نقدی بر نوشته آقای فواد شمس
«احمدی نژاد تکامل یافته ی مصدق! در صحنه کمدی تاریخ»
دکتر منصور بیات زاده
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۹ فروردين ۱٣٨۷ -
۱۷ آوريل ۲۰۰٨
«احمدی نژاد تکامل یافته ی مصدق! در صحنه کمدی تاریخ»
دکتر منصور بیات زاده
چند صباحی است که آقای دکتر محمود احمدی نژاد رئیس جمهور مورد تائید شورای نگهبان و مقام رهبری و بخشی از جناح تمامیت خواه هیئت حاکمه جمهوری اسلامی، در رابطه با سیاست اتمی دولتش ، ادعا دارد که سیاست های اتخاذ شده از سوی دولت وی ، این همانی زیادی با سیاست ملی شدن صنعت نفت در دوران حکومت ملی مصدق دارد. اظهاراتی که در تضاد با تبلیغات و گفتار تا کنونی بسیاری از سردمداران کوچک و بزرگ جمهوری اسلامی در باره دولت دکتر مصدق است. فراموش نکنیم که برخی از همین طرفداران جناح تمامیت خواه رژیم در دوره پنجم مجلس شورای اسلامی تصویب نمودند تا روز ٢٩ اسفند ، روز ملی شدن صنعت نفت ، بعنوان یکی از روزهای تعطیلی از تقویم ایران خذف شود. اما در اثر فشار افکار عمومی و حتی فشار برخی از مقامات جمهوری اسلامی ، مجددآ آن تصمیم غلط و ضدملی اصلاح شد!!
جالب اینکه، اخیرأ آقای فواد شمس ، با تقلیدی ناشیانه از « کارل مارکس» ، نوشته ای تحت عنوان « احمدی نژاد تکامل یافته ی مصدق! در صحنه کمدی تاریخ» به نگارش درآورده است که با وارونه جلوه دادن خصوصیات نیروی باصطلاح «بورژوازی ملی» و «اخته » خواندن نیروهای لیبرال در ایران ، کوشش نموده است تا این همانی بین مبارزات و نظرات و عملکرد دکتر محمود احمدی نژاد با دکتر مصدق ترسیم نماید! (۱)
آقای فواد شمس با زینت دادن صفحات نوشته خود به دو قطعه عکس ، یکی عکس دکتر مصدق با ملکه ثریا (همسر دوم شاه) ــ همان عکسی که نیروهای طرفدار آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی ، دکتر مظفربقائی ، دکتر سید حسن آیت، فدائیان اسلام و حزب الله ... بدون توجه به روابط حاکم بر جوامع دمکراتیک و حقوق برابر و مساوی زنان و مردان، برای گول زدن افکارعمومی مکررأ به انتشار آن دست زده اند و از آن طریق به جوّ سازی علیه دکتر مصدق پرداخته اند ــ ، و عکس دیگری که دکتر احمدی نژاد را با بیوه دکتر حسین فاطمی (وزیر امورخارجه دولت ملی و قانونی دکتر مصدق) نشان می دهد ــ ، سعی نموده است تا با کمک گرفتن از این عکسها ، تشابه و این همانی بین سیاست و عملکرد دولت دکتر احمدی نژاد با سیاست و عملکرد دولت دکتر مصدق ترسیم نماید و با تقلید از جملاتی از کتاب « هجدهم برومر لوئی بناپارت» ، نوشته « کارل مارکس » ، مبنی بر: "هگل در جایی بر این نکته انگشت گذاشته است که همه رویدادها و شخصیت های بزرگ تاریخ جهان، به اصطلاح دوبار به صحنه می آیند؛ وی فراموش کرده است اضافه کند که بار اول به صورت تراژدی و بار دوم بصورت نمایش خنده دار (کمدی)، (٢) بخواننده نوشته خود ، چنین تلقین نماید که احمدی نژاد درست می گوید، سیاست دولت او همان سیاست دولت دکتر مصدق است و در واقع، تاریخ تکرار شده است!
در نوشته آقای فواد شمس میخوانیم:
« احمدی نژاد کمدی مصدق است! شکل تکامل یافته ی آرزوی داشتن یک قهرمان ملی و البته مذهبی که بتواند دست بیگانگان را از منابع سرزمین آریایی- اسلامی ما کوتاه کند. شکل آرزو های برباد رفته ی لیبرالیسم اخته ایرانی که می خواهد هم واره تافته ی جدا بافته ای از نظم سرمایه داری جهانی باشد.
احمدی نژاد عمل مصدق را تکامل داد به خاطر آن که تناقضات درونی را حل کرد. ملیت ایرانی را با مذهب شیعی آشتی داده و ناسیونالیسمی آفرید، بدون تناقض درونی! ...
کاری که مصدق و کاشانی نتوانستند بکنند همین حل کردن تناقض درونی بود چون بر سر تقسیم غنائم نتوانستند کنار بیایند چون هنوز غریضه ی طبقاتی بورژوازی خوب رشد نکرده بود...
احمد نژاد نه تنها فرزند خلف بورژوازی ملی مذهبی است که قهرمان آن هم هست. او از مصدق هم قهرمان تر است ...»
جملاتی که از نوشته آقای فواد شمس در بالا نقل شد، بیانگر این واقعیت است که این هموطن، صرفنظر از اینکه منظور کارل مارکس را از بیان آن جملات بدرستی درک نکرده است، در نوشته خود بطور ناشیانه کوشش نموده است تا دو سیاستمدار ایرانی مربوط به دومقطع تاریخی کاملا متفاوت ،که نظرات و عقاید هر یک از آنها دارای بار سیاسی کاملا متفاوت و حتی متضاد می باشد و هر یک از آنها از حیث نظری و عقیدتی طیف سیاسی مشخصی را نمایندگی می کنند که مبارزاتشان سمت و سوی متفاوتی از همدیگر دارد، آنها را با یکدیگر یکسان و برابر دانسته و بخواننده نوشته خود چنین تلقین کرده است که سیاست و عملکرد دولت احمدی نژاد ، تکرار سیاست و عملکرد دولت دکتر مصدق می باشد و در واقع « مصدق ... بازگشته است در قامتی تکامل یافته تر! و التبه اندکی جوان تر و در همه جا حاضر است نه تنها در زیر پتو اش!»!
البته برای من روشن نیست که چرا و بچه دلیلی، دولت احمدی نژاد که کوچکترین ارزشی برای حرمت انسانی، حقوق بشر و حقوق دگراندیشان بر پایه معیارهای برسمیت شناخته شده در جهان، قائل نیست و در واقع با برقراری حاکمیت قانون و حاکمیت ملت بر پایه روابط دمکراتیک سرعناد دارد و افتخار دارد که طرفدار نظام ولایت فقیه می باشد و کوشش دارد تا روزی «حکومت ولائی» بر ایران حاکم گردد، چنین رژیمی را باید تکرار و دوباره به صحنه آمدن دولت دکتر مصدق تلقی کرد؟ همان دولتی که سیاست و عملکردش در خدمت پیشرفت و ترقی جامعه و برقراری حاکمیت قانون و حاکمیت ملت بود؟!!
با توجه به توضیحاتی که رفت، می توان چنین نتیجه گرفت که گویا برای آقای فواد شمس هنوز روشن نشده است که هر واژه و مقوله سیاسی معنای مخصوص بخود را دارد ، که حتی برخی از این معانی، جهان شمول اند!
آقای فواد شمس بعنوان یک کوشنده سیاسی حتمأ باید بداند، «فردی» که کوچکترین ارزشی برای دگراندیشان قائل نمی شود، طرفدار نظام استبدادی و قیمومیّت مردم توسط رهبران مذهب شیعه است و از «حکم حکومتی» دفاع می کند و با انتخابات که فقط رأی مردم معیار باشد، توافق ندارد و بسیاری از فعالین دانشجوئی، جنبش زنان، معلمین، فعالین جنبش کارگری و فعالین سیاسی بخاطر عقاید و نظراتشان در زندان های حکومتش بسر می برند، نمی توان و نباید آنرا به صحنه آمدن مجدد حکومت «فردی» دانست که از حقوق بشر و محترم شمردن حرمت انسانی و برقراری حاکمیت قانون ، انتخابات آزاد و برقراری حاکمیت ملت و نظام دمکراسی دفاع می نمود!!
بنظر من (منصور بیات زاده) آقای فواد شمس در نگارش نوشته خود با واژه ها و مقولات بازی کرده است، بدون اینکه به بارسیاسی و معانی آنها توجه نموده باشد. بی جا نخواهد بود به بررسی بعضی از جملات نوشته وی بپردازیم .
آقای فواد شمس جمله «آرزوهای بربادرفته ی لیبرالیسم اخته ایرانی ...» را در نوشته خود بکار برده است، بدون اینکه دقیقأ روشن کرده باشد که منظورش از بکار بردن واژه «اخته» چیست؟ اگرچه برای من همچون بسیاری از هموطنان آزادیخواه و دمکرات ایرانی این سئوال مطرح است که عملکرد و سیاست آقای محمود احمدی نژاد و اصولا جمهوری اسلامی رابطه ای خصمانه با «لیبرالیسم » و نیروهای آزادیخواه در وطنمان ایران داشته است.
آیا «اخته» شدن «لیبرالیسم ایرانی»، مربوط به عملکرد مأمورین دولت آقای دکتر محمود احمدی نژاد و طرفداران سردارش و دوستان امنیتی اش و روحانیون تمامیت خواهش و در واقع نیروهای تمامیت خواه و سرکوبگر و عقبگرای هیئت حاکمه نیست؟
آیا از همان فردای پیروزی انقلاب بهمن ١٣٥٧، سرکوب نیروهای طرفدار نظرات «لیبرالیسم» در دستور کار چماقدران حزب الهی و نیروهای امنیتی رژیم قرار نگرفت؟
و یا اینکه «لیبرالیسم» ایرانی بدین خاطر «اخته» شده است، که نیروهای لیبرال ایرانی، همچون اکثر احزاب لیبرال جهان به بسیاری از ارزش های تشکیل دهنده این نظریه، یعنی دفاع از آزادی عقیده، اندیشه، بیان، قلم، اجتماعات، انتخابات آزاد ... پشت کرده و در واقع بسیاری از «ارزش» های تشکیل دهنده «لیبرالیسم» را فدای «آزادی» عملکرد «سرمایه» نموده اند و در واقع «نئولیبرال» شده اند؟
و یا تمام آن مسائل بنحوی در «اخته» کردن نیروهای لیبرال در وطنمان ایران نقش شده اند و کمک کرده اند، تا مردم ایران نتوانند با تمام ارزشهای مثبت و منفی آن عقیده آشنا گردند و باین مسئله پی برند که آزادیخواهی و دفاع از «اصل فردیت» که از ارزش های محوری عقیده «لیبرالیسم» می باشد، درطول زمان و در روند مبارزات سیاسی ـ اجتماعی، به ارزشهای هویتی بسیاری از احزاب دمکرات، آزادیخواه و سوسیال دمکرات و حتی سوسیالیست های دمکرات تبدیل شده است!
برای تفهیم بهتر نقد من (منصور بیات زاده) به نوشته آقای فواد شمس و مخالفت من با اظهارات وی در رابطه با ادعای این همانی بین سیاست و عملکرد دولت احمدی نژاد با دولت دکتر مصدق، بی جا نخواهد بود تا به گوشه هائی از سیاست و عملکرد و نظرات دکتر محمد مصدق در این نوشته اشاره نمود و بعدأ آن مطالب را با سیاست و عملکرد دولت دکتر احمدی نژاد مقایسه نمود تا برای آنعده از فعالین و کوشندگان، افرادی همچون آقای فواد شمس، که با تاریخ معاصر ایران آشنائی چندانی ندارند، روشن گردد که کوچکترین همسوئی ما بین سیاست دکتر احمدی نژاد و دکتر مصدق وجود ندارد و روی این اصل نمی توان مدعی شد، «احمدی نژاد کمدی مصدق است!»!
اسناد و مدارک تاریخ معاصر ایران، بیانگر این واقعیت هستند که دکتر مصدق، فردی که برای تحقق «حاکمیت قانون» و « حاکمیت ملت » ارزش والائی قائل می شد و در همان رابطه بود که با پادشاه شدن رضاخان سردار سپه در مجلس شورایملی دوره پنجم بمخالفت برخاست. سخنرانی دکتر مصدق در مجلس دوره پنجم قانونگذاری در مخالفت با استبداد و دیکتاتوری و در دفاع از «حاکمیت قانون» ، یکی از معتبرترین و بهترین اسناد تاریخ معاصر جامعه سیاسی ایران در مخالفت با استبداد و دیکتاتوری و دفاع از حاکمیت قانون و حاکمیت ملت است. (٣)
دکتر مصدق در دوران سلطنت محمد رضاشاه پهلوی ــ در زمانیکه «ملکه ثریا »، همسر شاه بود ــ ، اگرچه با تمام احترامی که برای مقام پادشاه و ملکه ،که آن مقام ها از نهادهای تشریفاتی نظام مشروطه سلطنتی بشمار می رفتند، قائل بود، اما وی همیشه بر امر محترم شمردن « حاکمیت قانون » تاکید داشت و باهرگونه دخالت مقام سلطنت و درباریان در امور اجرائی دولت و قانونگذاری مخالفت می ورزید و با تمام نیرو بر شعار « شاه سلطنت می کند و نه حکومت » پا فشاری نمود.
اما آقای دکتر محمود احمدی نژاد ، در حالیکه در بند ٦ اصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ، بر مخالفت جمهوری اسلامی با استبداد کاملا تاکید رفته است،(٤) «مقام رهبری» جمهوری اسلامی طبق شرایطی که قانون اساسی جمهوری اسلامی پیش بینی نموده است، (٥) از سوی نمایندگان مجلس خبرگان رهبری انتخاب می شود (٦) و مجلس خبرگان رهبری همچنین ، قانونأ از این حقوق برخوردار است ، هرزمانیکه تشخیص داد که مقام رهبری برخلاف اصول قانون اساسی عمل نموده است، آن مقام را از سمتش عزل نماید.(٧) با وجود اینکه قانون اساسی جمهوری اسلامی تنها نهاد قانونگذاری در جمهوری اسلامی را «مجلس شورای اسلامی » می داند، (٨) ، برای مقام رهبری بر خلاف اصول قانون اساسی؛ «حقوق فراقانونی» قائل است و« حکم حکومتی» که چیزی جز استبداد نیست را، بالاتر از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی محسوب می دارد. در واقع فردی که مقام ریاست جمهوری را یدک می کشد، با نظام جمهوری مخالف است و طرفدار «نظام ولائی» است!!
دکتر مصدق برامر برگزاری «انتخابات آزاد» ، انتخاباتی که رأی مردم تعیین کننده برد و باخت مبارزات انتخاباتی و پیروزی و یا شکست نامزدهای نمایندگی مجلس شورای ملی باشد تاکید داشت و بخاطر برگزاری انتخابات آزاد مبارزه می کرد. دکتر مصدق شدیدأ با دخالت درباریان ، نخست وزیر و هیئت وزیران و یا امرای ارتش، ... در امور انتخابات مخالف بود.
دکتر مصدق تحقق حاکمیت ملت را فقط از طریق برگذاری انتخابات آزاد ممکن می دانست!
اما عملکرد آقای دکتر محمود احمدی نژاد بیانگر این واقعیت است که او طرفدار انتخابات آزاد و قضاوت مردم بطور مستقیم در باره نامزدهای انتخاباتی ، نیست . او همچون جناحهای تمامیت خواه رژیم جمهوری اسلامی مردم ایران را صغیر فرض می کند که احتیاج به قیّم دارند. روی این اصل آن جناب طرفدار برگذاری انتخابات برپایه «نظارت استصوابی» می باشد. حتی اگر، صافی «نظارت استصوابی » نتوانست بطور کامل از شرکت تمام دگراندیشان موثر در انتخابات جلوگیری نماید، این جناب نشان داد که هیچگونه مخالفتی با راهنمائی و هدایت حجت الاسلام ها و آیت الله هائی که مدعی اند با « امام دوازدهم » شیعیان در رابطه اند، و کمک سرداران سپاه و مأمورین شورای نگهبان به پس و پیش کردن ارقام آراء مردم بنفع نیروهای طرفدار نظام ولائی عمل گردد، ندارد!
آقای فواد شمس همچنین در آن نوشته بغلط مدعی شده است که آقای احمدی نژاد « ملیت ایرانی را با مذهب شیعی آشتی داده و ناسیونالیسمی آفرید، بدون تناقض درونی!». او بدون اینکه به این واقعیت تاریخی توجه نماید که مردم ایران با دین اسلام و مذهب شیعه هیچگونه دشمنی نداشته اند که در اثر درایت و کاردانی آقای احمدی نژاد بین مردم ایران و مذهب شیعه، «آشتی » برقرار شده باشد. برعکس در اثر سوء استفاده گروهای تمامیت خواه و سرکوبگر، از جمله آقای احمدی نژاد و طرفدارانش از نام اسلام و مذهب شیعه ، عملکرد غیر معقولانه و غیر دمکراتیک این نیروها سبب شده است تا مردم ایران به گروه های متخاصم تقسیم گردند و در مقابل یکدیگر صف آرائی نمایند!
اگر چنین گفتاری که آقای فواد شمس در مدح آقای احمدی نژاد بقلم آورده است را، فرد دیگری همچون همسر آقای غلامحسین الهام ، سخنگوی دولت احمدی نژاد ـ خانم فاطمه رجبی ـ ، مطرح می کرد، می شد چنین گفتاری را بحساب تبلیغات فردی گذاشت که به نفع نظرات و عقاید سیاسی که مورد توافقش است، دست به تبلیغ زده است. ولی روشن نیست که بیان چنین مطالبی بقلم یک فرد سیاسی ، آنهم فردی «چپ» ، چه هدفی را در نظر دارد؟!
همچنین سئوال انگیز است که چرا و بچه دلیل آقای فواد شمس ، سرمایه داران ایرانی طرفدار آقای دکتر محمود احمدی نژاد را که بخش بزرگی از ثروت خود را در اثر فروش اجناس وارداتی از کشورهای ژاپن، چین، کره جنوبی، آلمان فدرال، ایالات متحده آمریکائی، روسیه ، ترکیه ، شیخ نشین های عربی در ساحل جنوبی خلیج فارس ... بدست آورده اند و بخاطر حفظ بازار برای فروش اجناس و کالا و محصولات وارداتی ، مشکلاتی برای فروش کالاهای ساخت ایران و محصولات وطنی آفریده اند، بغلط بعنوان «بورژوازی ملی» نامیده اند؟
با توجه به محتوی گفتار آقای فواد شمس ضروریست یاد آور شد، اگرچه بیشتر از یکصدو یک سال از انقلاب مشروطیت می گذرد، ولی هنوز آزادیخواهان ایران در آرزوی تحقق خواست حاکمیت قانون و حاکمیت ملت در وطنمان ایران بسر می برند. بنظر ما سوسیالیست های مصدقی ، کسی که ادعا به تکامل دیالکتیکی تاریخ دارد، اشتباه خواهد کرد اگر نخواسته باشد در جامعه ای همچون وطنمان ایران به نقش تاریخی که نیروهای دمکرات غیر چپ ( بورژوازی و نیروهای لیبرال) در کنار نیروهای چپ دمکرات در پاسخ به مشکل تحقق حاکمیت قانون و حاکمیت ملت بعهده دارند را نادیده بگیرد، تکرار همان انحرافات واشتباهات شناخته شده احزاب و سازمانهای چپ ایران! فراموش نکنیم که طبقه بورژوازی و بخصوص نیروهای لیبرال نقش بزرگی در پیشرفت و ساخت روابط دمکراتیک جوامع اروپائی داشته اند.
مگر یک نیروی اجتماعی زمانی به یک نیروی ارتجاعی تبدیل نمی گردد که خود به سدّ پیشرفت و ترقی در جامعه تبدیل شده باشد و از دمکراتیزه شدن جامعه ، یعنی شرکت مستقیم مردم در تعیین سرنوشتشان جلوگیری نماید و در مقابل بر اصل قیمومیت مردم تاکید داشته باشد؟!!
افراد و نیروهائیکه قصد دارند چرخ های جامعه را بعقب برگردانند و با تحقق «حاکمیت قانون» ، «حاکمیت ملت» و «نظام جمهوری» مخالفند و در جهت تحقق «نظام ولائی » و اداره کشور توسط «حکم حکومتی» و «قوانین شرع» فعالیت دارند، از زمره نیروهای عقب گرا و ارتجاعی هستند! دکتر مصدق نه تنها جزو چنین نیروهائی نبود، بلکه او پرچمدار خواست حاکمیت قانون، حاکمیت ملت و حاکمیت ملی بود و بر پایه توجه به همین اصول است که ما سوسیالیست های ایران این افتخار را داریم که خود را «سوسیالیست های مصدقی» و از طرفداران «راه مصدق» بدانیم !
آقای فواد شمس چون با تاریخ نهضت ملی ایران و اهداف آن نهضت کمتر آشنائی دارد و به معانی و بار سیاسی واژه ها در هنگام تحریر نوشته خود توجه ننموده است، در نوشته «احمدی نژاد تکامل یافته ی مصدق! در صحنه کمدی تاریخ» ، همانطور که قبلا اشاره رفت، سعی نموده است با تقلید جملاتی از کارل مارکس، پیروزی ملت ایران در مبارزات نهضت ملی کردن صنعت نفت برهبری دکتر مصدق را، «تراژدی» فرض کند تا بتواند با پیوند دادن مبارزات آن دوران به مقاومت دولت احمدی نژاد در مقابل قطعنامه های سازمان ملل را، «کمدی » بنامد!! بدون اینکه به این واقعیت توجه کرده باشد که ملی کردن صنعت نفت در سراسر ایران نتیجه مبارزات مردم ایران در دوران نهضت ملی کردن صنعت نفت علیه دولت استعمارگر انگلیس بود. در حالیکه قطعنامه های سازمان ملل در رابطه با مسئله هسته ای و غنی سازی اورانیوم در ایران ، بیشتر به سیاست های غلط و غیر معقولانه مقامات جمهوری اسلامی از جمله آقای احمدی نژادی ربط دارد. (٩)در همین رابطه ضروریست متذکر شد که همچنین این واقعیتی است انکار ناپذیر که دولتهای استعمارگر جهان سعی کرده و کوشش دارند تا از این وضعیت، بنفع خواست های استعماری خود منتها درجه استفاده را بنمایند!
ما سوسیالیست های مصدقی بر این نظریم که این از وظایف نیروهای وطن خواه ایرانی است که با توجه به تمام اختلافاتیکه با رژیم قانون شکن و غیر دمکراتیک و سرکوبگر حاکم بروطنمان ایران دارند و به سیاست و شیوه عملکرد آن شدیدأ اعتراض داشته و آنرا محکوم می کنند، از حاکمیت ملی ( بزبان آلمانی ـ اشتات سوورنیتت) ـ استقلال و تمامیت ارضی ایران دفاع نمایند!
دکتر منصور بیات زاده
چهارشنبه ۲٨ فروردین ۱٣٨۷ - ۱۶ آوریل ۲۰۰٨
dr.bayatzadeh@ois-iran.com
www.ois-iran.com
پانویس:
١ ـ احمدی نژاد تکامل یافته ی مصدق! در صحنه کمدی تاریخ:
به نقل از سایت «سلام دمکرات ـ نگاهی از چپ»
www.salam-democrat.com
٢ـ مارکس،کارل.هیجدهم برومر لوئی بناپارت. ترجمه باقر پرهام.نشر اختران. چاپ اول، تهران ۱٣۷۷ ص ۱۰
٣ ـ نطق دکتر مصدق در مخالفت با پایمال کردن اصول قانون اساسی مشروطیت و پادشاه شدن رضاخان سردارسپه در مجلس شورایملی دوره پنجم قانونگذاری ـ نهم آبان ماه ١٣٠٤ .
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران:
www.tvpn.de
٤ ـ بند ٦ از اصل ٣ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
- محو هر گونه استبداد و خودکامگی و انحصارطلبی.
٥ ـ اصل ٥
در زمان غیب حضرت ولی عصر "عجل الله تعالی فرجه" در جمهوری اسلامی ایران و ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که طبق اصل یکصد و هفتم عهدهدار آن میگردد.
و
اصل ١٠٨
قانون مربوط به تعداد و شرایط خبرگان، کیفیت انتخاب آنها و آییننامه داخلی جلسات آنان برای نخستین دوره باید به وسیله فقهاء اولین شورای نگهبان تهیه و با اکثریت آراء آنان تصویب شود و به تصویب نهایی رهبر انقلاب برسد. از آن پس هر گونه تغییر و تجدید نظر در این قانون و تصویب سایر مقررات مربوط به وظایف خبرگان در صلاحیت خود آنان است.
٦ ـ اصل ١٠٧
پس از مرجع عالیقدر تقلید و هبر کبیر انقلاب جهانی اسلام و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت آیتاللهالعظمی امام خمینی "قدس سرهالشریف" که از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شدند، تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبری درباره همه فقهاء واجد شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم بررسی و مشورت میکنند هر گاه یکی از آنان را اعلم به احکام و موضوعات فقهی یا مسائل سیاسی و اجتماعی یا دارای مقبولیت عامه یا واجد برجستگی خاص در یکی از صفات مذکور در اصل یکصد و نهم تشخیص دهند او را به رهبری انتخاب میکنند و در غیر این صورت یکی از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفی مینمایند. رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسئولیتهای ناشی از آن را بر عهده خواهد داشت.
رهبر در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است.
٧ ـ اصل ١١١
هر گاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود. یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم گردد، یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرایط بوده است، از مقام خود بر کنار خواهد شد.
تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصد و هشتم میباشد. در صورت فوت یا کنارهگیری یا عزل رهبر، خبرگان موظفند، در اسرع وقت نسبت به تعیین و معرفی رهبر جدید اقدام نمایند. تا هنگام معرفی رهبر، شورایی مرکب از رییس جمهور، رییس قوه قضاییه و یکی از فقهای شورای نگهبان انتخاب مجمع تشخیص مصلحت نظام، همه وظایف رهبری را به طور موقت به عهده میگیرد و چنانچه در این مدت یکی از آنان به هر دلیل نتواند انجام وظیفه نماید، فرد درگیر به انتخاب مجمع، با حفظ اکثریت فقهاء، در شورا به جای وی منصوب میگردد.
این شورا در خصوص وظایف بندهای ١ و ٣ و ٥ و ١٠ و قسمتهای (د) و (ه) و (و) بند ٦اصل یکصد و دهم، پس از تصویب سه چهارم اعضاء مجمع تشخیص مصلحت نظام اقدام میکند.
هر گاه رهبر بر اثر بیماری یا حداکثر دیگری موقتا از انجام وظایف رهبری ناتوان شود، در این مدت شورای مذکور در این اصل وظایف او را عهدهدار خواهد بود.
٨ ـ اصل ٥٨
اعمال قوه مقننه از طریق مجلس شورای اسلامی است که از نمایندگان منتخب مردم تشکیل میشود و مصوبات آن پس از طی مراحلی که در اصول بعد میآید برای اجرا به قوه مجریه و قضاییه ابلاغ میگردد.
٩ ـ بمناسبت پنجاه وهفتمین سالگرد ملی شدن صنعت نفت ، بقلم: دکتر منصور بیات زاده
بنظر ما سوسیالیست های مصدقی، تفاوتی که بین « ملی شدن صنعت نفت» و « غنی سازی اورانیوم و مسئله هسته ای » وجود دارد، این تفاوت به چگونگی عملکرد و محتوی سیاست و تصمیمات دولت دکتر مصدق و دولت دکتر احمدی نژاد مربوط می شود و نه به موضوع دفاع از «حاکمیت ملی»!!
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران
www.ois-iran.com/ois-iran-1103-bemonasebate-57tomin-salgarde-melli-shodane-sanate-naft.htm
|