«مردم سالاری دینی» بدون حجاب و پرده!
نگاهی به دو سخنرانی اخیر آقای محمد خاتمی
ف. تابان
•
سخنان آقای خاتمی چه تفاوتی با سخن صدها ساله نمایندگان رسمی نهاد روحانیت و مروجین و مبلغین اصلی حکومتهای مستبده دینی دارد که او میخواهد چنین سخنانی را به عنوان «تجربهای جدید» نه فقط به ایرانیان که به جهانیان نیز بباوراند؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۲ تير ۱٣٨۱ -
٣ ژوئيه ۲۰۰۲
شاید این نیز یکی از «وسوسههای قدرت» - که محمد خاتمی رئیس جمهور ایران همواره به نقد آن نشسته است، بود که واژه مردمسالاری که «پروژه اصلاحات» با آن آغاز شد، بتدریج در بیان رئیس جمهور منتخب جای خود را به مردم سالاری دینی داد. دلیل این جابجایی هر چه بود رئیس جمهور ایران به تدریج نقش دین را در حکومت مورد نظر خود بیشتر و بیشتر کرد و خصلت مردمسالاری حکومت در گفتار او بتدریج کاملا در سایه وجه دینی آن قرار گرفت. محمد خاتمی تجربه «مردمسالاری دینی» مورد نظر خود را تجربه جدیدی برای بشریت معاصر معرفی کرد، اما هرگز حاضر نشد در برابر اصرار و پرسشهای مکرر نمایندگان افکار عمومی، به صراحت به توضیح این «تجربه جدید»و چگونگی رابطه نهادهای منشاء گرفته از آسمان با نهادهای زمینی منتخب مردم، در مردمسالاری دینی بپردازد. او به جای پاسخگویی به دهها پرسشی که افکار عمومی در برابر او مینهاد، به «برهان خلف» متوسل شد و به انتقاد و حمله نسبت به مخالفین خویش بسنده کرد و دو جریان «استبداد دینی» و «سکولاریسم» را به عنوان موانع «مردمسالاری دینی» معرفی نمودد. برخورد آقای محمد خاتمی با این دو «مانع» البته هیچ گاه یکسان نبود. در حالی که وی بارها به صراحت هواداران سکولاریسم و جدایی دین از حکومت را «توطئهگر»، «خائن» و حتی «دزد» خواند و هرگونه راه گفتگو با آنها را بست، اما هیچگاه از نشست و برخاست با نمایندگان سرشناس استبداد دینی در ایران و رایزنی و مشاوره و تلاش برای «وفاق» با آنها و حتی تجلیلشان دست برنداشت. ستایشات شورانگیز وی از اسدالله لاجوردی و حبیبالله عسگراولادی مسلمان، دو تن از سرشناسترین هواداران استبداد دینی در ایران، نزدیکی و الفت و رشتههای پیوند وی را با یکی از این دو مانع «مردمسالاری دینی»آشکار میساخت.
بعضی سخنان و گفتههای رئیس جمهور که در مواقع حساس و تعیینکنندهای ایراد شد، نیمه پنهان و تاریک پروژه مردمسالاری دینی او را بیشتر در معرض تابش نور و قضاوت عمومی قرار داد. روزهای اخیر، و ماجرایی که پیرامون سخنرانی هاشم آغاجری پیش آمد، از این مقاطع بود و محمد خاتمی سخنانی گفت که کنه و محتوا و ماهیت «مردمسالاری دینی» او را که همواره در پردهای از راز و رمز نگاه داشته شده بود، بیشتر آشکار ساخت. رئیس جمهور در دو سخنرانی که به فاصله چند روز ایراد کرد به صراحت گفت که هم روشنفکران را در خدمت نهاد روحانیت میخواهد و هم قدرت را در خدمت دین میپسندد.
روحانیت ایران که آقای خاتمی نیز یکی از نمایندگان آن است هرگز دین را بدون نهاد رسمی آن یعنی روحانیت تصور و تحمل نکرده است. دشمنی این روحانیت با نواندیشان دینی که بارها تا سرحد تکفیر و نابودی آنها نیز پیش رفته است، درست به همین دلیل است که روشنفکران دینی به درجات، نقش روحانیت در نهاد دین را مورد تردید قرار دادهاند(هاشم آغاجری نیز که باید شانس با او همراه باشد تا به زندان بیفتد و اسیر دست «جوانان غیرتمند» نشود، جز این نگفته است). از نظر روحانیون، صرفنظر از آن که به کدام جناح حکومت تعلق داشته باشند، روحانیت نماینده رسمی دین بر روی زمین است و اگر نیز استثناهایی در میان روحانیون نسبت به چنین اعتقادی وجود داشته باشد، آقای خاتمی نشان نداده است جزو این استثناها میباشد. او هیچگاه تاکنون نه کلامی در جهت مخالفت با این قرائت رسمی روحانیت از نقش خود بر زبان رانده و نه قدمی در جهت خلاف آن برداشته است. و از این رو غیرمنصفانه نخواهد بود اگر ترجمان صریح آخرین سخنان آقای خاتمی را به این معنا دریافت که وی قدرت را نیز علاوه بر روشنفکران در خدمت روحانیت میخواهد. آن چه آقای خاتمی در روزهای اخیر در برابر اظهارات «معلم سادهای» که اتوریته روحانیت را مورد نقد قرار داده بر زبان راند،بیان صریح همین مطلب است.
از زمانی که رهبر جنبش اصلاحطلبی حکومت ایران مکرر در مکرر بر وجه دینی مردمسالاری مورد نظر خود تاکید نمود و بر غلظت آن در هر سخنرانی خود افزود، بسیار کسان بودند، نه فقط در میان «لائیکها» که با توجه به تجربه چند هزار ساله حکومتهای دینی تذکر دادند مردم سالاری و حکومت دینی از دو مقوله مختلفند که هیچ اصلاحگری نیز تاکنون نتوانسته است آنها را به وحدت با هم برساند و در حکومت منشاء قدرت یا باید از آن مردم باشد که دیگر جایی برای قرار گرفتن حکومت در خدمت دین باقی نمیماند یا حکومت باید از آسمان مشروعیت بگیرد و به نمایندگان زمینی آن یعنی روحانیت برسد که در چنین صورتی نقش مردم حداکثر یک نقش تکمیلی درجه دو خواهد شد. تجربه گرانقدر پنچ سال اصلاحطلبی دینی در ایران فرصتی کافی بوده تا یک بار دیگر این اتوپی به محک تجربه گذاشته شود. اینک به نظر میرسد پایان این تجربه رقم خورده است و بزرگترین مدعی آن خود به همان نتیجه قدیمی و همیشگی نهاد روحانیت رسیده است (اگر از ابتدا نیز بر این نتیجه نبوده است)که روشنفکران و قدرت هر دو باید در خدمت دین و روحانیت باشند. و اگر کسی این دو را در خدمت نهاد روحانیت بخواهد آیا توده مردم را ـ که روشنفکران نمایندگان آنها هستند- از این قاعده مستثنی خواهد داشت، هر چند آن را بر زبان نراند؟
پرسش این جاست که سخنان آقای خاتمی چه تفاوتی با سخن صدها ساله نمایندگان رسمی نهاد روحانیت و مروجین و مبلغین اصلی حکومتهای مستبده دینی دارد که او میخواهد چنین سخنانی را به عنوان «تجربهای جدید» نه فقط به ایرانیان که به جهانیان نیز بباوراند؟ آیا به صرف این که این سخنان از دهان روحانی اصلاحطلبی بیرون آمده است باید پذیرفت نتایج مترتب بر آن با استبدادهای دینی که در طول تاریخ وجود داشتهاند تفاوت خواهد داشت؟ چرا آقای خاتمی به طور صریح و روشن به دهها پرسشی که در مورد مفهوم «مردمسالاری دینی» مورد نظر او وجود دارد پاسخ نمیدهد و آیا نباید سخنان اخیر وی را به عنوان پاسخ نهایی او به آن چه «تجربه جدید»مینامد، دانست؟
|