یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

قمر بانوی هنر و نیک کرداری


دکتر تورج پارسی


• این مختصربه یاد همیشگی قمرالملوک وزیری، ستاره ی پر فروغ و جاودانه ی آسمان موسیقی ایران زمین نگاشته می شود. زنی مردمی، پر داد و دهش و فروتن، بخشنده ای که با برپایی کنسرتهای بی شمار به یاری درماندگان می شتافت و سرپرستی تعداد زیاد ی کودکان بی پناه را به دوش گرفته بود. هنرمندی که برای نخستین بار در تاریخ هنر ایران به یاری هنرمندان از کار افتاده و دست تنگ شتافت و درآمدکنسرتش را در اختیار آنان گذاشت . ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱٨ اسفند ۱٣٨۶ -  ٨ مارس ۲۰۰٨


 
 به یاد پدرم که با آوای قمر به نیایش  می ایستاد
                                
  مرغک شب باز می خواند نوایی   نغمه ای یا ناله ا ی از آشنایی ۱
 
ا ین مختصربه یاد همیشگی قمرالملوک وزیری ، ستاره ی پر فروغ و جاودانه ی آسمان موسیقی ایران زمین  نگاشته می شود. زنی مردمی، پر داد و دهش و فروتن، بخشنده ای که با برپایی کنسرتهای بی شمار به یاری درماندگان می شتافت و سرپرستی تعداد زیاد ی کودکان بی پناه را به دوش گرفته بود . هنرمندی که برای نخستین بار در تاریخ هنر ایران به یاری هنرمندان از کار افتاده و دست تنگ شتافت و  درآمدکنسرتش را  در اختیار آنان گذاشت . " خوی آفتاب داشت که بر هرویرانه ای می تابید " ۲ تا در اوج بود به پایش طلا و اشرفی نثار شد و او نیز به پای درماندگان ریخت . هرگز به فکر آن نیفتاد که که ابر بی باران باشد ،  بلکه بر همگان همچون باران بود بر کشتزاران . به سخنی دیگر " درختی بود که هم ثمر داشت و هم سایه " ۳ ولی آنگاه که به غروب زود رس زندگی رسید " هم چون جام شرابی که تا پرست بر دستش گیرند و چون خالی شود رهایش کنند " ۴ رهایش کردند آنهم در تنهایی و تنگدستی . سعدی چنین باورمندست که : هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده ،  اگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است و هرجا که رود قدر بیند و در صدر نشیندو بی هنر لقمه چیند و سختی بیند " ۵ ولی برخلاف اندیشه نیک و خردمندانه سعدی ، هنر برای قمر دولت پاینده نبود ، چرا که در غروب زودرس زندگی نه قدر دید و نه برصدر نشست و حتا رادیو تهران که باید خانه و پناهگاه مطمئن هنرمند می بود از او روی برگرفت . قمری که کنسرت شش روزه اش تا شش هفته ادامه پیدا می کرد و بلیت یک قرانی کنسرتش تا بیست تومان آن روزگاران به فروش می رفت و در بازار سیاه ارزشی چندین برابر می یافت و حتا عده ای جای نشستن گیر نیاورده ولی به پاس " آن نغمه سرا بلبل باغ هنر " با کمال میل و خشنودی در کنار سالن سرپا ایستاده و با نغمه ی ملکوتی  از خود پیاده می شدند ، در سن پنجاه و چهارسالگی در تنگدستی و بیماری از جهان بیدادگر رخت بربست .
 
زمان آن اسب بادپا
 
قمر درپاییز سال ۱۲۸۴ خورشیدی برابر با ۱۹۰۵ میلادی که سال پایانی پاد شاهی مظفرالدین شاه قاجاراست در چاله حصار که یکی از قسمت های محله ی سنگلچ است به جهان هستی چشم باز کرد .در شناسنامه ا ش که تاریخ صدور آن پانزده مهر ماه هزار سی و سد چهار خورشیدی است زادروزش قید نشده است .پدرش پیش  ازبه دنیا آمدنش در گذشته بود ، بدین ترتیب قمر به جهان پانگشوده ،از مهر پدری محروم گشت . هنوز بیش از هشت ماه از پستان مادر شیر نخورده بود که این بار از آغوش گرم مادر نیز بی نصیب گردید و  طوبا  قمر را تنها گذاشت . مرگ مادرکه به سبب بیماری  تب گپ یا حصبه یا تیفویید  روی داد ، دومین بازی ناهنجار زمانه بود . قمر مادر بزرگی داشت به نام خیرالنسا که چون در حرمسرای دربارناصرالدین شاه مرثیه و مولودی می خواند به  افتخارالذاکرین  نامور بود . خیرالنسا  که زنی دلسوخته ، مهربان و دین باور بود ، سرپرستی نوه خود را به دست گرفت . دوران کودکی قمر در مجالس روضه خوانی های درباری سپری می شد ، ازاین جهت باغچه روح واندیشه او با آوازسیراب شده ، پرورش  یافت . قمر گه و گاه آنچه را در روضه ها فرا گرفته بود به تقلید از خیرالنسا زمزمه می کرد و تنهایی ژرف  ناشی از نبود پدرو مادرراتسکین می بخشید .  قمراز کودکی گهواره جنبان تنهایی خویش می شود  در  همین تنهایی است که  غلغله ای در حنجره اش می افتد تا سکوت دردبار زمانه را بشکند .روزی خیر النسا متوجه شد که قمر در تنهایی بخشی از مرثیه ها را می خواند ، نوای پاک و کودکانه و درواقع دردانگیز قمر ، خیرالنسا را که  عمری در روضه خوانی ها اشک از چشم دیگران روان ساخته بود به  گریه پنهانی  واداشت و از همانجا تصمیم گرفت درمجالس ، بعضی مرثیه ها را  دو صدایی بخوانند . به این وسیله بنیاد آواز خوانی قمر در جمع گذاشته شد ، وقمر خواند و دردمند خواند و نوای ملکوتیش به دل دردمندان نشست . چه زیبا نگاشت شمس یار مولانا :
مطرب که عاشق نبود و نوحه گر که دردمند نبود ، دیگران را سرد کند .
این پرسش مطرح است که قمر فقط به مرثیه خوانی بسنده کرده بود ؟ آیا می توان گمان برد که از ترانه های روز بی خبر مانده و با صدای خوشی که داشته ، زمزمه ای نکرده باشد ؟ یا در و همسایه از ترانه خوانی او سود نجسته باشند ؟
دکتر ساسان سپنتا در کتاب پژوهشی خود به نام تاریخ ضبط موسیقی ایران می نویسد :" ۱۴ ساله بود که جلوی پنجره می خواند و ناشناسی از دور جواب می داد " ۶ پس قمر پیچکی نبود که بر گلدان خانه سرخم کند ، اوازدیوارسر به کوچه باز می کند تا به آستانه ی باغ زندگی برسد و با ساقه ای ترد ، خود را به بالای سرو  بکشاند ،  قمرمی خواند و می خواند ، چرا که به گفته آن زنده یاد "تنها صداست که می ماند " پس این زنگ صدایی که به گوش همگان رسیده نمی تواند فقط به مرثیه خوانی بسنده کرده باشد ، دل وی میل پرواز می کند وفضا بی کرانه است . صدا پایه اعتماد و فضیلت  این پرواز می شود .از آنجایی که قمر از طبقه متوسط جامعه بود ، هم ره به سوی مردم عادی داشته و هم روندی به خانه اشراف ، که قله هرم آن دربار قاجاربود .   گرچه در چشم  اشراف و درباریان آنزمان هنرمندان نقش عمله طرب  را داشتند و هنر خواهی آنان را می توان بخشی از قلمرو خودکامگی شان  ارزیابی کرد ، اما درباریان  مایه ی تشویق هنرمندان بودند وبه گونه ای موسیقی را پرو بال می بخشیدند .  قمر در مصاحبه ای می گوید "خیلی جوان بودم که با موسیقی آشنایی پیدا کردم . در خانه یکی از آشنایانم جلسات دوستانه هنری برپا می شد ، درویش خان تار می زد و حاجی خان عین الدوله  تنبک میزد " ۷ خانه آشنایی که قمر از آن یاد می کند ، خانه ی دختر خاله ی اوست که همسر مجدالصنایع بود ، درین خانه اهل هنر همچون درویش خان ، حاجی خان عین الدوله و شاهزاده حسام السلطنه رفت و آمد داشته اند . قمر در جلسات هنری این خانه متوجه می شود که باید باغبانی نهال صدایش راپرورش بدهد ، به همین جهت از خیرالنسا می خواهد معلمی را به خانه بیاورد تا به وی آواز بیاموزد ، قمر در دنباله مطلب می گوید :
در زمان آموزش نزد استادم به صفحات طاهر زاده گوش می دادم تا با مرتضا خان نی داود آشنا شدم . ۸ شایان نگرش است که خیرالنسا مرثیه خوان ، نه تنها مانعی برای شرکت قمر در نشست های هنری نیست بلکه در ره پیشرفت این نو باوه هنر چاره سازی نیز می کند . ای چه بسا اگر پیرزن هنر را شکلی از بد کارگی تلقی می کرد ، ایران از بزرگترین هنرآفرین زمانه محروم می ماند .
 
قمرو استاد نی داود
 
در سال ۱۲۹۹خورشیدی برابر با ۱۹۲۰ میلادی در باغ عشرت آباد تهران جشن عروسی و پیوند دو خانواده سرشناس برگزار بود . باغ درنوای شادی افزای تار و تنبک و پای کوبی باشندگان  غرق بود . جام ها به تندرستی نو بختان جوان پروخالی می شد . نوازندگان ترانه های شادی آفرین روزرا  می خواندند و تکرار می کردند . یکی  از باشندگان این جشن عروسی هم قمر پانزده ساله بود . گروهی که از صدای خوش قمر خبر داشتند ازاومی خواهند که بخواند . قمر با چهره ای زیبا و شرمگین کنار تارزن مجلس نشست و ترانه ای از پژمان بختیاری  را سرداد :
بیا مرغ حق فغان نماییم   
فغانها زجور زمان نماییم
کشیم از دل خسته فریاد     
کشیم از دل خسته فریاد
آشکاراست این ترانه ای  نبود که در  شب مراد  به کار آید . انتظار آن بود که با صدای بلورینش  یار مبارک بادا  سر دهد .اما  قمر برخلاف انتظار در  شب مراد  مرغ حق را به  فغان خواند  قمر چه دانسته یا نداسته فریادی از اعماق کشید  ، فغانی از جور زمانه ، فغانی دو صدایی : با مرغ حق ! سکوتی مجلس اروسی را دربرگرفت ، چشم ها بر این دختر شرم آگین دوخته شد و نفس ها در سینه پنهان ماند .گویی آرش دوباره آهنک البرز کرد ه باشد . پژواک  صدایی پاک و اندوهگین ، فضا را فتح کرده بود  .این صدای قمر بود که تار زن را لنگان اما خشنود به دنبال خود می کشید .تارزن که نخست دخترک را به بازی نگرفته بود ،  شرمساروسرگردان  گشته بود ، چراکه درراستای کار خود  همچوصدایی را نشینده بود .ترانه که پایان یافت سکوت همچنان ادامه یافت گویی باشندگان از زمین کوچ کرده باشند ، پس از چند لحظه ای کف زدنها آغازید . قمر خواست از کنار تارزن برخیزد که مردی آرام اما خواهان پیش آمد و تار راازنوازنده گرفت و گفت : می توانی آواز بخوانی ؟ قمر گفت : بله . مضراب در افشاری به فریاد درآمد و نوای ملکوتی قمر " شبان تیره ی عشاق " را  روشن ساخت ،
 
حافظ و قمر و نی داود در باغ عشرت آباد :
 
جای آنست که خون موج زند در دل لعل    
زین تغابن که خزف می شکند بازارش
شعر حافظ وآوازقمر و تار نی داود با کف زدنهای بی شمار پایان یافت اما سرآغازفصل تازه ای گشت در موسیقی ایرانی . درین راستا نی داود در مصاحبه ای با  مجله تماشا در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۴ گفت : به قمر گفتم صدای فوق العاده ای داری اما چیزی کم  داری و آنهم آموختن گوشه های موسیقی ایرانی است . پس از دو سالی قمر به کلاس موسیقی که در خیابان علاالدوله  فردوسی کنونی نبش فروشگاه فردوسی کوچه بختیاریها داشتم ، مراجعه کرد و مدت دو سال به آموختن موسیقی پرداخت وقتی که ردیف های موسیقی ایرانی را یاد گرفت صدایش دلنشین شد " . بعد هارابطه شاگردی و استادی به مرور به یک همکاری پر مایه رسید که ره آوردش  ترانه ها و آواز ها و کنسرتها ی زیادی گشت . آنچه قمر از نی داود آموخت  :
۱ــ دستگاه های موسیقی ایرانی
۲ـ شیوه خوانندگی و سیر در گوشه ها و فرود
۳ــ گزینش شعر مناسب برای خواندن هر نغمه و گوشه
۴ــ مهارت در اوج در گوشه های مناسب
۵ــ فراگرفتن قطعه های ضربی و حفظ وزن و رعایت سکوتها ی به موقع و رعایت ضد  ضربها « ۹
 
صدای قمر از دیدگاه موسیقیایی و زیبایی شناسی
قمر هزار قناری درون حنجره داشت   
اگر چه »اوج «قناری هنوز کوتاه است
     م . امید
 
صدایی که ترا برکند وبه اوج ببرد ، به آن ناشناخته ی دور دست .  از خود بیرونت آورد ، بر حریرت نشاند ،آیینه ات شود و با خود آشنایت کند . صدایی از تبار یگانگی وجود . صدایی زلال و پاک همرازو همساز پیر مغان با عطر شعر رازانگیز حافظ . صدایی همرنگ آفتاب  ، صدایی که با تو همره شود و در دل صیقل یافته ات طنین اندازد . صدایی برگرفته از تبسم صبحگاهی و خلوت شب ، صدای قمراست .
بنا بر سنجش اهل فن  صدای قمراز دو ویژ گی برخوردارست . یکی گرمی و دیگری پردامنگی . نی داود درین زمینه می گوید : »کمتر خواننده ای دیده شده که هر دو ویژگی را دارا باشد «   ۱۰ . ارزیابی ، دامنه و گسترش صدای قمر در اجرای تحریرها در بم و اوج ، به خوبی  توانمندی او را در خوانندگی نشان می دهد . طنین صدای قمر زنگ و درخشندگی ویژه خود را داشت و این طنین زنگ دار تکیه گاهی بود برای توان بخشی به صدایش . برخی از خوانندگان این ویژگی را ندارند ، با توان یابی از دستگاه های نیرو بخش الکتریکی ، کمبود دامنه و قدرت صدای خود را جبران می کنند . در حالی که صدای قمر آنچنان بود که در سکوت شب به گفته ای تا هفت محله را در زیر پوشش خود قرار می داد . دکتر حسام خرمی در نامه ای به زهره خالقی درینمورد می نویسد : من خودم از فاصله پانسد متری صدای او را وقتی در دستگاه دشتی آواز می خواند به روشنی شنیدم ۱۱  . دکتر خرمی صدای قمر را با بلوچ خانم ازخوانندگان دوره ناصری مقایسه می کند " صدای بلوچ خانم آویزه های لاله ها را تکان می داد ". ۱۲ دکتر اسلامی ندوشن درباره قمر می نویسد " در کنار این سبزه و آب ، با بهترین صداهای زمان روبرو بودم . چهچهه ی قمر برایم هوشربا بود . هنوز تا امروز صدایی به دلنشینی صدای او نشنیده ام . بشر برگزیده  همان کسی است که مارا از خاک برکند ، خود هر که هست گوباش ، چه این هنر اکتسابی باشد ، چه طبیعی ، و قمر این کار را می کرد . گذشته از صدا ، آنقدر لطف و احساس و درخشندگی در نوایش بود که گفتی بلور در گلویش پول پول می شد " ۱۳ .در یک جمع بندی می توان گفت :
تکرار صدای قمر همچون تکرار فصل ها انسان و پیرامونش راآرامش وتسلی می بخشد . به هنگام شنیدن نوای آسمانی قمر باید با ایرج میرزا همزبان و همدل شد و گفت :
بلبل از رشک  صدای تو گلو پاره کند   
ورنه ، بهر چه بود این همه فریاد او را   ۱۴
 
 
بردا شتی از شخصیت قمر در ترانه ها و کنسرت هایش  
 
نگارنده یک ساله بود که رادیو تهران در سال  ۱۳۱۹ برابر با ۱۹۴۰ آغاز به کار کرد .اما از کودکی  زمینه آشنایی با قمر را گرامافون که صندوق آواز گفته می شد فراهم آورد وفرصت یافتم  صدای زنی را گوش کنم که غیر از دیگران بود . صدای زنی درد اشنا که خانه در درون صفحه داشت و با محرم و نامحرم همره می شد و حتا من هفت و هشت ساله را نیز نادیده نمی گرفت . در آن سال ها به غیر از ترانه های شیرازی ، ترانه موسم گل را نیز کمی از برشده بودم . این ترانه ای بود که به گونه ای درمن ریشه ای ناشناخته دوانده بود به ویژه هنگامی که پدر آنرا زمزمه می کرد .
موسم گل دور ه ی حسن یک دو روزست در زمانه
ای به دلارایی به عالم فسانه  به که زتو ماند نکویی نشانه ... ۱۵
ا هل د ل  از قمر به نام  زن درجه یک  نام  می بردند ، تعبیری عمومی  از زیبایی آوا ، رخ و کردارنیک او . اینک  که این زن درجه یک را مورد برسی قرار می دهم ، به تعبیری تازه  ترمی رسم : یک پدیده شگفت انگیزو افسانه ای  سد سال اخیر! (  ۱۲۸۴ تا ۱۳۳۸برابر با ۱۹۰۵ــ ۱۹۵۹) . تولد قمر همزمان است با آشوبهای محمد علیشاهی ومبارزات مشروطه خواهان بر علیه استبداد ، همان استبدای که به گفته عارف " هزار پرده درید " . ۱۶ دوران زندگی قمر مقارن ناآرامی ها ی میهن و جهان است :
قرارداد ۱۹۰۷ وتقسیم ایران میان انگلیس و روسیه
جنگ جهانی اول  ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ و اشغال ایران
و. او در این نا آرامی ها  ، قد می کشد ، بزرگ می شود و  قمر می گردد  . قمرشاید دانش شناخت تضاد درونی جامعه را نداشته ، اما یک حس عینی به او کمک می کرد تا با موج ضد استبداد همره شود و فریاد در سینه مانده مردم مجال یابد تااز حنجره او فضا را پر کند .درزیراین " سقف بلند ساده پرنقش و نگار « ما دراین زن که در " دهان زمانه زبان بود " ۱۷ ویژگی هایی می بینیم که در زنان خواننده معاصر او و حتا زنان دیگرنیست . زنی که هر روز عاشق است اما از درد  زمانه غافل نیست . به خانه عشقی می رود ، همراز عارف می شود ، در انجمن زرتشتیان کنسرت برگزار می کند ، برای  ساختن آرامگاه فردوسی کنسرت می دهد ، همگام درویش ،کلنل ، جاهد ،ایرج وبهارمی گردد ،  ام کلثوم چشم به دیدارش می دوزد ، آتاتورک میهمانی به افتخارش می دهد و چشمان خود را مدیون می داند که قمر را دیده است  ، تیمورتاش وزیردربارو داور وزیر پر قدرت عدلیه رضاشاهی را به بازی نمی گیرد و ترانه هایی می خواند که پراست ازناله ی مرغ سحر! . این زن که قمر باشد جام لبریز مهرست و دوستی ، ازدوستی و مهر به گربه ها و سگ های ولگرد گرفته ۱۸ تا فتحعلی  قهوه چی  همدانی که به جرم گوش کردن به مارش جمهوری عارف در زندانست ، ۱۹ یا رضا درشکه چی ۲۰ . او که قمر باشد فریاد فریادهاست .
در عصر  دیوار کشی  و مرزبندی  های زنانه و مردانه ـ   قانون جاافتاده جامعه مرد سالارــ بی باکانه کنسرت  بر پا می کند ــ طنز نیشدار این حرکت این است که  خود قمرتنها زن شرکت کننده کنسرت است  ! ــ این زن که قمر باشد برخاسته تا در واقع سنت  شکنی کند . خون مردان و قانون دینی حاکم بر دوران رابه جوش آورد تا به دفاع از ناموس جامعه مردسالارقمه کشی کنند !! درعصری که هنرمذموم است و سینما  محبت خانه « !! نامیده می شود ۲۱ و مردان موسیقی صفت تحقیر آمیز  مطرب ! را بر دوش خسته خود حمل می کنند ، قمر خواننده می شود ،  کنسرت می دهد ، نه تنها صدایش را نامحرم می شنود بلکه با سر باز در جمع مردان حاضر می شود ، او نه تنها مطرب بلکه  به صفت بدکاره نیز سرفراز می گردد !!! این درست هفتاد و سه سال پس از مرگ قره العین است ، یعنی نخستین  زنی که  بدون حجاب در جمع مردان   حاضر شد .بی پروایی و فریاد قمر در یک برش طولی و عرضی جامعه شناختی برآیندی شایان نگرش می دهد . فریاد قمر ، فریاد ایران است فریاد روزگاری که به گفته عارف "عوض اشک ز نوک مژه خون می آید " ۲۲
عقب ماندیم ما از کاروان زنده عالم  
فغان از این سعایت ها که سد راه ایران شد
دمی یک دل شوید ای بی حمیت ها که این کشور
زکید و حیله بیگانگان ، با خاک یکسان شد   " امیر جاهد«    
در ملک ایران
عصری که دنیا در انقلاب است   
با نور دانش در پیچ و تاب است
در مهد سیروس این خواب سنگین بس ناصواب است ...  " امیر جاهد "
و از سویی ناله ی  زن است که  با تعبیری ، دکارت وارمی گوید :
من زنم پس هستم !!همان زنی که به گفته عشقی :
مرمرا هیچ گنه نیست به جزآنکه زنم  
زاین گناه است که تا زنده ام اندر کفنم . ۲۳
این همان کفنی است که ایرج میرزا از آن چنین یاد کند :
فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست  
چرا که هر چه کند حیله در حجاب کند ۲۴
اما این زن که قمرباشد  کفن را برنمی تابد ، می جهد ، فراز می گیرد ، و بالا دست مردان  می ایستد ، فریاد زمانه و حنجره انسانیت می شود :
بلبل پر بسته زکنج قفس درآ نغمه آزادی نوع بشر سرا ...
 
 
نخستین کنسرت زن در تاریخ موسیقی ایران
 
  قمر نخستین کنسرتش را درسال ۱۳۰۳ برابر با ۱۹۲۴ میلادی یعنی شش سال پس از جنگ جهانی اول یا یک سال پیش از به سلطنت رسیدن سردار سپه درسالن گراند هتل واقع در خیابان لاله زار برگزار کرد . این کنسرت  در تاریخ موسیقی ایران حرکت جسورانه ایست از جانب زنی که قمرباشد  .   با این کنسرت زن و مو سیقی تائید می شوند .حرکت بر جسته تر ، تائید  زنی است که تاکید بر غلط بودن  برخی از ارزش ها  دارد . زنی که یکرنگی آزادگی ، فضیلت و اعتماد به نفسش  یادآور زنان ستوده باستانی ایران زمین است . خردمندی که زیبارویی بر شرمگینیش افزوده و ازدایره تنگ منیت بیرون جسته ، رنگ تعلق را واپس زده وتصویرتازه ای   از رودابه ها ، تهمینه ها و سین دخت به دست داده است . زنی که ازحنجره او  فریاد ضد استبداد به گوش می رسد .زنی که می توان او را شاگرد فکری عارف دانست .
تعداد استقبال کنندگان از کنسرت قابل توجه است .  هزاران نفرنیزدر جلوی هتل ایستاده اند البته در میان اینان هم  کسانی هستند که به گفته خود قمر " قیافه های عصبانی وناراحت داشتند" و  موقع بازگشت بیم آن داشتم که عده ای قصد جان مرا داشته باشند چون اخباری از این قبیل به دستم رسیده بود . ۲۵
اعضای ارکستر به سرپرستی استاد نی داوود در سن حاضر می شوند :
ابراهیم منصوری و نوریانی ویلن
شکری قهرمانی و نی داوود تار
حسین خان کمانچه ، ضیا مختاری پیانو .  در سکوت منتظران ، آن زن که قمر باشدبا گیسوانی زرین و تاج گل زیبایی بر آن روی صحنه ظاهر می شود . شور مردم سازنده و قابل تقدیر است . قمر خود درین باره می گوید : " این همه استقبال از یک زن تنها و بدون پشتیبان به من امید و اعتماد به نفس داد " ۲۷ قمر که مخالف تقسیم باغ زندگی به شکل مردانه و زنانه است ، قمر که از زنده در کفن کردن زن در رنج و عذاب است ، آنشب  با صدایی ملکوتی و رخی ماه دیس  و چشمانی عسلی  که به دنیا به پاکی می نگرد ، می خواند تا خط بطلانی  بر اندیشه ی چادر و پیچه خواهی کشد . قمربا سر باز خواند و این درست هفتاد وسه سال پس از حرکت قره العین است . همان زنی که چادر و پیچه را بر نتابید ودر جمع مردان با سر باز ظاهرشد  .در اینجا یک مقایسه تاریخی نیازست  تا برد حرکت تاریخی قمر خواننده آزادیخواه قرن را بنمایاند .  مارگارت لاینگ Margret Laing در کتاب  مصاحبه با شاه   در رابطه با روز گشایش دانشگاه تهران نقل قولی از علم وزیر درباردارد . در روز گشایش دانشگاه تهران ( پانزدهم بهمن ۱۳۱۳) یعنی ده سال پس از نخستین کنسرت قمر ، رضا شاه به همسرش  تاج اللملوک ـ ملکه مادر «  و شمس دخترش دستور داد که بدون چادر و روبنده  همراه او بیایند . در حالیکه آنها به هیجان آمده بودند رضا شاه در ماشین به آنها گفت : دلم می خواست امروزبراساس احساس شخصیم زنده نباشم که شما را با سر باز به این مراسم ببرم ، اما به خاطر کشور مجبورم ۲۸ .ما در این موضوع  با دو نفر بر خورد می کنیم یکی رضاشاه پهلوی به عنوان پادشاه و مدعی رفع اجباری چادر و روبنده و یکی هم رضا پهلوی به نام مرد جامعه سنتی ایران .تضاد به اندازه خود چادر کدرو سیاه است ـ در اینجا قصد کم رنگ نشان دادن کار بزرگ رضا شاه نیست ـ اما قمر زن تنها و بدون پشتیبان  با باور به این کار  گام بر می دارد و در نخستین  شب کنسرت  با شعر ایرج فضا را می گشاید :
نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند
نعوذ باالله اگر جلوه بی حجاب کند
فقیه شهربه رفع حجاب مایل نیست
چراکه هر چه کند حیله در حجاب کند
نقاب بر سر زن سد معرفت است  
کجاست دست حقیقت که فتح باب کند ... .،
و قمر خود  فتح باب  می کند و ازمتعصبان و نامحرمان " که بر نام ایشان زمانه انگشت بر گوش نهد " ۲۹ نمی هراسد . استقبال شایسته است و قمر پاسخگوست .درین کنسرت اولین بار ترانه مرغ سحر  در دستگاه ماهور با شعر ملک الشعرای بهار و آهنگ نی داوود خواند ه شد . این ترانه پس تر به شکل صفحه به بازار آمد ولی درسال ۱۳۰۸ این صفحه چون نغمه ی آزادی بود از بازار جمع آوری شد   .
مرغ سحر ناله سر کن    داغ مرا تازه تر کن
زآه شرر بار این قفس    برشکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ
نغمه ی آزادی نوع بشر سرا
وزنفسی عرصه ی این خاک توده را  پر شرر کن ..
این کنسرت آیینه شناخت مردم به قمر شد .از آن شب نام قمر در زمین برومند اندیشه و یاد مردم ، فرخ فالی شد دل افروز و جاودانه . قمر از عواید این کنسرت چیزی نخواست . بازتاب حرکت دلیرانه قمر به عنوان یک زن از جامعه ای که زنها در آن باید ازیک پیاده رو بروند و شوهر و برادرانشان از پیاده رو دیگر، قابل بررسی است . کنسرت سیاسی ـ اجتماعی قمر و منش  وکردار نیکو کارانه اش  برگی از تاریخ معاصر ایران را به اواختصاس داده است ."یک روزپس از کنسرت  قمر را به کلانتری خواستندوبه او گوشزد شدو تعهد گرفته  شد که بی حجاب کنسرت ندهد و بدون اجازه شهربانی صفحه ضبط نکند "!!! ۳۰
دومین کنسرت : این کنسرت در سینما پالاس برگزار ش د . درین  کنسرت استقبال مردم بی سابقه بود به طوریکه رفت آمد در خیابانهای   اطراف محل کنسرت مختل شده بود . قمردر این شب  همان ترانه ای را که در عروسی خوانده بود دوباره خواند این آهنگ روز شد و پناهگاه زمزمه مردمان ، مردمی که قمر را یافتند .
  کنسرت برای ساختن آرامگاه فردوسی :
قمر در شهریورسال ۱۳۰۹ برابر ۱۹۳۰به خراسان سفر کرد در آنجا سرلشکر جهانبانی
از قمر در خواست کرد بابرپایی کنسرت درفراهم آوردن پول برای ساختن آرامگاه فردوسی اقدام نماید . قمر کنسرت را برگزار کرد و تمام عایدی آنرا در راه برپایی آرامگاه فردوسی پیشکش نمود .
کنسرت در همدان :
کنسرت قمر در سال ۱۳۱۰ برابر۱۹۳۱در شهر همدان برگزار شد . این همزمان سالهایی است که که عارف قزوینی شاعر ، آهنگساز و خواننده آزاده به شکل تبیعد در همدان بسر می برد . این کنسرت به سرپرستی نی داود برگزار گشت . درین باره بهترست از زبان قمر بشنویم " به همدان که وارد شدم ، خواستم بی درنگ به دیدار عارف بروم ، اما انها که او را می شناختند مانع این کار شدند و دلیلشان این بود  که عارف کسی را نمی پذیرد و حاضر نیست  تنهایی خود را با کسی تقسیم کند . به این حرف ها توجه نکرده روز سوم به خانه عارف رفتم و از نزدیک او را دیدم و دعوت کردم که در کنسرت همان شب شرکت کند . سر شب بود که به میهمانخانه آمد و به اتفاق به محل کنسرت رفتیم . درین کنسرت ترانه هایی از عارف را خواندم . در پایان کنسرت شاهزاده نیرالدوله چندین گلدان نقره به من هدیه کرد . منهم گلدانها را به عارف پیشکش کردم ، این موضوع باعث دلخوری و درد سر شد ، چرا که عارف مورد غضب بود و کلی دردسرها.. ۳۱
کنسرت در انجمن زرتشتیان
ارباب کیخسرو از طریق بدیع زاده ازقمر دعوت می کند تا درجشنی که به نفع  زرتشیان نادار بر پا می شود شرکت کند . قمر دعوت را می پذیرد و درین جشن کنسرت می دهد . دراین شب مبلغ زیادی گردآوری شد ، اما هرچه کردند که قمر مزدی قبول کند ، نپذیرفت و به  همان حلقه گلی که بر گردنش آویختند بسنده کرد . ارباب کیخسرو به پاس کردار نیک و انسانی قمر خواست به گونه ای دیگر ارج بگزارد ازاینروبه سرفرازی این بانوی نیک کردارهنردر خانه اش میهمانی بسیار بزرگی بر پا کرد . قمر درین مجلس آواز خواند ، در پایان ارباب مبلغ پانسد تومان پیشکش کرد قمر پول را گرفت و میان مستخدمین و کارکنان جشن پخش کرد و دیناری برای خود بر نداشت ۳۲.
کنسرت به نفع شیر وخورشید  سرخ ایران  
قمر در سال ۱۳۰۸ خورشیدی برابر با ۱۹۲۹میلادی به نفع شیر و خورشید سرخ کنسرتی بر گزار کرد ، در پایان کنسرت مبلغ دوهزارتومان در پاکتی گذاشته به قمر دادند ، قمر پول را پس داد و گفت بچه های یتیم از من واجبترند . البته قمر کنسرت  هایی به یاد ایرج میرزا و درویش خان نیز برگزارکرد . برای کمک به انجمن ناشنوایان نیز کمر همت بربست و درآمد حاصله را در اختیار بانیان کار قرار داد .
قمر و سینما     
در سال ۱۳۳۰از قمر دعوت شد که در فیلم  مادر  شرکت کرده و در صحنه ای آواز بخواند ، با وجودیکه دستمزد سد هزار تومانی پیشنهاد شده بود وی نپذیرفت . سرانجام  با اصرار فراوان حاضر شد  آوازی پنج دقیقه ای  بخواند که دستمزد این پنج دقیقه را نیز به بیمارستان مسلولین شاه آباد بخشید .
  ترانه ها و صفحه های قمر
ناموری قمر در زمانی آغاز می شود که کشور ایران از داشتن ایستگاه فرستنده رادیو محروم بود . به همین دلیل مردم از طریق گرامافون با صدای قمر آشنایی یافتند . از سال ۱۳۰۳برابر با ۱۹۲۴صدای قمر در صفحه ضبط شد و به بازار آمد . این صفحات محصول کمپانی His Master Voic , Polyphon , odeon بود .به نقل از دکتر خرمی از قمردر مجموع چهارسد و بیست و شش   ۳۳ و به گفته دکتر سپنتا بیش از دویست صفحه ضبط شده است که متاسفانه بخشی از آنها در دست نیست ۳۴ . بخشی نیز که مانده فقط برای گروه پژوهش و دانشجویان موسیقی به کارمی آید . آن انتظاری که بتوان صدای روشن و زنگ دار قمر را از این صفحه ها شنید در حد آرزو باقی  ماند ه است .مگر با یاری دستگاهای تازه ای که در عرصه ی صوتی  کار آفرینند یاری جست و این برگ های زرین موسیقی سنتی را نجات داد .
ترانه های قمربیشتر از امیر جاهد ، عارف ،  ایرج ، بهار و پژمان بختیاری است آهنگها ساخته ی نی داوود ، درویش خان عارف و امیر جاهد است . از سال ۱۳۰۵ که عارف صدایش را از دست داد ، قمر در واقع بیانگر فریادهای در گلو شکسته وی شد . بنابرحکم همین روح حساس و انسانی است  که به یاد میرزاده عشقی  ترانه ای در ابو عطا و حجاز و به یاد کلنل محمد تقی پسیان تصنیف  گریه کن که گر  و به یاد درویش خان » به گردش فروردین  را  ضبط می کند . ازدوم اریبهشت  ۱۳۱۹  برابر با آوریل ۱۹۴۰ که رادیو تهران آغاز به کار کرد از قمر دعوت به عمل آمد و این همکاری تا سال ۱۳۳۴ ادامه داشت . البته شهرت قمر مدیون رادیو نیست بلکه می توان مدعی شد که رادیو در سکته و سپس مرگ قمر موثر بوده است . قمر به صداقت کارباور داشت ، می خواست  کار هنریش دور از ابتذال و دورویی باشد . به ویژه در مورد موسیقی سنتی احساس مسئولیت می کرد . اما متاسفانه نیمچه دستگاهی که درست شده بود کم کم به گودال ابتذال افتاد وابتذال هم باروح پاک و همچون باران قمر جور در نمی آمد . خوانندگان نو رسیده پول پرست نیز دربرابر بزرگی های هنری و انسانی قمر خود کمتر بینی داشتند و همین انگیزه ای برای حسادتهای خانه برانداز می شد . بطوریکه به عمد  آهنگ های دوران پختگی صدای قمررا که حاصل همکاری با برادران معارفی بود پاک کردند و همین موضوع سکته قمر را پیش آورد .
روزهای غم انگیزتنگدستی و خاموشی قمر
دردایام فزونست و تحمل اندک         
مرهمی کو که نهم برغم  هر لحظه ی خویش ۳۵
تاریخ ثبت وقایع تلخ و شیرین است ، باشد که خواندن یا شنیدن آن عبرتی یا دست کم دقیقه ای اندیشیدن را در پی آورد . پایان زندگی قمر تاریکخانه ای است تکیه داده بر ستونهای پیری زودرس ، تنگدستی و کویر وحشت بار تنهایی ها ... تنگدستی او را مجبور کرد که در سال ۱۳۳۰ برای گذراندن زندگی در یکی از رستورانها خوانندگی کند . ولی مستان بطری به دست کجا و  مرغ سحر کجا؟ ازاو داستانها برجای مانده است می گویند "  شبی در تدارک جشن عروسی برای یک دختر بی سرپرست بود ، داور وزیر پرقدرت دادگستری رضاشاهی ازاو دعوت کرد تا در مراسمی شرکت کند ، قمر دعوت این وزیر قدرت مند را رد کرد . داور ماموری با کلاهی لبریز از اشرفی و لیره فرستاد  تا شاهد قمر را به مراسم بکشاند ، ولی قمر لیره های وزیر قدرتمند را به چاه ریخت و گفت : همین که گفتم عروسی این دخترست !! ۳۶
اما همان قمری که نه اعتنا به وزیر نشان داد و نه ارزشی به لیره و اشرفی ،   در دوران تنگدستی می باید در رستوران کنار مستان آخر شب مرغ سحر بخواند  ! سرانجام این کار را نیزبا همه ی تنگدستی ها رها کرد . قمر در تنگدستی نیز روحی باشکوه و بر فراز هستی داشت .شعر فرخی سیستانی ترجمانی است بر آنچه گفته آمد .
کیست کز نعمت زر تو و از بخشش تو       
کار ویران شده خویش نکرده است آباد ؟
زندگی قمر با چندرغازی که اداره رادیو باید می داد ، می گذشت .  آن هم  هر روز خسته و دل شکسته با پاهای پر از درد و دلی خون اما همچنان » از اسب افتاده و از اصل نیفتاده « به حسابداری رادیو می آمد تا دویست تومان مقرری  را بستاند که متاسفانه قدر نشناسان صدر نشین برای پرداخت آن امروز و فردا می کردند . اینچنین با بخش زنده ای از موسیقی سنتی ما برخورد می شد .قمر هر روزبرای گرفتن این چندر غازمی رفت وبا دست خالی و دلی شکسته از جور زمانه ، از پله های کذایی اداره رادیو  پایین می آمد . به گفته حافظ :
مردم چشمم به خون آغشته شد  
در کجا این ظلم با انسان کنند ؟
بالاخره چراغ عمر بزرگترین خواننده ی سد سال اخیرایران ، بلبل باغ آزادی ، خواننده ی » مرغ سحر « آخرین سوسو را زد و در روز پنجشنبه چهاردهم امرداد یعنی در پنجاه وسومین سال مشروطیت !! ، ساعت یازده شب ، در خانه ای پر از تنهایی کنار گربه حناییش گویی یکبار دیگرخواند وجان سپرد :
بیا مرغ حق فغان نماییم
فغانها زجور زمان نماییم
کشیم از دل خسته فریاد      
کشیم از دل خسته فریاد ..
مرگ امری است طبیعی ، اما مرگ قمر به گونه ای تنبیه ای بود از سوی همانانی که عارف را خانه نشین کردند . متولیان دین به خیل خود به شیوه ای دیگر از هنر انتقام گرفتند :
مجله تهران مصور در شماره ۸۳۳ امرداد ۱۳۳۸ درین موردنوشت :
" جنازه قمر صبح روز جمعه برای انجام مراسم مذهبی به امامزاده قاسم فرستاده شد و پس از غسل قرار شد که جسد را به یکی از مساجد منتقل کرده و به وسیله رادیو برای تشییع جنازه قمر از مردم هنر دوست دعوت به عمل آورند ، تا روز شنبه در مراسم شرکت کنند . متاسفانه هیچ کدام از متولیان مسجد به جرم اینکه قمر هنرمند بوده است او را به مسجد راه ندادند . چون بیم آن می رفت که  در نتیجه حرارت هوا جنازه فاسد گردد ، ناچار جنازه قمر مانند اشخاص مجهول الهویه که دیوار بر سرشان خراب شده یا زیر ماشین می روند به سردخانه پزشکی قانونی منتقل گردید .. روز بعد جنازه خیلی بی سر و صدا به وسیله آمبولانس وزارت دادگستری ابتدا به منزل او واقع در تهران نو منتقل گردید و از آنجا در حالی که فقط بیست نفر در تشییع جنازه او شرکت کرده بودند به آرامگاه ظهیرالدوله منتقل گردید ۳۷
در روزگارانی که ساسانیان عرصه سیاسی ــ فرهنگی ایران زمین را گسترش داده و گندی شاپورش پلتفرم اندیشمندان جهان بود، هنر موسیقی نیز در این دانشگاه  تدریس می شد . در آن روزگاران خداوندان این هنر باربد  و نکیسا ها و .. نواها ساختند و نغمه ها پایه نهادند . در رابطه با پیوستگی زندگی ایرانیان با موسیقی کریستن سین ، ایرانشناس دانمارکی می نویسد :
"ایرانیان  اگر ذایقه را با خوراکی های لذیذ و شرابهای گوارا و شامه را با بوهای خوش می پروراندند ، گوش را نیز با نواهای دلکش موسیقی که با مهارت و استادی ترکیب یافته بود پرورش می دادند " ۳۸ آمیختگی موسیقی با زندگی ایرانی از  گات های زرتشت  آغاز می شود و این رودخانه جاری می گردد و سیر می کند اما در گاهای تاریخی مورد بی مهری و حتا پدر کشتگی قرار می گیرد و مهر شوم حرام بر پیشانیش می خورد .  در روزگارانی  هنر نگهبانی  وزیر « داشت و هنرمند در ردیف ارتشیان می نشست .در روزگارانی دیگرهنرمند را  به گونه ای تحقیرآمیز  عمله ی طرب !می خوانند و  از مرده اش نیز انتقام می گیرند .هنردر فراز و نشیب ها گهگاه با صخره ها یی برمی خورد که ممکن است  سیرحرکت را کند کند ، اما باید به این نکته توجه داشت که  هنر را نمی توان ساکن و ایستا کرد  ، چرا که حرکت در سرشت هنر نهفته است وهمچون موج آسودگیش فنای اوست .
بی مهری به زنده  و مرده قمر را می توان به سه سبب دانست :
یکی که هنر مندست ، یکی که زن است ، یکی که  بلبل باغ آزادی بوده است .
اما در اینجا یک نکته پایانی هست که باید درباره ی قمر گفته شود :
قمر هنرمندی شرافتمند بود که به گفته ی رومن رولان :
  زیباترین پدیده طبیعت ، انسان شرافتمند است
یادش گرامی باد .
                                       .ایدون بادا،  
 
 
سرچشمه ها :
 
۱ـ تک بیت از نگارنده
۲ ـ نجم الدین الرجا قمی ، تاریخ الوزرا به کوشش  محمد تقی دانش پژوه تهران ۱۳۶۳
۳ ـ همان
۴. همان
۵ـ سعدی ، گلستان ،  به تصحیح غلامحسین یوسفی ،باب تربیت رویه ۱۵۴
۶ــ ساسان سپنتا ، تاریخ تحول ضبط موسیقی در ایران رویه ۲۰۳ انتشارات نیما        
۷ ــ ساسان سپنتا مجله موزیک شماره پنجم سال هشتم مهر ۱۳۳۸
۸ ـ همان
۹ ـ ساسان سپنتا ، چشم انداز موسیقی  چاپ اول تهران ۱۳۶۹
۱۰ـ مصاحبه کیهان لندن با نی داوود
۱۱ ـ زهره خالقی ، آوای مهربانی یادواره قمراملوک وزیری ، دنیای مادر تهران ۱۳۷۳
۱۲ ـ همان
۱۳ - محمد علی اسلامی ندوشن ، روزها جلد دوم ، رویه ۲۴۸،  انتشارات یزدان
۱۴ـ ایرج میرزا دیوان به کوشش محجوب ، رویه۶۶، شرکت کتاب ، چاپ پنجم امریکا
۱۵ ـ ترانه از وحید دستگردی آهنگ دشتی از موسا معروفی صفحه پولیفون با برچسب زرد
۱۶ـ هزار پرده درید زایران استبداد  هزار شکر که مشروطه پرده پوش آمد
۱۷ـ تاریخ الوزرا
۱۸ ـ نک آوای مهربانی ۲۳۱
۱۹ـ تاریخ تحول ضبط رویه ۲۰۵
۲۰ـ همان
۲۱ جعفر شهری ، تهران قدیم رویه ۱۵۷ امیر کبیر ۱۳۵۷
۲۲ـ عوض اشک زنوک مژه خون می آید  با خبر باش دل از دیده برون می آید  به نقل از صبا تا نیما جلد دوم رویه ۱۵۰
۲۳ـ عشقی کلیات مصور به کوشش  علی اکبر میرسلیمی تهران۱۳۴۴
۲۴ ـ دیوان ایرج رویه ۱۳
۲۵ـبه نقل از آوای مهربانی رویه ۸۴
۲۶ـ همان رویه ۸۴ .
۲۷ همان
۲۸ ـ ترجمه اردشیر روشنگر رویه ۶۵ ، نشر البرز
۲۹ـ دیوان ایرج رویه ۱۳
۳۰ ـ تاریخ الوزرا
۳۱ ـ آوای مهربانی رویه ۸۶
۳۲ ـ همان ۱۵۳
۳۳ـ همان رویه ۲۵۸
۳۴ ـ همان رویه ۱۵۳
۴۵ ـ چشم انداز رویه ۲۰۵
۳۶ ـ از نگارنده .
۳۷ ـ امید ایران امرداد ۳۸
۳۸ـ کریستن سن ایران در زمان ساسانیان ترجمه رشید یاسمی چاپ نهم رویه ۶۲۵
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست