یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

برای دکتر ناصر زرافشان!


ف. تابان



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۷ تير ۱٣٨۱ -  ۱٨ ژوئيه ۲۰۰۲


در همان روزهایی که ناصر زرافشان را در دادگاه تجدیدنظر مستحق زندان و شلاق اعلام کردند، سعید عسگر، تروریستی که اسلحه بر شقیقه سعید حجاریان گذاشته بود را همراه با لشکری از مزدوران لباس شخصی، به مقابل دانشگاه تهران فرستادند تا به شناسایی قربانیان تازه‌ای از زنان و جوانان آزادیخواه این مرز و بوم مشغول شود.
و باز در همان روزهایی که حکم زندان ناصر زرافشان را تایید کردند و سعید عسگر را در برابر دانشگاه تهران به شکار معترضین فرستادند،‌رئیس جمهور اصلاح‌طلب چشم‌در چشم مردمی که حیرت‌زده شاهد این همه ظلم و بی عدالتی هستند، حکومت خود و ولی‌فقیه‌اش را «مردم‌سالارترین» حکومت جهان نامید.
آزادی سعید عسگر، مجازات ناصر زرافشان و ادعاهای محمد خاتمی،‌آیا واقعیت تام و تمام این حکومت را به نمایش نمی‌گذارد که در آن "سنگ را بسته و سگ را گشوده ‌ اند" و شب را روز و پلیدی را شرافت می نامند؟

۰ ۰ ۰
نمی‌دانم وقتی دکتر ناصر زرافشان وکالت پرونده قتل‌های زنجیره‌ای روشفنکران و آزادیخواهان ایران را پذیرفت، چه اندیشه‌ای درسر داشت. شاید تعهد به حرفه خویش، شاید عشق به کشف حقیقت جنایتی که همه ایران را تکان داده بود، شاید انجام وظیفه و ادای دین نسبت به قربانیان این فاجعه و اندیشه‌های آزادیخواهانه ‌آن‌ها... اما بی‌تردید او می‌دانست با این کار پنجه در پنجه جانیانی خطرناک و بی‌رحم انداخته است. با این حال، شاید او نیز مانند بسیاری از مردم ایران در آن زمان به وعده‌های کسانی پشت‌گرم بود و دل خوش کرده بود که قسم می‌خوردند تا «ریشه کن کردن فتنه» و «بیرون آوردن چشم آن» از پای نخواهند نشست.
دکتر ناصر زرافشان در این راه خطیر تنها ماند، همان‌گونه که اکبر گنجی و عمادالدین باقی تنها ماندند. وقتی در آستانه تشکیل دادگاه فرمایشی متهمان درجه چندم قتل‌ها، او را که همچنان بر شناسایی و مجازات آمرین قتل‌ها اصرار داشت، به زندان انداختند، اعتراضی از آن‌ها که قول داده بودند ریشه این جنایات را بخشکانند، بر نخواست.‌وقتی به او انواع اتهامات دروغین وارد ساختند، اعتراضی برنخواست. شاید به دستور همان آمران قتل فروهرها و مختاری‌ها و پوینده ها که ناصر زرافشان بر افشای نام و نشانشان اصرار می‌ورزید، وی را به دادگاه کشاندند و به پنج سال زندان و پنجاه ضربه شلاق محکوم کردند. اعتراضی برنخاست... حتی درخواست‌های گروهی از آزادیخواهان و تلاش‌های دوستان نزدیک ناصر زرافشان به جایی نرسید و آن‌ها که به امکانات، تریبون‌ها و افکار عمومی در کشور ما دسترسی دارند، ترجیح دادند چشم‌های خود را بسته نگاه دارند و به سکوت دامه دهند، دو روز پیش خبر رسید که دادگاه تجدیدنظر حکم دادگاه بدوی را تایید کرده است و اکنون باید منتظر بود که وکیل پرونده ملی قتل‌های زنجیره‌ای را روانه زندان سازند. خبر تایید حکم زندان و شلاق ناصر زرافشان در میان انبوه خبر‌های دیگر گم شد و به «فراموشخانه»‌رفت.
شلاق خوردن و به زندان رفتن این وکیل آزادیخواه، در جنگ قدرتی که این روزها با تمام قوا در ایران جریان دارد، «مساله مهمی» نمی‌تواند باشد. دو اردویی که این روزها در برابر هم صف کشیده و با چشمانی باز مراقب یکدیگرند، حق دارند تایید حکم محکومیت یک وکیل را در این صف‌آرایی به چیزی نگیرند، کمااینکه محکومیت وکلای دیگر را نیز نگرفتند و بر آن چشم بستند، آن‌ها امروز مشغولیت‌های مهم‌تری دارند. اما رفتاری که با ناصر زرافشان در این حکومت رفته است،‌تمام این «جنگ قدرت» را بی‌اعتبار نمی‌سازد؟ پس دعوا بر سر چیست؟ مگر نمی‌گویند و مدعی نیستند که دفاع از حق شهروندی و دموکراتیک «همه ایرانیان» را مورد نظر دارند؟

نه قنل‌های هولناک زنجیره‌ای از خاطره این ملت فراموش خواهد شد، نه عالیجنبان و نه آمران آن، نه کسانی که روشن شدن حقیقت این جنایت را فدای «مصلحت نظام»‌ساختند، و نه کسانی که رنج و خطر ایستادگی برای شناسایی و مجازات آمران این جنایت را به جان خریدند. ناصر زرافشان در این گروه آخری جای دارد. زرافشان می‌داند هر چند زمان به کندی نیز بچرخد، اما واقعیت‌ها همیشه واژگونه نخواهد ماند و جنایات بی‌کیفر و خدمات بی‌اجرت نمی‌مانند. با این حال جا دارد روشنفکران و آزادیخواهان ایران منتظر «قضاوت نهایی تاریخ»‌نمانند و همین امروز به قدردانی از زحمات وکیل پرونده قتل‌های زنجیره‌ای و اعتراض به حکم ناعادلانه ای که علیه او داده شده است، برخیزند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست