مختصری در وصف "فردیت" و "مسئولیت" در نظام مدرنیته
نیکروز اولاداعظمی
•
در نظام مدرنیته، یعنی نظام کثرت گرا با هویت فردی و اجتماعی، نظامی که گیدنز آنرا در "جامعه کارشناسانه" جای می دهد، مسئولیت فرد و "فردیت" تبلور یافته در حقوق شهروندی، اهمیت ویژه ای یافته، که انسان بعنوان محور اصلی عالم در جستجوی بهترین ها برای شکل دهی سرنوشت خود در تکاپو است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۴ فروردين ۱٣٨۷ -
۲٣ مارس ۲۰۰٨
یگانه کارکرد سازمانگرایانه ای که می تواند در آفرینش ارزش ها و هویت فردی و اجتماعی نقش ارزنده ایفا کند، کارکرد مدرنیته است. در کارکرد نظام و فرهنگ مدرنیته همچنین می آموزیم تا دمی از نقد غافل نمانیم که خود رکن جدا ناشدنی مدرنیته و پیشبرد هدف های آن است.
انگیزه و اندیشه مدرن بدون به کارگیری روش و راه کارهای مدرن، و نیز راه حل های کدخدامنشانه در مسائل و موضوعات طراحی شده، سفسطه و مغالطه ای است در کدر شدن راه حل های مدرن ، در حالیکه دو وجه مسئولیت و نقد در گروهای کاری و فعالیت های جمعی، بنیان کارکردی اندیشه مدرنیته است که اهمیت مسئولیت پذیری اساس آن را تشکیل می دهد، و نیزپیشبرد و موفقیتهای فردی و جمعی را دچار مشکل لاینحل نمی سازد. یک تشکیلات مدرن با خلاقیت های فردی و مسئولیت فردی موجب تولید ارزش ها و مفاهیمی همچون اخلاق مداراجویانه و عدل بین اعضاء گشته و تشکیلات را در پیشبرد طرح ها و فعالیت های اعلام شده مقوم می سازد، بدون مسئولیت و مسئولیت ها عملی و فعالیتی صورت نمی گیرد، در نتیجه، نقد به اتفاقی که نیافتاده پوچ و بی معنی خواهد بودو عملأ مهر باطلی خواهد شد بر فعالیت ها و طرح های اعلام شده.
در کارکردهای مدرنیته همچنین انسان می آموزد تا دمی از نقد جهت بر ملا ساختن عیب و نقص، و برای اتخاذ صحیح و درست کارها غافل نماند، و این خود، به نوعی به باز تولید در تفکر و نظریه پردازی منجر می شود، چیزی که در نظامات سنتی- استبدادی از آن خبری نیست و به همین دلیل این نوع نظامات قدمتی دیرینه را پشت سر می نهند.
"جان لاک عقیده داشت فرد بر جامعه مقدم است، آنتونی آربلاسترنیز فرد را واقعی تر از جامعه می داند."
حسن قاضی مرادی درکتاب "پیرامون خودمداری ایرانیان" راجع به تقسیم کار، از جنبه اجتماعی آن چنین می گوید؛ "توضیح وظایف و مسئولیت ها بین افراد بر مبنای توانایی ها و شایستگی های واقعی آنها و نه تعلق خانوادگی و یا قشری، زمینه ساز تحقق و اعتلای هویت فردی شد." او می افزاید "فردگرایی با نادیده گرفتن همبستگی و مشارکت اجتماعی در تحقق هویت فردی، فرد را بعنوان هستی خود سازمان ده و هدفِ در خود شناخت. به این دلیل علیه هر نوع فشار اجتماعی که آن را در راستای یکسان سازی انسان ها بوسیله تقسیم کار موثر می دانست، موضع گرفت." پایان نقل قول.
در فردگرایی، فرد از جامعه منفک نمی شود بلکه با تأثیرپذیری از آن در تصمیم نوع و شیوه زندگی خود اختیار کسب می کند، و هیچ گونه ای از تحمیل اراده و یا مغلوبیت از سوی قشر ذی نفوذ اجتماعی بر او موثر واقع نمی شود. لازم به توضیح است که، فرایند فردگرایی از مرحله لیبرالیسم کلاسیک عبور کرده و در جریان لیبرالیسم نوین به گرایشات دموکراسی امروزین متمایل شده است. شکل گیری "هویت فردی" که از طریق گسترش مناسبات بورژوازی در غرب ممکن گردید، گرچه فرد را از جامعه منتزع ساخت، اما این بدان معنی نیست که تأثیر متقابل فرد و جامعه از بین رفته است، بلکه بالعکس فرد با احراز مقام فردی و تشخص یکتا، هر آنچه در توان دارد را در خدمت بسترسازی شیوه و نظم زندگی خود بکار گرفته و چون از طریق عنصر جامعه این بسترسازی محق می گردد، در نتیجه فرد و جامعه دائم در کنش و واکنش با یکدیگر خدماتی را بهم ارائه می دهند.
آنچه را که فرد و جامعه در تعامل با هم از آن فیض می برند اینست که؛ فرد استقلال خود را از نفوذ قدرت خاص اجتماعی می رهاند و تنها از قانون بعنوان مراوده اجتماعی برای ساخت زندگی خود، تبعیت می جوید، و جامعه نیز در نتیجه تمایل افراد به مسئولیت های گوناگون و خدمات ارائه شده از سوی آنها در جهت باز سازی نهاد ها و ساختارهای قابل کارکرد، گام بر می دارد، بنابراین این جدایی انسان و جامعه که برخی منتقدان به حق از آن نام می برند و خصلت ویژه لیبرالیسم فردگراست، در "دموکراتیزه کردن دموکراسی" و "راه سوم" آنتونی گیدنز محو شدنی است. مهمترین موضوع انسان در جامعه، رها شدن و گسستن از قیودها و نقش آفرینی در زندگی خود به شکل "فردیت" دارای حقوق شهروندی و مسئولیت است که پایه اصلی نظام دموکراسی مدرن را تشکیل می دهد، بنابراین در یک چنین نظامی نمی توان تشکیلاتی را راه انداخت که اساس کارش بر مبنای حل مسائل به شکل کدخودامنشی استوار شود.
در نظام سنت-استبداد، تشخص فرد در حد ستایش از مستبد شاه و شیخ است، مسئولیت گریزی افراد جامعه خصلت بارز این نوع نظام بوده، و از همین رو ست که تحولات در راستای طرح های اعلام شده، عمومأ شکل آمرانه و هیچ تناسبی با هنجار-رفتاری و فرهنگ مسلط مردم و جامعه ندارد، و به همین دلیل برخی طغیانها و از هم پاشی شیرازه کشور را به دنبال می آورد. در این نوع نظامات از افراد مسئول و عقلانی شده و فردیت یافته برای تشکیل و نظم و ساخت زندگی خود، خبری نیست. درمجموع سبک زندگی در حیات اجتماعی و خانواده از فرهنگ استبدادی مشحون است.
در مکتب و نگرش آنارشیستی نیز پدیده فردیت و مسئولیت مجهول مانده است، زیرا پیروان آن در سودای جامعه بدون کارکرد ارتش و پلیس و دولت، راه طریقت پیموده و در رویای "خوش" چنین جامعه ای بدانجایی قرار می گیرند که زمانی سن سیمون فرانسوی را بعنوان سوسیالیست تخیلی معرفی می نمودند. می دانیم خصلت ویژه ی کارکرد دولت و حکومت ناشی از مسئولیت های عموم افراد در شکل جامعه مدنی است و این دو لازم و ملزم یکدیگرند، اگر دولت و حکومتی نباشد معنایش فقدان مسئولیت در جامعه است، بعبارت دیگر مسئولیت ها همچون کمون اولیه مُشایی می گردد، و آنوقت معلوم نیست چه چیز باعث آفرینش استعدادها و انگیزه پیشرفت در جامعه می گردد در حالیکه فرد در جمع و جمع در فرد خلاصه شود.
در نظام مدرنیته، یعنی نظام کثرت گرا با هویت فردی و اجتماعی، نظامی که گیدنز آنرا در "جامعه کارشناسانه" جای می دهد، مسئولیت فرد و "فردیت" تبلور یافته در حقوق شهروندی، اهمیت ویژه ای یافته، که انسان بعنوان محور اصلی عالم در جستجوی بهترین ها برای شکل دهی سرنوشت خود در تکاپو است، هیچ یک از نظامات پیشین چنین بشارتی از انسان و توانایی های او بدست نمی دهند، حقأ این فقط بواسطه مسئول شدن انسان در جامعه میسر شد. زیرا با مسئول شدن انسان بود که نقد رفتار و عملکرد او به میان آمد و این خود امکان بازاندیشی و نظریه پردازی را برای شرایطی دیگر و بهتر مهیا نمود.
niki_olad@hotmail.com
|