یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

عبور از قاسملو، در حرف یا در عمل؟!
نقبی به‌ نوشته‌ی "نه ‌کنگره ‌چهارمی، نه‌ کنگره ‌هشتمی، نه‌ اکثریتی ونه‌ توده‌ای،‌ دموکرات هستیم!"(۱)


ارسلان عزیزی


• نقطه‌ی مرکزی در این مبحث، این پرسش را در ذهن پرورش می دهد، که‌ علیرغم برحق بودن منشعبین در بسیاری از انشعابات، چرا جریان منشعب، نه‌ تنها نمی تواند، به‌ نتیجه‌ی دلخواه خود برسد، در عمل در ظرف زمان ذوب می شود؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۴ ارديبهشت ۱٣٨۷ -  ۲٣ آوريل ۲۰۰٨


دوست عزیزم آقای هادی صوفی زاده‌ پاسخی نوشته‌اند؛ بر یکی از نوشته‌هایم تحت نام: "مجمع تشخیص یا شورای پیران؟!" که‌ اخیرا" در سایت اخبار روز چاپ شده‌ بود. نخست قبل از پرداختن به‌ مطلب ایشان، باید یادآور شد؛ که‌ ایراد بسیار جدیی که‌ بر بیشتر نوشته‌های آقای صوفی زاده‌ سایه‌ انداخته‌ است، بر می گردد به‌ حضور همیشگی ایشان در متن نوشته‌هایشان. مسلما" عقاید نویسنده‌ در متن حضور دارد و غیر از این نمی توان، مصداق دقیقی برای رنجی که‌ نویسنده‌ تحمل می کند، در نظر گرفت. البته‌ در نوشته‌ اخیر، این حضور به‌ گونه‌ی دیگری تجلی دگرباره‌ یافته‌ است. حضور ایشان در نوشته‌ی مورد بحث با توجه‌ به‌ گفتمان غالب بر آن و نگاه‌ همزاد با پذیرش مسئولیت پاسخ به‌ مقاله‌ یاد شده‌، این احساس را در خواننده‌ بر می انگیزد که‌ مقاله‌ یاد شده‌، نقد آزاد و خارج از حوزه‌ سازمانی نمی تواند باشد. آنجا که‌ بجای نقد یا نقبی به‌ نوشته‌ من، می گوید: پاسخ به‌ آقای ارسلان عزیزی. و تاکید می کند؛ " ... اما منتقدین با گرایشات مختلف به‌ نقد کار ما پرداخته‌اند ... " البته‌ بر چنین رویکردی، نه‌ تنها نمی توان کمترین‌ خرده‌ای گرفت، که‌ اگر چنین باشد؛ می تواند نشانه‌ای از رشد حس پاسخگویی در جریانات و احزاب سیاسی، که‌ متاسفانه‌ کمتر دیده‌ می شود، در نظر گرفت. مسلما در چنین حالتی باید پاسخگویی منطبق بر دیدگاه‌ غالب بر احزاب و سازمانهای مورد نظر باشد. در این مورد خاص، آیا می توان چنیین نتیجه‌گیریی از گفتمان حاکم بر نوشته‌ی آقای صوفی زاده‌ دریافت کرد.؟ یا باید حضور نویسنده‌ در پیوستگی با حزب ایشان زاید و از سر سهو صورت گرفته‌ باشد. به‌ هرجهت و خارج از دایره‌ی این مبحث، گشایش باب نقد را باید به‌ فال نیک گرفت. و پیشاپیش از نگاه ایشان و از لطفی که‌ در حق گفتار من داشته‌اند، باید با تکریم و احترام یاد کرد. اما در نقد پاسخ یاد شده‌ باید گفت:

۱ـ نگاه‌ گفتار "مجمع تشخیص یا شورای پیران" اجمالا" از دایره‌‌ی محدود و تنگی به‌ آسیب شناسی انشعابات در احزاب عمدتا" چپ، بدون گشایش باب چرایی آن پرداخته و در عین حال برشی بود، از تاریخ انشعابات در حزب دمکرات بعد از انقلاب و نگاهی داشت؛ به‌ کنگره‌ی اخیر منشعبین ِ سال گذشته‌ و البته‌ همانگونه‌ که‌ از سرتیتر متن و پرسشهای که‌ در پایان گفتار، طرح شده‌ بود؛ چرایی شکلگیری یک نهاد موازی و در عین حال ابهام آمیز را در یک حزب مدرن تعقیب می کرد. که‌ نه‌ تنها در پاسخنامه‌ی یادشده‌، پاسخی فراخور نیافته‌ بود، همانگونه‌ که‌ نویسنده‌ می نویسد: "باید گفت که‌ تنها کسی که‌ در کنگره‌ به‌ مخالفت با آن پرداخت، شخص بنده‌ بوده‌" با این رویکرد، به‌ نوعی حس همدری را با این ابهام به‌ خواننده‌ القاء می کند، تا عملا" از پاسخ جدی در این مورد، گریزی زده‌ باشد. نکته‌ی دیگری که‌ باید نویسنده‌ را به‌ رعایت آن در برداشت از نوشته‌ی مورد نقد فراخواند، دعوت به‌ رعایت امانتداری در نقل به‌ مضمون است، در نوشته‌ی؛ "مجمع تشخیص یا شورای پیران" ابدا" واژه‌ی "خطرناک" ذکر نشده‌ بود و تنها از ابهام آمیز بودن چنین نهادی و "بدعت گذاری نگران کننده‌ای در ساختار احزاب سیاسی مدرن" یاد شده‌ بود. که‌ بجا بود، نویسنده‌ برداشتش را بر اصل نوشته‌ تعمیم نمی داد. در نوشته‌ی یادشده‌، دایره‌ تحریف و واژگونه‌ جلوه‌دادن پیام نوشته‌ی فوق، اساسا" بر استنتاجات و برداشتهای نادرست نویسنده‌ استوار است. آقای صوفی زاده‌ با متهم کردن اینجانب به‌ نگاه‌ تقدس گرایه‌ در کلیت خود به‌ حزب و اینکه‌ خواسته‌ام، به‌ نحوی همه‌ی انشعابات در حزب دمکرات را در ضدیت با افکار دکتر قاسملو جلوه‌ دهم؛ کوشیده‌ است بخش مهمی از تاریخ سی ساله‌ی بعد از انقلاب این حزب را، نه‌ آنگونه‌ که‌ بوده‌ است، مختصرا" بازخوانی کند. نگاه‌ تقدسگرایانه‌ به‌ باور من قبل از هر کس و جریانی متوجه‌ی‌ روح حاکم بر نوشته‌ی ایشان می شود. در نوشته‌ی یادشده‌، همه‌ی هّم ِ ایشان بر دفاع ِ بدون نقد از عملکرد منشعبین کنگره‌ی هشت، از حدکا منطبق بود. با این برداشت، باید گفته‌ شود که‌ قصد ایشان بر پوشاندن لباس تقدس بر جریان یاد شده‌ استوار بوده‌ است. مسلما" باید احزاب سیاسی و شخصیت های اثرگذار را زمینی کرد و بیرحمانه‌ به‌ نقد کشید. به‌ اعتقاد من هیچ کس و جریانی نمی تواند بر مسند تقدس نشانده‌ شود. اتفاقآ خوشبختانه‌ خود دکتر قاسملو، مخالف سرسخت چنین تقدسی بوده‌ است. در جای می گوید: نسل من، نسل خودمختاری است. شاید نسلهای دیگر فراتر از خودمختاری طلب کند. ما حق نداریم برای نسلهای آینده‌ تعیین تکلیف کنیم." با این وجود و در کمال اطمینان می توان از قاسملوها عبور کرد. اما نمی توان در پشت ایشان قایم شد و در عمل با‌ تحریف رویدادهای تارخی دایره‌ی اثرگذاری آنان را هرچه‌ بیشتر تنگ و محدود کرد. در متن یاد شده‌ آمده‌ بود:" ... و حتی درحالیکه‌ منشعبین کنگره‌ هشتم در کردستان در اواخر دهه‌ شصت بر ضد نیروهای جمهوری اسلامی می جنگیدند زنده‌ یاد قاسملو سرگرم مذاکره‌ با جمهوری اسلامی بود..." پروسه‌ی مزاکره‌ای که‌ قاسملو جانش را بر سر آن گذاشت، به‌ باور من، ربطی به‌ مبارزه‌ مسلحانه‌ ندارد. و این یک کتمان تاریخی است. زمانی که‌ دکتر قاسملو دور از چشم رهبری حزب، در مزاکره‌ با جمهوری اسلامی بسر می برد. حزب دمکرات کردستان ایران، نه‌ تنها مبارزه‌ مسلحانه‌ را تعطیل نکرده‌ بود، بلکه‌ بدلیل وسعت حوزه‌ نفوذ،‌ حضور بسیار پررنگتری از منشعبین کنگره‌ی هشتم داشت. بررسی این برهه‌ از تاریخ سیاسی کردستان و دلایل عمده‌ی گرایش دکتر قاسملو به‌ مزاکره‌ با جمهوری اسلامی، نیازمند دقت بیشتری است. علیرغم نقدی که‌ به‌ گزینش چنین شکلی از مزاکره‌ وارد است، به‌ باور بسیاری بخش عمده‌ی برداشت ایشان از طرفی به‌ ضعف جمهوری اسلامی در سالهای پایانی جنگ و بیشتر بر این تحلیل که‌ با پایان جنگ ایران ـ عراق و تکرار قراردادی نظیر قرارداد الجزیره‌، احتمال در منگنه‌ قرار گرفتن اپوزسیون هر دو سوی مرز، که‌ منطقا" نامحتمل هم نبود، وجود داشت. و مسما می توانست همه‌ نیروها و از جمله‌ حزب دمکرات کردستان را، که‌ پایگاه اصلی ان در خاک عراق قرار داشت، با دشواری و شوربختی بیشتر‌ی روبرو کند. اینکه‌ نهایتا روند رویدادها به‌ شکل دیگری رقم خورد و صدام حسین که‌ می توانست و استعداد وافری در این زمینه‌ داشت، ابتدا با حمله‌ به‌ کویت بنیان بسیاری از تحلیل ها را به‌ هم ریخت، بحث دیگری است. در این باره‌ از محققین ایرانی و خارجی، مطالب زیادی منتشر شده‌ است، که‌ از جمله‌ می توان به‌ نوشته‌های کریس کوچیرا ، آقای عبدالله‌ حسن زاده و غیره‌ رجوع کرد.(۲)
۲ـ پروسه‌ی شکلگیری هسته‌های مرکزی انشعاب تا جدایی و سامانبخشی جریان نوبنیادی که‌ مشروعیت خود را از گذشته‌ دریافت می کند، می کوشد؛ چشم جهان بیرون را بر آنچه‌ در عمل اتفاق افتاده‌ است، ببندد. در اینجا و خصوصا در مقاله‌ یادشده‌، بخشی از چرایی شکلگیری هسته‌ای که‌ به‌ دور خود گرایشات همسو جمع می کند،‌ تا به‌ انشعاب مشروعیت ببخشد، مورد نقد قرار گرفته‌ بود. نه‌ اینکه‌ حزب، بعنوان ابزار در هاله‌ای از تقدس پنهان شده‌ باشد. اتفاقا" گذشت زمان درستی استدلال و دادخواهی منشعبین را در بسیاری از انشعابات به‌ اثبات رسانده‌ است. همانطور که‌ دیده‌ شد، جریان خلیل ملکی در تحلیل رویدادهای زمان خود برحق تر از حزب توده‌ ظاهر شد و انصافا" حق با منشعبین شانزده‌ آذر ۱٣۶۱ از فدائیان اکثریت بود، که‌ خطر ادغام در حزب توده‌ و نزدیکی زیانبار به‌ جمهوری اسلامی را به‌ دادخواهی نشسته‌ بودند. نقطه‌ی مرکزی در این مبحث، این پرسش را در ذهن پرورش می دهد، که‌ علیرغم برحق بودن منشعبین در بسیاری از انشعابات، چرا جریان منشعب، نه‌ تنها نمی تواند، به‌ نتیجه‌ی دلخواه خود برسد، در عمل در ظرف زمان ذوب می شود؟ پروسه‌ی اضمحلال و به‌ حاشیه رفتن ِ‌ جریانات منشعب، تنها به‌ کردستان و ایران ختم نمی شود، می توان برای اثبات این مدعا به‌ نمونه‌های فرامنطقه‌ایی بیشتری اشاره‌ کرد؛ که‌ در آن چرخهای جریان منشعب که‌ تحت نام سازمان مرجع با یک پسوند کمتر یا بیشتر با توان هرچه‌ بیشتر، به‌ حرکت درمی آید‌، اما در نهایت بعد از مدتی ‌به‌ گل می نشیند. در مورد اخیر اگر تقدسی وجود دارد، به‌ گمانم بیشتر به‌ حزب منتج از انشعاب اخیر حدکا، که‌ آقای صوفی زاده‌ هم عضو آن هستند، می توان نسبت داد؛ که عملا" دودستی به‌ نام حزب، آرم، پرچم و حتی دکتر قاسملو و دکتر شرفکندی که‌ جمع انبوهی از منشعبین از بنیان با اندیشه‌های آنان مخالفند، چسپیده‌اند. آقای حسن زاده‌ بعد از انشعاب در جایی گفته‌ بودند؛ که‌ اتفاقا" هر کدام از دو بخش حزب، که‌ اکنون در دو تشکیلات مجزا فعالیت دارند، به‌ تنهایی بیشتر از سایر احزاب منطقه‌ نفوذ و نیرو دارند. اگر حزب مقدس نیست، با این نیرو می توان یک حزب مدرن و دلبخواه‌ ساخت. تا به‌ آسانی‌ مشکلات پیشاروی، که‌ به‌ گره‌ کوری در مناسبات همسنگران سابق بدل شده‌ است، برطرف گردد.
٣ ـ ‌در نوشته‌ قبلی آورده‌ بودم؛ " اگر پایه‌های‌ اساسی و ستون فقرات انشعاب در ابتدا بردوش منشعبین کنگره‌ی هشتم و متحدین بعدی آنان در جناح آقای عبدالله‌ حسن زاده‌ قرار داشت، اما در مراحل بعدی، جریانات دیگری که‌ از پروسه‌ی شکل گیری انشعاب حمایت کرده‌ بودند؛ بیشترین سهامدار این جریان شدند. جریان رفرم که‌ بیشتر مشتمل بر جوانانی کم تجربه‌ و طرفدار بازگرداندن پروسه‌ی جنگ مسلحانه‌ با تاسی از گروههای نظیر پژاک هستند، ... گرایش دیگری که‌ بعدا" توانست به‌ پروسه‌ی انشعاب وارد شود، طیف گسترده‌ای از منشعبین و رانده‌شده‌گان دوره‌های مختلف حیات سی ساله‌ بعد از انقلاب این حزب، طرفداران کنگره‌ی چهارم، مخالفین سوسیالیزم دموکراتیک ، طیف توده‌ای ـ اکثریتی و ..." در آن نوشته‌، اما فوائد و زیانهای چنین اتحادی را بیان نکرده‌ بودم. بحث من این است، که‌ آیا چنین محملی می تواند در آینده‌ به‌ بحران درونزای دیگری بدل نشود. از سرمقاله‌ی آقای صوفی زاده‌؛ " نه‌ کنگره‌ چهارمی، نه‌ کنگره‌ هشتمی، نه ‌اکثریتی و نه‌ توده‌ای،‌ دموکرات هستیم!" رد چنین ادله‌ی استنتاج می شود، در حالی که‌ در متن از چنین اتحادی دفاع می کند. " ... این در حالیست که‌ وجود آن همه‌ گرایشها بخودی خود نشان از تنوع فکری و سیاسی حزب دموکرات کردستان کنونی است و بسیار مثبت بنظر می رسد... ". نگاه‌ نوشته‌ی؛ "مجمع تشخیص یا شورای پیران" به‌ این موضوع چنین بود؛ ... " ناچار دست به‌ دامان گرایشاتی از محافل خارج از کشور شده‌ است که‌ هسته‌های اصلی و راهبران باسابقه‌ی انشعاب در درازمدت نمی توانند، از آنان بعنوان متحدین استراتژیک حساب بعمل آورند." دلیل عمده‌ چنین برداشتی در این واقعیت نهفته‌ است؛‌ که‌ پراگماتیسی که‌ حول چنین جریانی بوجود آمده‌ است، نه‌ از سر تحول خواهی و نگاه‌ پراگماتیستی، آنگونه‌ که‌ آقای صوفی زاده‌ بیان می کنند، که‌ دقیقا" از روی اجبار صورت گرفته‌ است. بخش فعال جریان انشعاب که‌ رهبری آن را آقای حسن زاده‌ بعهده‌ داشته‌ است و آقای رستگار که‌ بعد از انشعاب از سر ناچار مجبور به‌ آزمودن، آزموده‌ شده‌ بود، اگر در جوهر ظرفیت فضای باز و ساختار شکنی را در این حزب داشتند، مطمئنا" در ده‌ ساله‌ی قدرت بلامنازعشان بعد از مرگ دکتر شرفکندی به‌ آن اقدام می کردند. هنوز برخور غیردمکراتیک با گرایش هوادار افشای اجحافات کنگره‌ دوازده‌ توسط سایت کردستان پرس، از اذهان زدوده‌ نشده‌ است. به‌ همین دلیل است نمی توان به‌ چنین اتحاد شکننده‌ای خوشبین بود.
۴ ـ آقای صوفی زاده‌ در اعتراض به‌ ذکر نام دکتر قاسملو، در مورد انشعاب طیف منسوب به‌ کنگره‌ی چهارمی ها، آنجا که‌ نوشته‌ بودم '' ... اما حزب دمکرات و اکثریت رهبری آن با گزینش ابزارهای که‌ حزب توده‌ در از میدان خارج کردن رقبای خود از آن بهره‌ می گرفته‌ است و البته‌ با پشتوانه‌ اجتماعی تز مقاومت، که‌ دکتر قاسملو در پشت آن قرار داشت، توانست به‌ سادگی از شر این گرایش نجات یابد." می نویسد: "... در این زمینه‌ باید گفت جناحی که‌ درکنگره‌ هشتم منشعب گردید بیشتر از زنده ‌یاد دکتر قاسملو در مقابل منشعبین کنگره‌ چهارم قرارگرفتند و درواقع دکتر قاسملو خط میانی تزمقاومت (بقول ایشان) در مقابل منشعبین کنگره‌ چهارم بود..." معلوم نیست قرار دادن جریانی که‌ بعدا" در کنگره‌ی هشتم منشعب شد، با استناد به‌ کدام اسناد، چنین جایگاهی یافته‌ است. حداقل به‌ دو دلیل این برداشت می تواند کاملا" نادرست باشد. اول؛ برخورد حزب توده‌ بعنوان حامی اصلی کنگره‌ چهارمی ها که‌ بیشترین حمله‌ی خود را متوجه‌ دکتر قاسملو کرده‌ بود و دوم؛ جریان سخنرانی ایشان در متینگ بزرگ مهاباد که‌ در واقع رفراندومی بود، میان گزینش تسلیم یا ادامه‌ی مقاومت در برابر رژیم. در آن متینگ دکتر قاسملو می بایست؛ آقای غنی بلوریان که‌ هنوز محبوبیت دوران طولانی زندان و مقاومت تحسین برانگیز آن دوران را با خود داشت، همراه با کسانی نظیر ماموستا هیمن، فوزیه‌ قازی و دیگران، که‌ در عمل در جبهه‌ی گزینش راهبرد تسلیم قرار گرفته‌ بودند؛ به‌ چالش می طلبید. اگر چه‌ نتوانستم متن دقیق گفته‌های دکتر قاسملو را بیابم، آنچه‌ از آن دوران به‌ یاد دارم گویا ایشان در متینگ یاد شده‌ گفته‌ بودند: "مردم! مام غنی (غنی بلوریان) می گوید، اسلحه‌هایمان را تحویل بدهیم و تسلیم شویم ، شما چه‌ می گوید؟" همانگونه‌ که‌ دیدیم، تز مقاومتی که‌ دکتر قاسملو در پشت آن بود، بر تسلیم طلبی به‌ بهانه‌ ضد امپریالیستی بودن رژیم غلبه‌ یافت. حزب توده‌ که‌ حامی سرسخت جریان آقای غنی بلوریان بود، از حزب دمکرات کردستان ایران بعنوان؛ باند قاسملو یاد می کرد. رجوع به‌ اسناد این دوره‌، خصوصا" نامه‌ مردم درستی این ادله‌ را به‌ اثبات می رساند. اگر برداشت آقای صوفی زاده‌ بر واقعیت منطبق بود، مسلما" می بایست نوک حمله‌ی حزب توده‌، متوجه‌ نخبگان چنین جریانی می شد. که‌ قاعدتا" در آن مورد، بجای باند قاسملو، قاسملو و همفکران در سراشیب انفراد و شکست و یا ناتو ۹ میلیون دلار برای دفاع از خلق کرد در اختیار قاسملو قرار داده‌ است.(۱) باند گادانی یا باند رستگار، در بایگانی تاریخ ثبت می شد.! (٣)
۵ ـ در مورد حمایتهای کومه‌له‌ و مجاهدین به‌ منشعبین کنگره‌ی هشتم از حزب دمکرات، به‌ نظرم بجای بیان واقعیت به‌ خلط موضوع پرداخته‌ است. حمایتهای کومه‌له‌ را با این توجیه‌ که چون آنها در حالت جنگ با حزب دمکرات بوده‌اند، مردود دانسته‌ و در مورد مجاهدین بدون رد این کمکها می گوید: " ... با شهامت میتوان گفت که‌ در واقع اولین کسی که‌ مجاهدین را به‌ خلق کرد شناساند و تسهیلات لازم را برای مجاهدین در کردستان فراهم نمود شخص دکتر قاسملو بود..." نفوذ احزاب سیاسی در جریانات رقیب یا دستگاهای جاسوسی دولتها در حتی ارگانهای جاسوسی دولتهای دوست، بر کسی پوشیده‌ نیست. بدون رد چنین امکانی باید گفت که‌ این کمکها همچنان که‌ در نوشته‌ی قبلی ذکر شده‌ بود، به‌ بعد از انشعاب برمی گردد. و این سرشت همه‌ی جریانات منشعب است‌. اما در مورد مجاهدین تامل بیشتری لازم است. مجاهدین در سال ۱٣۶۰ عملا به‌ درگیری و کشمکش نظامی با رژیم کشیده‌ شد. در این مرحله‌ی تاریخی اما بزرگترین جریان چپ ایرانی، یعنی سازمان فدائیان اکثریت، و مخصوصا" شاخه‌ی کردستان این جریان که‌ عضو هیئت نمایندگی خلق کرد و یکی از نیروهای موثر در مقاومت مردم کردستان بود، با نزدیکی به‌ مواضع حزب توده‌، هر چه‌ بیشتر از مقاومت مردم کردستان فاصله‌ گرفت و به‌ جبهه‌ی منتقدان جنبش مقاومت پیوست. طرفداران کنگره‌ی چهارم که‌ پیشتر از آنان یاد شد، در ۲۵ خردادماه ۵۹ درست زمان اوج هجوم مجدد رژیم به‌ کردستان و به‌ بن بست رسیدن مزاکرات هیئت های حسن نیت، همان گزینه‌ را برگزید که‌ اکثریتیها در پیش گرفته‌ بودند و درعمل نه‌ تنها به‌ مقاومت مردم پشت کردند، که‌ در مواردی هم دچار خطای زیانبار تاریخی شدند. درچنین شرایطی سازمان مجاهدین که‌ از نطر نیرو شاید اولین سازمان سراسری ایرانی به‌ حساب می آمد، با رژیم درافتاده‌ و به‌ رویارویی نظامی کشیده‌ شده‌ بود. مجاهدین خلق در این شرایط تاریخی با توجه‌ به‌ گذشته‌ آن که‌ در جوهر، ضد استبدادی و آزادی خواهانه‌ بود؛ می توانست دوست قابل اعتمادی برای مردم کردستان باشد. اما روند رویدادها که‌ تحلیل آن نیازمند حوصله‌ی بیشتری است، مجاهدین خلق را به‌ راه دیگری کشاند. منشعبین آن دوره‌ در بدترین شرایط با مجاهدین دست دوستی دادند. مسلما" مجاهدین ۶۰ با مجاهدین ۶۶ ـ ۶۷ کاملا" متفاوت بود.
۶ ـ همانگونه‌ که‌ در ابتدای این نوشته‌ متذکر شدم، نویسنده‌ی مطلب مورد نقد، در بسیاری موارد، استنتاجات خود را بر مطالب من منطبق کرده‌است. برای ختم این موضع تنها به‌ یکی دیگر از این موارد اشاره‌ می کنم و این نوشته‌ را به‌ پایان می برم. نویسنده‌ می گوید:" ... ایراد به‌ نقد‌ آقای عزیزی در این است که‌ ایشان حساسیتی به همکاری میان حزب دموکرات کردستان ایران با سازمان فدائیان اکثریت ندارد، اما اگر افراد اکثریت و توده‌ای در حزب ما حضور یابند از دید ایشان گناه‌ محسوب می شود!" این در حالی است که‌ در نوشته‌ی "مجمع تشخیص یا شورای پیران" مطلقا" اشاره‌ای به‌ این موضوع نشده‌ بود. اما آقای صوفی زاده‌ در چند تیتر پائین تر این ایراد خود را فراموش می کند. و بصورت منطقی به‌ احتمال چنین اتحادی میان احزاب ذکر شده‌ پاسخ می دهند: "در ضمن هم حزب توده‌ و هم سازمان فدائیان خلق ایران ـ اکثریت کاملا متحول گردیده‌ ونگاه‌ دهه‌ شصت به‌ آنان معقول‌ بنظر نمی رسد..."

منابع:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ آقای هادی صوفی زاده‌ سایت های انترنتی
۲ ـ جنبش ملی کردها / کریس کوچیرا ـ نیم قرن مبارزه‌ ، دو جلد / عبدالله‌ حسن زاده‌.
٣ ـ نامه‌ی مردم / ارگام حزب توده‌ی ایران ـ شماره‌ی ۱۶۱، گام مثبت و بزرگ در راه حل مسئله‌ی کردستان شماره‌ی و ۲۶٨ با سر تیتر؛ قاسملو و همفکران در سراشیب انفراد و شکست و شماره‌ی ۲۷٨ کردستان جبهه‌ آشکار تر می شود. و ناتو ۹ میلیون دلار برای دفاع از خلق کرد در اختیار قاسملو قرار داده‌ است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست