جای اقتصاد ایران دست انداخته اند. ما در آستانه استقرار نظام سرمایه داری با سیستم حکومتی مشخص خود قرار داریم حال ان بستگی به رشد نیروهای مولده اجتماعی و تلاش آگاه گرانه روشنفکران بویژه چپ - دمکرات دارد که آیا می خواهند به سوی کشوری سرمایه داری با ویژگی پارلمانی که خود رشد طبقه کارگر را نوید می دهد، بروند یا اینکه به دلیل اتخاذ سیاست های غلط، همه چیز را به حال خود رها کنند تا سرمایه داری با دیکتاتوری نظامی ودولتی همچون زمان شاه که از طریق عواملی در درون سپاه پاسداران در حال شکل گیری است بویژه با "انتخابات" مجلسی که در این راه گام می گذارد، و "انتخابات ریاست جمهوری" متعاقب آن برای حفظ سنت های کهنه، شکل بگیرد.
امروزه خواست انحلال روبنای سیاسی نظام فئودالی در ایران یعنی پدرسالاری اسلامی (ولایت فقیه) که به گذشته تعلق دارد وانحلال سپاه وبسیج به عنوان بازوی نظامی وسرکوب ولایت فقیه عاجل ترین برنامه ای است که در دستور نیروهای چپ دمکرات قرار دارد چه بسا که بسیاری از نیروهای سپاه راه فرار به جلو را انتخاب کرده اند و برای تصاحب پست، مقام و سرمایه سر و دست می شکنند و از همدیگر سبقت گرفته و لباس سپاهی را به دور می اندازند و یا اینکه به خارج می گریزند.
استقرار حکومت سیاسی مبتنی بر دمکراسی که خواست اصلی مناسبات سرمایه داری رو به رشد در ایران است یک امر بدیهی است که با صفوف مشحص حزب طبقه کارگر در جهت استقرار عدالت اجتماعی در این مبارزه در کنار سایر نیروها اعم از مشروطه خواه ویا جمهوری خواه به تحقق خواهد پیوست.

nasiem@t-online.de


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست