در جستجوی آرامگاهِ کیمیا خاتون
گفتگوی سوری تبریزی با رضا فرمند*
رضا فرمند
•
خوب که نگاه میکنم میبینم که دلبستگی به «کیمیا خاتون» را مدیون آشنایی با فمنیسم هستم. هنگام سرودن شعرهای «مادرم زیبا نشد» کمبودی در خود احساس کردم. دیدم آنچه را که حس میکنم باید و شاید نمیتوانم بیان کنم. برای اینکه گشایشی در کارم به وجود بیاید به خواندان ادبیات فمنیستی رویآوردم.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۵ اسفند ۱٣٨۶ -
۱۵ مارس ۲۰۰٨
پُرسش: شما در سال ۱۳۷۱ سفری به قونیه داشتید؛ هدفتون از این سفر چه بود؟
پاسخ: من در جولای سال ۱۹۹۳(۱۳۷۱) به قونیه رفتم تا گلی به گور «کیمیا خاتون»، زن شمس تبریزی بگذارم و با فضایی که ایشان در آن زندگی کردهبودند بیشتر آشنا شوم؛ ولی، سوکمندانه، نشانی از گور ایشان در قونیه نیافتم.
*
پُرسش: برای یافتن گور کیمیا خاتون به کجاها سر زدید؟
پاسخ: اول رفتم به آرامگاه بزرگ و خانوادگی مولانا ( Mausoleum ). میدانید که بسیاری از افراد خاندان مولانا و همچنین بسیاری از مریدان مولانا در این آرامگاه بزرگ که موزهی مولانا هم خوانده میشود دفن شدهاند. پیش خودم میگفتم که جای طبیعی آرامگاه کیمیا خاتون که زن شمس تبریزی بود همانجا باید باشد. در آنجا نام کیمیا خاتون را به جا نیاوردند؛ گفتم زن شمس تبریزی، گفتند آنجا نیست. به «مقام شمس» هم که بعدها «آرامگاه شمس» خوانده شد سر زدم؛ در آنجا هم از گور کیمیا خاتون خبری نبود. بعد همینطور رفتم توی گورستانهای قدیمی قونیه پرسه زدم تا حسی از گورستانهای آنجا بدست بیاورم.
« آن گمنام، آن بیگور/ آن نازگل پَرپَر شده» (کیمیا خاتون)
*
پرسش: چطور شد که شما به سرگذشت «کیمیا خاتون» دلبستگی پیدا کردید؟
پاسخ: خوب که نگاه میکنم میبینم که دلبستگی به «کیمیا خاتون» را مدیون آشنایی با فمنیسم هستم. هنگام سرودن شعرهای «مادرم زیبا نشد» کمبودی در خود احساس کردم. دیدم آنچه را که حس میکنم باید و شاید نمیتوانم بیان کنم. برای اینکه گشایشی در کارم به وجود بیاید به خواندان ادبیات فمنیستی رویآوردم. اگر با فمنیسم آشنا نمیشدم نمیتوانستم شعرهای «مادرم زیبا نشد» را- هرچه هستند- سر و سامان دهم. فمنیسم، بُعد تازهای به نگاه من داد و سبب شد که در پیوند با زن چیزهایی را ببینم که پیشتر نمیدیدم. بازتاب این نگاه در بسیاری از کارهای دیگر من هم دیده میشود. بگذارید اینطوری برایتان بگویم: نگاهی که در برخورد با خاندان مولانا، غولهایی چون شمس و مولوی را نمیبیند؛ مرید و مرادهای کوچک و بزرگ مولانا را نمیبیند و یک راست میرود سراغ کیمیا خاتون یک نگاه ویژه است. البته روشن است که مطالعهی فمنیستی به خودی خود افتخاری برای کسی قلمداد نمیشود؛ هر کس علاقهای دارد. من این مسئله را بیان میکنم تا چگونگی شکل گرفتن یک نگاه را بیان کنم.
*
پرسش: نگاه فمنیستی چطور شما را به کیمیا خاتون رساند ؟
پاسخ: ببینید، یکی از کارهای بنیادی فمنیسم بازخوانی انتقادی متنهای کلاسیک است. در گذشته، اهرمهای قدرت در همهی زمینهها در دست مردها بود. اینست که مردها هرچه خواستهاند در بارهی زن نوشتهاند؛ و هر جور که خواستهاند زن را معنا کردهاند. زن، رویهمرفته، هم در دین و هم در ادبیات، بازتابی بسیار منفی دارد. نگاه فمنیستی به آدم یاد میدهد که ببیند اینجا و آنجا، در این متن یا آن متن به زن چگونه برخورد شده است؛ نگاه آدم را حساس و هشیار میکند. من وقتی که «مقالات شمس» را میخواندم، از برخودِ شمس تبریزی با زن نوجوانش «کیمیا خاتون» شوکه شدم: «ابرمردِ عرفان»، «خدای مولانا» که در آن هنگام شصت و چند ساله بود با سربلندی از لت و کوب کردن همسر نوجواناش میگوید که شاید ۱۵ سال بیشتر نداشته و اینکه چطور «پولی به او نداده و دهانش را دریده است» جالب است که من پیش از آنکه با فمنیسم آشنا شوم مقالات شمس را خوانده بودم؛ ولی اصلان متوجه این پاساژها نشده بودم. با خواندن پاساژهای مربوط به «کیمیا خاتون» در مقالات شمس، به سرگذشت و زندگی کیمیا خاتون دلبستگی پیدا کردم و در این رابطه پُرسشهای زیادی برای من مطرح شد.
« باور کن کیمیا
زندگیات را که میخوانم
به گور و گلی تازه در باران میمانم» (کیمیا خاتون)
*
پُرسش: چه پُرسشهایی برای شما مطرح شد؟
پاسخ: شمس و مولانا آدمهای عادی نیستند. این دو را «ابَر مرد عرفان» لقب دادهاند. بسیاری آثار آنان را میخوانند. بینش این دو به زن و برخوردشان به مسائل گوناگون، الگوی دیگران میشود. پیش خودم میگفتم که چه عواملی سبب شده است که این دو شخصیت اسطورهای که از سرآمدان عرفان هستند و از کبادهکشان اخلاق و انسانیت چنین برخوردی با کیمیا بکنند؟ البته بعد پیبردم که آنان بر پایهی اعتقادات و تعریف و دیدگاهی که از زن دارند با کیمیا رفتار کردهاند.
*
پرسش: برخورد شارحان آثار مولانا و شناساندگان شمس با کیمیا چطور بوده است؟
پاسخ: برخی از شارحان ایرانی آثار مولانا، و شناسندگان شمس حتی نامی از کیمیا نبردهاند؛ آنان هم که نام بردهاند برای روشن کردن زندگی خصوصی شمس این کار را کردهاند. کوتاه سخن اینکه کیمیا را ندیدهاند و رفتار مولانا و شمس را با او به پرسش نگرفتهاند.
*
پرسش: کیمیا خاتون که بود؟
پاسخ: آنچه روشن است اینست که وی از «پروردگان حرم مولانا» بوده است. بار دوم که شمس توسط سلطان ولد، پسر بزرگ مولانا، به قونیه آورده میشود؛ مولانا کیمیا را به عقد شمس درمیآورد تا شمس، سر و سامانی بگیرد و آنجا ماندنی شود. در منابع قدیمی چون «مناقب العارفین» از کیمیا به عنوان «زن شمس تبریزی» یاد شده است؛ ولی اینکه پدر و مادر کیمیا خاتون چه کسانی بودند روشن نیست. در قونیه میگفتند که کیمیا دختری یتیم بوده است که پس از مرگ پدرش در یکی از جنگها به حرم مولانا راه پیدا کرده است. از برخودی هم که شمس و مولانا با وی کردهاند برمیآید که وی باید یتیم بوده باشد.
پرسش: ممکن است که کیمیا دختر کرا خاتون، زن دوم مولوی بوده باشد؟
پاسخ: نه! اگر دختر او بود که خودی به حساب میآمد و در منابعی چون مناقبالعافین که یکی از عمدهترین منابع در بارهی زندگی مولاناست به آن اشاره میشد. در اینصورت مینوشتند که مولانا دخترخواندهی خود را به عقد شمس درآورد.
پُرسش: منظورتان چیست که اگر کیمیا دختر کرا خاتون بود خودی به حساب میآمد؟
پاسخ: در اینصورت شمس رفتار دیگری با وی میکرد؛ آنهمه در حق وی خشونت نشان نمیداد و مسائل زناشوییاش با کیمیا را نمیآمد گستاخانه میان مریدان مولانا مطرح کند. ممکن است که کیمیا از همراهان کرا خاتون بوده باشد؛ ولی به دلائلی که گفتم دخترخواندهی مولانا نمیتوانسته باشد. و دلیل دیگر اینکه گورش بینشان نمیماند.
*
پرسش: دستاورد شما از سفر به قونیه چه بود؟
پاسخ: من دو شعر در بارهی کیمیا خاتون نوشتم. شعر نخست را در سال ۱۹۹۸ (۱۳۷۷) سرودم که در مجموعهی «شبهای سفید» در سال ۱۹۹۹ (۱۳۷۸) در سوئد، چاپ شد. شعر دوم را در سال ۲۰۰۶ همراه «شعرهای پاریسی» سرودم که در سایت خودم چاپ شده است.
*
پرسش: شما از شعرهایی که در بارهی کیمیا خاتون نوشتید راضی هستید؟
پرسش: پس از آشنایی با کیمیا خاتون در من نیازی پیدا شد تا سلامی شاعرانه به کیمیا خاتون بکنم و خوشحالام از اینکه این کار را کردهام.
مارس ۲۰۰۸
---------------------------------
* سوری تبریزی (۱۳۶۹- ۱۳۱۰) همان زنیست که «مادرم زیبا نشد» به وی پیشکش شده است. این نوشته برای اینکه سبکتر و خوشخوانشتر شود و گوشه و کنارش روشنتر، به صورت پُرسش و پاسخ تنظیم شده است.
---------------------------------
کیمیا خاتون*
پیرامون خدا و لذت
زنی جوان در تلویزیون
با خنده در نشستی میگوید:
« خدا برای من اُرگازم است
در اوج لذت جنسیست که من
حس می کنم به خدا میرسم.»
و من به یادِ عارفان وطن میافتم
و بندبازیهاشان بین تن و خدا
به یادِ شمس و عشقِ زمینیِ دیررسِ او
به یادِ علاءالدین و شیفتگیِ تیزش
و بالای آنها، به یادِ کیمیا
آن دامدانهی خدای مولانا
آن نازدانهی گرفتار
در چرخشها و سایشهای آن دو اَبرمرد
آن دو مردِ خدا
آن نازنینِ بی همتا
آن خاتونک آن پروانک
آن بندی آن غمخورک
آن گمنام آن بی گور
آن نازگل پرپر شده.
****
باور کن کیمیا!
زندگیات را که میخوانم
به گور و گلی تازه در باران میمانم.
کپنهاک، ۱۹۹۸
---------------------------
* «جلال الدین به این امید که آن یار را نزد خود نگاه دارد، یکی از دخترانی را که پروردهی حرم او بود به نکاح شمسالدین در آورد. شمس به این کیمیا عشق می ورزید.» شکوه شمس
***
"...همچنان از حضرتِ سلطان ولد منقولست که روزی صوفیان اخبار، از حضرت والدم خداوندگار سوال کردند که ابایزید...گفته است رَایتُ رَبّی فی صورهِ اَمرَدَ این چون باشد؟ فرمود که این معنی دو حکم دارد: یا در صورتِ امرَد خدا را می دید، یا خود پیشِ او بصورتِ امرد مصوّر می شد بسببِ میلِ ابایزید... مولانا از آن سر باز پرسید که کیمیا خاتون کجا رفت؟ [شمس] فرمود که خداوند تعالی مرا چندان دوست می دارد که بهر صورتی که می خواهم برِ من می آید، این دم بصورتِ کیمیا آمده بود و مصّور شده» مناقب العارفین
***
«...این حلال من...با او حکم کردم که روی تو هیچ کس نخواهم بیند الا مولانا.» مقالاتِ شمسِ تبریزی
*
«...روزان همه بد خویی بکردی و شب چو در جامعه خواب در آمدی عجب بودی. گفتی: ذکرم می باید. خندهام گرفتی. گفتی باری به قاضییم نبر. و با آنهمه که یک پول از من به او نرسید و دهانش دریدم...» همان
*
علااءالدین پسر کوچکتر مولانا بود.
***
شعر «کیمیا خاتون» بار نخست در سال ۱۹۹۹ (۱۳۷۷) در مجموعهی «شبهای سفید» چاپ شد.
------------------------------------
کیمیا و گند مقدس نمک
شمس، سرانجام به چشمِ گودِ کیمیا افتاد!
شمس، سرانجام در پیکر کبودِ کیمیا گم شد!
*
کیمیا، چشمهای در خود بود
و تازگی اندامش، شمس را از کُمای عرفان بیدار کرده بود
از این روست که شمس، خدایاش میخواست ببیند
و نه دخترکی که دوستاش نمیداشت.
*
کیمیا، زندگی را خوب دریافته بود
و به یاری علاالدین، بیگمان
با واژه های داغ هوس نیز آشنا شده بود
*
در زمانی که میگویند:
«زن جوان را تیری به پهلو نشیند به که پیری!»
مولوی چرا نتوانست در جهان دَرندشتِ عرفانیاش
آینهای کوچک برای کیمیا بیابد؟
مولوی براستی چه میاندیشید؛
کدام دست، کیمیا را از جهان عرفانیاش پاک کرده بود؟
*
شمس، زندگی را در کیمیا لگد میزد
کیمیا اما، جوانِ تناش بود؛
هیجاناش در باغها و پنجرهها میتپید؛
و ستارهای نبود که با نگاهاش دوست نباشد.
*
کیمیا چگونه میتوانست زندگیاش را
از طوق خشونت شمس برهاند؟
کجا می توانست دادخواهی کند؟
کدام قاضی قونیه می توانست عینک شرعیاش را
از چشمهایش برگیرد
و کیمیا را با چشمهای هشیار زندگی ببیند؟
دادگرتر از مولانا آیا می توانست
قاضیی در آن دیار بیابد؟
کیمیا آیا در گندِ مقدس نمک گرفتار نشده بود؟
*
شمس هر که بود بیسوادِ زن بود!
و مولانا هر پرودگاری که بود
از کیمیا که زندگی بود
دور بود!
دور!
*
شمس، سرانجام به چشم گود کیمیا افتاد!
شمس، سرانجام در پیکر کبود کیمیا گم شد!
پاریس ژوئیه ۲۰۰۶
--------------------------
در همین رابطه در صفحهی ویژهی کیمیا خاتون
www.rezafarmand.com
سرانجام تلخ شمس تبریزی
سرانجام تلخ کیمیا خاتون
زناشویی کیمیا و شمس
تنش میان شمس و علاءالدین
|