عبوراز دگم اندیشی عبور از قاسملو نیست!
هادی صوفی زاده
•
در ارتباط با تمایز و سرشت انشعابات و انشعابگران کنگره چهارم و کنگره هشتم همچنانکه در مطلب قبلی من اشاره شد، فعالیت مسلحانه رهبری انقلابی و همسویی آنها با جریانات سراسری طرفدار مشی مسلحانه و سرنگونی طلب دلیل خوبیست که تفاوت میان آنها با گروه تسلیم طلب آقای غنی بلوریان و همراهانش تشخیص داده شود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۹ ارديبهشت ۱٣٨۷ -
۲٨ آوريل ۲۰۰٨
چندی پیش دوست منتقد و صمیمیم آقای ارسلان عزیزی مطلبی را تحت عنوان مجمع تشخیص یا شورای پیران؟!" (1) در سایت اخبار روز درج نموده که غیرمنصفانه و جانبدارانه در ارتباط با کشمکشهای مربوط به جدایی اخیر در حزب دموکرات کردستان ایران و پروسه شکلگیری حزب دموکرات کردستان و نهایتا" کنگره چهاردهم آن حزب نوشته بودند که جهت روشن نمودن برخی حقایق بر دیدگاههای ایشان مطلبی تحت عنوان «نه کنگره چهاری، نه کنگره هشتی، نه اکثریتی و نه تودهای، دموکرات هستیم» (2) در همان سایت درج نمودم. در ادامه همان بحث آقای عزیزی با تغییرات محسوسی موضوع جدیدی را با نام «عبور از قاسملو، در حرف یا در عمل؟!» (3) در رد استدلالات بنده ارائه داده که خارج از موضوعات مربوط به حزب دموکرات کردستان، در مقیاسی وسیعتر برای اثبات ادعاهای خود به تاریخ مراجعه نموده و نمونههایی از انشعاب خلیل ملکی از حزب توده معروف به جدایی طلبان در سال 1326 و یا گروه علی کشتگر از سازمان فدائیان خلق ایران ـ اکثریت در آذر سال شصت آورده که باز هم بطور یکنواخت اما از نگاهی دیگر مسائل را بررسی نموده که آن را سوژه خوبی تشخیص داده تا موضوع انشعاب از بعد تاریخی شکافته و موردبحث قرار گیرد. در کنار اینها نویسنده ایراداتی دیگری به پاسخهای بنده وارد نموده است که دلیلی برای پاسخگویی مجدد به تمام موارد نمی بینم. قبل ازهر چیز معتقدم نگاه انتقادآمیز به مسائل در یک فضای سالم، موثر و نوعی عادت گرفتن به نقد سالم، خارج از اینکه ضروری، معقول هم بنظر می رسد. هر چند کاک ارسلان هم معتقد است رویهی تاکنونی برخی از سایتهای انترنتی، جنجال سیاسی را جانشین تحلیل و بررسی عوامل تاثیرگذار کردهاند و این نگرانی بنده نیز می باشد، اما نوشته جدید ایشان ذهنیتی را ایجاد می نماید که ادامه اینگونه مباحث از کانال هدفمند خود منحرف شود. فلذا برای حذر از همچون اتفاقی لازم است بحث با آرامش و در بستری مناسب هدایت شود و از مباحث جدل گونه خودداری شود. آقای عزیزی در مطلب اخیر جلوهای آشتی ناپذیر از خود نشان داده و خارج از نقد بیرحمانه مطلب بنده، از نقد بیرحمانه احزاب برای زمینی نمودن آنان سخن بمیان آورده، بی خبر از اینکه احزابی موردنظر قبل از آنکه زمینی شوند زمین گیر شدهاند و نیازمند ترحم هستند:
دو برداشت متفاوت که در این نقد و بررسی جریان دارد این است که از نگاه ایشان بنده انشعاب را کار درستی میدانم، و از نگاه بنده و با استناد به محتوای مطالبش ایشان تمام انشعابات را شکست خورده می داند، که آنچه به بنده بر می گردد باید گفت که بنده به عمق آسیب پذیری و تاثیرات مخرب از هم پاشیدگی نیروها بر جامعه واقف و بهلحاظ فکری و تشکیلاتی عضو حزبی بوده که زندهیاد قاسملو در راس آن بوده و هیچگاه در صف منشعبین نبوده و در جریان جدائی اخیر نیز تمام تلاش خود را با دوستانم از هر دو طرف حزب بکار برده تا انشعابی صورت نگیرد.
آنچه بسی جای خوشوقتی است ایرادات ایشان به مطالب بنده است که این بنوبه خود نشاندهنده تعقیب و مطالعه دیدگاههای بنده از جانب ایشان است و هر چند اعلام میدارم هیچگاه ادعای نویسنده گی نداشته ام اما گوشزد ایشان یادآوری خوبی است که در ادامه کاردقت بیشتری بهخرج دهم و توضیح دیگر اینکه، زمینی شدن، تا اندازهای سنت شکنی، آزادانه عمل نمودن رسانههای حزبی که همچون حرکتی پاسخگویی را ـ که آقای عزیزی هم آنرا بهفال نیک گرفته بودند ـ به همراه دارد، و دلایل از این قبیل بوده که بنده تشخیص دادم حزب بستر مناسبی برای فعالیت سیاسی میباشد و بنا بر این عضویت در آن را پذیرفتهام و آنچه به خود بنده بر می گردد، فراحزبی و از زاویه منافع ملی به مسائل می پردازم و اگرنویسنده محترم مطلب چند روز گذشته بنده تحت عنوان پروژه ملی که در سه بخش به زبان کردی در سایت مرکزی حزب درج شده مطالعه نمود باشند در می یابند که نگاه منزه طلبانه به هیچکدام از احزاب و حتی حزبی که خود تعلق تشکیلاتی به آن داشته، ندارم، و تقدسی در احزاب نمی بینم که از موارد اتهامی رد و بدل شده می باشد. (9) اما انتقادی که بهایشان وارد است این است که ایشان به عنوان منتقد و نویسندهای مستقل در محافل سیاسی وروشنفکری ظاهر شده که اگر به محتوای نقد ایشان توجه شود، جانبدارانه بنظر میرسد همچون روشی در هنر نویسندگی اهل قلم مستقل جایز نیست و استقلال فکری و سیاسی ایشان را زیر سوال می برد. تناقض مهم مطلب ایشان همانند مطلب قبلیش در ناهمخوانی متن با سرتیتر آن است. ایشان از جهتی نبود واژه خطرناک در متن خود را بهانه رعایت ننمودن امانتداری بنده اعلام داشته، در حالیکه مفهوم ادعای ایشان در ارتباط با نهادی بی حدود و ثغور همان بنظر می آید و اما ایشان در پاسخ به کل نقد بنده سرتیتری را انتخاب می نماید که نه اینکه امانتدارانه نبوده بلکه تحریک کننده نیز هست، چراکه در هیچ جای نوشته بنده جمله عبور از قاسملو نیامده تا ایشان عبور از قاسملو در حرف یا عمل را به سرتیتر مطلب خود انتخاب نماید.
راجع به مواردی همچون ابهام زدایی در ارتباط با کمیسیون برنامه و اساسنامه، ذوب شدن منشعبین در طول تاریخ، نقش مجاهدین و حمایت مادی و معنوی از کنگره هشتیها موضوعاتی است که لازم می دانم مختصر هم که بوده پاسخ دهم تا متهم به گریز نشوم و ناچارم به نوشته اولی ایشان برگردم که نوشته: "مهمتر از همه، تاسیس یک نهاد موازی در کنار کمیتهی مرکزی است که در منابع رسمی این حزب و بیانیهای که به مناسبت اختتام کنگره صادر شده بود؛ به آن اشارهای نگردیده است و تنها در سایتهای همسو، بدون تکذیب آن توسط این حزب در لایهای از تمجید و تعریف پنهان شده است. انتخاب ارگان جدیدی تحت نام کمیسیون حفاظت از برنامه و اساسنامهی حزب، ارگانی که حدود و ثغور آن نامشخص و ابهام برانگیز است. اعضای این کمیسیون پنج نفره، عمدتا بالای ۷۰ سال سن دارند که در میان آنان آقای جلیل گادانی دبیر اول سابق حدکا ـ رهبری انقلابی و آقای عبدالله حسن زاده دبیر اول سابق حدکا دیده می شود" در جواب متن فوق باید گفت که موضوع کمیسیون جدید و آنچه مربوط به امور داخلی یک حزب است تنها به اعضای آن حزب مربوط است و اصولا" سیاستگزاری و مواضع یک حزب است که باید مورد نقد و بررسی قرار گیرد. مهم نیست که کوملهها و یاجناح دیگر حزب دموکرات چگونه اداره می شود و چه کمیسیونی را حذف و یا اضافه می نمایند، بلکه مهم است که از مواضع و تاثیرات آنان آگاه بود و باز هم اگر ایشان ابهامی در میزان اختیارات آن دارد روشنتر از این چه می تواند باشد که حدود و اختیارات آن نهاد در اساسنامه قید گردیده است. و برخلاف اطلاعات نادقیق ایشان که معتقد است افراد منتخب کمیسیون جدید بالاتر از 70 سال سن دارند، سه نفر از پنج نفر اعضای آن نهاد هرکدام حدود 50 سال سن دارند و همین موضوع کافیست که عدم دقت آقای عزیزی را اثبات نماید. ایشان بدون اینکه مصوبات کنگره در سایت رسمی حزب را مطالعه نماید به بگومگوهای سایتهای دیگر اکتفا نموده است.
درارتباط با تمایزو سرشت انشعابات و انشعابگران کنگره چهارم و کنگره هشتم همچنانکه در مطلب قبلی بنده اشاره شد فعالیت مسلحانه رهبری انقلابی و همسویی آنها با جریانات سراسری طرفدار مشی مسلحانه و سرنگونی طلب دلیل خوبیست که تفاوت میان آنها با گروه تسلیم طلب آقای غنی بلوریان و همراهانش تشخیص داده شود و در اینجا بحث بر سر این نبوده که کدامیک حضور پررنگ داشته و کدامیک در بخشی از کردستان فعالیت داشته اند.بلکه بحث بر سر خط ومشی سیاسی است و موضوع مذاکره که به میان آمده نشان از انعطافی است که در نگرش زندهیاد دکتر قاسملو وجود داشته هر چند که ایشان بارها اعلام داشته مذاکره را نوعی مبارزه می داند (بنده خود با اندیشه ایشان موافق بوده و هستم) اما به دلایل مواضع و شیوه حرکت سیاسی افکار جناح زندهیاد قاسملو به کنگره چهاریها نزدیکتر بوده است. و اگر در آن دوره حزب توده زندهیاد قاسملو را مسئول باند خطاب می نمود بهدلیل اینکهایشان سخنگوی اصلی حزب و چهره اصلی صحنهسیاسی کردستان در سالهای انقلاب بود و اما بعد از او کسانی که بهلحاظ سیستم سازمانی حضور داشتند گادانی و رستگار و حسن زاده بودند. برای نمونه اعضای دفتر سیاسی منتخب کمیته مرکزی کنگره چهارم را زندهیاد دکتر قاسملو، شادروان دکتر شرفکندی، آقایان مصطفی شلماشی، عبدالله حسن زاده، امیر قاضی و غنی بلوریان تشکیل دادهاند و در کنگره پنجم شهیدان دکتر قاسملو و دکتر شرفکندی، آقایان مصطفی شلماشی، جلیل گادانی، فتاح کاویان، عبدالله حسن زاده و آقای مصطفی هجری بهچشم می خورند که تنها آقای هجری در جناح مقابل قرار دارد. ایشان موضوع گرایش زندهیاد قاسملو را نیز اینگونه بیان می کند و می نویسند: "زمانی که دکتر قاسملو دور از چشم رهبری حزب، در مذاکره با جمهوری اسلامی بسر می برد. حزب دمکرات کردستان ایران، نه تنها مبارزه مسلحانه را تعطیل نکرده بود، بلکه بدلیل وسعت حوزه نفوذ، حضور بسیار پررنگتری از منشعبین کنگرهی هشتم داشت. بررسی این برهه از تاریخ سیاسی کردستان و دلایل عمدهی گرایش دکتر قاسملو به مذاکره با جمهوری اسلامی، نیازمند دقت بیشتری است." در ارتباط با گرایش دکتر قاسملو به مذاکره آنهم در مراحل حساسی چون عضویت حزب در شورای ملی مقاومت، عضویت در کمیته همبستگی، گرچه همچون موضوعی بحث زیادی می طلبد اما درنگاه اول ضعف دیپلماسی حزب دموکرات کردستان را که ریشه تاریخی در فرهنگ دیپلماسی خلق کرد دارد می توان عنوان نمود که نوشتهای چاپ نشده از بنده در این خصوص ضمیمه می گردد. (4)
مهمترین موضوعی که آقای عزیزی برای پشتوانه و اثبات ادعای خود در ارتباط با شکست منشعبین و ذوب شدنشان ـ علیرغم برحق بودنشان ـ بهنمونه آوردن انشعاب خلیل ملکی که به اشتباه و یا از روی ناآشنایی ایشان با آن مقطع از تاریخ است. ایشان می نویسند: «اتفاقا" گذشت زمان درستی استدلال و دادخواهی منشعبین را در بسیاری از انشعابات به اثبات رسانده است. همانطور که دیده شد، جریان خلیل ملکی در تحلیل رویدادهای زمان خود برحق تر از حزب توده ظاهر شد و انصافا" حق با منشعبین شانزده آذر 1361 از فدائیان اکثریت بود، که خطر ادغام در حزب توده و نزدیکی زیانبار به جمهوری اسلامی را به دادخواهی نشسته بودند. نقطهی مرکزی در این مبحث، این پرسش را در ذهن پرورش می دهد، که علیرغم برحق بودن منشعبین در بسیاری از انشعابات، چرا جریان منشعب، نه تنها نمی تواند، به نتیجهی دلخواه خود برسد، در عمل در ظرف زمان ذوب می شود؟ پروسهی اضمحلال و به حاشیه رفتن ِ جریانات منشعب، تنها به کردستان و ایران ختم نمی شود، می توان برای اثبات این مدعا به نمونههای فرامنطقهایی بیشتری اشاره کرد؛ که در آن چرخهای جریان منشعب که تحت نام سازمان مرجع با یک پسوند کمتر یا بیشتر با توان هرچه بیشتر، به حرکت درمی آید، اما در نهایت بعد از مدتی به گل می نشیند".
در این مورد نرمش یا واقعیتی در اظهارات آقای عزیزی که برحق بودن بسیاری از منشعبین را به میان آورده، اما از روی تجزیه و تحلیل تاریخی بحث را ارائه نمیدهد. هرچند همچون دیدگاهی را قبلا آقای مسعود نقرهکار در مطلب "ترور شخصیت در جنبش چپ ایران" (5) اظهار نمودهاند. گروه خلیل ملکی هیچگاه برحق تر از حزب توده نبوده ونیست و همچون نگاهی به تاریخ وارونه جلوهدادن تاریخ است. اولا" مخالفت و کارشکنی خلیل ملکی در ارتباط با حکومت ملی آذربایجان و کردستان در زمان عضویت ایشان در حزب توده، همسویی و همکاری با مظفر بقایی از منفورترین چهرههای تاریخ ایران تا سرحد تاسیس حزب زحمتکشان و متعاقبا اخراج ایشان از حزب زحمتکشان و تشکیل نیروی سوم، عدم موافقت سران جبهه ملی دوم به حضور ایشان در جبهه بدلایل عدم پایبندی ایشان به جبهه، نشان از بی ثباتی سیاسی ایشان است. اما از نگاه پان ایرانیستها که درک پان ایرانیستی و تودهای ستیزی را در آن دوره با خود یدک می کشیدند - و اگر به طرفداران آقای خلیل ملکی توجه شود مشخص است که نفوذ ایشان در میان جوانان تهرانی بوده که بنوعی تحت تاثیر فرهنگ تمرکزگرایانه رضاشاه قرار گرفته و با حساسیت به قضیه آذربایجان و کردستان مینگریستند - خلیل ملکی مظلوم واقع شده است. آنها از خلیل ملکی شخصیتی همچون دکتر تقی ارانی و یا احمد کسروی ساختهاند، در حالیکه دکتر ارانی در سالهای آخر حیات خود به اشتباهات خود پی برده بود (7) و شخصیتی چون احمد کسروی چهرهای آشتی ناپذیر با ارتجاع مذهبی داشته در حالیکه ملکی آنگونه هم نبوده و در مواقعی با مظفر بقایی علیه حزب توده، با بقایی علیه مصدق، و در مواقعی با اسلامیون علیه شوروی جبهه گیری می نمود. درحالیکه خلیل ملکی خود آذری زبان بوده در سالهای دوران بحران آذربایجان از طرف حزب توده ماموریت می یابد که برای ملاقات با اعضای شاخه آذربایجان حزب توده عازم تبریز شود هنگام حضور، اعضای حزبی از ایشان می خواهند که به زبان آذری صحبت نماید و ایشان حاضر به پذیرش خواسته مردم نبوده است. حال 60 سال از آن قضیه می گذرد و خواسته مردم پابرجاست. بعدها و در جریان کنگره دوم حزب توده در سال 1327 که از شر گروه خلیل ملکی رهایی یافت مبارزه خلق کرد و آذری را ستایش و افتتاح کنگره را با شعار زنده باد جنبش خلق کردستان و زنده باد جنبش خلق آذربایجان آغاز نمودند (6). ثانیا" لازم است رویدادهای مربوط به هر حزب و جریانی به لحاظ زمانی و مکانی مورد سنجش قرار گیرند، باید توجه نمود که حزب توده دوران کنگره دوم با حزب تودهای که درسالهای دهه چهل در دام ساواک افتاده بود فرق داشت و با سالهای 1357 که جناح کیانوری با کودتا در راس آن قرار گرفتند نیز متفاوت بود. و باید توجه نمود که حزب توده در سالهای قبل از انقلاب انشعابات دیگری را همچون منشعبین سالهای 1344 (گروه قاسمی، فروتن و سخایی) و انشعاب سال 1345 (سازمان انقلابی حزب توده) پشت سرگذاشته که حزب کار ایران - ادامه دهنده راه قاسمی و فروتن و سخایی - و حزب رنجبران نیز که از دودمان سازمان انقلابی حزب توده بجای مانده، حضور دارند، اما از گروه خلیل ملکی خبری نیست. (جالب است که بنا به زمان و شرایط و عوامل گوناگون به انشعابات حزب دموکرات کردستان نیز توجه نمود)، اما راجع به 16 آذریها که ایشان به اشتباه ان را به سال 1361 برگردانده، تاریخ دقیق آن 16 آذر 1360 است و باید گفت از میان آنهمه انشعاب که در جنبش فدائی رخ داد به منشعبین 16 آذر توجه نموده که بغیر از آقای علی کشتگر چهره سرشناسی در میان آنها دیده نمیشد. روشنفکر کرد لازم است که در همچون مواردی دقت بخرج دهند و دقیق به مسائل تاریخی برخورد کنند.
از نگاه ایشان انشعاب کنندگان خواسته و یا نخواسته، بر حق یا برعکس، محکوم به فنا هستند. در حالیکه آنگونه نیست و منشعبین سالهای 44 و 45 از حزب توده حضور خود را حفظ نمودهاند و اگر در اوایل دهه شصت حزب توده توان اداره فرستنده رادیویی در افغانستان را با کمک شوروی داشته حزب رنجبران در کردستان بدون مساعدت کشوری چون شوروی همین کار را انجام میداد. و یا انشعاب نهضت آزادی از جبهه ملی و نقش مهمی که در جریان انقلاب ایفا نمود نمونه دیگری است. سه جریان کومله در کردستان، دو سازمان خبات که هر کدام چارچوب تشکیلاتی خود را حفظ نموده و در سطح فرامنطقهای حزب عدالت و توسعه در ترکیه که از انشعابات مکرر حزب رفاه و حزب فضیلت و حزب سعادت سر بیرون آورد عدم صحت اظهارات آقای عزیزی را به اثبات می رساند. و شاید اگر چناچه فضای سالم سیاسی در ایران و امکان فعالیت آزادانه وجود داشت خود جریان رهبری انقلابی به تشکیلات بزرگی چون اتحادیه میهنی کردستان تبدیل می شد. باید گفت در معادلات سیاسی مواردی اتفاق می افتد که قابل پیش بینی نیستند، که برای نمونه با آزادی کردستان عراق در سال 1991 کسی تصور نمیکرد پارت دموکرات کردستان که تنها اسمی از آن مانده بود با رای بیش از پنجاه درصدی در انتخابات بیرون آید و دیدیم که همچنان موقعیت برتر خود را حفظ نموده است و ذکر همچون موردی این را می رساند که جریاناتی که ریشهدار هستند به آسانی از بین نمیروند.
ـ در مورد حمایتهای کومهله و مجاهدین به منشعبین کنگرهی هشتم از حزب دمکرات، آقای عزیزی ضمن خودداری از ارایه دلیلی برای نفوذ و یا مداخله مجاهدین در مطلب اولیه خود ، تنها کومله را با این استدلال کهدرگیر مشکل فراکسیون کمونیست کارگری بود به عنوان حامیان منشعبین کنگره هشت نشان داده اما هنگامیکه غیرواقعی بودن همچون ادعایی را بیان نمودم ایشان در مطلب بعدی خود ضمن اینکه به شرایط و توان رزمی مجاهدین درآن دوره اشاره و گوشهای از جوهره آن سازمان را نشان داده که ربطی به مشکلات درونی حزب دموکرات ندارد نوشته: "نفوذ احزاب سیاسی در جریانات رقیب یا دستگاههای جاسوسی دولتها در حتی ارگانهای جاسوسی دولتهای دوست، برکسی پوشیده نیست." که بباور بنده نه نوشته قبلی و نه این یکی سنخیتی با بحران تشکیلاتی حزب دموکرات در آن مقطع نداشته که مشکل انشعاب برسر ارائه لیست فیکس بود.
بند ششم و نقد آخرش در رد توضیحی است که بنده در ارتباط با افرادی که در گذشته در سازمان اکثریت و حزب توده فعال بوده و بعد از بازسازی حزب دموکرات کردستان به عضویت آن درآمده و یا سمپاتی به سوی این حزب دارند که بنده ضمن خوشحالی از وجود آنها خاطرنشان نمودم که سیاست کنونی هر دو حزبی که افراد مذکور در آنها حضور داشته در خصوص مسئله ملی شفاف و قابل قبول است. اما ایشان با بار منفی به حضور آن افراد در حزب دموکرات نگریسته و در جایی بدون ذکر نام مشخصی که به یقین منظور همان است، نوشته "جریانی که حداقل تا قبل از برگزاری کنگره اخیر، در عرصهی سراسری در هیأت حزب دمکرات کردستان تیره (ـ) ایران و در مواجهه با افکار عمومی کردها با حذف کلمهی ایران، با این توجیه که پیش از کنگرهی سوم، اساسا این حزب بدون پسوند "ایران" فعالیت کرده است، در واقع خواسته است؛ گریزی برای شباهت اسمی با همرزمان سابق ارائه دهد، اما در رقابت با حزب اصلی، صرفا در عرصهی پیگیری مسائل ملی پررنگتر از برادر بزرگتر، جلوه نماید، که در این رهگذر، ناچار دست به دامان گرایشاتی از محافل خارج از کشور شده است که هستههای اصلی و راهبران باسابقهی انشعاب در درازمدت نمی توانند، از آنان بعنوان متحدین استراتژیک حساب بعمل آورند." و در پایینتر همان مطلب اما با ذکر نام نوشته بودند: "...گرایش دیگری که بعدا توانست به پروسهی انشعاب وارد شود، طیف گستردهای از منشعبین و راندهشدهگان دورههای مختلف حیات سی ساله بعد از انقلاب این حزب، طرفداران کنگرهی چهارم، مخالفین سوسیالیزم دموکراتیک، طیف تودهای ـ اکثریتی که بعد از تجربهی شکست در سازمانهای چپ ایرانی عملا به ابزار فشار بر نیروهای اصیل سیاسی کردستان، در راستای رونق بخشی به جریان اولترای ناسیونالیستی و گریز از پیگری و تامین عدالت اجتماعی در کنار خواستههای ملی؛ فرارویده است را دربر می گرفت." حال ختم کلام این است که اگر سازمان فدائیان اکثریت گهگاهی با حزب دموکرات کردستان ایران بیانییه مشترک صادر می نمایند از دید بنده مثبت است. نگاه بنده به مسائل، فراحزبی است و از این منظر که بنگریم تنها نیروهای چپ هستند که دوست خلق کرد به حساب می آیند و جهت اثبات ادعا جوابیهای به مطلب جنگ افروزیهای قومی آقای محمد امینی که به آقای حسن شرفی تاخته بود، تحت عنوان آقای محمد امینی چه می گوید؟ ضمیمه می گردد. که در آن یادآور شدهام همکاری سازمان اکثریت با حزب دموکرات جناح مخالف ما مثبت است و این در حالیست که آقای شرفی از اعضای جناح مقابل می باشد. (8). در جایی دیگر ایشان می نویسند "... جریانی که در کنگرهی سیزده، مقهور جنگ قدرت بر محور تفکیک مرکز و جنوب کردستان شده بود، درواقع خود خالق چنین بستری بود؛ که مولفه و پایههای اساسی آن بر اساس جناحبندی منطقهای جنوب و مرکز، طراحی شده بود. طرحی که از کنگره دهم وارد ادبیات سیاسی حزب دمکرات شد و تا مرحله انشعاب، همه تاروپود وجود آن حزب را عملا در برگرفته بود...." تنها این جواب را می توان داد که در طول حیات حزب دموکرات هیچگاه به اندازه این کنگره نیروهای جنوب در رهبری حزب حضور نداشتهاند.
grdako@yahoo.com
1.
www.iran-chabar.de
2.
www.iran-chabar.de
3.
www.4rojhelat.org
4.
www.kdpmedia.no
5.
news.gooya.com
6.کتاب ایران بین دوانقلاب، نوشته یرواند آبراهامیان، چاپ هفتم ص 510
7.
azer-online.com
8.
www.kdpmedia.no
9
www.kdpmedia.no
|