سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مجمع تشخیص یا شورای پیران؟!
نگاهی گذرا به‌ روند انشعاب و کنگره‌ی اخیر منشعبین از حزب دمکرات کردستان ایران


ارسلان عزیزی


• حزب دمکرات کردستان ایران، با این جدایی بعد از انقلاب سومین انشعاب گسترده‌ را در صفوف خود تجربه‌ کرد و اقلیتی از کمیته‌ مرکزی حزب، همراه با طیف گسترده‌تری از کادرها و بدنه آن‌، از حزب دمکرات کردستان ایران فاصله‌ گرفت‌، که‌ اکنون همسنگران سابق را به عدول از اهداف متهم می کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۵ فروردين ۱٣٨۷ -  ٣ آوريل ۲۰۰٨


در اواسط اسفندماه‌ سال گذشته،‌ کنگره‌ی منشعبین از حزب دمکرات کردستان ایران برگزار شد. بازتاب اخبار منتشره‌ از سایتها و محافل نزدیک به‌ منشعبین، حاکی از برگزاری گنگره‌ی چهارده‌هم، که‌ اولین کنگره‌ی بعد از انشعاب آذرماه‌ ۱٣٨۵ خواهد بود، دارد. منشعبین که اساسا" واژه‌ انشعاب را برای جدایی خود از همرزمان سابق نمی پذیرند، بیشتر بر این نکته‌ تاکید دارند، که‌ اکثریت کمیته‌ مرکزی و رهبری برگزیده‌ کنگره‌ی سیزده‌هم، چون عملا راه هرگونه‌ مصالحه‌ و زیست مسالمت آمیز را بر ادامه‌ فعالیت آنان درحزب مسدود کرده‌ بودند، شکاف عمیقی تاروپود حزب را دربرگرفته‌ بود؛ که‌ در نتیجه‌ی این شکافها، فاصله‌ وجدایی شقوق، عملا" اجتناب ناپذیر گردیده‌ بود. اتهامی که‌ برگزیده‌گان کنگره‌ سیزده‌هم آن را نمی پذیرند.
به‌ هرجهت و باهر تعبیری، حزب دمکرات کردستان ایران، با این جدایی بعد از انقلاب سومین انشعاب گسترده‌ را در صفوف خود تجربه‌ کرد و اقلیتی از کمیته‌ مرکزی حزب، همراه با طیف گسترده‌تری از کادرها و بدنه آن‌، از حزب دمکرات کردستان ایران فاصله‌ گرفت‌، که‌ اکنون خود را نه‌ تنها میراث دار واقعی شصت و دوسال فداکاری و مبارزه‌ی اعضاء و کادرهای این حزب معرفی می کند؛ که‌ فراتر از آن،‌ همسنگران سابق را به عدول از اهداف و گام نهادن در گستره‌ای که‌ فاصله‌گیری از مقاصد و آرمانهای مشترک می نامند، متهم می کنند. اینکه‌ اساسا" چرا حزب دمکرات کردستان ایران در شرایطی که‌ بیش از هر زمان، دورنمای روشنتری از حل عادلانه‌ی‌ مسئله‌ی ملی، کردها را به‌ آینده‌ خوشبینتر کرده‌ است؛ گرفتار دودستگی، انشعاب یا بقول منشعبین شکاف و انشقاق گردیده‌ است، موضوع این نوشته‌ نیست. نه‌ اینکه‌ چرایی عدم امکان ادامه‌ی فعالیت گرایشات سیاسی همسو، در چارتهای تشکیلاتی و احزاب سیاسی با پایگاه‌ اجتماعی گسترده‌ و باسابقه‌‌ی مبارزاتی طولانی، قابل بحث و بررسی نباشد. که‌ اتفاقا" باید محافل داخل و بیرون این جریانات، (نه‌ البته‌ با گزینش رویه‌ی تاکنونی برخی از سایتهای انترنتی، که‌ جنجال سیاسی را جانشین تحلیل و بررسی عوامل تاثیرگذار بر زمینه‌های اصلی شکلگیری نطفه‌های نخستین ِ فاصله‌ و جدایی فروکاسته‌اند)؛ در دستور کار خود قرار دهند. در یک سال گذشته،‌ علاوه‌ بر حزب دمکرات، دومین حزب اصلی دیگر این منطقه‌، که‌ حل عادلانه‌ مسئله‌ی ملی کردها را بعنوان بخشی از اهداف استراتژیک خود معرفی کرده‌ است؛ یعنی سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ـ کومه‌له‌ نیز شاهد، شکاف در رهبری خود بود، که‌ نهایتا" به‌ انشعاب منجر شد. تفاوت ِ پروسه‌ی شکلگیری و برآیند‌ انشعاب در کومه‌له‌ با حزب دمکرات اندکی متفاوت بود. اما به‌ هر جهت پایه‌های اصلی جنبش انقلابی کردستان که‌ دارای ریشه‌ی مردمی و پایگاه سنتی مختص به‌ خود بوده‌اند‌، ضعیف شده‌ است. احزابی که در واقع، بار اصلی مقاومت سه‌ دهه‌ی گذشته‌ را، همگام و همراه با همسنگران سابق خود در دشوارترین دوران به‌ دوش کشیده‌اند؛ که‌ بخشا" چنان به‌ مسائل ملی چسپیده‌اند، که ‌گام به‌ گام یا تامین عدالت اجتماعی را از شعارهای خود خارج کرده‌ یا در زاویه‌ مقابل آن، اعتقادی به‌ پیگیری حل مسئله‌ی ملی ندارند. انشعابات اخیر تا حدود زیادی میدان را برای جریانات حاشیه‌ای و تا حدودی افراطی خالی کرده‌ است، که‌ در آینده‌ می تواند، قطعا نتایج زیانباری هم در بر داشته‌ باشد. همانگونه ‌که‌ یادآور گردید، موضوع این مقاله‌، بررسی چرایی ادامه‌ پروسه‌ انشعاب، علیرغم تجربه‌ی ناکارآمد منشعبین در پیگیری اهدافی که‌ در رسیدن به‌ آن هزینه‌های گرانبهایی هم باید پرداخت شود و ناکارایی و عدم توفیق جریانات منشعب در پروسه‌ همسانسازی با احزاب اصلی، حداقل در بیش از نیم سده‌ی اخیر که‌ جامعه‌ی ایران عرصه‌ی فعالیت احزاب مدرن بوده‌ است؛ نمی باشد. به‌ هر جهت اپوزسیون ایرانی و مهمتر از همه‌ جنبش انقلابی کردستان، با جریانی روبروست، که‌ علیرغم عدم اجتناب از پذیرش واژه‌ی انشعاب، از اکثریت رهبری، کادرها و مهمتر از همه‌ از پذیرش هژمونی برگزیده‌گان کنگره سیزده‌هم اجتناب کرده‌ و عملا" در مسیری گام گذاشته‌ است که‌ هم در شکل و هم در محتوا نه‌ تنها از حزب مادر فاصله‌ گرفته است؛ بلکه‌ بیشتر تحت تاثیر و نفوذ جریاناتی قراگرفته‌ است، که‌ جبرا" همه‌ی جریانات منشعب، برای کسب مشروعیت در یک پروسه‌ی زمانی ناچار به‌ پذیرش آن خواهند بود. جریانی که‌ حداقل تا قبل از برگزاری کنگره‌ اخیر، در عرصه‌ی سراسری در هیأت حزب دمکرات کردستان تیره (ـ) ایران و در مواجهه‌ با افکار عمومی کردها با حذف کلمه‌ی ایران، با این توجیه‌ که‌ پیش از کنگره‌ی سوم، اساسا این حزب بدون پسوند "ایران" فعالیت کرده‌ است، در واقع خواسته‌ است؛ گریزی برای شباهت اسمی با همرزمان سابق ارائه‌ دهد، اما در رقابت با حزب اصلی، صرفا در عرصه‌ی پیگیری مسائل ملی پررنگتر از برادر بزرگتر، جلوه‌ نماید، که‌ در این رهگذر، ناچار دست به‌ دامان گرایشاتی از محافل خارج از کشور شده‌ است که‌ هسته‌های اصلی و راهبران باسابقه‌ی انشعاب در درازمدت نمی توانند، از آنان بعنوان متحدین استراتژیک حساب بعمل آورند.
در وهله‌ی اول آنچه‌ به‌ گزینش نام منشعبین بعد از شکلگیری فرایند انشعاب در حزب برمی گردد، نمی تواند پدیده‌ی جدیدی در نظر گرفته‌ شود. اما می توان گفت که‌ این پروسه‌ در حزب دمکرات برای دومین بار است؛ بعد از تکمیل سازه‌های انشعاب، بغرنجیهای بیشتری در مناسبات آنان و ادامه‌ کار و فعالیتشان ایجاد کرده‌ است. حزب دمکرات کردستان ایران که‌ حداقل تا این مرحله‌ در حوزه‌ احزاب چپ جامعه‌ی ایران قابل تعریف بوده‌ است، نتوانسته‌ است؛ خارج از تناوب شکلگیری در پروسه‌ انشعابات احزاب چپ ایران و منطقه‌ که‌ تاثیر شگرفی بر همدیگر داشته‌اند، مثتثنی عمل کند. انشعاب در احزاب چپ در واقع بخش جدایی ناپذیری از این جریانات و سرشت همیشگی آنان بوده‌ است. با گذر اجمالی بر تجربه‌ی احزاب چپ همسو با همه‌ مشتقات و شعبات فکری آن در منطقه‌ به‌ اضافه‌ی حزب کمونیست اتحاد شوروی که‌ درگذشته‌ حزب مرجعی برای بیشتر احزاب چپ ایرانی بوده‌ است، در می یابیم که‌ سوای این حزب که با‌ پذیرش پسوند منشویک و بلشویک در اولین ریزش گسترده‌ی درونی خود و در مورد سازمان چریکهای فدائی خلق ایران بعنوان بزرگترین سازمان چپ سراسری ایرانی بعد از انقلاب، باگزینش پسوند اقلیت و اکثریت در واقع نام اصلی و اعتبار جریان سیاسی برای هر دو گرایش نامتجانس در احزاب مذبور محفوظ بوده‌ است ، در همه‌ی انشعابات بعدی در واقع جریان منشعب با پذیرش پسوند دیگری، عملا عرصه‌ را به‌ رقیب باخته‌ است. از بعد از انقلاب همانگونه‌ که‌ ذکر گردید، این سومین انشعاب فراگیر است که‌ حزب دمکرات کردستان ایران را با چالش بزرگ روبرو کرده‌ است. در انشعاب اول گرایش هوادار حزب توده‌ بعد از اینکه‌ نتوانست، مسیر اکثریت رهبری و کادرهای حزب دمکرات را با خط غالب بر دستگاه رهبری آن حزب همسو کند، تحت نام حزب دمکرات کردستان ایران ـ پیروان کنگره‌ی چهارم از حزب دمکرات فاصله‌ گرفت و عملا به‌ مصیبت حزب توده‌ گرفتار آمد. این جریان پیش از اینکه‌ از بعد تشکیلاتی آسیب ببیند، از ناحیه‌ فکری دچار انحطاط و تشتت گردید. اما حزب دمکرات و اکثریت رهبری آن با گزینش ابزارهای که‌ حزب توده‌ در از میدان خارج کردن رقبای خود از آن بهره‌ می گرفته‌ است و البته‌ با پشتوانه‌ اجتماعی تز مقاومت، که‌ دکتر قاسملو در پشت آن قرار داشت، توانست به‌ سادگی از شر این گرایش نجات یابد.
شق دوم، بعد از کنگره‌ ‌هشتم ایجاد شد، منشعبین این دوره‌ باوجود حمایتهای مادی و معنوی مجاهدین و کۆمه‌له‌ که‌ خود گرفتار بحران عمیقتری با فراکسیون کمونیست کارگری بود و در عرصه‌ی مناسبات با حزب دمکرات در بدترین حالت موجود و‌ در شرایط جنگ و کشمکش نظامی با این حزب بسرمی برد، و برخی از احزاب سراسری کمتر مطرح چپ که‌ در منطقه‌ حضور داشتند، با این برداشت که‌ رهبری برگزیده‌ کنگره‌ و شخص دکتر قاسملو، از اصول بنیادی مارکسیسم تخطی کرده‌ و به‌ دامان راست جامعه‌ غلطیده‌ است، درصدد بود تا خود را بعنوان حزب دمکرات کردستان ایران با پسوند رهبری انقلابی به‌ جامعه‌ کردستان بقبولاند، کوششی که‌ در نهایت توفیقی از آن حاصل نگردید و‌ گذر زمان نادرستی آن را عملا" به‌ اثبات رساند. منشعبین این دوره‌ گرچه‌ از نظر همراهی کادرها، شرایط جنبش انقلابی و حضور پررنگتر جمع رهبران باسابقه حزب؛ از منشعبین کنگره‌ چهارم سنگین تر جلوه‌ می نمود؛ اما نتوانست، در اقناع افکار عمومی توفیق چندانی حاصل کند؛ و‌ نهایتا بعد از برگزاری کنگره‌ی د‌هم علیرغم نارضایتی زیادی که‌ در سطوح رهبری و بدنه‌ی هر دو طرف وجود داشت، با کوشش بسیار آقای عبدالله‌ حسن زاده‌، جانشین دکتر صادق شرفکندی، رهبر پیشین حزب دمکرات که‌ در حادثه‌ی خونبار میکونس جان باخته‌ بود، با انحلال رهبری انقلابی، به‌ حزب دمکرات کردستان ایران بازگشتند؛ تا همراه شمار دیگری از همسنگران سابق، سومین انشعاب بعد از انقلاب را در حدکا به‌ سامان برسانند.
مسلما" اصلی ترین مشکل منشعبین، بعد از ساماندهی و شکل دادن به‌ رهبریی که‌ برگزیده‌ و منتج از کنگره‌ی قانونی حزب نبود‌، تنها بنیان ساختارهایی که‌ امکانات مادی و معنوی آن تقریبا در دست برگزیده‌گان کنگره‌ سیزده‌ قرار داشت، نمی توانست بوده‌ باشد. جریانی که‌ در کنگره‌ی سیزده‌، مقهور جنگ قدرت بر محور تفکیک مرکز و جنوب کردستان شده‌ بود، درواقع خود خالق چنین بستری بود؛ که‌ مولفه‌ و پایه‌های اساسی آن بر اساس جناحبندی منطقه‌ای جنوب و مرکز، طراحی شده‌ بود. طرحی که‌ از کنگره‌ دهم وارد ادبیات سیاسی حزب دمکرات شد و تا مرحله‌ انشعاب، همه‌ تاروپود وجود آن حزب را عملا در برگرفته‌ بود. اگر پایه‌های‌ اساسی و ستون فقرات انشعاب در ابتدا بردوش منشعبین کنگره‌ی هشتم و متحدین بعدی آنان در جناح آقای عبدالله‌ حسن زاده‌ قرار داشت، اما در مراحل بعدی جریانات دیگری که‌ از پروسه‌ی شکل گیری انشعاب حمایت کرده‌ بودند؛ بیشترین سهامدار این جریان شدند. جریان رفرم که‌ بیشتر مشتمل بر جوانانی کم تجربه‌ و طرفدار بازگرداندن پروسه‌ی جنگ مسلحانه‌ با تاسی از گروههای نظیر پژاک هستند، در اوج شکافهای درونی حزب توانسته‌ بودند ابراز وجود کنند و در جریان انشعاب با اعلام بیطرفی به‌ اکثریت کمیته‌ی مرکزی پیشنهاد کرده‌ بود؛ که‌ در صورت پذیرش فراکسیون آنان، در کنار حزب دمکرات خواهد ماند. مسلما دست رد و دریافت پاسخ قاطع رهبری حزب دمکرات به‌ عدم پذیرش چنین فراکسیونی، نهایتا آنان را به‌ دامان منشعبین سوق داد. گرایش دیگری که‌ بعدا توانست به‌ پروسه‌ی انشعاب وارد شود، طیف گسترده‌ای از منشعبین و رانده‌شده‌گان دوره‌های مختلف حیات سی ساله‌ بعد از انقلاب این حزب، طرفداران کنگره‌ی چهارم، مخالفین سوسیالیزم دموکراتیک ، طیف توده‌ای ـ اکثریتی که‌ بعد از تجربه‌ی شکست در سازمانهای چپ ایرانی عملا به‌ ابزار فشار بر نیروهای اصیل سیاسی کردستان، در راستای رونق بخشی به‌ جریان اولترای ناسیونالیستی و گریز از پیگری و تامین عدالت اجتماعی در کنار خواسته‌های ملی؛ فرارویده‌ است را دربر می گرفت.
مشکل اصلی سامانده‌هندگان انشعاب، در بازگرداندن اوضاع به‌ حالت اولیه‌، در واقع اصولی از اساسنامه‌ی حزب بود، که‌ در کنگره‌ی دوازده‌هم ضمیمه‌ی برنامه‌ حزب‌ گردید بود؛ که‌ در آن، افراد بالای ۷۰ سال را از پروسه‌ی انتخابات کمیته‌ی مرکزی محروم و دبیر اول حزب نیز الزاما" تنها می توانست دو دوره‌ی متوالی عهده‌ دار این مقام باشد. اصولی که‌ عملا، بیشتر رهبران انشعاب را از دایره‌ی رقابت محروم و عرصه‌ را برای اولین بار بر طیف گسترده‌ای از جوانان می گشود. کنگره‌ی چهارده‌هم می بایست به‌ همه‌ی این مشکلات و طرحهایی که‌ گرایشات فوق الذکر برای کنگره‌ آماده‌ کرده‌ بودند؛ پاسخ می داد. علاوه‌ بر مشکلات ساختاری که‌ گره‌کورهای در آن باقی گذاشته‌ شده‌ است. نکات مبهمی هنوز بر استراتژی رهبری حزب دمکرات کردستان سایه‌ انداخته‌ است؛ نکاتی که‌ در آینده‌ شاید بتوان با شفافیت بیشتری عرض اندام کند. سرنوشت سوسیالیزم دمکراتیک، باوجود جمع دشمنان بیشمارش در این جریان، که‌ بعضا بغضهای دوران دکتر قاسملو را نیز با خود دارد، هنوز در محاق قرار دارد. طرح آقای خالد عزیزی که‌ در سمینارها و میزگردهای یک سال قبل خود بر آن تاکید داشته‌ است. اکنون که‌ در مقام سخنگوی حزب دمکرات کردستان دارای قدرت اجرایی بیشتری شده‌ است‌؛ در جهت بازگشت به‌ داخل حتی با وجود جمهوری اسلامی چه‌ راهبردی در پیش خواهد گرفت. و بسیاری اما و اگر دیگر، به‌ گذشت زمان نیاز دارد.
اما از زاویه‌ی نگاه‌ ساختاری، سانترالیزم حزبی جای خود را به‌ دسانترالیزه‌ بخشیده‌، حزب فاقد دبیر اول است و شخص اول این حزب تنها سخنگوی حزب محسوب می شود، شخص اول معاون ندارد، اما شخص اول دیگری برای تشکیلات کردستان در نظر گرفته‌ شده‌ است. مهمتر از همه‌، تاسیس یک نهاد موازی در کنار کمیته‌ی مرکزی است که‌ در منابع رسمی این حزب و بیانیه‌ای که‌ به‌ مناسبت اختتام کنگره‌ صادر شده‌ بود؛ به‌ آن اشاره‌ای نگردیده‌ است و تنها در سایتهای همسو، بدون تکذیب آن توسط این حزب در لایه‌ای از تمجید و تعریف پنهان شده‌ است. انتخاب ارگان جدیدی تحت نام کمیسیون حفاظت از برنامه‌ و اساسنامه‌ی حزب‌، ارگانی که‌ حدود و ثغور آن نامشخص و ابهام برانگیز است. اعضای این کمیسیون پنج نفره‌، عمدتا بالای ۷۰ سال سن دارند که‌ در میان آنان آقای جلیل گادانی دبیر اول سابق حدکا ـ رهبری انقلابی و آقای عبدالله‌ حسن زاده‌ دبیر اول سابق حدکا دیده‌ می شود.حول محور این کمیسیون تازه‌ تاسیس حدس و گمانه‌زنی بسیاری فرارویده‌ است. این کمیسیون چگونه‌ می خواهد از برنامه‌ و اساسنامه حدک حفاظت کند، در صورت تخطی با استفاده‌ از کدام ابزار می خواهد، کمیته‌ی مرکزی را توبیغ و در صورت سرپیچی چه‌ راهکاری در پیش خواهد گرفت. آیا مصوبات کمیته‌ی مرکزی و دفتر سیاسی، باید الزاما" قبل از اجراء در راستای تطبیق با برنامه‌ و اساسنامه‌ به‌ تصویب این کمیسیون برسد؛ یا بعد از اجرا اقدام خواهد شد؟ آیا کمیسیون دبیری برای خود خواهد داشت؟ آیا می تواند قرارها و اسناد کمیته‌ی مرکزی را تحت نام حفاظت وتو کند و در نهایت چه‌ مخاطره‌ و چه‌ نیازهایی اعضای کنگره‌ را بر آن داشته‌ است، تا در کنار ۲۱ عضو کمیته‌ی مرکزی، مشاوران، جمع اعضا و هواداران، میدیای حزبی و مستقل، اقدام به ایجاد‌ کمیسیون حفاظت نماید. سوالات بیشمار دیگری ‌می تواند حول شکل گیری این نهاد نو بنیاد، که‌ می تواند بدعت گذاری نگران کننده‌ای در ساختار احزاب سیاسی مدرن محسوب شود، مطرح است، احزابی که‌ ابزارهای قدرتمند دیگری برای کنترل و نظارت در اختیار دارد.   


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست