یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نگوید با خرد با بی خرد راز، به گنجشکان نشاید طعمه ی باز (ناصر خسرو)
در باره نامه مبارز ارجمند راه آزادی، محمد ملکی به علی خامنه ای


کوروش گلنام


• کاش ما مردم روزی می آموختیم که اجازه ندهیم هر کس هر زمان بر قدرت دست یافت خود را دارنده اختیار سرنوشت میهن و جان ومال مردم دانسته و هر کار دلش خواست با بود و نبود، هستی و آینده مردم بکند و ما گناهان را به گردن پیرامونیان این خودکامگان بیاندازیم و آنها را به گونه ای بی خبر به حساب آوریم! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۷ -  ۶ می ۲۰۰٨


ما شاهد سقوط حقیقت
ما شاهد تلاشی انسان
ما صاحبان واقعه بودیم
چندی به ضجر* شعله کشیدیم
وینک درون خاطره دودیم.

گفتند"رو به اوج روانیم"
دیدیم سیر سوی هبوط است
شعر سپید نیست، که خوانیش،
این جعبه سیاه سقوط است. (1)



مبارز و آزادی خواه گرامی، جناب محمد ملکی،
نامه شما به علی خامنه ای راخواندم.(2) با وجود اینکه کوشش های شما در راه آزادی و رهایی مردم از چنگ خودکامگی، قلدری، تبه کاری، ننگ و نیرنگ سردمداران حکومت اسلامی را ارج نهاده و با درد و اندوه و رنج شما در این سال های تیره و تارآشنا بوده و با شما هم دردهستم ولی استاد گرامی، کار سال هاست که از این سخنان گذشته است و دریغ از شما و هزینه کردن وقت گران بهای شما! تا کنون می پنداشتم که شما نیز این موضوع را به خوبی دریافته اید که آن زمان که"آقا" آن چهره ضد استبداد را به خود می گرفته است و خود را عاشق دل خسته آزادی نشان می داده است، هنوز نه در رویاهایش می پنداشته است که روزی بر کالسکه قدرت حکومت اسلامی خمینی ساخته سوار می شود و مهمتر از آن نه حتا در خواب هم می توانسته است ببیند که روزی نماینده مردم در مجلس بشود چه رسد به مقام ریاست جمهوری، سپس رهبری و ولایت مطلقه فقیه! اینک او با خود خواهی و غروری چندش آور از سویی خود راصاحب همه اختیار کشور دانسته(که اگر حقیقت گو باشیم صد برابر بدتر از خودکامگی شاه است) و از سویی دیگر پاسخگوی هیچ یک از تبه کاری ها وآلودگی های وحشت زای خود و دیگر کارگزاران حکومت اسلامی که زیر فرمان ها ی مستقیم او و باندهای مافیایی در دولت پنهان وابسته به او هستند، نبوده و نیست! کار این شیخ یک لا قبای دیروز که کسب وکارش روزه خوانی بوده است و امروز که در ناباوری خود به حکومت و سلطانی رسیده است گذشته خودش را فراموش نموده است، امروز به جایی رسیده است که برای بر جا ماندن این تخت و دستگاه پوشالی و دروغین در راهی گام نهاده است که سرزمین ایران ومردم ایران را به مرز هایی بسیار خطرناک کشانده و با آلودگی و فسادی که براه انداخته است، بنیان اخلاق و منش انسانی در جامعه ایران را به سوی نابودی کشانده است. بله جناب محمد ملکی! این خامنه ای دیگر آن خامنه ای که شما می شناختید نیست! اکنون روشن شده است که آن زمان هم ماسکی بر چهره داشته است و خود واقعی اش نبوده است! آدم ها را زمانی می توان خوب آزمود و محک زد که به جاه و مقامی رسیده باشند. البته او در این میانه تنها نمونه تاریخی نیست که مقام و منزلت هر چند نیز قلابی، آن ها را دچار خود بزرگ بینی و خود خواهی شدید نموده است. از میان همه آنها می توان خود خمینی را که برای مردم ما بسیار آشنا تر است، نمونه آورد که گفته ها وکارهایش پیش و پس از اتقلاب تا چه اندازه دور از هم وناهمگون بوده(نوار سخنرانی های او پیش و پس از انقلاب سندهایی است انکار ناپذیر) و چه سرنوشت دردآوری را برای میهن ما به ارمغان آورد. اکنون باید این نیز برای همه ما روشن شده باشد که دست یافتن به قدرت تا چه اندازه خطرناک است و چگونه می تواند در دست آدم های کم ظرفیت، نابخرد و خودخواه به ابزاری برای آدم خواری و گسترش ویروس مرگبار کینه و نفرت وتاریکی و در نتیجه جنایت های هر روزه بدل شود. شیخ یک لا قبای دیروز امروز چنان از خود بی خود شده است و پایش را در کفش های بسیار گشادتر از پایش نموده است که حتا خدای ادعایی خودش را نیز دیگر بنده نیست!


آیا می پنداشتید؟
آیا شما می توانستید در خیال خود نیز روزی را ترسیم کنید که"آقا" به سفرهای این چنینی برود و هر بار با هزینه نمودن صدها میلیون تومان(وشاید هم بیش تر چون هرگز آماری ار این به ریز وبه پاش ها در اختیار مردم قرار نمی گیرد) از سرمایه های ملی مردمی که زیر بار گرانی و فقر وفساد خرد شده اند، آدم گرد بیاورند تا این نمایش ها و چاپلوسی های تهوع آور را به عنوان "استقبال پر شود از مقام معظم" به ضرب وزور رسانه های همگانی ننگین دولتی به خورد مردم بدهند و"آقا" با رذالت به روی مبارک هم نیاورد که پشت پرده چه مضحکه ای بپا بوده است تا این جمعیت را گرد آورند و این نمایش ها را بپا کنند؟ به سخنرانی های او و دشمن خیالی ای که همه جا نیز همراه اوست توجه بفرمایید! خامنه ای امروز حتا بار گرانی کمر شکن، تورم افسار گسیخته، اقتصاد در هم ریخته و بی برنامگی های شگفت آور(بنا بر اعتراف های همین رسانه ها و حتا کسانی که تا دیروز خود وزیر در دولت اصول گرا بوده اند) که همه نیز در اثر بی کفایتی های خود او و دستگاه ولایتش است را به گردن این دشمن خود ساخته می اندازد! اگر دروغ شاخ داشت امروز کله رهبر معظم تنها شاخ بود وبس!


ایرادی بزرگتر!
ایراد بسیار بزرگ تری که شوربختانه من در نامه شما دیدم، این است که همچون کسان دیگری خواسته اید چنین بنمایید که پیرامونیان رهبر به او خبر های نادرست می دهند و "آقا" از ژرفنای هولناک ویرانی زیرساخت های جامعه ایران در حکومت آلوده خود، بی خبر است!
جناب ملکی، خود شما نیز حتمن به خوبی با خبر هستید که سر چشمه همه گرفتاری ها ورنج و درد مردم دقیقن در وجود رهبر و باندهای مافیایی وابسته به او است. تا کنون کسانی نامه هایی به خامنه ای نوشته و بیشتر نیز گرفتار زندان و شکنجه و حتا نابودی شده (نمونه روشن و دردناک آن زنده یاد سعیدی سیرجانی) ویا اگر شانسی داشته اند، مجبور به گریز از ایران و پناه بردن به کشوری دیگر شده اند. بنا بر این خامنه ای بسیار خوب نیز از زیر وبم ماجرا ها و آنچه در ایران اسلامی نگون بخت می گذرد با خبر است. آنچه می ماند این است که قدرت و عشق به داشتن آن زبان حقیقت گو و خرد او را دگرگون کرده است و چون چنین است نمی توان سخن از راستی و حقیقت تلخ اثر ویرانگر خودکامگی او، با او به میان آورد که: "نگوید با خرد با بی خرد راز" سخن راست و درست را باید با سخن دان با وجدان و پذیرنده راست ودرست گفت.
همه پرسی
از همه پرسی نیز سخن گفته اید که باید بیش از این گفت و نوشت ولی به مردم و برای مردم.
برگزاری یک همه پرسی با کنترل نمایندگانی از سازمان های "حقوق بشر" جهانی، اگر امکان اجرا بیابد، سازنده ترین، مسالمت آمیز ترین و کم هزینه ترین شیوه دگرگونی در جامعه ایران است که به سود خود حکومت گران نیز هست زیرا می تواند هم زمینه یک دگرگونی آرام و بی خونریزی را پدید آورد و هم کینه مردم از حکومت را کمتر نموده، دست به انتقام جویی کور نزده و سران حکومت بتوانند در دادگاه هایی عادلانه با حق داشتن وکیل و زیر دید و با کنترل نمایندگان "سازمان ملل" محاکمه شده و پاسخ گوی عمل کرد خود شوند. از دید من این حکومت به خودی خود اهل گفت و گو ی متمدنانه و تن دادن به یک راه گشایش عقلانی نیست. زبانش زبان زور است و تنها ابزاری نیزکه می شناسد زور است. من نیز چون شما نه تنها خواستار خونریزی و خشونت نیستم که درگیری نظامی با این آدمخواران( اگر چه در چنین صورتی حکومت آنها خلاف زیاده گویی هاو گزافه گویی های آنها، به سرعت نیزمتلاشی خواهد شد) را برای مردم ایران بسیار پر هزینه ارزیابی می کنم. تنها راه از دید من افزایش استوار و تزلزل ناپذیر فشار جهانی، بستن راه تنفس، نفوذ و نیرنگ بازی های آنهاست. من به شدت مخالف هر گونه داد وستد وزد وبندبا این حکومت هستم چون به ابزاری برای سوء استفاده آنها و خرید زمان برای اجرای برنامه های شوم و ضد انسانی آنها بدل می شود. آنها را باید از همه جا بیرون راند. یک بایکوت سیاسی حقیقی وگسترده جهانی(بیش از آنچه که امروز هست، با ممنوعیت سفر دیپلمات های مهم و حتا احمدی نژاد به بیرون از مرزهای ایران)، ممنوعیت فروش ماشین هاوابزارهای صنعتی و.. با پی گیری پی در پی و سرسختانه همه کوشندگان راه آزادی دردرون وبیرون از ایران با به میان آوردن بر گزاری یک همه پرسی به عنوان تنها راه مسالمت جویانه دگرگونی در ایران، شاید بتواند کارساز بوده وآدمخواران حکومت اسلامی را ناگزیر به تن دادن به آن کند.   
داستان سرزمین ما مردم ایران، تا کنون داستانی بوده است پر از درد ورنج. کاش ما مردم روزی می آموختیم که اجازه ندهیم هر کس هر زمان بر قدرت دست یافت خود را دارنده اختیار سرنوشت میهن و جان ومال مردم دانسته و هر کار دلش خواست با بود و نبود، هستی و آینده مردم بکند و ما گناهان را به گردن پیرامونیان این خودکامگان بیاندازیم و آنها را به گونه ای بی خبر به حساب آوریم! باید "چنگی زد در پرده ای دیگر"، "به راهی نو آیین":

فسونی بخوان وبدم تا ببندد
دم آدمی سوز این اژدها را
اگر شاعری
       ساحری
             ور پیمبر
بیار آیتی راندن دیوها را.
فسونی که چون دست موسی درخشد
درین زمرهء ظلم وزنگار ظلمت
فسونی که از خیمه خواب طفلان
کند دور کابوس این هول وهیبت.

بزن چنگ در پرده چنگ دیگر
به راهی نو آیین، به آهنگ دیگر
رهی سوی زیبایی زندگانی
کزان سر زند فرّ و فرهنگ دیگر. (3)



پا نویس:
* واژه "ضجر" با "زجر" یکی نیست و در فرهنگ معین(ص 2181) با سه شکل مصدر لفظی، اسم مصدر و صفت آمده است. در اینجا هم می توان آن را به یکی از 2 معنای مصدر لفظی:تفته گردیدن از اندوه، تپیدن دل و یا اسم مصدری بیقراری، قلق واضطراب معنا نمود.
1 ـ شعر جعبه سیاه از استاد شفیعی کدکنی، ص 344 هزاره دوم آهوی کوهی(پنج دفتر شعر)، چاپ سوم 1382، چاپخانه مهارت، تهران.
2 ـ نامه را در این آدرس بخوانید:
www.akhbar-rooz.com
3 ـ شعر پری خوانی از استاد شفیعی کدکنی، همآن ص 358



اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست