چرا "رای" نمی دهم
مروری بر دلایل موافقان و مخالفان شرکت در انتخابات
روزبه میرابراهیمی
•
اشاره: این نوشته را پس از پایان زمان رای گیری انتخابات مجلس هشتم در ایران منتشر می کنم زیرا این تحلیل تحلیلی شخصی برای رای ندادن (و نه تحریم) می دانم که قصد نداشتم با انتشار آن پیش از برگزاری انتخابات متهم به "القا" یا تشویق به عدم شرکت عده ای شوم.(البته اگر چنین تاثیری واقعی باشد و برای اطمینان خاطر خودم و حتی یک دهم درصد تاثیر گذاری اش).
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۲ اسفند ۱٣٨۶ -
۱۲ مارس ۲۰۰٨
در این نوشته تلاش خواهم کرد تا دلایل مشوقان شرکت در انتخابات را با دلایلم برای رای ندادن ( در صورت امکان دادن رای) بررسی نمایم.هرچند می دانم که این تحلیل بمانند همه تحلیل های دیگر قابل نقد بوده و خالی از اشکال نیست.
در این مدت مباحث مطروحه در مورد انتخابات را به دقت پیگیری و مواضع را مورد مطالعه قرار می دادم. لازم به یاد آوری نیست که در این نوشته در مورد کسانی که با تابلوی "تکلیف شرعی" یا"فتوای فلانی"یا "اراده دیگری" در انتخابات شرکت می کنند بحثی نخواهد شد و موضوع بحث مباحث کسانی است که با عناوین "دموکراسی" و "حقوق شهروندی"و "آزادی" و ... (چه معتقدانه و چه مستمسکانه) سخن گفتند یا نوشتند یا خطابه خواندند.
ابتدا به دلایل کسانی که مشوق شرکت در انتخابات بودند نگاهی می اندازیم.
الف - مهمترین دلایل مشوقان شرکت
• "از حق رای دادن باید استفاده کرد"
در میان مواضع بسیاری از این افراد بر این نکته تاکید شده بود که رای دادن یک "حق" است و اگر نخواهید از این حق استفاده کنید دیگرانی استفاده می کنند و تفکر خود را حاکم می کنند. به تعبیری "رای" را در این تفسیری رایی دانسته اند که در یک سیستم دموکراسی حق تعیین سرنوشت را به شهروندان می دهد و این رای آنقدر تاثیر گذار است که می تواند سبب حاکم شدن تفکر اکثریت رای دهندگان و به دنبال آن تحقق تغییرات مد نظر اکثریت رای دهنده باشد.اما این پرسش به جد در سیستم انتخاباتی موجود در جمهوری اسلامی پر رنگ است که آیا براستی "رای" ملت حتی در صورت در اکثریت قرار گرفتن تفکری، قادر به ایجاد تغییرات در آن جهت هست یا نه؟ و مهم تر از آن اینکه اصولا "رای" ملت برای سیستم حقیقی جمهوری اسلامی "اصل" است یا "تزیین"؟ آیا هیچ تضمین حقوقی برای حفاظت از "آرا" و هماهنگ شدن حکومت با رای اکثریت وجود دارد یا نه؟ حقیقت این است که تجربه این سال ها اصولا حق بودن "رای" را زیر سوال برده است. آیا غیر از این است؟
• "رای ندادن باعث انتخاب اقلیت می شود"
ادعا این است که تفکر خواهان تغییر و اصلاح در سیستم جمهوری اسلامی در جامعه اکثریت است. یعنی بسیاری معتقدند که اگر انتخاباتی آزاد و با معیارهای حقیقی یک انتخاب، تحقق یابد اکثریت جامعه خواهان "اصلاح وضع موجود" هستند و نه خواهان "حفظ آن". به تعبیری سیاسی اکثریت جامعه ایران "اصلاح طلب" هستند و نه "محافظه کار". مشوقان شرکت در انتخابات می گویند اگر درصد بالایی از مردم در انتخابات شرکت نکنند(یعنی همان اکثریت اصلاح طلب) آن بخش اقلیت با رای نسبتا ثابتی و همیشگی که دارد در قدرت قرار خواهد گرفت و به تعبیری "اقلیت" جامعه در جایگاه "اکثریت" قدرت قرار خواهد گرفت.هر چند با این تحلیل همراه هستم اما پرسش اساسی با داشتن پیش زمینه هشت ساله دوران اصلاح طلبان این است که چگونه می توان برای این اکثریت دلایل قانع کننده ای طرح کرد که در صورت حضور قادر به اعمال نظر خود هستند؟ در دوران اصلاح طلبان نگارنده از جمله کسانی بود که همه تلاش خود را برای انتقال تحلیل و توجیه و اقناع بخش هایی از جامعه که با آنها مرتبط بودند صورت داد اما از دوره ای به بعد همه آن دلایل در نزد شخص نگارنده نیز به بن بست رسید و به لحاظ تحلیلی به نقطه صفر رسیدم. در این روزها نیز شاهد بودیم که بسیاری یکباره دیگر دست به دامان همان دلایلی می شدند که پیش از این ناکارآمدی اش به اثبات رسیده بود. پس در این شرایط آیا رفتن در مسیری که تجربه شده است تکرار اشتباه یا وقت تلف کردن دوباره نیست؟ واقعیت این است که هیچ تضمینی برای اعمال نظرهای متفاوت ( حتی اگر بفرض امکان ظهورش در قدرت باشد که در این انتخابات نیست) وجود ندارد.
• "اگر رای ندهیم حاصل اش می شود امثال احمدی نژاد"
در این روزها بسیاری از تحلیل گران و سیاستمداران بخصوص آنانی که به اصلاح طلبان نزدیک هستند محمود احمدی نژاد و عملکرد دولتش را مستمسکی برای تحمیل این دیدگاه قرار دادند که "اگر رای ندهید حاصل عدم حضور اکثریت می شود انتخاب امثال محمود احمدی نژاد که تفکراتی بسته و تندروانه دارند" و به قول حاملان این تحلیل امثال احمدی نژاد "می توانند اوضاع را از همه نظر ( سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی) بدتر کنند".در این زمینه علاقه مندم که چند نکته را یادآور شوم.
اگر محمود احمدی نژاد را در دوران رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری نهم در نظر بیاورید وی هرگز در قامت یک رئیس جمهور نبود و شهرداری تهران اندکی کمک بود برای آنکه وی شناخته شود.آنهم برای پایتخت نشینان نه همه کشور. اما وی با کمک های غیبی به دور دوم انتخابات رسید.اگر دور اول و تحولات پشت پرده اش را در نظر نگیریم و فرض کنیم که برای انتخابات ریاست جمهوری تنها دو گزینه هاشمی رفسنجانی و محمود احمدی نژاد وجود داشت به جد می توان ادعا کرد که انتخاب محمود احمدی نژاد انتخاب اکثریت رای دهندگان بود(نه اکثریت جامعه ایران). یعنی نباید در انتخاب وی در رقابت با رفسنجانی تشکیک کرد. حال می تواند این انتخاب برای انتخاب کنندگان با دلایل متفاوتی همراه باشد. اما به زعم نگارنده دو مشخصه احمدی نژاد در آن روزها اصلی ترین نکات برجسته وی برای بخش وسیعی از رای دهندگان بود. اول؛ وی از خود چهره ای منتقد همه سال های گذشته سیستم نشان داد که می توانست پیام آور تغییرات بنیادی برای بخشی از رای دهندگان باشد (زیرا در آن سوی میدان در ذهن ملت هاشمی رفسنجانی نماد همه دوران نظام بود)، دوم؛ وی توانسته بود پشتیبانی بخش وسیعی از نسل دومی های نظام (که همواره از نسل اولی های نظام طلب کارند) و امکانات لجستیکی آن ها را با چراغ سبز برخی در قدرت همراه داشته باشد که از فردای رسیدن وی به دور دوم انتخابات پیروزی اش بر رقیب شناخته شده قطعی به نظر می رسید.(این موضوع چیز جدیدی نیست که به آن رسیده باشیم نگارنده نیز یکی از افرادی بود که در همان روزها این نظر را با بسیاری از دوستان در میان نهادم).
پس نمی توان انتخاب احمدی نژاد را حاصل "تحریم" یا "رای" ندادن عده ای دانست که اگر خرده گیری هم در این بین مطرح باشد خرده بر تحلیل های سطحی وارد است که "رای دهندگان به وی" داشتند نه "رای نداده ها". تحلیلی که سخت معتقدم برای بخش وسیعی از رای دهندگان به وی، همان تحلیلی بود که برای رای دادن به سید محمد خاتمی در سال ۷۶ داشتند!
• "شرکت در انتخابات تداوم یک حرکت سیاسی است"
بسیاری از گروه های سیاسی فعال در داخل ایران معتقدند که شرکت در انتخابات عین حرکت سیاسی است و اگر از چنین فرصتی برای حرکتی سیاسی استفاده نشود خود را از آن محروم کرده ایم.هر چند حضور در انتخابات می تواند یکی از حرکت های سیاسی باشد اما تنها فرصت حرکت سیاسی یا اظهار وجود جریان ها و گروه های سیاسی نیست.مشکلی که متاسفانه بسیاری از گروه های سیاسی فعال در سیستم و برخی از گروه های بیرون از سیستم این رویکرد را به آن دارند. انتخابات یک فرصت است اما نه فقط برای "رای" دادن (که اگر پیش زمینه ها و پس زمینه هایش مهیا باشد حتما مفید است). انتخابات یک فرصت است برای ایجاد رابطه با لایه های مختلف جامعه، انتخابات فرصت است برای متشکل کردن توده ها، انتخابات فرصت است برای قدرتمند کردن یک تفکر با جذب پشتوانه اجتماعی قابل اتکا، انتخابات یک فرصت است برای گسترش و تببین و تحکیم مفاهیم مهمی چون دموکراسی، حقوق شهروندی،تحزب گرایی، بلند اندیشی، آزاد منشی، و در یک کلمه آبیاری ریشه های "شهروند" پروری برای گذر از رعیت مآبی به "شهروند" مداری.
اما دوران انتخابات برای بسیاری دکانی است برای رسیدن بر کرسی سبز مجلس که حتی حاضرند میلیون ها دلار برای رسیدن به آن هزینه کنند. صد در صد آن جایگاه آنقدر منفعت های اقتصادی دارد که جبران همه این هزینه های مالی را خواهد کرد. حتما میلیاردها دارد که میلیون ها هزینه می شود!!
پس درست است که انتخابات می تواند حرکتی سیاسی برای گروه یا حزبی باشد اما در شرایط کنونی عملا این حرکت تبدیل به حرکت برای جذب منافع خاص است نه منافع ملت. زیرا هیچ تضمینی وجود ندارد (بر اثر تجربه گذشته) مطالبات عمومی در زمینه سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی با شرایط تحمیل شده کنونی تحقق یابد.
• "برای کنترل تندرو ها باید هر تعداد که می توان نماینده با تفکر دیگر به مجلس فرستاد"
تکیه و مانور بیش از حد اصلاح طلبان بر اینکه تندوری های دولت و گروه حاکم کنونی را باید کنترل کرد و داشتن نماینده در مجلس می تواند این کنترل را حادث شود از جمله استدلال هایی است که با واقعیت های موجود قدرت در ایران به هیچ عنوان همخوانی ندارد.برای روشن شدن این بحث مثالی می زنم. دولت کنونی و جریان حاکم کنونی در مجلس و دولت به گفته بسیاری در چند زمینه مواضع تندورانه ای دارد.در زمینه های سیاست خارجی، اقتصاد، فرهنگ و اجتماع. در سیاست خارجی مباحث هسته ای و ماجرای اسرائیل ستیزی و اصولا مبنای ایدئولوژیک حاکم بر این عرصه به هیچ عنوان مواردی نیستند که تنها به دولت کنونی مربوط باشند. سیاست های کلی نظام و راهبرد های اصلی و اصولا فلسفه وجودی جمهوری اسلامی به بسیاری از این مقوله ها وابستگی شدید دارد که تصور اینکه داشتن اقلیت در مجلس هشتم می تواند عامل کنترل اجرای این سیاست ها شود خیال بچه گانه ای است. انتقاد و اعتراض به این سیاست ها انتقاد و اعتراض به سیاست های اعمالی توسط رهبری نظام است که نه تنها در بین افراد موجود در لیست ها افرادی که قادر به چنین کاری باشند دیده نمی شود که اگر حتی دیده شود یا حتی در قدرت نیز حاضر باشند به راحتی آب خوردن اگر از زندگی ساقط نشوند از قدرت ساقط خواهند شد.در زمینه های اقتصادی البته شاید ماجرا اندکی متفاوت باشد اما این موضوع هم بطور حتم بی مانع نخواهد بود و البته داشتن اقلیت هم چاره اصلاح قوانین اقتصادی نیست. به طور کلی برای کنترل تندوری جریان کنونی با ابزار مجلس، حتی اگر در اکثریت هم باشند با مانع روبرو هستند چه رسد به شرایط کنونی که حداکثر ااصلاح طلبان قادر خواهند بود اقلیتی در مجلس آینده باشند. پس اصولا وعده کنترل اقدامات تندورها چگونه امکان عملی شدن خواهد یافت؟
• "داشتن روزنه های حداقلی بهتر از نداشتن هیچ روزنه ای است"
برخی معتقدند که باید حتی شده یک روزنه کوچک را حفظ کرد تا از بسته شدن کامل روزنه ها جلوگیری کرد. این سخن می تواند درست باشد اما پرسش اساسی این موضوع است که آیا مسیر تن دادن به هر شرایطی را نیز می توان با این توجیه ، توجیه کرد؟ اصولا روزنه برای تنفس کردن و زنده ماندن لازم است اما آیا برای یک جریان سیاسی روزنه های تنفس تنها انتخابات و شرکت در انتخابات است؟ آن هم با هر شرایطی؟ اصولا یک جریان فکری هوای تنفسش جامعه است یا قدرت؟ آیا ...
• "رای می دهم تا به جریان حاکم "نه" بگویم"
برخی اینگونه استدلال می کنند که با شرکت در انتخابات می توانیم به جریان حاکم "نه" بگوییم. راهی راه هم که نشان می دهند این است که اگر مثلا به فلان لیست یا فلان گروه رای بدهید یعنی به جریان حاکم "نه" گفته اید. اگر این استدلال را بپذیریم باید این را هم بپذیریم که اگر به جریان دیگری رای بدهیم پس آری گفته ایم.اما این شیوه به هیچ عنوان قابل سنجش و ارزیابی نیست. مثلا آیا می توانیم بگوییم که همه آرای خاتمی در ۷۶ "نه" به جریان حاکم بود؟ یا همه آرای محمود احمدی نژاد در ۸۴ "آری" به جریان حاکم بود؟ اصولا این شیوه که هر از چندگاهی این تحلیل شبه رفراندومی مطرح می شود که رای به این "نه" به آن است با سیستم انتخاباتی کنونی در ایران غیرقابل قبول است و هرگز نمی توان برداشتی که از یک "رفراندوم" می توان بدست داد را از یک انتخابات مانند ریاست جمهوری یا مجلس آنهم با شیوه ای که در ایران کنونی برگزار می شود نتیجه گرفت.البته این موضع را کاملا قبول دارم که در درون سیستم کنونی نیز تنوع دیدگاه و تفاوت روش های بسیاری را می توان یافت اما باز هم مشکل اصلی این است که تا چه حد این تنوع و تفاوت ها امکان تحقق و اظهار وجود در قدرت حقیقی و حقوقی دارند.
• "هیچ جایگزین موثری وجود ندارد"
شاید مهم ترین استدلال مشوقان شرکت در چنین انتخاباتی این است که "تحریم" یا "رای ندادن" شیوه اشتباهی است و تاثیری ندارد پس جز شرکت در انتخابات هیچ جایگزینی وجود ندارد.اما ماجرا این است که آیا مگر تنها راه، مسیر انتخابات است که رای دادن یا ندادن ، شرکت کردن یا تحریم کردن می شود همه چیز. بی برنامه و بدون جایگزین "شرکت کردن" در هر شرایطی همان قدر اشتباه است که "تحریم" کردن بی برنامه و بدون جایگزین می تواند اشتباه باشد. معتقدم پیش از آنکه کسی در مورد شرکت نکردنش باید دلایل اقناعی ارائه دهد، کسانی که شرکت کردن را پیشنهاد و تبلیغ می کنند باید برنامه و دلایل اقناعی خود را ارائه کنند. مطالب و مواضعی که تاکنون مطرح شده به طور مثال نگارنده را قانع نکرده است که شرکت کردن مفید است.
اما با توجه به آنچه در بالا اشاره شد نگارنده دلایل زیر را برای رای ندادن داشته است.
ب - دلایل عدم شرکت در رای گیری
• رای دادن قبول قاعده بازی است که تحمیل شده است
حتی اگر فرض را بر این قرار دهیم که سیستم کنونی مشخصه های "اصلاح پذیری" از مسیر پارلمان و حضور در قدرت را دارد، هر بازی ای یک قاعده دارد که انتخابات کنونی "قاعده بازی" را به نفع جریانی تغییر داده است و این فضا را تحمیل کرده است. بگونه ای که حتی اصلاح طلبان هم مرز با اصولگرایان نیز معتقدند در صورت پیروزی حداکثری تنها اقلیت مجلس آینده خواهند بود. روند انتخابات کنونی و شیوه ای که در زمینه ردصلاحیت ها اعمال شد محتوای "انتخاب کردن" و "انتخاب شدن" را به طور کامل زیر سوال برد و تقریبا از بین برد. اصلاح طلبان در دام بازی ای افتادند که دیگران برایشان طراحی و تحمیل کرده بودند.تار و مار ابتدایی نامزدها توسط دولت ( وزارت کشور) و تایید عده ای اندک به مرور زمان ، مصداق عینی آن ضرب المثل معروف بود که برخی" به مرگ گرفتند تا به تب راضی شوند". به تعبیری ردصلاحیت ها را ابتدا آنقدر شور کردند که کمی بعدتر با بازگرداندن عده قلیلی برخی اصلاح طلبان را "ذوق زده" کنند و اصل ماجرا به حاشیه برود. واقعیت این است که اصلاح طلبان "هیزم تنور" دیگران شدند. در حالی که حتی جسارت استیفای حق خود را هم نداشتند، حقوق ملت پیشکش.
پس رای دادن در چنین شرایطی پذیرفتن یک قاعده بازی ناجوانمردانه و یک طرفه و ناسالم است.
• داشتن اقلیت احتمالی در مجلس توسط اصلاح طلبان چیزی را تغییر نخواهد داد
برای اعمال اراده و تحقق وعده های اصلاحی حتی اگر بپذیریم در سیستم موانع واقعی وجود نداشته باشد با داشتن اقلیت در پارلمان امکان پذیر نیست. به تعبیری شفاف تر اقلیت اصلاح طلب حتی با حضور چهره های سرشناس این جریان نیز نمی تواند در واقعیت تغییری را حاصل نماید چه رسد به شرایط کنونی که اصلاح طلبان عملا با تیم های ذخیره به بازی تحمیلی وارد شده اند.هر نوع اعمال قدرت در پارلمان چه قانونگذاری و چه نظارت نیازمند اکثریت است که در حال حاضر منتنفی است. وظایف و توقعات از مجلس با وجود اقلیت بودن ناممکن است.
• کاندیدای معتقد و ملتزم به مبانی دموکراسی و حاضر به پرداخت هزینه یافت نمی شود
در لیست افرادی که با تمام دشواری ها وارد رقابت شده اند از میان اصلاح طلبان گزینه هایی که معتقد به دموکراسی با همه ابزارها و تبعاتش باشد یافت نمی شود یا بسیار اندک است (در صورت وجود البته). جدا از اینکه گزینه معتقد به این مبانی برای پیشبرد و تحقق اصلاح با اهمیت است مهم تر این است که آیا گزینه های موجود بر فرض اعتقاد، قادر به پرداخت هزینه برای ایستادگی برای حقوق ملت در مقابل قدرت هستند یا نه. آنانی که پیش از این اندکی جسارت پرداخت هزینه یافته بودند نیز در شرایط کنونی تحمل نشده و حذف شده اند و آنهایی هم که شاید در آینده جسارتی بیابند براحتی با ابزار های موجود قانونی و شبه قانونی حذف خواهند شد.
• در صورت وجود چنین گزینه هایی نیز قدرت اظهار وجود ممکن نیست
حتی اگر فرض بگیریم که چنین گزینه های معتقد به دموکراسی و شجاع برای پرداخت هزینه وجود داشته باشد آیا شرایط کنونی حاکم بر سیستم حقیقی و حقوقی جمهوری اسلامی امکان اظهار نظر این گونه دیدگاه ها را می دهد؟ به عنوان مثال در مجلس هفتم که عده قلیلی منسوب به اصلاح طلبان در آن حضور داشتند بر فرض اعلام نظرهای متفاوت با جریان حاکم چه مقدار از این نظرات به جامعه رسیده است؟ یعنی اقدامات همین اقلیت کم اثر در مجلس هفتم آیا روزنه ای برای رسیدن به جامعه داشته است؟ با کدام رسانه و با کدام تریبون؟ بر فرض وجود رسانه با توجه به اعمال محدودیت های فراوان بر رسانه های موجود آیا حتی می توانستند همین دیدگاه ها را آزادانه منتشر نمایند؟ آیا صدای مخالف سیاست های هسته ای حتی اگر در مجلس وجود داشت اجازه انعکاس داشت؟
• اختیارات شورای نگهبان می تواند در هر مرحله ای نماینده را بی صلاحیت تشخیص دهد
شورای نگهبان با توجه به قانون کنونی قادر است در هر مرحله ای حتی پس از تشکیل مجلس ، نماینده را فاقد صلاحیت تشخیص دهد. با وجود چنین ابزاری حتی اگر با همه این سختی ها برای گذر از فیلتر رد صلاحیت ها، اگر نماینده ای رای بیاورد و اگر اعتبار نامه اش توسط اکثریت مجلس رد نشود در طول دوران مجلس ، اختیارات شورای نگهبان می تواند وی را هر زمان که ساز مخالفی بزند حذف نماید.( هر چند این احتمال کم است اما در صورت اینکه جریان حاکم از نماینده ای و تاثیر گذاریش مطمئن شود این ابزار قانونی را در اختیار دارد).
• با شرایط تحمیل شده در انتخابات کنونی حضور عین "محافظه کاری" است نه "اصلاح طلبی"
در تعاریف سیاسی هر عملی که به حفظ وضع موجود بیانجامد مصداق "محافظه کاری" می تواند باشد و هر عملی که به تغییر مسالمت آمیز بخشی یا جزئی یا کلی از وضعیت موجود بیانجامد می تواند مصداق "بهبودخواهی" یا "اصلاح طلبی" باشد. در شرایط تحمیل شده کنونی در انتخابات مجلس هشتم رای دادن و شرکت بلا شرط در انتخابات عین "محافظه کاری" است.زیرا به تثبیت وضع موجود کمک می کند و نه تغییر و اصلاح آن.
• حداقل دست آورد احتمالی
با توجه به همه آنچه پیش از این گفته شد حداقل دستاورد انتخابات با وضع کنونی برای اصلاح طلبان "تریبون مجلس" است که به هیچ عنوان با شرایط نابرابر حاکم بر رسانه ها هیچ تضمینی برای اینکه این تریبون نیز راهی برای رساندن صدایی متفاوت باشد نیست.
• پیام صریح حاکمیت
سیستم حقوقی و حقیقی جمهوری اسلامی با نگاهی به سال های دوران اصلاحات نشان داده است که قادر به "پذیرش اصلاح" نیست و اعمال اصلاحی را "پس می زند". برای ردیف کردن دلایل این مدعا کافی است تحولات در قدرت و خارج از قدرت در جمهوری اسلامی را در دوران هشت ساله اصلاح طلبان با نگاهی تحلیلی بررسی کرد.
• اصلاح طلبی تنها منوط به راه انتخابات نیست
اصلاح طلبی یک شیوه اعمال خواست و مطالبه برای تغییر و اصلاح و بهبود سیستم های حقوقی کشورهاست که در میان دو شیوه دیگر "محافظه کاری" و " انقلابی گری" قرار دارد. اما اصلاح طلبی تنها منوط به انتخابات و مبارزات پارلمانی نیست.
۱۳ مارس ۲۰۰۸ نیویورک
(انتشار پس از برگزاری انتخابات در روز ۱۴ مارس)
ایمیل: roozbeh_mirebrahimi@yahoo.com
منبع: www.shabnameha.net
|