آموزش، پایه فرهنگ جامعه
یادی از دکتر فریدون معتمدوزیری موسس فقید دانشگاه رازی
عرفان قانعی فرد
•
دکتر فریدون معتمدوزیری در سال ۱۳۰۱ در سنندج دیده به جهان گشود و پس از فارغ التحصیلی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران، در سال ۱۳۳۰ فعالیت خود را به عنوان قاضی دادگستری آغاز کرد و سپس در سال ۱۳۳۲ جهت ادامه تحصیل در رشته حقوق و علوم اداری به امریکا رفت
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۷ -
۱ می ۲۰۰٨
دکتر فریدون معتمدوزیری در سال ۱٣۰۱ در سنندج دیده به جهان گشود و پس از فارغ التحصیلی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران، در سال ۱٣٣۰ فعالیت خود را به عنوان قاضی دادگستری آغاز کرد و سپس در سال ۱٣٣۲ جهت ادامه تحصیل در رشته حقوق و علوم اداری به امریکا رفت و نخست از دانشگاه ایندیانا دکترای حقوق و از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی دکترای علوم اداری خود را اخذ کرد. پس از بازگشت به ایران در سال ۱٣٣۵ تا سال ۱٣۵۵ مشاغلی مانند «مدیریت کارگزینی سازمان برنامه و بودجه، مشاور عالی بانک کشاورزی، معاون و دانشیار دانشکده علوم اداری دانشگاه تهران، نماینده مجلس شورای ملی سابق، معاون وزارت اطلاعات و جهانگردی، معاون پارلمانی وزارت اقتصاد و معاون اداری وزارت صنایع» را عهده دار بود. از سال ۱٣۵۴ تا ۱٣۵۷ پس از تاسیس و راه اندازی، ریاست دانشگاه های رازی کرمانشاه و کردستان را برعهده داشت. قبل از ابتلا به بیماری بارها به ایران سفر کرد. هر چند وی به تدریس در دانشگاه علاقه داشت اما هیچ گاه کار اداری موجبات تحقق آرزویش را فراهم نکرد. وی در سحرگاه ۱۱ بهمن ۱٣٨۵ در لس آنجلس امریکا در اثر کهولت و بیماری دار فانی را وداع گفت.
با تلاش همشهری و دوست مشترک - آرتیکاس معتمدوزیری، که در آشنا کردن و پیوند دادن ید طولایی دارد - در مسافرت تعجیل آمیزم در اواخر سال گذشته به لس آنجلس، دیداری کوتاه و شتابزده ای صورت گرفت: زمستان بود و وی نیز به شدت درگیر کسالت و کهولت... توان گفت وگو نداشت تا در برنامه تاریخ شفاهی کردستان – که ٣ سالی است سرگرم آنم - ضبط شود و در مجموعه آهنگ وفا )گفتمان تاریخی - فرهنگی کردها( آورده شود: وعده داد تا بنویسد و با پست ارسال کند: اما یک سال گذشت، بیماری تنهایش نگذاشت و حتی مانع از آن شد تا برای مسافرت باز هم به ایران بیاید و با یار و دیار ملاقات کند...سرانجام اجل مهلتش نداد و چهره بر خاک سایید و دیده از جهان فروبست اما بوالعجب اینکه دست نوشته اش را با مسافر فرستاده بود، تا در بازی روزگار و آخرین لحظات عمرش نیز خوش وعده بودنش را اثبات کند... اما در دیدار اول و آخر، همیشه به آموزش و بسط فرهنگ گستری در جامعه اصرار داشت، در لابه لای کار اجرایی عمرش را گذرانید و هیچ گاه فرصت تدریس و آموزش نیافت... گویا بر این رمز آموزش و فرهنگ سازی باور داشت... برای نسل جوان و امروزی انقطاع از گذشته مانع فهم روزگار حال ماست، هر چند که نمی توان از حرکت گذشتگان تقلید و اقتباس صرف داشت: بلکه بنا به روحیه تجسس و تامل دائم و حقیقت جویی، باید به شناخت و معرفت براساس عقلانیت رسید، که نه زیر سلطه و استیلای سنت مخرب پدرسالاری رفت و نه مرعوب ارزیابی سست آنان شد، زیرا اعتیاد ذهن و حس استغنای منفی، سنت پویایی و تحرک را از بین می برد، و اما جدای از این امور گذشته را باید نقد کرد، نقدی سالم و به دور از حواشی...البته در نقد نیز «سلب و ایجاب» توامان است و نزد اهل علم نقد فقط تمرکز و توجه به کاستی ها نیست غبه قول حافظ کمال سر محبت ببین نه نقص گناه/ که هر که بی هنرانه نظر به عیب کندف زیرا بنا به قول مشهور، در نقد گذشته عادت شکنی و اعتیاد ذهنی از بین می رود و باریکه گذر به راه تجدد و نوگرایی آغاز می شود و بر مبنای نظم و روش حرکت می کند و می توان از چارچوب ها و مدارها رها شد و فهمیدن فضای نامتناهی و گام نهادن در مدار باز شروع می شود، نقد بر پایه تامل و تفکر موجب حرکت ذهن می شود تا بر داده ها تعمق شود و شان و شرف - به معنای اعتبار اجتماعی- مشخص شود که با تامل بر امکانات نه مدح کرد و نه ذم بلکه بیان واقعیت کرد...
گاه در نگاه به نسل گذشته و فعال در حرکت جامعه می بینیم که شخصی اسباب تحرک و تکان عقل است و به دور از مغلطه و تظاهر جایگاهی درست در جامعه یافته است و رهیافت های جدیدی فراروی نسل بعد از خود گذاشته است و با فهم و درک حرکت او است که مبنای تکامل آن حرکت پی گرفته می شود که همانا از تجربه استفاده کردن است و پرهیز از تکرار مکررات... و یا مردم را به سخن باطل و مطایبه سرگرم کردن... اما در نو جستن و حرکت رهیافت نو ارائه می شود. هرچند که ممکن پذیر و تقریبی به فهم کامل یا مشکل است و یا ممتنع: مشکل به لحاظ یافتن کند مطلب و مبنای اصلی آن و ممتنع به لحاظ عدم تبیین و وجود ابهام ها در مانع زدایی... چون بالطبع گروهی از فعالان حرکت اجتماعی را به تفکر و شراکت در فکر و اندیشه دعوت می کنند و فرهنگ سازی را رواج می دهند و بدین لحاظ که آموزش مقوم فرهنگ و آسیب های فرهنگ نیز از همان ضعف آموزش است، گروهی دیگر نیز به پوشانیدن تفکر و پنهان کردن واقعیت ها می پردازند و غرق در موقعیت یا جمود فکری خود. در نسل قبل - فعال در عرصه حرکت جامعه - گروهی زیربنای فکر کردن و پویایی را بی تظاهر و مغلطه در اختیار نسل نو قرار می دهند و فهم غیرایستا را رواج می دهند، گروهی هم با شتابزدگی و سبق ذهن بر پذیرش بدون نقد و توقف، ابرام دارند و سنت فرزندکشی را اشاعه می دهند...هر چند که برای نسل نو جامعه، فرارفتن از سطحی نگری آمیزش تحقیقات راهبری و کاربردی و آکادمیک است تا شناخت را درست انجام دهد وگرنه امروزه در نقد نسل گذشته فقط مدح و ستایش باشد که نه تعریف است، بلکه توهین به شرافت و کرامت انسانی است... اما اگر فقط ذم و ملامت باشد که نه نقد است بلکه تخریب است و توهم... پس در روح پژوهش است که حقایق روشن می شود.
- - -
در بررسی کارنامه دکتر فریدون معتمدوزیری باید خوب نگریست که جزء کدام گروه بوده است، هر چند تمایلش به شناخت و نقد جامعه مبرهن است، گرچه بدون ادعا و جنجال عوامانه، غرق در کار اداری و اجرایی بوده و هرگز نه فرصت تدریس یافت و نه در سیاست و اجتماع روزگارش، جهت گیری خاصی داشت،... اما به هر حال الگویی منشورگونه از نسل گذشته بود که می توان وی را دوستدار متواضع و فروتن آموزش و بسط فرهنگ در جامعه نامید. یادش گرامی باد.
|