یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

الفِریده یلی نِک برنده ی جایزه ادبیات نوبل ۲۰۰۴ و هراسهای او


جلال رستمی


• خانه ی الِفریده یلی نِک در حومه ی وین غرق گلهایی می شود که به مناسبت دریافت جایزه ی نوبل ادبیات به او تقدیم شده است. او نخستین نویسنده ی اتریشی است که برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات گردیده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۱ شهريور ۱٣٨۴ -  ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۵


همه ساله در يک روز از ماه اکتبر، ساعت يک ظهر، درب يک اطاق درساختمان قديمی بورس دراستکهلم، که درطبقه ی دوم واقع شده به يک سالن کنفرانس مطبوعاتي- مملواز خبرنگاران وعکاسان از سراسرجهان- بازمی شود.منشی آکادمی سوئد با لباسی فاخردربرابر رعد وبرق فلاش دوربينهای عکاسی ظاهر می شود وبه جهانيان خبرمی دهد که چه کسی برنده ی جايزه نوبل ادبيات  شده است. بعد ازاعلام اين خبر،  برای کسانی که تا کنون فرا رسيدن اين روز را باحدس وگمان های مختلف، انتظار می کشيدند، صحنه های هميشگي، غافلگير شدن، به هيجان آمدن وچون وچراهای بی پايان آغازمی شود.
ازاعطای نخستين جايزه ی ادبی نوبل درسال ۱۹۰۱ به يک شاعر فرانسوی (  Sully - Prudhomme ) تا به امروز، انتخاب هيئت هيجده نفره ی آکادمی سوئد همواره محل بحث وجدل، تائيد وياانتقاد موافقان ومخالفان بوده است.»  دريافت جايزه ی نوبل درست به آنتولوژی می ماند که فقط درانتها ی آن، انسان می تواند متوجه شود چه چيزی به چه کسی تعلق دارد.« (( Literaturen ۱۲/۰۴ S.۱۶
دريک قرن اخير نويسندگان برجسته ايی مانند جويس ويا پروست ، تولستوي، کافکا، موسيل يا سلان،بورخس وناباکوف که عظمت خود را درادبيات به اثبات رسانده اند، جايزه ی نوبل را دريافت نکرده اند.اما بجای آنها کسانی جايزه ی نوبل رادريافت کرده اند که يااغلب شناخته شده نبودند ويااگرشناخته شده بوده اند، کمترکسی انتظاراعطای جايزه ی نوبل را به آنها داشته است. برای همين،   شايعه سازی وحدس وگمان ها جزء جدايی ناپذيردريافت جايزه نوبل ادبيات گرديده است. واين اما   بدون شک به خاطراهميت  جهانی فوق العاده ای است که جايزه ی نوبل دارد.
 
جوايز نوبل ميراث بجا مانده ازآلفرد نوبل
آلفرد نوبل در ۲۱ اکتبر ۱۸۳۳ دراستکهلم بدنيا آمد پدراوآرشيتکت ومهندس ساختمان بود. دوران کودکی خود رادرشرايط بداقتصادی به سربُرد. پدرشامانوئل درسال ۱۸۳۸ اعلام ورشکستگی کرد وبرای فرارازدست طلب کارانش راهی سن پطرزبورگ شد. درسن پطرزبورگ به کمک مقامات نظامی روسيه کارخانه ی ذوب فلزداير ساخت. بعد ازچند سال کار، زمانی که اوضاع اقتصادی اوروبراه شد تمامی خانواده را به سن پطرزبورگ آورد.
امانوئل نوبل با کارگاه بزرگی که تعداد ۱۰۰۰ کارگر داشت ووضعيت خوب اقتصادی که بهم زده بود،   به راحتی می توانست شرايط تحصيلی فرزندانش را فراهم سازد وحتها بتواند برای آنها معلم خصوصی در درس های رياضيات، فيزيک، شيمي، ادبيات، تاريخ، فلسفه، زبان روسي، فرانسوي، انگليسی وآلمانی استخدام کند.
از سال۱۸۵۰  تا ۱۸۵۲ نوبل پسرش آلفرد را به يک مسافرت دانشجويی برای سير وسياحت به آلمان وفرانسه وايتاليا وآمريکا  فرستاد .آلفرد نوبل در پاريس برای اولين باربا ماده ای روان آشنا شد که سرنوشت وزندگی اورا به کلی تغير داد. نيتروگليسرين که توسط محقق ايتاليايی Accanio Sobrero کشف شده بود توانست اين ايده را در نوبل بوجود آورد که می توان ازاين ماده، مواد انفجاری تهيه کرد.
 درسال ۱۸۵۶ بدليل جنگی که بين روسيه وحکومت عثمانی شروع شد (وپای کشورهای اروپايی راهم به نحوی به اين جنگ بازشد) امانوئل نوبل دوباره اعلام ورشکستگی کرد وبه استکهلم باز گشت.
درسال ۱۸۶۰ آلفرد نوبل اولين اختراع خود را به ثبت رساند. اين اختراع روغن انفجاری بود که ازترکيب گرد سياه باروت و نيتروگليسرين بوجود می آمد. آلفرد درسال ۱۸۶٧بزرگ ترين کشف خود ديناميت را به ثبت رساند ودرسال ۱۸٧۵ در ادامه ی تکوين آن، بهترين نوع ديناميت را بوجود آورد.
نوبل در طول زندگی خود ۳۵۵ کشف واختراع را به ثبت رساند. وصاحب ۹۰ کارخانه ی ساخت مواد منفجره در پنج قاره ی جهان بود. درسال ۱۸۹۰ آلفرد نوبل اقامت در شهر سان رمو San Remo در ايتاليا را برگزيد ودر۲٧ نوامبر ۱۸۹۵ وصيت نامه ی معروف خود را امضاء کرد.
آلفرد نوبل در ۲٧ نوامبر ۱۸۹۵ درسان رمودر درحالی که  ۵/۳۱ ميليون کرون از خود بجا گذاشته بود، درگذشت.ازاو فرزندی بجا نمانده است.
 
فرهنگ وسنّت جايزه و بورس های مختلف دولتی وبخصوص غيردولتي( چه تحصيلی وچه غيرتحصيلي) که دراروپا وجود دارد جزيی از فرهنگ اين جوامع شده است که تا کنون به عنای فرهنگی واقتصادی اين کشورهاکمک بسيارکرده است. بانيان اغلب جوايز وبورس های غير دولتی افراد ثروتمند مانند کارخانه داران و صاحبان شرکت های بزرگ ، ويا انجمن ها وموسسات معتبر، نويسندگان وشاعران وهنرمندان بزرگ وصاحب نام هستند.
آلفرد نوبل از شخصيت های به ياد ماندنی است که هم باکشفيات  واختراعات خود وهم باوصيت نامه ی معروف اش چهره جهانی ازخود بجا گذاشته است. هر ساله جوايز مختلفی دررشته های علمي:( شيمي، فيزيک وپزشکي)، ادبيات ونيزجايزه معروف صلح به نام اواهدا می شود. امروزهيچ جايزه ی ديگرجهانی نمی تواند با جوايزنوبل برابری کند.
نوبل در وصيت نامه خود می نويسد:» با تمامی ثروتی که ازمن باقی مانده است بايد با آن اين اقدامات صورت گيرد:
بهره ای که هرساله به ثروت من ( که به صورت اوراق بهاداراست) تعلق می گيرد بايد به عنوان جايزه به کسانی داده شود که درسال گذشته بزرگ ترين خدمت را به مردم کرده اند. اين مبالغ بايد بطور مساوی به پنج قسمت تقسيم شود . يک قسمت به مهمترين کشفيات يا تکميل وتکوين يافته هادرشيمی اهدا شود، يک قسمت به فيزيک ،يک قسمت در فيزيولوژی وپزشکی ويک قسمت به ادبيات اختصاص يابد وآخرين قسمت به کسی تعلق می گيرد که برای برادری خلق های مختلف وبرای آزادی وصلح تلاش می کند.«
جايزه دررشته ی فيزيک وشيمی توسط آکادمی تحقيق درسوئد وجايزه دررشته ی فيزيولوژی وپزشکی توسط انستيتوی کارلولين دراستکهلم، اهدا می شوند.انتخاب کانديدای صلح واهدا جايزه به فرد منتخب به يک کميته ی پنج نفره در نروژ واگذارشده است. نوبل در وصيت نامه ی خود تاکيد می کند که:» تقاضای من اين است که اهدای جايزه به هيچ وجه نبايد تحت تاثير مليت افراد قراربگيرد. تنها برجستگان جايزه را دريافت می کنند، حال می خواهد از اهالی اسکانديناوی باشندو يا خير.«۱
 
خبر دريافت جايزه ی نوبل توسط آلفرده يلی نک
ظهريک روز پنجشنه درماه اکتبر ساعت ۱۲.۳۰ تلفن منزل اِلفريده يلی نِک به صدا در می آيد. آن سوی خط آکادمی جايزه ادبيات نوبل دراستکهلم است. نيم ساعت بعد خبر درسراسرجهان پخش می شود وکمی پس ازآن خيابان باريک گارتن اشتراسه دروين - هوتل دورف پرازخبرنگاران وفرستنده های راديووتلويزون می گردد. به زودی تيم های خبرنگاران محل راه ورود به خانه ی نمايش نامه نويس اتريشی را مسدود می سازند .
" من اصلاً نمی توانم ازخانه خارج شوم " اين نخستين جملات تلفنی يلی نک خطاب به دوستی است که اورا به کمک می طلبد. آن دوست به شتاب می آيد وکارپُرزحمت پاسخگويی به تلفنها راتا پاسی از نيمه شب به عهده می گيرد. بعد به شهرمی رود وپيتزا تهيه می کند وباخودش می آورد. ما هردو خسته وکوبيده بوديم."( Sigrid Löffler/ Literaturen۱۲/۰۴ )
خانه ی الِفريده يلی نِک در حومه ی وين غرق گلهايی می شود که به مناسبت دريافت جايزه ی نوبل  ادبيات به او تقديم شده است. اونخستين  نويسنده ی اتريشی است  که برنده ی جايزه ی نوبل ادبيات گرديده است.
الِفريده تنها فرزند خانواده ی يلی نِک است پدراومهندس شيمی و مادرش رئيس بخش کارگزينی شرکت زيمنس است.از يک خانواده ی بورژوا. الِفريده در سال  ۱۹۴۶ بدنيا آمد و ازهمان آغازکودکی استعداد خود را دررشته های مختلف هنری نشان داد. ازچهارسالگی به کلاس باله رفت. دبيرستان را خيلی راحت به پايان رسانيد - همراه تحصيل در دبيرستان درکنسرواتوار وين علاوه برآموزش پيانو واورگ، فلوت ،ويلون وويلن آلتو وهمچنين آهنگ سازی را نيز آموخت. الِفريده بعنوان يک دختر نوجوان بزودی بعنوان فردی آوانگارد وبااعتماد به نفس وارد جامعه ی فرهنگی شد. بعد ازخاتمه ی دبيرستان به تحصيل در دانشگاه در رشته ی زبان های خارجی و رشته ی تئاتر وتاريخ هنر پرداخت .درسال ۱۹٧۱  در رشته نوازنده گی اورگ با نمره ی عالی از کنسرواتوار وين فارغ التحصيل شد. همزمان به نويسندگی نيز روی آورد وخيلی سريع با استقبال ونقد مطبوعات روبروشد. نخستين شعراوبرنده ی جايزه ی دانشگاهی گرديد. درسال ۱۹۶۹ به خاطر رمانش" آه بچه، ما کبوتران پرقيچی هستيم" که رمانی درژانر پاپ -آرت است جايزه شعرونثرشاعرانه هفته ی فرهنگی جوانان انس بروکه Innsbrucker را دريافت کرد. اولين نمايشنامه های راديويی او "غرب - وين" و"زمانی که آفتاب غروب می کند برای بعضی ها پايان کاراداری است"  بارها ازمهمترين شبکه های راديويی اتريش اجرا وپخش شدند.
درسن ۲۶ سالگی بورس ادبی اطريش به او تعلق گرفت. ودرنهايت رمان ها ونمايشنامه های الِفريده يلی نِک جوايززيادی چه در آلمان وچه دراتريش نصيب اوساخت.
الِفريده سال ۱۹٧۴ با گوتفريد هونسبرگ  برنامه نويس کامپيوتردر مونيخ، ازدواج کرد. ازدواجی ناشی از يک عشق ناگهانی وزندگی زناشويی نامرسومی که تاامروز نيز ادامه دارد.
سال ۱۹۸۳، رمان معلم پيانوموفقيت بسياری رابرای اوبه همراه می آورد. در سال ۲۰۰۱  نيز فيلمی که ازروی اين رمان ساخته شده، سه جايزه ی جشنواره ی فيلم کن را می برد. سال ۱۹۸۹ داستان لذت او درزمره ی يکی از بهترين رمان های آن سال شناخته می شود. نمايشنامه های يلی نِک توسط کارگردانان برجسته ی اروپا بويژه دراتريش وآلمان بطورمرتب به روی صحنه می رود.
»اگراين داستان يک موفقيت است پس يک " malgre moi " است(چيزی که من سعی دربوجود آوردن آن نداشته ام) .چيزی که انسان آرزوی آنرا دارد هيچوقت  بدست نمی آيد وچيزی که آرزويش را نداردهمواره بدست می آيد. من آرزو می کنم آن طوری که می خواهم زندگی کنم. هروقت که دوست دارم ازخانه بيرون بروم. هروقت که می خواهم به سينما ويا مسافرت بروم. اين آرزوی هميشگی من بوده است که مانند پيتر هاندکه (کارگردان فيلم معلم پيانو) با پای پياده سرزمين ژاپن  و سيرا Sierra رادرنوردم .مردان می توانند چون موقعيت سوبژکتيف دارند.آنها قدرت راتعريف می کنند. من تنها توانسته ام موقعيت سوبژکتيف نوشتن را برای خودم طی يک عقب نشينی کامل اززندگی عادی به دست آورم. ولی من نمی توانم هردوراهمزمان داشته باشم، يعنی هم زندگی عادی وهم نوشتن را.«  ( Sigrid Löffler/ Literaturen ۱۲/۰۴   )
امابه رغم همه ی موفقيتها، حالت ترس وافسردگی سراسردوران جوانی يلی نِک را در برگرفته است. اين حالت هنوزهم گاه وبی گاه به سراغ او می آيند.
»من نمی توانم مسافرت بکنم چند سالی است که اصلاً نمی توانم. آن قدر داروی ضد افسردگی مصرف می کنم که اگرپشه ای خون من را بمکد به سرعت خواهد مرد! تنها اين تصور که دراستکهلم درتالاری  دربسته ودر حضور شخصيت های برجسته جهان محصورشوم مرا به ترس ووحشت می اندازد. بدترين وضع زمانی است که همه ی نگاههابه من دوخته شود. من به هيچ وجه نمی خواهم نيمی ازيک روز  زندگی آزادانه ام را درچنين وضعی به سرببرم. اگر اين اتفاق روی دهد ديگر نمی توانم به زندگيم ادامه دهم . اگر نمی خواهند خودم را بکشم، بهتراست مرا به حال خود بگذارند.« ( ( Sigrid Löffler/ Literaturen ۱۲/۰۴
زمانی که مادر۴۲ سال وپدر۴۶ساله است، الِفريده بدنيا می آيد.الِفريده فرزند ديرهنگام پدر ومادر مسنی است که اصلاً همديگررا تحمل نمی کنند.
» پدر من يهودی بود وازخانواده ای کارگر که توانسته بود خودرابرکشد. اما مادر م کاتوليک بود وبه يک خانواده ی  بزرگ بورژوای تعلق داشت.«
مادربااقتدارکامل وتحت فشاری شديد تربيت دختر را به عهده می گيرد.»پدر يک نابغه ی هواس پرت ازيک نژاد اسلاو ودچار افسردگی شديد وبا يک فرهنگ يهودی که با دخترش رابطه ای ضعيف ومنفعل دارد.«  الِفريده بعنوان يک بچه ی در حال رشد وفعال بايد شاهداوضاع        روحی پدرباشد که درسال ۱۹۶۹ در يک کلنيک روانی فوت می کند.» اودر اين باره می گويد:» در اثر بيماری از يک انسان فوق تصورباهوش، يک انسان احمق ساخته شد. چيزی که هيچگاه يک دختر به پدرش نخواهد بخشيد.«
فردريش يلی نِک برای دخترش،غيرازاحساس بدهکاربودن ِ پدربه فرزند، احساس هراس ازجنونی است که زندگی اورا بطورجدی تهديد می کند.
الِفريده ازآن هنگام که بر پاهای خود ايستاد، درمانگاه روانی درزندگی او نقش داشته است. » تقريباً من هميشه تحت درمان بوده ام من در مجموع چهارروانپزشک داشته ام «
نخستين روان درمانی اوبه هفت سالگی اش باز ميگردد:
» من فرزند يکدانه ای بودم که تحت فشارخانواده گی شديدی قرار داشت: از يک طرف پدربيمار واز طرف ديگرزندگی بد زناشويی والدين.«
درهيجده سالگی روان اودرهم می ريزد، دلهره، ترس، گوشه گيري. بعد از گذراندن چند ترم با يد دانشگاه را رها کند اوچند سال مداوم  حتی ازترس نمی تواند پا به خيابان بگذارد.
» من بطورکلی داغان شده بودم. من کاتاليزاتورموقعيت فاجعه باريک رابطه ی خانواده گی بودم ولی سرانجام توانستم خودم راخيلی فعال کنم. آغازبه نوشتن کردم . واين فعاليت هرگزمفيد واقع نمی شداگرهنرهميشه درکنارمن نبود. اين کودکی اسف بارآشکارا آنچنان تنفری درمن ذخيره کرده است که توانست، من و تمام زندگی ام را، مانند موشکي، به درون ادبيات پرتاب کند. «
دربيست و دوسالگی با کمک يک روان پزشک ومراقبتهای مادرش توانست ازخانه خارج شود، سوار تراموا شود ورابطه ی جديدی با مردم آغاز کند. ولی ترس از پرواز وهراس ازمسافرت وغريبه ها- که رد آنرا در بعضی از کارهای او می توان ديد هنوزدست ازسراوبرنداشته اند.
زمانی که مادرش اولگا يلی نِک درپائيز سال ۲۰۰۰ درسن ۹۶ سالگی می ميرد،سالها ست که الِفريده يلی نک وارد عرصه ی ادبيات جهانی شده است. رمان معلم پيانودرحقيقت تصفيه حساب نويسنده با مادرش می باشد مادری که با رفتارمستبدانه ی خودازاو يک بچه ی استثنايی می سازد. چيزی که دراثر تضادها ی مختلف خانوادگی دردوران کودکی و آثارجدّی که درشخصيت اوبجا گذاشته هرازگاهی روان نويسنده را به هم می ريزد.
می گويند افسردگی بيماری رايج بعضی ازنويسندگان وهنرمندان استثنايی است، نويسندگان وهنرمندانی که اگرچه درامروز زندگی می کنند ولی سالها جلوتراز زمان خود هستند واز اين رودرک آنها برای معاصرانشان دشواراست.
 
شهامت الِفريده يلی نِک درزبان بی پروای ادبی اش، برخلاف بيماری هراس ازپروازو يا نگاه بيگانه ومحيط بسته، ازاوچهره ای متضاد می سازد. چهره ی  يک فمينست راديکال، که امروزه بسياری را خوش نمی آيد.
 
 
شماری ازآثارالفريده يلی نِک
بچه های مرگ ۱۹۹۷ ( رمان )
  Die kinder der Toten
معلم پيانو ۱۹٨۶ (رمان )
Die Klavierspielerin
اشتياق ۱۹۹۲( رمان)
  Lust
حرص  ۲۰۰۲ (رمان)
  Gier
معشوقه ها (رمان )
  Liebhaberinnen
پشت در مانده ها( رمان)
  Die Ausgesperrten
 
نمايشنامه ها ۱۹۹۲
Theaterstücke
بدرود، سه درام کوچک ۱۹۹۷   
  Das lebewohl, Drei kleine Dramen
اشکالی ندارد، يک تريلوژی کوچک مرگ
Macht nichts, Eine kleine Trilogie des Todes  ۲۰۰۲
در کوها ی آلپ ۲۰۰۲
  In den Alpen
مرگ و دختر بچه  ۲۰۰٣
Der tod und das Mädchen
 
زيرنويس ها
٭ اين مقاله با تيتری مشابه و قدری خلاصه تر و با پاره ای تغيرات در نشريه ی جهان کتاب شماره ی ۱۹٣ نيز منتشر شده است
Literaturen   ماهنا مه ی ادبی که در آلمان منتشر می شود. نقل قول های مستقيم و بعضی از مطالب اين نوشته در مورد يلی نِک ازماهنامه ليتراتورن شماره ی ۱۲/۰۴ ونوشته ی خانم Sigrid Löffler    استفاده شده است
Wikpedia ۱ -انسيکلوپدی اينترنتی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست