اخلاق مقدم است یا آزادی؟
فرشید یاسائی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۶ اسفند ۱٣٨۶ -
۶ مارس ۲۰۰٨
" تنها به خاطر آنان که این روز ها امید خود را از دست می دهند، نور امید در دلهای ما تابیدن گرفته است "
والتر بنیامین
مقدمه: در جامعه ای که قرار است ( بنا بر تفکر افلاطون ) حکیمان فرمانروائی کنند، آیا بردگان شایستگی آن را خواهند داشت تا حقیقت را دریابند؟ حکیمانی که مدعی فراهم ساختن موجبات به زیستی انسان را در سر داشتند. جامعه را به جائی کشانده اند که فقط بازتولید خشونت و تنفر و در نهایت فروپاشی شیرازه کل کشور می تواند باشد! در جامعه امروز ما از پدیدار شدن روح انتقاد ممانعت میشود وآشکار نیست که دوام وضع ناهنجار موجود تا چه حدی است. نا آگاهی گردانندگان سیاست و اقتصاد . خیالپردازی های ایدئولوژی و تبانی با دولت . غول وارگی نظامیگرئی و ریخت و پاش میلیاردها ثروت ملی در این راستا ، درگیری توسعه و سیاست. صف آرائی ظاهری با نظام جهانی ... روزبروز عمق فاجعه را آشکارتر ساخته است. مسلما تمدنی که با یک چنین معیارها و تدابیر غیرانسانی و فریبکارانه ، نیت در حفظ موجودیت خود را دارد ، بزودی محکوم به اضمحلال و نابودی خواهد بود.
در مقالات گذشته به مفاهیمی برخورد شد که ایدئولوژی دینی تعاریف و نهایتا درک ویژه ای از آنان دارد. این درک ویژه باعث شده است که تقدم و تاخر آن بر یکدیگر با وزنه ایدئولوژی سبک و سنگین و ارزیابی شود. در جائی که از اخلاق صحبت میشود. سیاست را بر آن ارجحیت می دهند و آنجا که آزادی مورد توجه است. موارد قوانین و مقررات ضد آن مورد نظر است و هزینه های توان فرسای آن بر هزینه های دفاعی اضافه می شود تا از آن ممانعت شود.
آغاز : مفاهیم اخلاق و آزادی خصوصا در جوامعی که بخشی از تاریخ خود را با گونه ای از انگاره های دیکتاتوری ( فردی ، حزبی و یا هر دو ) رقم زده اند. بازتاب آن مفاهیم به ضد خود تبدیل وعدم پایبندی به آنان ، تأثیرات شگرفی - حتی خونبار - را در جامعه و تاریخ کشور به وجود آورده است. در نتیجه جنگ و ویرانی ، پیدایش توتالیتاریسم متاثر از ایدئولوژی - مکتبی و مذهبی - ( آزادی گریزی و به سخره گرفتن اخلاق آدمی ) فجایع در جوامع تسهیل شده است.
از آنجا که کلیه امور در جامعه امروزی ما، به وضوح تنش آفرین و روشنگر نامعقولی و در مسیر فاجعه است، ضرورت بازنگری بنیادین در مفاهیم و انگاره ها حس میشود. ایدئولوژی حاکم از آنجا که در بستر جامعه خود را یکه تاز فرض می کند و هیچ انگاره ای را نه قبول دارد و نه به رسمیت می شناسد. با سرمستی از انگاره تک بعدی خویش که گویا حل المسائلی است برای برطرف کردن مسائل عدیده در جامعه . هر گونه تحول در جامعه را که به نفع خود نمی بیند ، با شدت ( معمولا از طریق اعمال خشونت و ترور ) سد می کند.هرگاه امکان تغییر و دگرگونی در جامعه پدیدار شود. نظام مسلح به ایدئولوژی به اعتبار باور دینی مردم و دستیابی به ماشین عظیم و بودجه وحشتناک تبلیغات ، سرکوب می کند.
گرایش های خودکامگی و بازدارندگی در جامعه ما روز بروز آشکار و شیوه های متعددی بخود گرفته است. لذا شیوه های سنتی اعتراض و ناخشنودی نفوذ و جاذبه چندانی در اجتماع ندارد. روند جامعه به سوئی است که مردم عملا خارج از فرایند ایدئولوژی حاکم در جامعه زندگی می کنند.رفتار و اخلاق جامعه بسیار ترد و شکننده شده است. بهره مندی از اساسی ترین حق اجتماعی یعنی حقوق مدنی مداوم باید برای حاکمان تداعی وثابت شود و نظام از احترام به آن سر باز میزند. روند این امور نشان از آن است که : حاکمان جامعه و مردم را به خشونت و پرخاشگری ، نفی و انکار همه چیز؛ دعوت می کنند. در یک چنین مناسباتی نه اخلاق ارزش خواهد داشت و نه آزادی، لذا جامعه خوراک مناسبی است برای نیروهای نیست گرا و مستبد و سرکوبگر.
بر خلاف صاحبنظران و پایه گذاران این حکومت ، سیر رویدادها و حوادث در این سه دهه حکومت اسلامی در ایران ثابت کرد با وجود تبلیغات گسترده و صرف میلیاردها ثروت ملی و سخت گیرها و حاکمیت استبداد و ترور؛ جامعه ( چنانکه خود متصور بودند )) اسلامی نشد. تنها با اعمال خشونت آمیز و فشار روپوشی بر رخ جامعه پوشانده شد که آقایان جدید بر سریر قدرت به " افتخارات " خود بنازند. در آستانه بیست و نهمین سال انقلاب در ایران کما فی السابق مفهوم اخلاق جای خود را در فرهنگ اجتماعی باز نکرده و ایدئولوژی حاکم حتی در گسترش اخلاق ویژه خود نیز با شکست روبرو و مفهوم آزادی بشدت سرکوب میشود. خوشبختانه حتی با اتخاذ شیوه فشار و تهدید حاکمان در جهت حفظ و نگهداری جامعه سنتی و بسته ؛ در مسیر جامعه معتدل و باز و مدنی حرکت می کنیم. چنانکه میدانیم در دوره ای از حیات جامعه به اندیشه فلاسفه و جامعه شناسان توجه آنچنانی نمی شود و مردم از اندیشه آنان عبور کرده وبه نظریات آنان کمترتوجه میشود. تجربه تاریخی نشان داده است : زمانی که جوامع به شدت ضربه پذیر شده اند و اخلاق اجتماعی جوابگوی استیلای مناسبات ناشی از فقر و تنگدستی نباشد ؛ مفاهیم آزادی و اخلاق با تنازع بقا و زندگی هم بستر میشود و ظهور دیکتاتوری جدیدی را به ارمغان خواهد آورد!
بدلیل اینکه بحث خود را با مفهوم اخلاق ادامه میدهیم ، ضرورتا پیرامون دموکراسی دینی ( مردم سالاری بعنوان اخلاق نوظهور!) نیز باید ا ظهار نظر کرد. چون کوشش میشود که خاستگاه های ایدئولوژی دینی بعنوان اخلاق اجتماعی در جامعه وارد شده و مخالفت با آن دشمنی با دین و اشاعه الهاد تعبیر شود. مدافعان طرح مردم سالاری دینی ( در برابر دموکراسی غربی و مهمتر از آن به عنوان هدف ! ) که مفهومی غیر از پوپولیسم نیست ، (( رجوع شود به فاجعه سیستم انتخابات در آن . گویا وجود انتخابات یعنی وجود دموکراسی است! )) در توجیه آن چنین تداعی می شود : از آنجا که جامعه ما مذهبی است پس بنابراین دین باید نقش بنیادین و بارزی در نظام سیاسی و دخالت مستقیم در آن داشته باشد، بزبان دیگر مخالفت شدید با تفکر سوکولاریسم و دشمنی و تنفر بیش از حد با مفهوم جدائی و عدم دخالت دین درامر حکومت و دولت است.کوشش میشود تا ثابت کنند: جامعه مذهبی مشروعیتش با مذهبیون و فقها در راس قدرت سیاسی – مذهبی است.
اشکال اصلی این بینش در مقولات دین و نتایجی که از آن می گیرند؛ جلوه گر است. بدین معنی که برای هرپدیده ای در جهان امروز یک مقوله دینی برابر نهاد ساخته شده و بدان افتخار میشود که ایدئولوژی برای هر مقوله و مناسبتی برنامه و طرح آماده ساخته است! تظاهر به دانستن (( عقل کل بودن )) یکی از بدبختی های نظام مسلح به ایدئولوژی است. استقرار همین اندیشه متاثر از آن ، جامعه ( دنیا عصر فرمانروائی بلشویسم ، نازیسم و انواع و اقسام دیکتاتوری های کوچگ و بزرگ ... و فروپاشی آنان را فراموش نکرده است) را به ورطه سقوط و زوال کشانده است. اینکه هویت جامعه ایرانی ، اسلامی - بخصوص شیعه است - و آنهم باید تن به حاکمیت متولیان خاصی داد که از درون آن سر برآورده اند. مشکلات جامعه ما را چندین برابر کرده و خطر ازهم پاشیدگی شیرازه کشور را گسترش داده است! با این توضیحات کوشش شد تا روشن شود که خلاصه کردن هویت ایرانی در اسلام شیعه و تنها مرجعیت دانستن اسلام فقاهتی با نیت حکومت اسلامی و با تسلط و دخالت مستقیم و آشکار بر روند سیاست ، اقتصاد و فرهنگ و هنر... در جامعه ، چیزی جز فروپاشی استقلال کشور و به خطر انداختن ، هویت و اخلاق جامعه ایرانی نیست.
امروز کسی تردید ندارد که هرپدیده ای به علت تغییر و شتاب بسیار بالا درشرایط نوین همواره در حال انطباق خویش با شرایط و زمان جدید است. این حکم در مورد دین نیز صادق است . دین نیز مانند تمام پدیده ها مجبور است خود را با شرایط روز تعریف و معنی کند. با تغییر شرایط زندگی و زیست درمحیط های متفاوت و ورود تکنولوژی پیشرفته در زندگی روزمره، برخورد با فرهنگ ها و گویش و آداب و رسوم های مختلف ، خاستگاه های دین هم مانند فرهنگ ( پایان عصر سلفی گری ) متغییر میشود و در روند زندگی هیچ نیروئی – در نهایت - قادر به ممانعت از این تحول نیست. کشمکش در حال حاضر جهت تعیین تکلیف نهائی است که فقها برای خود قائلند که جامعه ما را با دشواری روبرو ساخته است. مدعیان حاکمیت دینی در جامعه که نیت خود را در بسط و گسترش عدالت راسخ تر از دیگران می بینند. بدون تحمیل نظر خود در نظامی بسته و یک بعدی، چاره ای ندارند تا مردم را آزاد گذارند - تشخیص خوب از بد - آنطور که خود صحیح می داند؛ زندگی کنند.
مقاله حاضر( در ادامه مباحث گذشته ) در باب رابطه و نسبت میان آزادی و اخلاق است که در شمار پدیده های مهم فلسفه سیاسی – اجتماعی است. برای بهتر نشان دادن و اهمیت آنان ناچار گریزی به تفکر حاکم زده شده است. برجستگی واهمیت این مفاهیم به گونهای است که اندیشمندان می بایست بدانان پرداخته و آنان را مورد ارزیابی قرار می دادند. اهمیت این مفاخر بشری و نیز قدرت شگرف تأثیرگذاری آنها بر زندگی انسان و جوامعی که در آن زیست داشته اند، ضرورت و وجود آنان را به اثبات رسانده است. در این مقاله در باب رابطه و نسبت میان این دو مفهوم کاوش و سنجش شده است وبه طرح و آزمون این اندیشه می پردازیم که آیا تقدم آزادی بر اخلاق است یا خیر .... ؟
مفهوم اخلاق
اخلاق علم کردار نیک است ( هربرت رید )
مفهوم اخلاق از زوایا و تعاریف و تعابیر گوناگونی مورد بحث و کاوش قرار گرفته است. طی چند گانگی این تعاریف ، گاهی از مقید شدن انسان و عامل خود ترسیمی و خود کاوی که انسان را می تواند به سوی نیکیها و بدی ها رهنما باشد؛ صحبت میشود.... گاهی از شکوفا شدن انسان در مسیری که ( می پندارد ) رو به هدف متعالی زندگی پیش گرفته است.. و در مواردی نیزاز آگاهی به باید ها و نباید ها و شایستگیهای سازنده انسان در مسیر کمال را در برمی گیرد. تعریف از اخلاق شاید با استفاده از کوتاه ترین عبارت ، شکفتن شخصیت آدمی در مسیر حیات بیان کرد.
اخلاق می تواند به شکوفایی و استعدادهای مثبت و عالی درون آدمی، در جهت کمال و هدف متعالی زندگی یاری رساند ، در صورتی که در مسیر خرد و اندیشه آزاد قرار گیرد. این تعریف شاید ناظر و خواستگاه به غایت اخلاق باشد. به این معنا که هدف از اخلاق، همانا قرار دادن انسان، در مسیر جاذبه زندگی سرشار و شاداب وصعود به مقام داوری ، آگاهی و انصاف است.
گفته میشود " ... ارزشهای اخلاقی در حیات فردی و جمعی بشر نقش مهمی را ایفا می کنند..... ارزشهای اخلاقی و رعایت آنها موجب تفاهم، تساهل، همیاری، احترام متقابل به حقوق خود و دیگران و.... و عدم عنایت و توجه به ارزش های آن استثمار، حاکمیت دیکتاتوری و ایدئولوژی.... از بین رفتن حقوق و آزادیهای فردی و جمعی معنی مییابد. مورد بسیار مهمی که در مفهوم اخلاق نهفته شاید پاسخی است به این پرسش که آیا ارزش های مطرح در مفهوم اخلاق برونی و یا بیرونی می باشند؟
در بررسی و نقد دیدگاههای مختلف غیر دینی نیز در باب اخلاق ، به تأکید بر اخلاق تعالی و یا اخلاق در حیات معقول شده است. اما نقد اساسی دین باوران بر سایر مکاتب اخلاقی این است که دیدگاههای مذکور یا خارج از مدار ارزش و اخلاق میباشند و یا آن گونه که لازم است ماهیت اخلاق و ارزش را متوجه نشده و امکان به تعالی رساندن حقیقی انسان را ندارند. خصوصا اخلاق مورد نظر دین باوران با اراده معطوف به تصرف قدرت مطلق ... " گذشت از لذایذ و امتیازات، بدون در نظر داشتن پاداش و نیز هر گونه سوداگری و سودگرایی ( دقیقا عکس آن اخلاقی که امروز در ایران حاکم است! ) است که جز به حس کمال گرایی مستند نمی باشد...." .
تفکر معطوف به قدرت سیاسی – اجتماعی با توجه به تعریفی که از مفهوم اخلاق و سیاست ارائه می دهند، به تقدم سیاست بر اخلاق حکم نموده واز آنجا که این سیاست خاستگاه تصرف قدرت سیاسی را نیز در سر می پروراند. مفهوم آزادی را به معقول و غیر معقول تعبیر کرده و آن را در نهایت رد می کنند! در بسط و تبیین این نگرش دینی، توضیح داده میشود گاهی : ۱- سیاست ، روش صحیح و منطقی و اخلاقی برای اجتماع ایجاد می کند و گاهی : ۲- سیاست مدار( فقها ) ، البته باز هم در راس حکومت اسلامی ؛ ایجاد می کنند. گفته میشود برای اجتماعی که نیت آن وصول به عالی ترین هدفهای مادی و معنوی است - البته متاثر از برنامهها و مقررات و آموزههای دینی - اخلاق تابع و جزیی از سیاست است.
سیاست از منظر دین باوران ( شیفتگان تشکیل دولت اسلامی ) مدیریت زندگی انسانها در راه وصول به بهترین هدفهای مادی و معنوی است.... طبق اندیشه آنان : هدف سیاست در حیات معقول ایجاد عوامل آگاهانه و تنظیم نیروها و فعالیتهای جبری زندگی طبیعی با برخورداری از رشد و توسعه آزادی است.... در مسیر حیات معقول، سیاست در صدر و اخلاق تابعی از سیاست و بلکه جزیی از آن است.
رهبران دینی ما با داشتن روانشناسی قبل از فروید ( آگاهی اندکی در دست روانشناسان امروز در این مورد است) با سودای سلطه جوئی بر انسان ها در کلیه امور مربوط به آنان . در واقع ادامه دهندگان راه خالقان تفکر دیکتاتوری (در تمام اشکال آن ) از ارسطو تا امروز می باشند که : انسان را هم شکل و هم ذات می پندارند ! با داشتن یک چنین تزی ( دینی و غیر دینی آن ) جهت یکدست ساختن و بهره برداری از انسان ها، از مفاهیمی انتزاعی مانند جامعه بدون طبقه ، امت اسلامی ، حزب الله ، طبقه و حزب طبقه کارگر . دیکتاتوری کارگری و ....استفاده می کنند که در این تفکر فرد و فردیت قربانی توده بوده وطبیعی است که با سیطره این تفکر در جوامع ( رجوع شود به تاریخ در عصر فرمانروائی نازیسم ، بلشویسم و فاشیسم ) اخلاق سیاسی شده از بالا صادر و به پائین دیکته میشود. با این پندار که دولت سرچشمه کلیه اخلاقیات نیز هست! ( فلسفه آلمانی ) ، مشخصه تمام اندیشه های استبدادی است.
در این مبحث بهیچ وجه در مورد نیاز دینی افراد صحبت نمیشود. این نیاز را فرد در خویشتن خویش باید جستجو کند. بحث در این دایره قرار دارد که دین باوران، دین رابه مثابه ایدئولوژی حکومتی رقم میزنند و دست در دست مرده دولت قرار داده و کوشش می کنند بر تمامیت شئونات و تفکرات آدمیان نفوذ و در نهایت تعیین و تکلیف کنند.
هنگامی که به تاریخ اندیشه و تأملات اندیشمندان اخلاق می نگریم، درمی یابیم که اخلاق، همزادی جدا ناشدنی دارد که همان خوی اجتماعی مردمی است که طبق میثاق هائی در جامعه با یکدیگر کار و زندگی و معاشرت داشته و دارند. این میثاق ها ، عرق ملی ، زبان و دین و فرهنگ مشترک ، و...می تواند باشد. با تکیه بر این خوی اجتماعی است که مفاهیم در اندیشه تولید میشود و اخلاق یک جامعه را متاثر ساخته است.
عوامل بسیاری لازم است که اخلاق ، جامعه را دگرگون و متحول سازد .این اخلاق با پیشرفت در تمام امور و شئونات اجتماعی متحول گردیده و از مفاهیم و تشخیص ، توسعه و پیشرفت ، خیر و شر، ملیت ، دین و سرنوشت مشترک و عدالت متاثر بوده است. با تحقق بعضی از آن ، بخشی از آرمان اخلاقی بشر هم محقق شده است. درباره اخلاق بسیار سخن گفتهاند، اما اگر بخواهیم حوزه سخن را در باب آزادی و رابطه آن با اخلاق بکشانیم،سیر حوادث و رویدادهای تاریخی در جامعه به ما هشدار خواهند داد. چرا که در این سیر تاریخی وقوع جنگ ها نیز با داشتن اخلاق ویژه خود ، هر دو مفهوم ( آزادی و اخلاق ) را به شدت تحت تاثیر خود قرار داه اند.
مباحثی در این راستا وجود دارد که به تقدم آزادی بر اخلاق اشاره دارد. دربحث ما ، اخلاق و آزادی در مقابل و ضد یکدیگر قرار ندارند. ضمن بررسی عمومی این مفاهیم به تقدم و تاخر از زوایای گوناگون بررسی شده است. از آنجا که اساساً آزادی خود یک فضیلت اخلاقی شمرده می شود. این فضیلت در حکومت های خودکامه از صفت و پوسته واقعی خود تهی و تهدید میشود و در حکومت های دموکرات تحدید میشود.. اخلاق فضیلتی است که به تفاخر فرد و حتی جمع تبدیل میشود. در هر دو مفهوم قوانین نانوشته ای حکم میراند که در اعماق و ریشه انسان باز می گردد و در جامعه کوچک ( خانواده ) در مسیر تعالی ( می تواند ) قرار میگیرد. بدین صورت نمی توان این گونه تلقی کرد که آزادی و اخلاق از یکدیگر جدا می باشند. مشکل اساسی در این است که فقها حکم به تقابل آنان و در نتیجه فقدان رابطه میان آنان صادر کرده اند. و این درست بر میگردد به تیتر مطلب که کدام مفهم بر دیگری تقدم دارد.
به نظر شیفتگان حکومت دینی، سیاست بر اخلاق تقدم دارد. توضیح روشن آن است که در مسیر حیات معقول، سیاست بر صدر می نشیند و اخلاق را تابعی از سیاست خواهد ساخت. با داشتن این تئوری حکومت دینی - و بانیان آن- مشروعیت میبابد که سیاست گذاری نیز کرده و مقدرات انسان را در دست بگیرد. طبق این نظریه و ایمان و اجرای آن . انگاره های دگراندیشی و... برای آنان از معنی تهی شده و مورد قبول نیست. آنان نمی خواهند باور کنند : در جامعهای که استبداد ( این نوع باور و خاستگاه تنها از طریق اعمال زور و بسط دیکتاتوری عملکرد خواهد داشت ) در آن برسریر قدرت است و بخود می نازد، تنها شیوههای مستبدانه و تام گرایانه مقدم بر اخلاق و آزادی است. همانطور که می بینیم در جامعه امروزی ما تحت تاثیر این فرهنگ و ادبیات و روش های ویژه ایدئولوژی دینی، هم آزادی غایب و هم اخلاق جامعه منحط و فاسد شده است. اخلاق مناسب و برازنده تنها در جامعهای خود را نشان می دهد که انسان ها از آزادی بهره مند بوده و تملق ، چاپلوسی، اخلاق دوگانه و... امکان رشد نیابد. و انتقاد ، اعتراض و صداقت در آن نهادینه شده و آزادی بیان ضمانت حقوقی داشته و ترس از اعتراض وجود نخواهد داشت.
مفهوم آزادی :
چنانکه اشاره رفت نزد اندیشمندان دینی تقدم سیاست براخلاق است و به همین نسبت این بحث به رابطه اخلاق و آزادی نیز کشیده میشود و اخلاق مقدم بر آزادی فرض می شود . نوشته حاضر این فرضیه را طرح می نماید که بر خلاف این نظریه. آزادی، مقدم بر اخلاق است. برای رسیدن به ارزش های اخلاقی و رشد و گسترش آن در جامعه منوط به تحقق آزادی است. ما در جوامع استبدادی، با ارزش های مهم و مثبت اخلاقی روبرو نیستیم.هرجا استبداد وجود دارد. اخلاق و ارزش های آن نیز زیر علامت سئوال و به شدت به ضد خود تبدیل شده و بازار فریبکاری و ریا و.... رونق دارد. این سئوالات اما مطرح است که آیا آزادی می تواند و یا (( باید)) بر مبانی اخلاق استوار باشد یا تحقق اخلاق در جامعه به تحقق آزادی در جامعه بستگی دارد؟ آیا بذر اخلاق در محیطی آزاد و عاری از فشار به بار می نشیند و یا برعکس. آیا آزادی با اخلاق متناسب است؟ آیا بدون آزادی و آزاداندیشی می توان به ارزش های اخلاقی دست یافت . آیا اساساً آزادی میتواند ارزشهای اخلاقی را تقویت نماید یا اینکه وجود فضای آزاد باعث کاهش تأثیر ارزشهای اخلاقی در جامعه میشود ؟ در این مورد صحبت خواهد شد.
شیفتگان حکومت اسلامی مفهوم آزادی را به « آزادی منفی » و « آزادی مثبت » تقسیم می کنند. آزادی منفی را « رهایی » یعنی آزاد بودن از یک رشته منعها و زنجیرها و زورها و بی توجهی به داده های هائی که دین مجاز نمی داند ؛ تلقی می کنند. آزادی مثبت را آزادی ازچنگال بیگانگان، آزادی از سلطان جبار، آزادی از ارباب و...می پندارند. گفته میشود کسی که در زندان است طالب آزادی منفی است. میخواهد در زندان را باز کنید تا از زندان بیرون برود. کسی که بنده است طالب آزادی منفی است. میخواهد زنجیر را پاره کند. اما ...آدمیان پس از کسب آزادی، نمی دانند با آن چه کنند و رفته رفته داشتن آزادی به پدید آمدن پارهای نتایج ناگوار و هرج و مرج منتهی میشود.... آزادی مثبت ، پس از آزادی منفی از راه می رسد. وقتی موانع را از جلو پای افراد برداشتند، وقتی در زندان را باز کردند، وقتی شر ارباب از بین رفت « آزادی منفی » محقق می شود و از اینجا به بعد نوبت آزادی مثبت است که فقها با دانش ویژه و اصول و فروع آموخته تعیین و تکلیف نهائی خواهند کرد ! مفهوم آزادی منفی (سلبی) و مفهوم آزادی مثبت (ایجابی) به طور دقیق در آثار آنان مورد بحث قرار گرفته است.
با توجه به اهمیت حیاتی مفاهیم آزادی و اخلاق و نیاز انسان ها به هر دو مقوله، پرسش اساسی در این نوشته این است که آیا اخلاق ، انسان را درمسیرآزادی قرار میدهد و یا اینکه می توان از آزادی پلی ساخت برای رسیدن به دنیای اخلاق ؟ نگارنده در بحث حاضر، اولویت و تقدم آزادی بر اخلاق و تأخر اخلاق بر آزادی اصرار دارد (مبحث آن باز است ). در واقع، تحقق آزادی و به ویژه آزادی های سیاسی، شرط ضروری و اساسی اخلاق سیاسی - اجتماعی است. بدین منظور در ابتدا مفهوم اخلاق مورد بحث قرار گرفت. و دلایل ضرورت و اولویت آزادی بیشتر مورد توجه است . نگارنده شرط رسیدن به اخلاق را در وجود و استقرارآزادی و به ویژه آزادی سیاسی و فقدان نظام دیکتاتوری ( در هر نوع آن ) می داند.
این حقیقت را باید به صورت امری مسلم و موجود پذیرفت که فقدان آزادی در جامعه همه اشکال زندگی از نشاط (( بودن )) بی بهره خواهند بود. و نیازهای بشری محدود و منحصر به نادرستی و دروغ خواهد بود. زندگی در جامعه ای که انسان ها بهره ای از آزادی نمی برند. نشانه ای از گرایش های ویران کننده و انکار واقعیت زندگانی را می توان مشاهده نمود. هنوز هم باید در اندیشه آن بود که آزادی فکر و آزادی گفتار متعلق به فضیلت های انسان ها می باشد که در اعصار تاریخ تمدن برای رسیدن به آن مبارزات جانفرسائی را دامن زده اند.
به نظر میرسد پس از بحثهای مختصر صورت گرفته بتوان به جمعبندی و نتیجه گیری و بازگویی به پارهای ازمطالب اشاره نمود که اساساً با تحقق آزادی و به ویژه آزادیهای سیاسی در جامعه ، اخلاق معنا و مفهوم می یابد. در جامعه باز و آزاد است که می توان دریافت ، انسان در جامعه از اخلاق و ارزش های آن بهره مند بوده است . جامعه ای که آزادی در آن محسوس است ، همه ابعاد و زوایای آن شفاف و قابل رویت است، بطوری که متخصصین در رفع و کمبود ها به فکر تدبیر می روند و از سرپوش گذاشتن معضلات اجتماعی که خطر سقوط اخلاق را بدنبال دارد، ممانعت میشود.
اوائل ماه مارس ۰٨
|