تحریف کدام اندیشه ها، کدام ارزش ها؟
توضیحاتی در رابطه با سخنرانی آقای خاتمی در جمع اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه گیلان
خوزستانی
•
مثل اینکه آقای خاتمی در پی سانسور کردن حافظه تاریخ است که از آقای خمینی «عارفی می سازد که به بالاترین ارزشها و تفکراتی انسانی پایبند بوده است»! او به جعل تاریخ نزدیک ایران دست می زند و گویی عامدانه تلاش دارد آن را وارونه جلوه دهد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۷ -
۴ می ۲۰۰٨
سیدمحمد خاتمی در روز جمعه ۱٣ اردیبهشت ۱٣٨۷ در جمع اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه گیلان در مورد تحریف اندیشههای آقای خمینی اعلام خطر کرده است. او این بار با کاربرد زبانی نسبتاً تهدیدآمیز که چندان هم با سابقه و لاحقه رفتاری خود او سازگار نیست تاکید کرده است که باید «شجاعانه در مقابل این جریان ایستاد» خاتمی با بیان اینکه «معتقدم اندیشه امام و نظام اسلامی از چند جهت مورد تهاجم قرار گرفته است» خود را ارادتمند آقای خمینی معرفی کرده و تصریح می کند: «ما به عنوان ارادتمندان امام و کسانی که سعی کردهایم به اصل اندیشههای امام و معیارهایی که در انقلاب اسلامی مورد خواست مردم بود و فادار بمانیم و خالی از هوس و منافع این را درست بفهمیم و این را برای خود افتخار میدانیم که در خط امام حرکت کنیم، از ارزشهایی دفاع میکنیم که در متن انقلاب اسلامی تجلی یافته، امام بیان کردهاند و در قانون اساسی ما تحقق یافته است.» و یا اینکه «.... امام به عنوان یک فقیه و فیلسوف و عارف با توجه به ارزشها و تفکراتی که به آن پایبند بود» ( متن کامل سخنرانی آقای خاتمی را در پایان مطلب آمده است)
همین جا باید از آقای خاتمی همچون دیگر یاران اصلاح طلبش در درون نظام مافیائی آخوندها پرسید از کدام اندیشه و ارزشها و تفکراتی صحبت می کنند که معتقدند اقای خمینی به آن پایبند بوده است؟ از این اندیشه ی اقای خمینی که بعد از رسیدن به اریکه قدرت سیاسی که شاید توی خواب و خیال هم نمی دید، به سادگی زیر همه قول و قرارها و تعهدات خود که در پاریس به ملت ایران و جهان داده بود، زد؟ و سپس هم به سادگی جام زهر را سرکشید و بطور آشکار گفت چون قصدم پیاده کردن اسلام است «پس در این رابطه ممکن است من دیروز حرفی زده باشم و امروز حرف دیگری را و فردا حرف دیگری را، این معنا ندارد که من بگویم چون دیروز حرفی زدهام باید روی همان حرف باقی بمانم (۱) و یا در ۲۵ خرداد ۶۰ گفت:« ٣ میلیون نفر بگویند بله، من میگویم نه. » (۲ ) آیا منظور آقای خاتمی ارزشی به نام وفای به عهد است که آموزه قرآن است یا چیز دیگری؟ اگر وفای به عهد منظور است که می بینیم این چنین که نیست و بلکه گفتار و رفتار آقای خمینی گاه ۱٨۰ درجه مغایر آن است.
شاید آقای خاتمی می داند که ریشه اندیشه مرادش در کجاست. اگر نمی داند جز این که به کسی که خودش را یکی از" نظریه پردازان اسلام سیاسی "می داند و در دانشگاه های کشور درس اندیشه سیاسی در اسلام تدریس می کند باید چند نکته را گوشزد کرد:
۱. آقای خمینی در اندیشه ی سیاسی پیرو آقایان کاشانی و بهبهانی بوده است. یعنی دو روحانی ای که یکی از آنها در تاریخ معاصر ایران به طرفداری از منافع انگلیس در ایران مشهوراست . نقل شده که آقای کاشانی اظهار داشته است «تنها کسی که بعد از من امید است بدرد ملت ایران بخورد آقای خمینی است.» متاسفانه قبل از انقلاب خیلی از کسانی که از ایشان حمایت می کردند این اطلاعات را نداشتند. بنا بر اسناد بسیار تاریخی آقای مظفر بقائی، یعنی سرسپرده انگلیس، قبل و بعد از پیروزی انقلاب با روحانیون طرفدار آیتالله کاشانی، آیتالله بهبهانی و سیدضیاءالدین طباطبایی رابطه دوستی و همکاری داشته است. آقای مهندس محمد جعفری در کتاب «تقابل دو خط یا کودتای خرداد ۱٣۶۰، ص ۱٣۰» روایت خواندنی دست اولی از سیر اندیشه اقای خمینی از زبان برادر بزرگ ایشان بیان می کند: «روزی چند نفر از دوستان و همکاران آقای بنیصدر برای کمک و مساعدت در حل مشکلی از آیتالله پسندیده، در منزل پسرش آقا رضا در نیاوران خدمت ایشان رسیدند و بعد از بحث و طرح مسئله، آیتالله پسندیده به عکسی از دکترمصدق که در پیشخوان اطاق بود نگاه کرد و گفت: من چه بگویم، من همان زمان هم پیرو این مرد مصدق بودم و برادرم پیرو سید کاشی (منظور آیتالله کاشانی. ن) بود. وی قریب به این مضمون ادامه داد گویا قرار بر این است و یا بنابراین است که هر عزتمندی هست خوار و خفیف بشود، هر ریشهای هست کنده شود، هر عمران و آبادی هست خراب شود، هر مال و ثروتی هست غارت شود و هر زبانی هست بریده شود. بله مثل اینکه چنین است.»(٣ )
۲. مرحوم مهدی حائری یزدی نیز نکته دیگری را در مورد رابطه آقای خمینی میگوید که بسی عبرتانگیز است. به نقل از کتاب آقای جعفری وی چنین می گوید: «آقای خمینی با آقای بهبهانی هم مربوط بود و خیلی معتقد به عقل سیاسی آقای بهبهانی بود و معتقد بود که آقای بهبهانی در عقل سیاسیاش قابل مقایسه با آقای کاشانی نیست. در روشهای سیاسی آقای بهبهانی، آقای خمینی همانطور که بنده یادم است، کاملاً پشتیبان آقای بهبهانی بود، خیلی بیشتر از اینکه با کاشانی قابل مقایسه باشد. تا جائی که اصلاً به افکار سیاسی آقای کاشانی وقعی نمیگذاشت. از این جهت، از نقطه نظر مشی سیاسی، در خط مشی سیاسی مرحوم بهبهانی، یعنی همان خطی که آقای بههبانی با دربار و صمیمیت با دولت وقت و اینها داشت. نظرات کلّی سیاسی آقای خمینی هم تقریباً در همان خط بود.» (۴)
٣. روایت مستقیم دیگری محمد جعفری در«تقابل دو خط یا کودتای خرداد ۱٣۶۰» سیمای واقعی تری از آقای خمینی را ترسیم می کند که کاشکی اقای خاتمی و اصلاح طلبانی که همچنان آقای خمینی را در ماه می بیینند چشمهایشان را باز می کردند و این قدر مردم را نادان و ناآگاه فرض نمی کردند «برای صاحب این قلم، مسأله بزرگی شده بود که چرا و بچه دلیل آقای محمد منتظری چنین دروغ بزرگی را در انظار مردم ایران بر زبان جاری کرد. مسأله شکنجه در زندانهای جمهوریاسلامی و در بازداشتگاههای کمیتهها و سپاه اظهر منالشمس بود. سرانجام بعد از اینکه، دستگیر و زندانی شدم، در زندان جمهوریاسلامی این راز بر من برملا گردید. در سال ۶۱ هنگامی که در زندان اوین واحد ٣۲۵ به سر میبردم، روزی از روزها دیدم که آقای محمد آخوندان، معروف به محمد منتظر که یکی از یاران نزدیک محمد منتظری بود را به زندان آوردند. چون ما از قبل همدیگر را میشناختیم با هم سلام و علیک و احوالپرسی کردیم. موقعی که من او را دیدم، او را شکنجه کرده بودند و وی خودش را در زندان به دیوانگی زده بود. بعدها از وی پرسیدم چرا خودت را به دیوانگی زده بودی؟ پاسخ داد، اگر به این کار دست نمیزدم لاجوردی مرا اعدام میکرد. علت دستگیری وی و چگونگی آن را در کتاب «اوین، ج اول، گاهنامه پنج سال و اندی» آوردهام به آنجا مراجعه کنید. از وی پرسیدم محمد دلم میخواهد که یک چیزی را راست و روشن برایم تعریف کنی. گفت موضوع چیست؟ گفتم محمد تو که خودت در اینجا کیسه لاجوردی خوب به تنت خورده است و اینهمه شکنجههای دیگران را دیدهای. و تو که با آقای محمد منتظری دوست و همراه بودی، آیا اطلاع داری که چرا محمد حاضر به گفتن چنین دروغ بزرگی در انظار ملت ایران شد؟
به من چنین پاسخ داد: آقای خمینی بدنبال محمد فرستاد که برود جماران و آقای خمینی را ملاقات بکند.
روزیکه به ملاقات آقای خمینی رفت من هم، همراه وی بودم. آقای خمینی به محمد توصیه کرد که برود و اعلام کند که شکنجه وجود نداشته است. محمد پاسخ داد من خودم شکنجه را در زندانها مشاهده کردهام. آقا گفتند فعلاً جمهوریاسلامی در خطر گروههای ملحد و ضد انقلاب است. فعلاً تو برو و اعلام کن که شکنجه وجود نداشته و شایعهای بیش نبوده است. بعد که وضعیت کشور آرام شد و قدرت ما تثبیت گشت و گروههای ضد انقلاب و ضد جمهوریاسلامی از بین رفتند، به همه امور رسیدگی میشود و جلو اینگونه مسائل گرفته میشود. محمد هم با فشار و اصرار آقای خمینی چاره دیگری نداشت و به خواست آقای خمینی آمد و اعلام کرد. (۵)
۴. باز برای آنکه به عمق این اندیشه های والای مراد اقای خاتمی در باره حرمت جان انسان ها پی ببریم به گوشه ای از روایت اعدام هایی که بدستور شخص آقای خمینی انجام می گرفته است توجه کنیم:
«آنها از همخطان خود هر گونه جرم و جنایت و فسادی را نادیده میگرفتند. این قبیل موارد الی ماشاءالله بیحد و حصر است من فقط از باب مثال به دو نمونه برای ضبط در تاریخ اشاره میکنم: الف ـ نمونه اول اعدام چهارده نفر، در تاریخ ۱۲/۴/۱٣۵۹ در شیراز بوسیله آقای خلخالی در کمتر از ۱۰ ساعت به قول خودش، میباشد. صاحب این قلم، درهمان زمان و بعد از تحقیق و رسیدن فتوکپی بعضی از نامهها و خلاصهای از پروندهها و نامه آیتالله محلاتی به آقای خمینی و پاسخ آقای خمینی به ایشان، در سر مقاله سهشنبه ۴ شهریور ۱٣۵۹، تحت عنوان «آیا راست است که...؟» از جمله نوشتم:
«آیا راست است که ۱۴ نفر در مدتی کمتر از ۱۰ ساعت محاکمه و محکوم و اعدام کردهاند؟
آیا راست است که اجازه ملاقات به خانوادههای آنان نیز ندادهاند؟
آیا راست که زندانیانی را که حکم شرعی قطعی برایشان صادر شده و مجرمین محکومیت قطعی خود را میگذرانیدهاند وسیله دادگاهی دیگر محاکمه و اعدام شدهاند؟
آیا راست است که شخصی را که سه سال پیش قاچاق فروشی را ترک کرده، چون پروندهاش در زندان قصر بوده بدون پرسوجو او را گرفته و اعدام کرده و حکم مصادره اموال او را نیز صادر کردهاند و وقتی مأمورین برای اجرای حکم مصادره اموال و تخلیه خانه میروند، مشاهده میکنند که اولاً خانه اجارهای است و ثانیاً میبینند که ۱۱ فرزند وی در زیر چادر خانمش خواب هستند و هم اکنون چند نفر خیّر تعهد کردهاند تا زمانی که بچههایش بزرگ شوند امرار معاش آنها را تقبل کنند؟»
در این رابطه آقای بنیصدر در روزها بر رئیسجمهور چه میگذرد در پنجشنبه ۱۲ تیر ماه ۱٣۵۹ گفت:
«نزدیک ساعت ۱۲ شب به منزل بازگشتم و حدود ساعت یک بعد از نیمه شب آیتاللهزاده ربّانی شیرزای تلفن کرد که حال پدرم از اینکه ۱۴ نفر در فاصله کوتاهی محکوم به اعدام شدهاند بهم خورده است و عدهای در معرض اعدام هستند. گفتم از فارس توضیح بخواهید و در جواب شنیده شد که سه ربع پیش حکم اجراء شده است.»
توضیح اینکه: آقای شیخ اسدالله عندلیب بنابه حکم آقای خمینی ریاست دادگاه انقلاب و حاکمیت شرع شیراز را برعهده داشت و هیچ یک از زندانیان سیاسی محکومیت مرگ نداشتند. سر لشکر ده پناه به یک سال زندان محکوم شده بود، سرهنگ غضنفر بهمنپور به شش ماه زندان محکوم شده بود و از سوی آقای ربّانی شیرازی وسیله شیخ عبدالرحیمی به برادر زنش دکتر فاتحنژاد پیغام داده شده بود که اگر یکصد هزار تومان به حساب امام بریزند، آزاد خواهد شد. مبلغ مزبور به حساب آقای خمینی ریخته شد و قرار بود دو سه روز دیگر آزاد شود. سرگرد طوطیان به پنج سال زندان محکوم بود، وزندان به یک سال و مابقی به همین منوال داشتند زندانی خود را میگذراندند که آقای سیدعبدالحسین دستغیب امام جمعه شیراز (که می گفت من اطاع الخمینی فقی اطاع الله...) از اینکه در شیراز کسی را به جرمهای فرضی و... نکشته بودند بسیار عصبانی بود. به شیخ صادق خلخالی، که از سوی آقای خمینی حکم داشت تلگراف کرد که ای آقای خلخالی تاکنون در شیراز هیچکس اعدام انقلابی نشده واین ننگ بر پیشانی شیراز است. لطفاً شما بیائید و به پروندهها رسیدگی کنید.
در پی این تلگراف آقای خلخالی بعد از ظهر پنجشنبه به شیراز رفت و مستقیماً به محل سپاه پاسداران رفت و با تعداد تفنگچی عازم زندان عادل آباد شیراز شده و آنها را از زندان بیرون کشید و تا ساعت ۱۱ شب کار همه را ساخت و تا ساعت حدود ۱۲ شب همه را اعدام کردند.
در میان این چهارده نفر اعدام شده خانمی یهودی بنام بانو نصرت گوئل بود که وی سه ماهه آبستن و دارای ۴ فرزند و کارگر آرایشگاه بود که بیگناه اعدام شد.
جریان اعدام وی بنابه اطلاع آقای مهندس رجبعلی طاهری چنین است:
آقا مهندس طاهری قبلاً فرمانده سپاه شیراز بود و در تاریخ ۱۲/۴/۵۹ وکیل مجلس و نماینده کازرون بود. بعد از اعدام این چهارده نفر و اعدام این زن بیگناه برای تحقیق به سپاه میرود و از بچههای سپاه میپرسد جریان از چه قرار بوده است و چرا این زن اعدام شده است. نظر به اینکه وی خودش فرمانده سپاه آنجا بوده و همه را میشناخته بوی میگویند: فاحشهای بنام زهرا در شیراز دستگیر شده بود و یک میلیون پول داده و آزاد گردیده بود. بچههای سپاه به خلخالی میگویند که زهرا یک میلیون داده و آزاد شده است. خلخالی میگوید بروید و او را بیاورید. بچهها میروند که زهرا را بیاورند. زهرا که مخفی شده و یا به جائی رفته بود، وی را پیدا نمیکنند. بچهها میگویند اینکه بد شد که او را پیدا نکردیم و خوب نیست که دست خالی برگردیم. به آرایشگاهی میروند و این زن را با خود میبرند پیش خلخالی و میگویند این زهرا است. خلخالی میگوید زهرا. خانم گوئل میگوید، من زهرا نیستم و نصرت گوئل هستم و زهرا کیست؟ آقای خلخالی میگوید برو. زن بیچاره موقعیکه حرکت میکند که برود، یکی از بچههای سپاه در گوشی به خلخالی میگوید که خود این زن هم دختر تلفنی دارد. خلخالی هم فوراً میگوید برگرد و بلافاصله وی را اعدام میکند. ۰
به هر حال پس از اعدام این ۱۴ نفر، خانوادههای مقتول به اینطرف و آنطرف شکایت و دادخواهی کردند ولی صدایشان بجایی نرسید. روحالله سلیم همسر بانو نصرت گوئل و فرزندان وی شکوائیهای تنظیم و جهت حمایت و کمک به آیتالله محلاتی تقدیم کردند.
آیتالله محلاتی نیز در رابطه با اعدامهای برقآسای خلخالی در شیراز و مشکلات و مسایل دیگر در تاریخ ۲۵/۴/۱٣۵۹ برابر چهارم رمضانالمبارک ۱۴۰۰ نامهای به آقای خمینی نوشته است که فرازهایی از آن به قرار زیر است:
«نمیدانم حضرتعالی از کیفیت احکام صادره از سوی حاکم شرع دادگاههای ویژه مطلعید، آیا میدانید که این آقا چگونه ۱۴ نفر را در مدتی کمتر از ۱۰ ساعت بقول خودش بدون محاکمه و بدون مطالعه پروندهها کشتار کرد و در حالیکه حتی اجازهی ملاقات به خانوادههای آنها نیز نداد؟ و بسیار بعید است انسانی که اینطور دست خود را بخون مردم آلوده میکند در گزارش خود دروغ نگوید و به شما خلاف نرساند.
آیا چگونه میتوان احکام متناقض حکّام دادگاههای انقلاب اسلامی را توجیه و تفسیر کرد؟ متهمی اوّل به یکسال زندان و پرداخت یکصد هزار تومان وجه نقد (بطور غیررسمی بلکه سرّی و بنام هدیه به بنیاد مستضعفان) محکوم میشود و تنها پس از چند ماه که از محکومیتش میگذرد به ناگهان توسط حاکم شرع دیگری تیرباران میشود؟ عجبا! چه دادگاهی، چه احکامی و چه مجازتهایی؟
حضرت آیتالله خمینی، مگر نه اینست که میخواهیم انقلاب خود را به جهان صادر نمائیم و بشریت را از ظلم و تباهی برهانیم، آیا با این چهرهی کریه و خشنی که از اسلام ساختهایم؟ آیا با خشنوت و زور میتوان اسلام را جهانگیر ساخت یا با منطق و عطوفت و عدالت؟ اگر نشود که نظام واحد و مسئولیت مشخص را در این جامعه حکمفرما نمود، با این تعدد مراکز قدرت به کجا میرویم؟» آقای خمینی در تاریخ بیستم رمضان المبارک ۱۴۰۰ برابر ۱۰/۵/۵۹ به نامه آقای محلاتی پاسخ گفته است که فرازی از پاسخ آقای خمینی چنین است:
«راجع به مسائلی که در کشور میگذرد و بعضی از آنها موجب نگرانی جنابعالی شده است باید عرض کنم که این نگرانی برای اینجانب نیز هست ولی خاطر شریف مستحضر است که این انقلاب بزرگ از بهترین انقلابهائی است که در جهان بوده است و دنیا بی انقلاب نمیشود و معقول نیست همه چیز موافق دلخواه باشد.»
پسر آیتالله محلاتی برایمان نقل کرد، هنگامی که پدرم نامه مورخ ۲۵/۴/۵۹ را برای آقای خمینی نوشت و بمن داد که نامه را بدست ایشان برسانم. نامه را گرفته و به بیت آقای خمینی بردم. موقعیکه خدمت آقای خمینی رسیدم آقای خلخالی و دو آخوند دیگر نزد وی بودند، آقای خمینی به خلخالی گفت: اگر صد نفر باشند و به سه تای آنها مشکوک باشید، هر صد نفر را بکشید.
بعد از اینکه نامه را به آقا دادم و آقا نامه را خواند گفت این که همهاش کنایه و فحش است و چنان نهیبی به من زد که از ترس یک مقدار عقب نشستم. امّا اصرار کردم که جواب نامه را بدهید برای پدرم ببرم. آقای خمینی هم نامه بیستم رمضان المبارک ۱۴۰۰ را در پاسخ به پدرم نوشت و بمن داد: آیتالله محلاتی در اعتراض به اوضاع کشور بیانیه اعتراضآمیز دیگری که حاوی نظراتشان از اوضاع اسفناک کشور بود، در تاریخ ۲۰ بهمن ۱٣۵۹، انتشار داد.(۶)
۵. مهدی صادقی، فرزند صادق خلخالی از قول پدرش این حقیقت را نقل کرده است که: « محاکمات آقای خلخالی با انعکاس داخلی و خارجی شدیدی ادامه داشت حتی یکبار آقای خلخالی چنانکه خودشان گفتند درمورد اعتراض به محاکمات با آقای خمینی ملاقات خصوصی داشتند و ایشان گفته بودند که ما حرف خودمان را میزنیم شما با قاطعیت کار خودتان را ادامه بدهید. »(۷)
گویای این واقعیت است که خمینی در مقام پیرو ماکیاول ، در ظاهر قیافه بی اطلاع و مخالف به خود می داده است و، در باطن ، دستور می داده است از خشونت و اعدام کردنها هیچ فروگذار نکنند !
با این توصیفات، و با این توضیح که اقای خاتمی رئیس روزنامه کیهان در سال ۶۰ و وزیر ارشاد از سال ۱۳۶۱ درکابینه میرحسین موسوی و از سال ۱۳۶۸ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در کابینه هاشمی رفسنجانی بوده است و لذا در بدترین دوران کشتار و اعدام های دستجمعی سالهای دهه ۶۰ بعد از کودتا بر علیه اولین رئیس جمهور منتخب مردم ایران در متن صحنه حضور داسته است باید بگوییم به احتمال زیاد او می داند اقای خمینی چه اندیشه و چه ارزش هایی در سر داشته است و بنابراین این حرف هایی که امروز بیان می کند یک بازی سیاسی است. او را هم باید پیرو صادق همین آقای خمینی بدانیم که بخشی از کردارهای قدرت مدارانه و زورمدارانه اش را در بالا ذکر کردیم.
مثل اینکه آقای خاتمی در پی سانسور کردن حافظه تاریخ است که از آقای خمینی «عارفی می سازد که به بالاترین ارزشها و تفکراتی انسانی پایبند بوده است»! او به جعل تاریخ نزدیک ایران دست می زند و گویی عامدانه تلاش دارد آن را وارونه جلوه دهد. بیاد او می آورم که اقای خمینی در قالب یک دیکتاتور تمام عیار می گوید:
«اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات فاسد را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم ... این زحمتها پیش نمیآمد. ...دادستان انقلاب موظف است مجلاتی که بر ضد مسیر ملت است و توطئهگر است تمام را توقیف کند و نویسندگان آنها را دعوت کند به دادگاه و محاکمه کند.»( ٨)
آقای خاتمی خوب می داند که آقای خمینی در سال ۶۷ در رابطه با کشتار زندانیان سیاسی اسیر دستور داد که: "سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید". گرچه می دانم او این واقعیات تکان دهنده را می داند ولی با کمال جسارت و ظاهراً با فرض احمق دانستن مردم چیزهایی نسبت به آقای خمینی ابراز می کند که دروغ است به عنوان یاد آوری اسنادی از جنایتهای اقای خمینی رادر اینجا می آورم: ( ۹)
نامه احمد خمینی و جواب نامه توسط پدرشان راجع به قتل عام تابستان ۶۷
متن نامه نامه بدون تاریخ اقای خمیتی که دستور قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ را صادر می کند از این قرار است:
"بسم الله الرحمن الرحیم
از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کردهاند، و با توجه به محارببودن آنها و جنگهای کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سرموضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند محارب و محکوم به اعدام میباشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجهالاسلام نیری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی ) دادستان تهران) و نمایندهای از وزارت اطلاعات میباشد، اگر چه احتیاط در اجماع است، و همین طور در زندانهای مراکز استان کشور رای اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازمالاتباع میباشد، رحم بر محاربین سادهاندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمائید، آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند [اشداء علی الکفار] باشند. تردید در مسائل قضائی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد. والسلام.
روحالله الموسوی الخمینی"
در پشت نامه بالا، احمد خمینی نوشته است:
" پدر بزرگوار حضرت امام مدظلهالعالی
پس از عرض سلام، آیت الله موسویاردبیلی در مورد حکم اخیر حضرتعالی درباره منافقین ابهاماتی داشتهاند که تلفنی در سه سوال مطرح کردند:
۱- آیا این حکم مربوط به آنهاست که در زندانها بوده اند و محاکمه شده اند و محکوم به اعدام گشته اند ولی تغییر موضع ندادهاند و هنوز هم حکم در مورد آنها اجرا نشده است، یا آنهایی که حتی محاکمه هم نشدهاند محکوم به اعدامند؟
۲- آیا منافقین که محکوم به زندان محدود شده اند و مقداری از زندانشان را هم کشیده اند ولی بر سرموضع نفاق میباشند محکوم به اعدام میباشند؟
۳- در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پروندههای منافقینی که در شهرستانهائی که خود استقلال قضائی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود میتوانند مستقلا عمل کنند؟
فرزند شما، احمد "
زیر این نامه آقای خمینی حاشیه زده است:
" بسمه تعالی
در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است، سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید، در مورد رسیدگی به وضع پروندهها در هر صورت که حکم سریعتر انجام گردد همان مورد نظر است.
روحالله الموسوی "
البته از اقای خاتمی که پس از گذران نزدیک هشت سال عمر در کاخ ریاست جمهوری تازه پی برده بود نقش «تدارکاتچی» مقام ولایت را بازی کرده است سخنان جالبی از این مدل قبلا هم شنیده شده است. جایی که او با جسارت تمام لاجوردی جلاد اوین را «سرباز سخت کوش انقلاب» ملقب کرد که گویی شهید انقلاب شده است!
حال باز برگردیم به درس اخلاق این معلم اخلاق که از جلاد اوین نیز شهید انقلاب ساخته است. آقای خاتمی می گوید: «مهمترین اصل در دعوت پیامبران اخلاق است و اتفاقا اخلاق حاکمان بسیار مهم است. اگر در جامعهای بداخلاقی، تحقیر و توهین نسبت به دیگران، نسبتهای ناروا دادن به دیگران و پروندهسازی رایج شود و بخواهند با این کارها دیگران را از عرصه خارج و اینها را به عنوان اصول انقلاب معرفی کنند، دو کار اشتباه انجام میدهند؛ یکی اینکه اینها بداخلاقی و خلاف معیارهای اسلامی و انقلابی ماست، دوم اینکه متاسفانه انقلاب ما که برای تحقق اخلاق آمده است، با این کار بدنام میشود.»
اقای خاتمی محترم! این بداخلاقی را چه کسی در جامعه بسط و گسترش داده است؟ بغیر از مراد و پیر شما که بنام مرجع تقلید مذهبی که می بایستی "تالی تلو معصوم" باشد به «امید مردم خیانت» می کند و «نظام ولایت مطلقه فقیه» را بنیاد گذاری می کند که در ذات آن تحقیر مردم ایران نهفته است. نظامی که نطفه منحط آن از مجلس خبرگان قانون اساسی و در روند یک کودتای خزنده بر علیه ارزش ها و خواست های به حق مردم در انقلاب ۵۷ به وسیله کسانی چون حسن آیت سر سیرده بقائی و انگلیس و آقای بهشتی و البته با آلت فعل کردن آقای منتظری بر جان و مال مردم کشور تحمیل شده است. به یمن این نظام استبدادی و فاسد آنچه را هم که در حوزه های دینی "بنام دین و اخلاق و ارزش ها " باقی بود به توده ای مطیع قدرت وعده ای سرکوب شده بدل کرده است. درجامعه خرافات زده ایران گروه سودمند از اندیشه ولایت فقیه، بنام دین ، دین فروشی و خرافات و اوهام و بداخلاقی را رواج داده و می دهند. براستی کارنامه سیاه نظام مافیائی موجود بجز فساد، جنایت و خیانت، غارت و تاراج اموال عمومی مردم کشورو پیش خور کردن منابع و ثروت ملی وادامه دادن برنامه وابستگی فراماسون های دوران پهلوی و رزیم دست نشانده شاه سابق چیز دیگری می باشد؟! خداوند ایران و ایرانی را از شر دروغ و استبداد و خیانت مصون دارد!
--------------------------------------------------------------------------------
۱- سخنرانی آقای خمینی در تاریخ بیستم آذر ۶۲در جمع فقها و حقوقدانان شورای نگهبان
۲ - سخنرانی اقای خمینی در ۲۵ خرداد ۶۰
٣ - محمد جعفری« تقابل دو خط یا کودتای خرداد ۱٣۶۰»- انتشارات برزاوند – چاپ خارج از کشور- ۱٣٨۷- ص ۱٣۰
۴- همانجا ص ۱٣٣
۵ – همانجا ص ٣۶۶
۶ – همانجا ص ۱۴۴ تا ۱۴٨
۷ – مصاحبه سایت انتخاب در ۲۵ خرداد۱٣٨۵ ، با مهدی صادقی ، فرزند صادق خلخالی
٨ - صحیفه نور- جلد ٨- صفحه ۲۵۱ تا ۲۵۲
۹ - خاطرات آقای منتظری – پیوست ها ۱۵۴، و ۱۵۵
هشدار خاتمی درباره تحریف اصول انقلاب
سیدمحمد خاتمی، رئیسجمهور پیشین ایران در جمع اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه گیلان از خطر تحریف اندیشههای امام(ره) سخن گفت و تاکید کرد که باید شجاعانه در مقابل این جریان ایستاد.
به گزارش ایسنا، سیدمحمد خاتمی که در محل موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام(ره) سخن میگفت، افزود: برگزاری این نشست را در مکانی که به بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبر کبیر انقلاب اسلامی منسوب است و نیز درباره گردهماییای که برای بحث پیرامون اندیشه حضرت امام است، به فال نیک میگیرم و برای خود مغتنم میدانم و امیدوارم در جریان برگزاری این سمینار بحثهای خوبی پیرامون اندیشههای سیاسی امام یا بعضی موضوعات و مطالب حساس سیاسی که امروز بیش از گذشته مورد توجه و نیاز است، مطرح شود. خاتمی با بیان اینکه «معتقدم اندیشه امام و نظام اسلامی از چند جهت مورد تهاجم قرار گرفته است» تصریح کرد: ما به عنوان ارادتمندان امام و کسانی که سعی کردهایم به اصل اندیشههای امام و معیارهایی که در انقلاب اسلامی مورد خواست مردم بود و فادار بمانیم و خالی از هوس و منافع این را درست بفهمیم و این را برای خود افتخار میدانیم که در خط امام حرکت کنیم، از ارزشهایی دفاع میکنیم که در متن انقلاب اسلامی تجلی یافته، امام بیان کردهاند و در قانون اساسی ما تحقق یافته است.
وی درباره خطراتی که خواستههای حضرت امام و مطالبات مردم را تهدید میکند، گفت: مطمئن باشید خطراتی که از بیرون، این نظام و خواست امام را تهدید میکنند، جدی هستند؛ یعنی نظامی که به نام اسلام تحقق یافته و مدعی عدالت، استقلال، آزادی و پیشرفت است و میتواند الگوی بسیاری از کشورها باشد و معادلات قدرت و سیاستهای هژمونیک قدرتهای سلطهطلب را بههم بزند، این نظام مورد خواست این قدرتها نیست و آنها توطئه میکنند و این توطئه هم چند جور است. یکی برخورد نظامی است، یکی هم این است که تبلیغات وسیع علیه ما کنند، این تبلیغات الان از حد جمهوری اسلامی فراتر رفته و به اسلام و اسلامستیزی کشیده شده است. از اسلام یک چهره خشن، نگرانکننده، مخالف صلح و پیشرفت و حقوق بشر درست میکنند و روی بعضی رفتارهای گروههای خاص و یا برخی سیاستمداران در دنیای اسلام انگشت میگذارند و میگویند اسلام یعنی همین تا با اسلام در تبلیغات و سیاستگذاری بستیزند، یکی هم اینکه کاری کنند واقعا چهره نظام جمهوری اسلامی بد باشد، در سیاست ناموفق، در اقتصاد ناموفق، در ایجاد عدالت ناموفق، در حرمت نگه داشتن انسانها ناموفق، بههم زننده ثبات؛ یعنی سعی کنند نظام جمهوری اسلامی را به این سو ببرند و تفکراتی بر آن حاکم شود که حاصل کار و خروجیاش چیزی باشد که هیچ انسانی نتواند آن را قبول کند.
خاتمی درباره شعار حضرت امام مبنی بر «صدور انقلاب» گفـت: امام چه میخواست و منظورش از صدور انقلاب چه بود؟ اینکه ما اسلحه بگیریم و در دیگر کشورها انفجار ایجاد کنیم و گروههایی درست کنیم که در دیگر کشورها خرابکاری کنند؟ امام بهشدت با این رفتارها مخالف بود و برخورد میکرد. منظور امام این بود که ما اینجا الگو بسازیم؛ یعنی انسان ببیند که در این جامعه اقتصاد و علم و حرمت انسانها خوب است و سیر جامعه به سمت رفع فاصله طبقاتی و ایجاد رفاه نسبی و بهبود اوضاع و احوال در همه مسائل است و این مهمترین راه صدور انقلاب بود. اگر ما این الگو را بد بسازیم و یا کاری کنیم که دشمن بتواند جنبههای مثبت این الگو را بپوشاند و جنبههای منفی را جلوه بدهد و یا جا بیندازد، این بزرگترین خیانت به اسلام و انقلاب است. وی تاکید کرد: باید شجاعانه در مقابل این مسئله ایستاد و بزرگان نظام در این زمینه بیش از همه مسوولیت دارند. رئیسجمهور سابق کشورمان یادآور شد: امروز ما از آزادی و آزادی اندیشه و بیان، محدودیت و مسوولیت حاکمان در نظام جمهوری اسلامی دفاع میکنیم و اینکه همه امور و بهخصوص قدرت سیاسی بر اساس رای مردم و تحت نظارت آنها باشد و عدالت را به عنوان اساسیترین محورهای انقلاب و ملاط نظام و اسلام مطرح میکنیم، نمیشود تحت عنوان اصول انقلاب، خاتمی گفت: مهمترین اصل در دعوت پیامبران اخلاق است و اتفاقا اخلاق حاکمان بسیار مهم است. اگر در جامعهای بداخلاقی، تحقیر و توهین نسبت به دیگران، نسبتهای ناروا دادن به دیگران و پروندهسازی رایج شود و بخواهند با این کارها دیگران را از عرصه خارج و اینها را به عنوان اصول انقلاب معرفی کنند، دو کار اشتباه انجام میدهند؛ یکی اینکه اینها بداخلاقی و خلاف معیارهای اسلامی و انقلابی ماست، دوم اینکه متاسفانه انقلاب ما که برای تحقق اخلاق آمده است، با این کار بدنام میشود. رئیس موسسه بینالمللی گفتوگوی فرهنگها و تمدنها یادآور شد: وقتی یک نفر بداخلاقی میکند، خیلی بد است؛ اما وقتی یکی به نام اخلاق بداخلاقی میکند این خیلی بدتر است. من گاهی به خاطر مسائلی که در مجامع بینالمللی میروم، وقتی صحبت از تروریسم و خشونت و ترورپروری میشود، میگویم اگر برخی از این کارها در کشورهای اسلامی میشود، اولا شما این طور اسلام را مورد حمله قرار میدهید و حرکتهای خشونتآمیز و تند و براندازانه و مافیاهایی که تحت نام مسیحیت و یا در ادیان دیگر میشود را نمیگویید، معلوم میشود شما مشکل سیاسی دارید که این طور مسائل را مطرح میکنید. دوم اینکه باید دید سیاستهای شما در دنیا چقدر سبب بروز این خشونتها میشود؟ شما خشونت و تحقیر میکنید و حقوق ملتها را از بین میبرید و اجازه نمیدهید ملتها از طریق مسالمتآمیز حق خود را بخواهند و بگیرند، در این صورت طبیعی است که آن ملتها احساس میکنند برای گرفتن حقشان به زور متوسل شوند، اگر خشونت بد است آن سیاستهای خشونتآمیز و اعمال معیارهای دوگانه که منجر به این خشونت میشود بدتر است و اگر بناست چیزی محکوم شود این هم باید محکوم شود. خاتمی ادامه داد: تروریسم و اعمال خشونت از سوی هر کس که باشد بد است و اگر به نام دین، چه مسیحیت و چه اسلام باشد، جنایت مضاعف است؛ چون هم آدمکشی شده و هم به نام دین که برای ارتقای سلامت و امنیت و اخلاق انسانی آمده، این جنایت صورت میگیرد. بداخلاقی بد است و این بداخلاقی را به حساب اسلام و انقلاب گذاشتن بدی مضاعف است. بسیار مهم است که ببینیم امام چه میخواست و چرا در میان همه شیوهها، این همه روی جمهوری اسلامی تاکید میکند؛ یعنی امام شوخی میکند؟
وی با اشاره به تعابیر امام(ره) درباره کفر و ایمان گفت: در کلام امام البته از کفر و ایمان صحبت بوده است؛ چرا که معلوم است که امام منادی ایمان است و کفر آنکه در مقابل حق و حقیقت و بهخصوص خدا و ارزشهای الهی میایستد و جنگ میکند. در سخنان امام صحبت از ظلم و عدل، مستضعف و مستکبر و نیروهایی که سلطه بر انسانها را میخواهند و استقلال کشورها را از بین میبرند و میخواهند منافع خود را محور روابط بینالمللی قرار دهند میشود و اینکه باید با اینها مبارزه کرد و البته مبارزه با اینها هم نظامی نیست. ما هیچگاه در حوزه نظامی تهاجمی نبودهایم و تنها دفاع کردهایم. مبارزه فکری و سیاسی و اجتماعی بوده است؛ اما پیدا کنید که امام جامعه را بر اساس کفر و ایمان تقسیم کند و حتی در عرصه بینالملل میان ملتها به عنوان یک ملتهای کافر و مومن تعارضی ببیند، شما این را نخواهید دید. خاتمی خاطرنشان کرد: اما اینکه شما بیایید در داخل کشور و در تقسیمبندیهای کشور کفر و ایمان را مطرح کنید، چنین چیزی را در سخنان امام نمیبینیم؛ اینکه بگوید ما باید جامعه را به مومنان و کافران تقسیم کنیم و امتیازاتی به مومنان بدهیم و کافران را از امتیازاتشان محروم کنیم. اگر کسانی در تقسیمبندیهای داخل مسئله کفر و ایمان را مطرح کنند و بگویند این سلیقهها عین ایمان است و سلیقههای دیگر ولو اینکه به خدا و رسالت پیامبر ایمان داشته باشند منافق و کافر هستند و باید از عرصه خارج شوند، این تقسیمبندی اگر شد بدانید نشانه یک انحراف بزرگ در جامعه ماست و نیز نشانه ایجاد یک نوع تقابل درونی برای مضمحل کردن و از هم پاشاندن نظام جمهوری اسلامی است؛ اینکه فردا بگوییم هر کس مسیحی یا یهودی و زرتشتی است کافر است و بین مسلمانان هم تقسیم مومن و غیرمومن کنیم و در شیعیان مرتضی علی هم طرفداران یک سلیقه خاص که مسلما مخالف سلیقه امام هستند را محور ایمان ناب و خالص بدانیم و اجازه دهیم در عرصه سیاست این مرزبندیها وارد شود، من در این زمینه اعلام خطر میکنم و این را خلاف نظر امام میدانم. رئیسجمهور سابق کشورمان در ادامه گفت: این تقسیمبندیهای داخلی را آگاهانه یا ناآگاهانه عبارت از نقشههایی میدانم که میخواهد جمهوری اسلامی را از مسائل اساسی دور کند و چهرهای از نظام جمهوری اسلامی درست کند که مورد خواست امام نبود و بهترین کمک به کسانی است که میخواهند اصل نظام نباشد.
وی تصریح کرد: بعضی متاسفانه میگویند دو جریان بیشتر نداریم؛ یکی به معیارهای اصلی و خدا و پیغمبر و ارزشهای انقلاب معتقد است، آن معیارهایی هم که عنوان میکنند با آنچه امام میگفت سازگار نیست. جدا از این جریان هم عدهای را خارج از دایره میدانند که هر جور با اینها رفتار شود اشکالی ندارد، طوری با این عده رفتار میکنند که نه برایشان ارزش دارد و نه باید در عرصه حضور داشته باشند؛ چون کافر و منافق هستند و از نظر فقهی هم بر اساس قرائت خود میگویند اشکالی ندارد که به آنها تهمت بزنیم و به آنها بد بگوییم. آیا انقلاب ما برای ترویج اخلاق آمد یا بداخلاقی؟ امروز به نام انقلاب بداخلاقی میشود. بدتر اینکه اگر آنهایی که در قدرت هستند به نمایندگی از افکار عمومی این حرفها را بزنند، یا کسانی بکوشند این افکار انحرافی را اندیشه بنیادی انقلاب و نظام اسلامی معرفی کنند، این خیلی خطرناک است. وی با تاکید بر اهمیت آسیبشناسی انقلاب و اخلاق حاکمان در قدرت با استفاده از معیارها و سیره و روش امام خمینی گفت: این نظام برای ما گران تمام شده است. خون شهیدان و انقلاب و جنگ برای حفظ نظام جمهوری اسلامی بود و نمیتوان این نظام را دو دستی تقدیم کسانی کرد که قطعا با آن موافق نیستند، قطعا با نظرات امام مخالفند و حالا در غیبت امام، همه دوستان و یاران امام را ضد ارزش و ضد انقلاب معرفی و از عرصه خارج کنند و چیزهایی به نام محورها و ملاکهای انقلاب مطرح نمایند که سخنیتی با تفکرات و اندیشههای امام ندارد. وی با ابراز امیدواری نسبت به اینکه دانشجویان پایبند به اندیشهای باشند که انقلاب اسلامی بر اساس آن صورت گرفت و پیروز شد و یک نظام استبدادی را از میان برداشت، افزود: ٣۰ سال از عمر این نظام میگذرد و آنچه بهویژه الان برای ما باید خیلی مورد توجه باشد، این است که امروز در کجای نظامی که مورد درخواست امام و مردم بود و امام به عنوان یک فقیه و فیلسوف و عارف با توجه به ارزشها و تفکراتی که به آن پایبند بود، مورد توجه مردم قرار گرفت و انقلاب را رهبری کرد؛ انقلابی که به تاسیس نظام جمهوری اسلامی منجر شد، قرار داریم؟ خاتمی تصریح کرد: اگر واقعا وفادار به امام و انقلاب و ارزشهای انقلاب هستیم باید بدانیم که نظام مورد درخواست امام و مردم چه بود و روشنگری کنیم که مبادا خدای ناکرده تحت این عنوان انحراف و مشکل پیش آید که تناسب یا سنخیتی با آن اندیشه و خواست اصلی نداشته باشد؛ یعنی اصولگرا و انقلابی و مومن واقعی به نظر من کسی است که این معیارها را بشناسد و از آن دفاع کند.
|