نیایش در زادمان نوروز
مردو آناهید
•
در جشن نوروز، درود (که نام روز پایان سال است) از زادمان بهار مژده میدهد که دوباره جهان به زایندگی و رویندگی برانگیخته خواهد شد. از این روی مردمان، در هنگام نوروز، نیازهای خود را بر زبان میرانند و امیدوار هستند که تا فرارسیدن خرداد و اَمرداد به آرزوهای خود برسند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۲ اسفند ۱٣٨۶ -
۱۲ مارس ۲۰۰٨
در فرهنگ ایران جان و پیکر انسان با جان و پیکر خدایان سرشته شده است. این است که انسان با خدایان میآمیزد، با آنها همپرسی و هماندیشی میکند، با آنها جشن و شادی را میآفریند. در این فرهنگ، که بر بینش زایندگی بنیان دارد، همیشه هر پدیده-ای از پدیده-ی دیگری آفریده میشود. بسان این که بهار از بُن زمستان و تابستان از بُن بهار پدیدار میشود . بر اساس این نگرش، زایمان هر پدیده با جشن و شادمانی همراه است.
جشن، خرسندی، از شادمانی-ی رخسندگان (رقص= رخس) آفریده میشود و آنها را با نیروی مهر به یکدیگر پیوند میدهد. در جشن ویژگیهای همگانی (بسان مهر، خشم، نیاز، آز، کینه، دوستی) همآهنگ میشوند. جشن تنها بیکار بودن و تن آسایی نیست بلکه در هر جشنی یک دگرگونی در هستی به وجود میآید. مانند این که زمین خرّم میشود یا خرمن برگرفته میشود.
این است که فردوسی، از خود بیگانه شدن ما را نکوهش میکند:
نه جشن و نه رامش نه گوهر نه نام به کوشش ز هرگونه سازند دام
نباشد بهار از زمستان پدید ننوشند هنگام رامش نبید
در جشن نوروز، درود (که نام روز پایان سال است) از زادمان بهار مژده میدهد که دوباره جهان به زایندگی و رویندگی برانگیخته خواهد شد.
از این روی مردمان، در هنگام نوروز، نیازهای خود را بر زبان میرانند و امیدوار هستند که تا فرارسیدن خرداد و اَمرداد به آرزوهای خود برسند. البته در فرهنگ ایران خدایان همسرشت و همیار انسان هستند. ولی آنها توانا نیستند بلکه توانایی نیروی خرد انسان است که دشواریها را کلید میشود.
به هر روی شایسته است که ایرانیان آرزوهای خود را از دیدگاه فرهنگ ایران، که هنوز در درون آنها روان است، بازگو کننند و گفتار خود را از آلودگیهایی، که از کژپنداری برآمده-اند، بزدایند.
نیایشهای زیر، پرورده-ی خوش زبانی نیستند، آنها برآیند ارزشهایی هستند که، فرهنگ ایران از آنها سرچشمه دارد، اینک آنها در آگاهبود ما فراموش شده-اند.
به گفتاری چند، در پوشش نیایش، ارزشهای "پیشانداز نوروز" را یادآوری میکنم:
******
تا نوای هفت سُرنا در گلستان، جان دمید
خواب ِ دیرین شد ز چشمان ِ زمستان ناپدید
روزگارا، هفت سُرنا را به گوش جان نواز
چشم را بیدار دار و سینه ها را پُر امید
******
روزگارا، گلشن ِ نوروز را پُر بار کُن
شهد پیروزی به کام مرد و زن بسیار کُن
اَبر را جانبخش ساز و ماه را آیینه دار
بد دلان را دور، با ما نیکوان را یار کُن
******
روزگارا، تازه شد هستی در آغاز بهار
جشن جمشید جهان بین را جهان آرا بدار
مهر افزون کُن درون سینه ها در سال نو
فرِّ شادی را به جام زندگی از نو بیار
******
روزگارا، جشن ما را نو به نو جاوید ساز
سینه را پر مهرتر از سینه-ی جمشید ساز
رنج را آسان بنه بر مردم برگشته بخت
چشم نیکو مردمان را دیده-ی خورشید ساز
******
چهاربندیهای بالا بر بنیاد انگیزه-های فرهنگ ایران سروده شده-اند که هر کس میتواند، مزه-ی شیرین واژه-ها را، در درون خود بچشد. از شوربختی، برخی از ایرانیان، بُندادهای فرهنگ خود را نمیشناسند. این است که زمینه-ی این ارزشها از نگرش آنها بیرون مانده است. برای روشن شدن، پیش انداز نوروز، اندکی به درونمایه-ی برخی از واژه-های نیایش اشاره میکنم:
رپیتاوین، که خدای گرمی و نوشوندگی است، در جشن سده، پنجاه روز پیش از نوروز،، از گرمای خورشید سر میگیرد، از روی رنگینکمان می گذرد، به ژرفای زمین فرو میرود. در پنجاه روز زمین را از درون گرم میسازد و در آغاز بهار دوباره بر زمین فراز میآید. در این هنگام با " هفت سُرنا = سورنای = شیپور" بر گیتی میدمد و جان خفته-ی جانداران را دوباره به زندگی برمی انگیزد.
واژه-ی انگلیسی " repetition " از نام همین رپیتاوین گرفته شده است.
هفت سین، هفت سرود، از این هفت سُرنا بوده که در فراموشی با سنجد و سیر و سرکه..... جایگزین گشته است.
البته نوشوندگی-ی گیتی با غرش آذرخش و شادباش اَبر جانبخش همراه بوده است. اَبر در فرهنگ ایران نماد آبستن کردن و جان بخشیدن است. ماه نماد دانایی و بینایی است. (آهورا = اَبر جانبخش و مزدا = ماه دانا است)
("سین" = زنخدای ماه = زنخدای سیمرغ است و با حرف "س" = S همانی ندارد)
جمشید نماد نخستین انسان است که خرد و توان خود را برای آسایش و تندرستی مردمان به کار میبندد و بهشت را روی زمین میسازد. جمشید آینده نگر است و چشم جهان بین دارد. او بر مردم فرمانرایی نمیکند بلکه، از مهربانی و دوراندیشی، آموزگار مردمان است.
چشم جهان بین، یا جام جم، چشمی است خورشید گونه که به ژرفای پدیده-ها فرو میرود و هسته-ی درون آنها را میشکافد. یعنی انسان با چشم خورشیدگونه به دانش هستی پی میبرد. در فرهنگ ایران انسان شهد دانایی را با همهی وجودش مزه میکند تا دانش آنها را بگوارد و در درون خود بیامیزد.
باشد که جشن نوروز شادمانی را بر راستان و نیک اندیشان جهان برافشاند.
مردو آناهید
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانند گان: MarduAnahid@yahoo.de
|