یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

از ماست که برماست!
روزنامه نوروز هم تعطیل شد


ف. تابان


• برای تعطیل روزنامه نوروز باید تاسف خورد. برای وعده‌های فراموش شده به مردم ایران باید تاسف خورد. برای تعلل و سستی که کار را به اینجا کشانده است نیز باید تاسف خورد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ٣ مرداد ۱٣٨۱ -  ۲۵ ژوئيه ۲۰۰۲


توقیف روزنامه نوروز، علیرغم آن که از مدتی پیش تحلیل‌گران سیاسی آن را قطعی می‌دانستند و تنها منتظر اعلام نهایی‌اش بودند، با این حال نمی‌توانست تاسف عمیقی را برای آن‌هایی که به سرنوشت اصلاحات در ایران علاقمند هستند، به همراه نیاورد. «نوروز» هرچند هیچ گاه یک روزنامه به مفهوم دموکراتیک آن نبود، و همواره صفحاتش بر روی دگراندیشان بیرون از حکومت و اندیشه‌های غیر بسته ماند، اما در ادامه سنتی که با روزنامه «سلام» پایه‌گذاری شد و بعدها در «صبح امروز»‌و تا حدوی «مشارکت» دنبال گردید، برخی مرزهای ممنوعه و خط‌قرمزها را پشت سر گذاشت و توانست در میان روزنامه‌های اصلاح‌طلب توجه بیشتری را به خود جلب کند. این توجه البته به هیچ وجه تنها به دلیل عملکرد این روزنامه نبود، بلکه تعلقش به بزرگترین حزب اصلاح‌طلب حکومتی ایران، خواه ناخواه آن را در مرکز چنین توجهی قرار می‌داد.
حالا باز این بزرگترین حزب اصلاح‌طلب و قوی ترین فراکسیون در پارلمان، بدون تریبون مطبوعاتی مانده است.
حکومت جمهوری اسلامی را باید از بسیاری جهات حکومتی نمونه و بی‌نظیر در جهان امروز دانست،‌حکومتی که بزرگترین حزب سیاسی‌اش فاقد روزنامه‌ای است که بتواند نظراتش را بیان کند، رئیس کمیسیون امنیت ملی پارلمانش‌به دلیل اقدام علیه امنیت مجازات می‌شود و به حبس تعزیری محکوم می‌گردد، اقلیت چند درصدی حاکم بر آن که در هر انتخابات شکست می‌خورند همچنان ادعای انحصاری سخنگویی «مردم» را با خود یدک می‌کشند و... بالاخره بالاترین مقامات چنین حکومتی، که در یک روز هم می‌تواند روزنامه حزب اکثریت را تعطیل کند و هم روزنامه‌نگاری در هم شکسته را به «اعتراف» وادارد،‌حکومت خود را «مردم‌سالاترین» حکومت دنیا می‌خوانند. همه این‌ها پدیده‌های کاملا منحصر به فردی است که تنها در جمهوری اسلامی ایران می‌توان شاهد آن‌ها بود.
مرتجعین حاکم بر ایران با تعطیل روزنامه نوروز که چند روز بعد از تعطیل روزنامه آزاد صورت گرفت، نشان دادند اشتهای سیری‌ناپذیر آن‌ها برای حذف مخالفین خود پایانی ندارد و بر خلاف این پیش‌بینی و امیدواری که آن‌ها بالاخره زمانی از این کارها خسته خواهند شد، همچنان مصمم هستند تا هر صدای مخالفی را خاموش سازند. آن‌ها اکنون به آن ماران نشسته بر دوش ضحاک می‌مانند که خون و مغز تازه می‌خواهند تا بتوانند به حیات خود ادامه دهند. خواست و اراده ملت ایران برای پایان یافتن این روش‌ها و استقرار دموکراسی در کشور ما که در چند ساله اخیر بارها و بارها از طرق مختلف اعلام شده است، تاثیری در این رفتار مرتجعین نداشته و آن‌ها کوچکترین توجهی به افکار عمومی و خواست ‌های آن‌ها نکرده‌اند.
این دشمنی آشتی‌ناپذیر و کینه‌جویی بی‌پایان نسبت به هر مخالف که در گروه محافظه‌کار و اقتدارگرای حاکم بر ایران وجود دارد، امروز بر بر جامعه ایران کاملا آشکار است. اما تکرار و تاکید بر این واقعیت به تنهایی قادر به تغییر این وضعیت و هیچ وضعیت دیگری نیز به نفع جنبش اصلاحات و خواست‌ها ی مردم ایران نخواهد بود. بدون توجه به ضعف‌های درونی جبهه اصلاحات که محافظه‌کاران را چنین گستاخ و جنبش اصلاح‌طلبلانه مردم ایران را برای دفاع از خواست‌های خود چنین ناتوان کرده است، تنها بر اقدامات ضددموکراتیک قوه قضائیه جمهوری اسلامی و دیگر باندهای انتصابی حاکم بر آن تاکید کردن، یا به درد عوامفریبی می‌خورد و یا به درد تسکین دادن خود و خودفریبی.
زمانی بود که جنبش اصلاح‌طلبانه و جامعه ایران کاملا توانایی و آمادگی دفاع از مطبوعات و آزادی بیان و سایر خواست‌های دموکراتیک خود را در برابر محافظه‌کارانی که هنوز به شدت امروز گستاخ و متجاوز نشده بودند، داشتند. اما فراموش نکرده‌ایم از زمانی که تعرض به مطبوعات و فعالین اصلاح‌طلب آغاز شد، هر روزنامه‌ای را که بستند، رهبران جنبش اصلاح‌طلب دولتی در برابر افکار عمومی حاضر شده و به صراحت اعلام کردند: اصلاحات با بستن یکی دو روزنامه به خطر نمی‌افتد و تمام نمی‌شود. هر فعال اصلاح‌طلبی را که به زندان انداختند، همین رهبران باز در برابر افکار عمومی قرار گرفتند و گفتند با به زندان انداختن یک یا دو نفر جنبش اصلاحات از حرکت باز نمی‌ماند. این رهبران یا فراموش کرده بودند یا خود را به فراموشی می‌زدند. مگر «جنبش اصلاحات» چه بود جز همین روزنامه‌هایی که نسبتا آزادانه می‌نوشتند و این فعالین اصلاح‌طلبی که برای دگرگونی در وضعیت تلاش می‌کردند؟ مگر جنبش اصلاحات چه بود جز جنبشی برای دفاع از آزادی مطبوعات و آزادی بیان و مخالفت با حبس و آزار و شکنجه مخالفین و دگراندیشان، که رهبرانش به انواع بهانه‌ها خود و ابن جنبش را از وظیفه خویش منع می‌کردند؟
با این استدلالات بود که در برابر تعطیل هر روزنامه و بازداشت هر روزنامه‌نگار آن‌ها عمده مشغله خود را جلوگیری از اعتراضات جامعه قرار دادند تا سرانجام ضعف و سستی و یاس چنان بر این جنبش غالب شد که دیگر کمتر محافظه‌کاری است که از واکنش‌های اعتراضی نسبت به اقدامات مستبدانه باند حاکم بر ایران نگرانی داشته باشد و کمتر اصلاح‌طلبی است که دغدغه «تندروی» در برابر این اقدامات مستبدانه را به خود راه دهد.
روشی که جناح دولتی اصلاحات در برابر تعرضات مداوم محافظه‌کاران به آزادی مطبوعات در پیش گرفت از یک سو منتشر کردن مطبوعات تازه به جای مطبوعات توقیف شده بود ـ که روز به روز امکان آن دشوارتر شده است ـ و از سوی دیگر صدور چند بیانیه و خطابیه اعتراضی. جالب توجه این جاست که بخش عظیمی از تلاش اصلاح‌طلبان در این موضوع صرف اثبات این ادعا به رقبای محافظه‌کار خود شده است که با بستن روزنامه‌های اصلاح‌طلب گرایش عمومی به رسانه‌های خارج از کشور بیشتر می‌شود. میخ کوبیدن بر سنگ! برای محافظه‌کارانی که چشم‌های خود را بسته، فرمان ماشین خویش را کنده و در «جاده مرگ» پای بر پدال می‌فشارند، این استدلالات تا چه اندازه می‌توانست و می‌تواند کارساز باشد. و اصولا چقدر میدان دید باید محدود باشد که چنین استدلالاتی جایگزی دفاع بی‌قید و شرط از آزادی مطبوعات و بیان گردد؟
اکنون به صراحت می‌توان گفت تلاش اصلاح‌طلبان دولتی در ایران برای تامین یکی از عمده‌ترین خواست‌های مردم ایران و جنبش اصلاحات،‌یعنی آزادی مطبوعات، شکست خورده است و این جناح از حکومت ناتوانی خود را حتی برای تامین آزادی مطبوعات در کادر مجاز و برای خود نیز به نمایش گذاشته است.
از نظر قانونی، پایه این شکست در همان زمانی گذاشته شد که اکثریت مجلس ششم به «حکم حکومتی» علی خامنه‌ای رهبر حکومت گردن نهاد و تغییر قانون مطبوعات را که در راس برنامه‌های تبلیغاتی خود قرار داده بود از دستور مجلس حذف کرد. اصلاح‌طلبان تا به امروز شهامت طرح دوباره این خواسته را نیافته‌اند و به نظر نمی‌رسد دیگر هیچ‌گونه شانس و اراده‌ای نیز برای تغییر قانون مطبوعات فعلی در میان آن‌ها وجود داشته باشد. آنچه دردآور است این است که آن‌ها این نبرد را بدون کمترین افتخاری به رقبای خود باختند و با یک «حکم» از مواضع خود عقب نشستند و آن چه را که صراحتا به مردم وعده داده بودند، در پیش پای منافع ولایت فقیه قربانی کردند. اصلا مهم نیست که آن‌ها راضی به این کار بودند یا نبودند. زیرا رضایت و نارضایتی آن‌ها نیست که سرنوشت آزادی مطبوعات در ایران را رقم می‌زند. مجلس ششم به دلیل آن چه که وظیفه داشته و انجام نداده، در اعمال فشار بر مطبوعات و توقیف و پیگرد آن‌ها سهیم و مسئول است.
برای تعطیل روزنامه نوروز باید تاسف خورد. برای وعده‌های فراموش شده به مردم ایران باید تاسف خورد. برای تعلل و سستی که کار را به اینجا کشانده است نیز باید تاسف خورد. بیانیه‌ها و خطابیه‌هایی که در محکومیت روزنامه نوروز داده شده و داده خواهد شد و لفاظی‌هایی که علیه محافظه‌کاران صورت گرفته و خواهد گرفت نمی‌تواند چیزی را عوض کند. در هیچ گوشه جهان و در هیچ لحظه تاریخ مستبدین را با بیانیه و خطابیه نتوانسته‌اند از دشمنان آزادی به موافقین آزادی مردم تبدیل کنند. در میان باند ولایت فقیه در ایران وجدانی باقی نمانده است که بتوان آن را خطاب قرار داد اما آیا وجدان همه آن نمایندگانی که با وعده اصلاح قانون مطبوعات به مجلس رفتند و از این وعده خود عقب نشستند، نباید به آنان بگوید که در پدید آمدن این وضعیت مسئولند؟!


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست