سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

۲۴ آوریل، روز نسل کشی ارامنه
رشد ارمنی ستیزی و ناسیونالیسم قومی ترک زبانان در ایران


عباس گ. مقدم


• تا به امروز، جنبش چپ در ایران نسبت به نسل کشی ارامنه بی اعتنا بوده است. نه تنها چپ، دیگر جریانات سیاسی و احزاب میانی در ایران نیز، با سکوت خود در مقابل این جنایت آشکار، که با معیار های جهانی، نسل کشی نامیده می شود، به مسئولیت تاریخی خود عمل نکرده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ٣۱ فروردين ۱٣٨۷ -  ۱۹ آوريل ۲۰۰٨


امروز اگر کسی از ما ایرانیان، بپرسد: ارامنه از کی و چگونه در ایران ساکن گشته اند؟ اغلب جواب می دهیم که: «ارامنه را شاه عباس از ارمنستان به ایران کوچ داد». این جواب گرچه غلط نیست، ولی کامل و درست هم نیست. زیرا ما اغلب نمی دانیم که در گذشته کدام منطقه و با چه وسعتی ارمنستان نامیده می شد؟ گذشته از آن حتی نمی دانیم که بخش قابل توجهی از خاک ایران امروزی، جزء ارمنستان بوده است.
با نگاه به نقشه های جغرافیای قرن نوزدهم و قبل آن، متوجه می شویم که ارمنستان در گذشتهِ نه چندان دور، شامل سرزمین وسیعی بود است؛ که از طرف شرق: به غربِ دریاچهِ ارومیه و کوهها و روستاهای شمال کردستان ایران؛ از طرف غرب: تا نزدیکی های آنکارا؛ از طرف شمال: تا نزدیک سواحل دریای سیاه، جمهوری ارمنستان فعلی، و بخشی از خاک «جمهوری آذربایجان»؛ و از طرف جنوب: تا شمال عراق، و به بخشی از ساحل شمالی مدیترانه؛ محدود می شد.
همچنین اگر کتاب های تاریخ را که توسط محققین بیطرف نگاشته شده، مورد مطالعه قرار دهیم، می بینیم که ارامنه یکی از ملت های متمدن و کهن بوده که منشاء قومی اش را باید در امپراتوری اورارتو جستجو کرد. ارمنستانی ها اولین ملتی هستند که به مسیحیت گرویدند. یعنی زمانیکه در سال اول قرن چهارم میلادی تیرداد پادشاه اشکانی تبار ارمنستان، توسط «گریگور مقدس» تعمید یافت، مسیحیت دین رسمی اعلام شد. سی سال پس از آن بود که امپراتوری رم، مسیحیت را دین رومیان اعلام کرد.
ارامنه تا قرن پنجم برای کتابت از خط و زبان آرامی و یونانی و یا آشوری و پارسی، استفاده می کردند. بدین علت کتاب و کتابت فقط در اختیار معدود افرادی قرار داشت که به این زبان ها آشنا بودند. اختراع خط و الفبای سی و هشت گانه ارمنی در اوایل قرن پنجم میلادی توسط مسرپ ماشتوس، نقطه عطفی شد در تاریخ فرهنگ ارامنه.
از آن تاریخ کتاب های با ارزش زیادی به خط و زبان ارمنی نوشته یا ترجمه شدند. بدین علت ارامنه جزء معدود ملت هائی هستند که به خط و زبان خود آثار با ارزش فرهنگی، ادبی و تاریخی آفریدند. از جمله باارزش تریخ کتاب تاریخی که به تاریخ ارمنستان و دیگر ملت ها پرداخته، اثری از از موسس خورنانسی است که در قرن پنجم میلادی نگاشته شده است. وی از طرف صاحبنظران و محققین ملقب به «هرودوت» ارمنستان و پدر مورخین ارمنی گشته و کتابش نیز بعنوان یک کتاب معتبر و مرجع شناخته شده است.
ارمنستان خیلی زود استقلال خود را از دست داد و در قرن چهارم بین دو امپراتوری قدرتمند ایران ساسانی و روم اشغال شد، و بعد ها هرگز نتوانست وحدت، یکپارچگی و استقلال خود را بدست آورد. ولی ارامنه به کمک زبان و خط منحصر به فرد و کلیسای گریگوری، توانست هویت دینی و قومی فرهنگی خود را پاس بدارد. فرهنگ منسجمی که ارامنه درسایه آن، بیش از شانزده قرن در مقابل سیل حوادث ناگوار، تجاوزات مکرر و تحمل کشتارهای بیرحمانه هویت و موجودیت خود را حفظ کردند.
جنگ های متعدد و طولانی که بین ایران و روم در سرزمینِ ارامنه جریان داشت، نه تنها باعث خرابی و فلاکت بسیاری برای ارامنه بود، بلکه تضعیف دو قدرت روم و ایران را نیز در پی داشت. در نهایت همین ضعف، سبب شد که دولت ساسانی در مقابل حمله اعراب مسلمان، از هم بپاشد، و بخش وسیعی از امپراطوری روم، بلاخص سرزمین ارمنستان روم بدست اعراب مسلمان بیافتد.
کشورگشائی مسلمانان، بسیاری از مرزهای جغرافیائی و تاریخی را درهم می کوبد. اغلب ایرانیان به سلطه اعراب و قبول اسلام گردن می نهند. مرزهای ایران ساسانی که در شمال شرقی و غربی، همچو دژی در مقابل اقوام صحرانورد بود، درهم می ریزد. ترکان با قبول اسلام به صف سپاهیان اسلام در می آیند. بغداد و بارگاه خلافت عباسیان، بدست سرداران و حکمرانان ترک در می آید. بلاد ایران و بخش وسیعی از روم شرقی از جمله ارمنستان به دست ترکان سلجوقی نومسلمان، مسخر می شود .   
قدرت گرفتن ترکان عثمانی در روم شرقی، و صفویه در ایران ورق دیگری از تاریخ منطقه را رقم می زند. ارمنستان نیز مثل گذشته به دو بخش ارمنستان شرقی در دست صفویه و ارمنستان غربی در دست ترکان عثمانی گرفتار می آید. جنگ های طولانی بین صفویه و عثمانی عمدتا در ارمنستان جریان داشت، که باعث نابودی ارمنستان می گشت.
تخریب روستاها و شهر های ارمنستان و سوزاندن مزارع و کوچاندن اجباری ارامنه به مرکز ایران توسط شاه عباس صفوی، نه تنها تاکتیک جنگی بود که سپاه عثمانی را با کمبود آذوقه و علوفه، در تنگنا قرار دهد؛ بلکه ارامنه به مثابه «رعایای سخت کوش و صنعتگر» می توانستند در خدمت صنعت و تجارت ایران صفوی، قرارگیرند.
امپراتوری عثمانی با بیرحمی هرچه تمامتر، سرزمین ها و ملت های بسیاری را به خاک و خون کشیده بود، حکومتی که خود را خلافت اسلامی تلقی می کرد و باتسخیر بالکان، اروپای غربی را تهدید به نابودی می نمود. عثمانیان پس از شش قرن سلطه، در نتیجه مبارزات ملتهای تحت ستم، به زوال خود نزدیک می شد.
جنبشهای رهائی بخش نه تنها از طرف مسیحیان - بلکه از طرف ملت های مسلمان نیز، بوجود آمده بود که تا پای جان برای رهائی از سلطه عثمانیان مبارزه می کردند. امپراتوری عثمانی دچار فساد و نابسامی گردیده بود. جنبش نوگرائی و آزادیخواهی نیز در بین خود ترکان، دربار فاسد عثمانی را به مبارزه می طلبید.
جنبش «ترکان جوان» ابتدا با بسیاری از ملت های تحت سلطه امپراتوری، از جمله یونانیان، ارامنه و بلغاری ها برای سرنگونی عثمانی و رهائی ملل زیر سلطه، پیمان می بندد. ولی آنان خیلی زود به دامان ایدئولوژی نژادپرستانه پان ترکیسم می غلطند و در صدد حفظ سلطه ترکان و کسب قدرت برتر بر می آیند.
«ترکان جوان» که رویای «امپراتوری توران» را در سرمی پروراندند، ارمنستان را که از هر طرف در احاطه ترک زبانان مسلمان قرار داشت، سد راه اهداف پان ترکیستی خود می دیدند. آنان مصمم بودند ارمنستان را از نقشه جغرافیا حذف کنند! نژادپرستان ترک، دوراه بیشتر برای ارامنه نگذاشته بودند: ارمنیان یا می بایست با انکار هویت قومی و دینی خود، «ترک و مسلمان» می شدند؛ یا اینکه در سرزمین اجدادی خود کشته می شدند و اگر خوش اقبال بودند با دست خالی به صحراهای عراق و سوریه که در اشغال عثمانیان بود، رانده می شدند.
جنگ جهانی اول برای «ترکان جوان» فرصت خوبی بود. طلعت، انور و جمال، سه پاشای ترک، نه تنها رهبری «ترکان جوان» را در دست گرفته بودند، بلکه قدرت اصلی امپراتوری، در دست آنان بود. با وارد شدن امپراتوری رو به زوال عثمانی به جنگ اول جهانی، جنبش های رهائی بخش و فروپاشی عثمانی شدت گرفت. ملت های تحت سلطه بسیاری به استقلال دست یافتند. اما بازندگان اصلی ارامنه بودند که با برنامه ریزی دقیق، به دست ژاندارم های عثمانی و کردها و راهزنان و اوباشان، قتل عام شدند، و تعدادی نیز به عراق و سوریه و لبنان رانده شدند.*
                                                    * * * * * * *
اینک پس از گذشت سالیان دراز از آن کشتار و کوچ های اجباری، با نگاه به نقشه جغرافیا، می بینیم که از آن سرزمین وسیع ارمنستان، فقط تکه کوچکی بنام جمهوری ارمنستان بجا مانده است. کشوری که حدود ده درصد از خاک ارمنستان واقعی را در بر می گیرد. مهمتر و دردناک تر از آن، وجود نه ملیون ارمنی پراکنده در سطح جهان است که از سرزمین آباء و اجدادی خود رانده شده و یا مجبور به مهاجرت گشته اند. در حالیکه جمعیت ارمنستان سه ملیون نفر بیشتر نیست، پراکندگی سه برابر جمعیت ارمنستان در سطح جهان خود بیانگر تاریخ دردناک و سراسر رنج و آوارگی ارامنه می باشد.
در شرق ترکیه امروز، که صد سال پیش توسط خود عثمانی ها «ایالت ارمنستان» نامیده می شد، کلیساها و حتی گورستان های ارامنه نیز همراه ساکنان ارمنی آن نابود شده اند. دیگر هیچ اثری از ارمنستان بجا نمانده است.
همچنین در قفقاز ایالت ارمنی نشین نخجوان که همواره بخشی از ارمنستان بود، با کشتن و تاراندن ساکنان ارمنی، این منطقه از آن «جمهوری آذربایجان» شده است. آنان از سنگ قبر ارامنه هم نگذشته اند و با تخریب دوازده هزار قبر با سنگ قبر هایی منحصر به فرد که متعلق به چند قرن پیش بوده و جزئی از میراث فرهنگی ارامنه به حساب می آمد، هیچ اثری از ارمنی نشین بودن آنجا، بجا نگذاشته اند.
به هر حال آنچه که در جنگ جهانی اول اتفاق افتاد، بنا به اظهار محققین و وقایع نگاران یک و نیم میلیون ارمنی در سرزمین آباء و اجدادی خود ارامنه به فجیع ترین وضعی قتل عام شده اند. قتل عامی که اولین نسل کشی قرن بیستم به حساب می آید. و لکه ننگی است بر دامان بشریت.
                                              * * * * * * *
امروزه ارامنه در هر جامعه ای که زندگی می کنند، بیست چهارم آوریل را بیاد قربانیان خود، پاس می دارند. در جوامع غربی که مردم از آگاهی های نسبی ، بلاخص در زمینه نقض حقوق بشر و نسل کشی ها دارند، نسبت به این موضوع حساسیت ویژه ای از خود نشان داده و دوش بدوش ارامنه در اعتراضات و بزرگداشت ها حضور فعال دارند. از طرفی دولت های خود را تحت فشار قرار می دهند، تا کشتار ارامنه در خلال جنگ جهانی اول را بعنوان نسل کشی محکوم کنند و اجازه ندهند دولت ترکیه کماکان به انکار نسل کشی ادامه دهد.
اما در ایران که ارامنه این روز را طبق سنت هرساله پاس می دارند و اعتراض خود را در شهرهای بزرگ، نسبت به نسل کشی بیان می کنند، مردم بر خلاف جوامع غربی با بی اعتنائی نسبت به این موضوع می نگرند. دلیل این بی اعتنائی هم ابتدا عدم آگاهی جامعه ایران نسبت به نسل کشی ارامنه بوده؛ دوم نگاه دینی و تحقیر آمیز جامعه و مردم مسلمان، نسبت به غیرمسلمانان از جمله ارامنه است، نگاهی که غیرمسلمانان را ناپاک تلقی می کند؛ و مهم این که وقتی این گونه نگاه دینی و متعصبانه با عدم آگاهی نسبت به نقض حقوق بشر همراه می شود، هر جنایتی را موجه جلوه می دهد!
نباید فراموش کنیم که بسیاری از شهرهای غربی ایران، و دقیقا آنچه که امروز آذربایجان غربی گفته می شود و شمال کردستان، درگذشته بخشی از خاک ارمنستان و ارمنی نشین بوده است. و هنوز ارامنه زیادی در آذربایجان غربی و شمال کردستان زندگی می کنند، که مردم بومی آنجا هستند. اگرچه ایرانیان همانند ترکان عثمانی دست به نسل کشی نگشودند ولی همسوئی و همراهی ترک زبانان و کردها در غرب ایران با نژادپرستان ترک که درراس حکومت عثمانیان قرار گرفته بودند، و رفتارهای اهانت آمیز مسلمانان متعصب، باعث تاراندن و کوچ اجباری ارامنه به ارمنستان شوروی آن زمان، و یا به شهرهای بزرگ ایران گردید.
علیرغم بی اعتنائی ایرانیان نسبت به نسل کشی ارامنه و احیانا همسوئی و تائید کشتار، و نگاه و رفتار اهانت آمیز جامعه اسلام زده ایران نسبت به غیر مسلمانان، یقینا ارامنه ایران با بزرگواری و یا شاید هم از روی اجبار، این گناه ما ایرانیان را ندیده می گیرند، که اغلب ایران را وطن خود دانسته و تا آنجا که امکان فعالیت داشته باشند، در تمام عرصه های اجتماعی حضور فعال دارند. حتی در جبهه های جنگ ایران و عراق شرکت کرده و کشته ها داده و یا اسیر و زخمی شده ادند.
متاسفانه هنوز غالب ما ایرانیان نمی دانیم که ارامنه صاحبان اصلی بخشی از سرزمین ایرانند. سرزمینی که از قرن هاپیش به تملک حاکمان ایران در آمده است. ما راهی جز قبول واقعیت های تاریخی نداریم. هر انسان آزاده ای، بخصوص ما آذربایجانی ها، باید با شجاعت و شهامت به قبول واقعیت های تاریخی گردن بگذاریم، تا در دام ایدئولوژی نژادپرستانه گرفتار نشویم.
ایدئولوژی نژادپرستانه و پان ترکیستی که در اوایل قرن بیستم در عثمانی زاده شد، با ادعای دوگانه وارد میدان شد؛ اول ترک نامیدن تمامی ترک زبانان. دوم ادعای برتری ترکان:
«ترکهای جوان» برای ایجاد امپراتوری نوین ترک، تحت نام «توران» لازم می دیدند که تمام ترک زبانان را تحت نام «یک ملت» بسیج کنند. برای همین منظور آنان زبان ترکی را بعنوان تنها شرط ترک بودن، مطرح کردند. ادعائی که به هیچ وجه نمی شود پذیرفت، زیرا اگر زبان مشترک یگانه عامل وحدت تلقی شود، می بایست میلیونها سیاه پوست در آفریقا که تحت سلطه انگلیسی ها، انگلیسی زبان شده اند، انگلیسی نامیده بشوند! و یا آمریکای جنوبی ها را که عمدتا اسپانیولی زبان هستند، جزء ملت اسپانیا تلقی کنیم! که بسیار مضحک خواهد بود!
گرچه به راحتی می توان چنین ادعای ساده انگارانه را رد کرد، ولی متاسفانه ساده نگری در غالب انسانها همچنین در ما ایرانی ها عملکرد وسیعی دارد. تصور عمومی در کشور ما براین است که هرکسی ترکی صحبت می کند، ترک است! بر این اساس درایران، ما آذربایجانی ها را ترک تلقی می کنند. حتی ما آذربایجانی ها نیز غالبا خود را ترک می نامیم! که چنین نیست، یعنی واقعیت های تاریخی خلاف چنین تصوراتی را ثابت می کند.
دومین ادعای پان ترکیست ها: ادعای برتری ترکان است! و برای اثبات این ادعا، ادعای دیگری مطرح می کنند و مدعی اند که کهنترین تمدن های جهان از آن ترکان بوده است! وجهان متمدن امروزی را وامدار ترکان تلقی می کنند! و فراموش می کنند که ترکان اقوام بیابانگردی بودند که از قرن هشتم میلادی به بعد وارد منطقه شده اند.
واقعیت این است که اگرچه ترکان در قرن هشتم و نهم میلادی در بغداد و دربار خلافت عباسیان نفوذ پیدا کرده بودند، ولی آمدن ترک ها به ایران از جمله آذربایجان و روم شرقی (ترکیه فعلی) به اوایل قرن یازدهم میلادی بر می گردد.
گرچه ترکان تحت نام «هون» قبل از اسلام با عبور از شمال دریای مازندران به اروپا رسیده و در مجارستان حکومت می کردند. ولی ورود ترکان به سرزمین های تحت سلطه مسلمانان، از قرن هشتم به بعد می باشد. متاسفانه امروز تلاش های زیادی می شود تا بسیاری از تمدن های کهن از جمله: سومری ها، مانناها، اورارتوها و مادها و... را ترک بنامند؛ که این ادعا ها را محققین بنام شدیدا نفی، و خلاف چنین ادعائی ثابت کرده اند.
چیزی که در این اواخر در ایران تحت تاثیر همین توهمات، رشد کرده، ناسیونالیسم قومی در میان ترک زبانان آذربایجانی است. حرکتی خطرناک و تفرقه افکنانه. این حرکت در بطن خود علیرغم ادعای عدالتخواهی، با غیرترک زبانان از جمله کردها و فارس زبانها و بخصوص با ارامنه سر دشمنی و ستیز دارد. کافی است نظری به بخشی از شعارهای داده شده در تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان بیندازیم: عمده ترین شعار چنین بود «هارای، هارای، من تورکم» که خلاف واقعیت های تاریخی است، ما آذربایجانی ها از چند قرن پیش ترک زبان شده ایم، و هرگز بطور تاریخی ترک نیستیم.
از جمله شعارهای تفرقه افکنانه که بیانگر نگاه خصمانه می باشد: «دیلمیزبیزه هدف دی، سرمایه و شرف دی، هرکیم بیزه قوشولماسا، فاس دان دا، بی شرف دی» (زبان ما هدف مان است، سرمایه و شرف مان است، هرکس به ما ملحق نشود، از فارس هم بی شرف تر است) تصور نمی توان کرد که با کلماتی اهانت آمیزتر از این بشود به هموطنان فارس زبان خود توهین کرد. و یا «باکی، تبریز آنکارا؛ فاسلار هامیسی بیر یانا» (باکو، تبریز، آنکارا؛ فارسها در طرف دیگر) که بیانگر جدائی از ایران و ایجاد «امپراتوری نوین ترک» در سرداشتن است. و یا شعار انحرافی دیگر: «روس، فارس، ارمنی؛ آذربایجانلی نین، دشمنی» (روس، فارس، ارمنی؛ دشمن آذربایجانی) و یا فحاشی به فردوسی و سوزاندن شاهنامه فردوسی، که بی اختیار یاد کتاب سوزاندن فاشیست های آلمانی را در ذهن ها، زنده می کند.
از طرفی مناقشه «قره باغ» و خصومت ترک زبانان قفقاز با ارامنه، متاسفانه تاثیرمخربی مبنی بر تشدید ناسیونالیسم قومی در میان ترک زبانان ایران، گذاشته است. حمله به بزرگداشت بیست چهار آوریل در تهران و حمله به خلیفه گری ارامنه در تبریز و ادعای همدستی ارامنه با حاکمیت غیردمکراتیک روحانیت شیعه، و ده ها اتهام ناروا نسبت به ارامنه، بیانگر رشد ارمنی ستیزی و انحراف جدی و خطرناک تفرقه افکنانه در مبارزه با رژیم «جمهوری اسلامی» است.
امروز رشد ناسیونالیسم قومی در ایران تحت تاثیر تبلیغات و دخالت های فرامرزی، در صدد است که مبارزه و جنبش عدالتخواهی را از مسیر خود منحرف کرده و زمینه برای ایجاد و تشدید خصومت بین مردم ایران، فراهم کند.
متاسفانه امروز بخشی از فعالان ناسیونالیسم و قومگرائی در ایران، فعالان سابق جنبش چپ می باشند که با رویگردانی از جنبش عدالتخواهی، و کنار گذاشتن شعارهای انترناسیونالیستی خود، به بهانه طرح خواست های منطقه ای و قومی، دست به تشدید خصومت های قومی می زنند.   
از طرفی باید اذعان کرد که تا به امروز، خود جنبش چپ در ایران نسبت به نسل کشی ارامنه - بدلیل خصومتش با حزب داشناک که در کلیسا و در بین ارامنه دارای نفوذ است و در بسیج ارامنه برای اعتراض به نسل کشی، کوشاست- بی اعتنا بوده است. که همین خصومت با حزب داشناک و بی اعتنائی به نسل کشی ارامنه و کتمان واقعیت های تاریخی، آنان را قادر می سازد تا با چرخشی آشکار بجای تشدید عدالتخواهی، دست به حرکت های قومگرایانه و تفرقه آمیز بزنند.
نه تنها چپ، دیگر جریانات سیاسی و احزاب میانی در ایران نیز، با سکوت خود در مقابل این جنایت آشکار، که با معیار های جهانی، نسل کشی نامیده می شود، به مسئولیت تاریخی خود عمل نکرده اند.   
آنچه که امروز فعالان حرکت های قوم گرائی بنام «ستم ملی» مطرح می کنند، چیزی نیست جزتمرکز و حفظ قدرت در دستان حاکمان مستبد. طرح مسائل قومی و انگشت اتهام را بسوی سایر اقوام دراز کردن، خطائی است نابخشودنی.
پر واضح است که ایجاد یک دولت مدرن و جمهوری با محتوای دموکراتیک عدم تمرکز و دادن اختیارات منطقه ای و ایالتی و ایجاد جامعه ای که در آن همه افراد یک جامعه بتوانند با تمام علایق قومی، دینی و فرهنگی خود زندگی کنند، فقط در گرو مبارزه جمعی و دموکراتیک میسر است.   
در خاتمه لازم به ذکر است که ما آذربایجانی ها یا باید به واقعیت های تاریخی گردن بگذاریم و خود را ایرانیان ترک زبان بدانیم که در طول تاریخ با از دست دادن ربان آذری باستان، ترک زبان شده ایم. یا اگر چنانکه حاضر به قبول واقعیت های بدیهی تاریخ نباشیم و بخواهیم ساده انگارانه خود را، ترک بنامیم، حد اقل باید بر فجایعی که از طرف ترکها بر ارامنه رفته معترف و شرمسار باشیم.      

عباس گ. مقدم
abasmogaddam@gmx.de
______________________________________________________________
* سال گذشته به مناسبت نود و دومین سالگرد بیست چهارم آوریل، مقاله ای در دو قسمت تحت عنوان: علل و ریشه خصومت «ترکها» با ارامنه و اولین نسل کشی قرن بیستم، در نشریه اینترنتی اخبار روز منتشر شده است که علاقمندان می توانند در آرشیو این نشریه مقاله ذکر شده را مطالعه نمایند. البته در آینده - البته نه چندان نزدیک، این مطالب بصورت کتابی نسبتا جامع که بتواند تاحدودی بیانگر تاریخ ترکان و ارامنه و پیوند های مشترک فرهنگی آذربایجانیان و ارامنه باشد، در اختیار علاقمندان قرار خواهد گرفت.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲۵)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست