درسی از انقلاب مشروطه که آموخته نشد
ب. بی نیاز (داریوش)
•
نیاز جامعهی ایران نه نقد مدرنیته بلکه نقد آن موانعی است که نمیگذارند جامعه ایران به یک جامعهی مدرن تبدیل شود. این وظیفهی ماست که نگذاریم تجربه روشنفکران انقلاب مشروطه یک بار دیگر تکرار شود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٣ ارديبهشت ۱٣٨۷ -
۲۲ آوريل ۲۰۰٨
یکی از خطاهای اساسی روشنفکران لائیک در دوره انقلاب مشروطه ایران الگوبرداری و رونویسیهای ناشیانه از دستآوردهای فکری غرب و سوسیالدموکراسی روسیه بود. این روشنفکران بدون توجه به ضرورتهای واقعی جامعهی آنروزی ایران مبادرت به ترجمه و رونویسی نظریهها، دستورالعملهای تاکتیکی و استراتژیکی متفکرین غربی و روسی کردند. آنها بدون فیلتر کردن و انطباق دادن آن افکار و نظریهها با نیازهای واقعی جامعهی ایران، اشاعهگر افکاری در جامعه شدند که از یک سو نه خود توان درک آنها را داشتند و نه کل جامعه. پس از گذشت صدسال از انقلاب مشروطه ما باز شاهد تکرار این خطای اساسی هستیم.
این خطای اساسی را چه کسانی مرتکب میشوند؟ مرتکبین این خطا، مترجمانی هستند که با صرف انرژی بسیار زیادی دست به ترجمهی آثاری میزنند که با شرایط واقعی جامعه ایران هیچگونه خوانایی ندارند: یعنی ترجمهی نظریههای پسامدرن. ترجمهی آثار پسامدرن برای جامعهای که هنوز مدرنیسم و لیبرالیسم را تجربه نکرده است، در حکم سمَ است. به دو دلیل.
دلیل اول: جامعهی ایران در ساختارهای سیاسی و اجتماعی خود هیچگاه مدرنیسم را در پراتیک تجربه نکرد. مدرنیسم یعنی آنچه که ما امروز در دموکراسیهای لیبرالی مشاهده میکنیم. یعنی کشورهایی که دوران رنسانس، انقلابات صنعتی و روشنگری را پشت سر نهادهاند. یعنی کشورهایی که طی چهارصد سال اخیر، از نهادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادیِ مبتنی بر حقوق شهروندی برخوردار شدند و تا حدود زیادی توانستند ارادهی سیاسی و مشارکت مردم را در ادارهی کشور تضمین نمایند. آیا نقد مدرنیسم یا اشاعهی اندیشههای پسامدرن با واقعیتِ جامعهای مانند ایران سازگار است؟ باید گفت، خیر! این نقد برای جامعهی ایران یک نقد انتزاعی، تجریدی و اصولاً بیپایه است. نقد مدرنیسم که تبلور آن را در اندیشههای پسامدرن میبینیم، یک نقدِ صرفاً ذهنی و نظری نیست بلکه نقدی به نهادهای واقعی تجربه شده (با تأکید بسیار بر «تجربهشده») در دموکراسیهای لیبرالی کنونی است. حال ما در ایران چه نهادهای مدرنی را تجربه کردیم؟ آیا ما پارلمانتاریسم دموکراسی لیبرالی را تجربه کردهایم؟ آیا فردیت را تجربه کردهایم؟ آیا برابری حقوقی زن و مرد را تجربه کردهایم؟ و هزاران پرسش دیگر از این دست. بنابراین قبل از هر چیز باید از خود پرسید که رابطهی اندیشههای پسامدرن با جامعه ایران چیست؟ و چه رابطهی عینی و منطقی بین پسامدرن و جامعهی استبدادزدهی پیشامدرن ایران وجود دارد؟
دلیل دوم: مشکلِ زبان فارسی است. به واسطه نبودِ تجربهی مدرنیسم (نهادهای سیاسی- اجتماعی متعارف دموکراسی لیبرالی) از یک سو و نبود گفتانهای پیوسته دربارهی حوزههای گوناگون مدرنیسم، زبان فارسی هنوز نتواسته به ابزارهای واژهای و ساختاری توانمند دست یابد. زبان مدرن را میتوان در پراتیک زندگی مدرن کسب نمود. یعنی داشتن یک جامعه لیبرالی (آزاد) که نهادهای معین خود را دارد. این نهادها طی یک روند نسبتاً طولانی بتدریج ابزارهای زبانی خود را بوجود میآورند. زبان، انتزاع واقعیت است و منبع آن ضروریات زندگی و پراتیک میباشد. اما جامعه ایران، فاقد این واقعیت مدرن بوده است. جامعهی ایران بسیاری از عناصر یک جامعهی مدرن را دارد، ولی مدرن نیست: دولت، پارلمان، مدارس، دانشگاه، بیمارستانهای عمومی و روانی، کارخانههای نسبتاً پیچیده و تکاملیافته، مراکز تحقیقاتی در حوزههای فیزیک، شیمی، بیوتکنولوژی و غیره. حال این پرسش پیش میآید که اگر ما تمام این نهادها را داریم پس چرا، زبان فارسی ناتوان است؟ چرا مثلاً در ترجمهی بسیاری از موضوعات دچار اشکال میشویم؟ به یک دلیل بسیار ساده: نبودِ زیرساخت (Infrastructure) نظاممند مدرن. یعنی تجربیات بدستآمدهی تک تک این عناصر مدرن در متن غیرنظاممند و غیرارگانیکِ جامعهی ایران محو و نابود میشوند. یعنی عناصر مدرن در متن یک زیرساخت غیر مدرن، قرار گرفتهاند. مثلاً اکثر فرهنگهای لغات که در ایران تدوین شدهاند، توسط افراد خصوصی صورت گرفته است و نه توسط نهادها یا موسسات تخصصی و سازمانیافته. از سوی دیگر ما هنوز فاقد یک مرکز (فرهنگستان) جدی هستیم که دستآوردهای این انسانهای تلاشگر را ساماندهی کند، یعنی واژهها و مفاهیم جدید را در یک واژهنامهی فارسی استاندارد که هر سال بهروز (Update)، میشود، درج نماید. این بهروز کردن واژهها و مفاهیم نوین نه تنها باید در واژهنامههای استاندارد ثبت شوند، بلکه رسانههای گروهی باید به بخشهای (ادارات) مراقبتهای زبانی مجهز باشند تا لغات و مفاهیم جدید، در بعد سراسری در جامعه مورد استفاده قرار بگیرند. در همین رابطه نیز باید کتابهای درسی طی دورههای کوتاه و معین با سطح جدید زبان تطبیق یابد. بنابراین ما در اینجا نه تنها با یک مشکل ساختاری سیاسی- اجتماعی عمیق روبرو هستیم، بلکه جامعهی ما حتا توان ساماندهی همین تلاشهای افراد خصوصی را نداشته است.
برای این که خواننده یک تصویر واقعی از این نقدِ اشارهوار بدست بیاورد، او را به عنوان نمونه به سه کتاب رجوع میدهم. اولین کتاب «آشفتگی جنسی» اثر خانم جودیت باتلر است که توسط آقای امین قضایی ترجمه شده است (1). علیرغم زحمات و تلاشِ بسیار مترجم، کتاب قابل فهم نیست. علت قابل فهم نبودن کتاب، در سمبلکاری مترجم نیست. اتفاقاً به عکس. هر کس که ترجمه را خواننده و یا به اصل کتاب رجوع کرده باشد، متوجه میشود که چه انرژی عظیمی صرفِ ترجمه این اثر شده است. علت غیرقابل فهم بودن کتاب در وهلهی اول فقدان پیششرطهای اجتماعی مدرنیسم در جامعهی ایران است. یعنی نبود تجارب و پراتیک جنبشهای فمینیستی مدرن در ایران و از سوی دیگر نبودِ گفتمانهای مدرن فمینیستی. در جامعهای که هنوز زنان از حقوق برابر و سازمانهای مستقل خود برخوردار نیستند، ترجمهی «آشفتگی جنسی»، فقط میتواند منجر به آشفتگی ذهنی بشود. به عبارت دقیقتر ترجمهی این کتاب نه تنها هیچ کمکی به جنبش فمینیستی ایران نمیکند، بلکه پرسشهایی را طرح میکند که نه با واقعیت جامعهی ایران (به ویژه جنبش زنان) خوانایی دارد و نه مشکلی از آن را میگشاید. از سوی دیگر همان گونه که در بالا گفته شد، نبود ابزارهای زبانی خود مزید بر علت است. ترجمه کتاب مملو از جملات و مفاهیم غیرقابل فهم است. حال این پرسش پیش میآید که چرا یک مترجم یک چنین نیرو و انرژی را صرف میکند تا کتابی ترجمه کند که نه ابزارهای زبانی به او اجازه میدهند و نه مشکلِ جنبش فمینیستی ایران است؟ باید در این جا تأکید کنم که نیت مترجم نه تنها بد نبود بلکه خیلی خوب و انسانی بوده است. روشنفکری که با تمام وجود میخواهد جامعهی روشنفکری ایران را از آخرین دستآوردهای نظری و تئوریک مطلع سازد. حال این پرسش طرح میشود که آیا میتوان برای دانشآموزان و دانشجویانی که هنوز مبانی علم شیمی را به خوبی نمیدانند، وارد مبحث بیوشیمی در حوزهی بیولوژی مولکوی شد؟ طبعاً پاسخ منفی است.
کتاب دوم «یاوههای مد روز» اثر آلن سوکال- ژان برکمونت، ترجمهی جلال حسینی (نشر بازتاب نگار) است. در این کتاب، نویسندگان نظریههای پسامدرن را مورد نقد قرار میدهند. مترجم این کتاب نیز تلاش بسیار کرده است که ترجمهی خوبی ارائه دهد و میتوان گفت متناسب با تواناییهای زبان فارسی و وضعیت تاریخی ایران، ترجمهی این اثر تا اندازهای هم موفق بوده است. حال سوآل میشود که در جامعهی ایران چند اثر پسامدرن ترجمه شده است که حالا خواننده بخواهد به مطالعهی نقد آن بپردازد؟ ما حتا یک کتاب جدی دربارهی نظریهی آشوب (Chaostheorie) در زبان فارسی نداریم که خواننده اساساً بداند، که موضوع بر سر چیست. چند کتاب از لکان یا لیوتار و کلاً از نظریهپردازان پسامدرن در اختیار ماست که ما بتوانیم درستی و نادرستی نقد آنها را در کتاب فوق بسنجیم؟ واقعاً مترجم چه فکری کرده است؟
نمونهی سوم ترجمهی بخشی از کتاب Zur Theorie des Handels, Praktische Vernunft اثر پیر بوردیو تحت عنوان «فضای اجتماعی و میدان قدرت» که توسط آقای کوروش برادری ترجمه شده و در «اخبار روز 14 آوریل 2008 » به چاپ رسیده است. متأسفانه ترجمه به لحاظ زبانی بسیار آشفته و نارسا است. اساس این اثر، نقد جامعهشناختی ساختار قدرت سیاسی و اقتصادی حاکم بر جوامع مدرن لیبرالی است که با اتکاء به مطالعات قومشناسی نویسنده به رشتهی تحریر درآمده است. به عبارتی دقیقتر این اثر نقد آن خردگرائی ابزاری حاکم بر جوامع مدرن است که به وسیلهای برای تکنوکراتهای اقتصادی و حافظین قدرت سیاسی (نخبگان سیاسی) جامعهی مدرن تبدیل شده است. ولی واقعاً ترجمهی چنین موضوعاتی که به جوامع مدرن لیبرالی برمیگردد چه ربطی به جامعهی غیرمدرن ایران دارد؟ مگر ما دولت مدرن یا اقتصاد لیبرالی داشتهایم که بدانیم و بفهمیم که بحث بر سر چیست؟ از سو دیگر ترجمهی این بخش کوچک آنچنان نارسا است که خواننده سر در نمیآورد، سرانجام موضوع بر سر چیست.
پسامدرنیسم، نقد مدرنیسم یا دقیقتر گفته شود، نقدِ جوامع بورژوایی مدرن است. نظریهپردازان این اندیشه نه محصول جامعهی استبدادزدهای مانند ایران، بلکه محصول جوامع لیبرالی اروپایی یا آمریکای شمالی هستند. تا آنجا که به مبانی نظریههای این اندیشه مربوط میشود، افرادی مانند فوکو، دریدا، بارتس، لکان، ژولیا کریستوا، لوس ایریگره، برونو لاتو، ژان بودریار و ... سازندگان این مجموعهی فکری بودهاند. دقیقتر گفته شود: آنچه که ما امروز به عنوان پسامدرن میشناسیم از سالهای هشتاد قرن بیستم بوجود آمد که توسط نوشتههای لیوتار بعد وسیع اجتماعی به خود گرفت. پسامدرن، جامعهی مدرن بورژوایی را در همهی زمینهها یعنی سیاست، فرهنگ، اجتماع، اقتصاد، روانشناسی، فلسفه و ... خلاصه تمام آنچه که در یک جامعه (مدرن) میتواند وجود داشته باشد، به نقد میکشد. ولی با ابزار نقد پسامدرن، نمیتوان به نقد جوامع استبدادزده رفت. زیرا پسامدرن نه آنتیتز جوامع استبدادی که آنتیتز جوامع مدرن است. پسامدرن، نقد خردگرایی حاکم و متعارف بر جوامع مدرن است. این نقد تنها به زمینههای علوم انسانی محدود نمیشود، بلکه حیطهی آن حتا به علوم طبیعی نیز کشیده شده است. پسامدرن، نقد خردگراییای است که کیفیت ابزاری به خود گرفته است. یعنی خردگرایی کلاسیک تبدیل به وسیلهای شده است که در خدمت نهادهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و علمی درآمده است و این کیفیت منفی ابزاری در ساختارهای این نهادها تنیده شده است و آنها را به لحاظ نظری توجیه میکند. به عبارتی دیگر، خردگرایی که میبایستی از یک دینامیسم پویا و مستقل برخوردار باشد به پدیدهای ایستا و غیرپویا تبدیل شده است. یعنی آن خردگرایی که با پویایی خود ساختارهای خشک جوامع ماقبل از سرمایهداری را در هم شکست، امروز به مرحلهای از درجا زدن رسیده است. ولی این موضوع به من ایرانی استبدادزده که در زندگی واقعیام مدرنیسم را تجربه نکردهام چه ربطی دارد؟ طبیعی است که من ایرانی نتوانم با نقدِ پسامدرن ارتباط برقرار کنم و آن را درک نمایم. زیرا من ایرانی هنوز در پراتیک اجتماعی خود این خردگرایی را تجربه نکردم. من نمیدانم که دموکراسی لیبرالی و نهادهای مربوطهی آن چگونه عمل میکنند، من هنوز دولت حقوقی را تجربه نکردهام که بخواهم حقوق اساسی دولت بورژوایی را مورد نقد قرار دهم. آیا خود مترجمانی که امروزه به ترجمهی آثار پسامدرن رو آوردهاند، طی یک روند طولانی با اندیشههای مدرن درگیر بودهاند؟ با صدای بلند باید گفت: خیر! مثلاً نسبیتگرایی فرهنگی- مدنی که از سوی پسامدرنها مطرح شده است، در جوامع مدرن (با تأکید بر جوامع مدرن) یک امر تحولآمیز نظری است، در صورتی که بسط آن برای جوامع استبدادزده شدیداً ارتجاعی میباشد. همانگونه که نقد حقوقی جوامع بورژوایی از نظرگاه پسامدرن برای جوامع استبدادزده که فاقد حقوق بورژوایی میباشند، کشنده و نابودکننده است.
نیاز جامعهی ایران نه نقد مدرنیته بلکه نقد آن موانعی است که نمیگذارند جامعه ایران به یک جامعهی مدرن تبدیل شود. این وظیفهی ماست که نگذاریم تجربه روشنفکران انقلاب مشروطه یک بار دیگر تکرار شود.
1) – خوانندگان علاقهمند میتوانند ترجمهی این اثر را از آدرس زیر دریافت نمایند:
www.farsiebook.com
|