دنیای گرسنه و سرمایه جهانی
مجید زربخش
•
درماه گذشته اما، جهان شاهد ریختن مردم به خیابان با شعارهائی بود که از شرایط شرم آور و تکان دهنده ی حاکم بر دنیای امروز و مناسبات آن حکایت می کرد: " ما گرسنه ایم" . این صدای صدها هزار انسان محروم از همه چیز، نه دریک شهریا یک کشور، بلکه دربخش های بزرگی از جهان بود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۷ -
۱۴ می ۲۰۰٨
ستم و بی عدالتی ، جنگ و سلب آزادی ها و حقوق انسانی ، در همه گوشه ها ی جهان، همواره انگیزه وعاملی برای کشاندن مردم به خیابان ها بوده است . بهبود شرایط زندگی، افزایش دستمزد، کاهش ساعات کار، تأمین بیمه های اجتماعی واشتغال و یا طلب صلح و آزادی در مقابل جنگ و پایمال شدن حقوق بشر، غالباً خواست هائی بوده است که جنبش های مطالباتی و اعتراضی را در مناطق مختلف جهان – از کشورهای فقیر تا ممالک پیشرفته ی سرمایه داری برانگیخته است.
درماه گذشته اما، جهان شاهد ریختن مردم به خیابان با شعارهائی بود که از شرایط شرم آور و تکان دهنده ی حاکم بر دنیای امروز و مناسبات آن حکایت می کرد: " ما گرسنه ایم" . این صدای صدها هزار انسان محروم از همه چیز، نه دریک شهریا یک کشور، بلکه دربخش های بزرگی از جهان بود. " ما گرسنه ایم " ، فریاد خشم آلودی بود که خیابان های هائیتی، کامرون ، موریتانی ، موزامبیک، ساحل عاج ...و وجدان انسان هائی را که هنوزنشانی از انسانیت دارند تکان داد. بیش از صد نفر درهائیتی و کامرون در جریان این شورش بخاطر گرسنگی جان سپردند. گرسنگی وبحران تأمین مواد غذائی، بنا براظهارات رئیس بانک جهانی، هم اکنون ٣٣ کشور جهان را تهدید می کند. نه تنها کشورهای کوچک، بلکه حتی کشورهای بزرگ وقدرت های منطقه ای ازقبیل اندونزی، پاکستان و مصر نیز درمعرض این تهدیدند.
در جهانی که صدها میلیارد دلار هزینه ی کشتار مردم عراق می شود و موسسات مالی و نظامی میلیاردها دلار سود روزانه دارند، در این جهان بیش از ٨۵۰ میلیون انسان گرسنه اند و ٨۰۰ ملیون جوان محروم از امکانات آموزشی، اجتماعی و اقتصادی با آینده ای نا روشن و بدون روزنه امید، با ۲ دلار در روز، روزگار می گذرانند. و این جنایت های بزرگ علیه بشریت جائی در ذهن و وجدان مدافعان وتوجیه گران نظام سرمایه داری و" حقوق بشر آنها" ندارد. دراین نظام جهانی در حالی که ثروت ۲۰۰ موسسه ی خصوصی ، معادل ثروت ۴۰ در صد مردم جهان است، بیش از یک میلیارد نفر در فقر مطلق بسر می برند و یا کمتراز یک دلار درروز زندگی می کنند و قریب یک سوم جمعیت جهان زندگی روزانه خود را با کمتر از ۲ دلار می گذرانند. دراین نظام صاحبان سرمایه و سوداگران مالی مجازند، در یک روز میلیونها دلار از طریق سوداگری بورس، از جمله به بهای افزایش قیمت مواد غذائی و مواد اولیه ی مورد نیاز مردم، سود ببرند و درنتیجه آن در فاصله ای کمتراز یکسال بهای برنج، گندم و ذرت، یعنی آذوقه اصلی مردم فقیر بیش از صد درصد افزایش یابد و قیمت های مواد اولیه مورد نیاز روزانه ی مردم ، از نفت تا غذا های مصرفی بطور سرسام آوری فزونی گیرد. دراین نظم جهانی ودر منطق سرمایه و مدافعان آن، صاحبان سرمایه آزادند از طریق بالا بردن قیمت مواد غذائی ، موجی از تورم قیمت های مواد غذائی را در سرتاسر جهان بوجود آورند. و به بهای فقر و گرسنگی و جان وهستی صدها میلیون انسان در آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین و فشار روز افزون بر مردم کم در آمد اروپا وامریکا، از طریق بالا بردن قیمت مواد غذائی و مواد اولیه مورد نیاز مردم و در ابزارهای بورس شیکاگو و نیویورک سودهای سرشار بدست آورند.
در نظم و مناسبات و قوانین سرمایه داری، برای انفجار کمرشکن قیمت ها، برای گرسنگی مردم بنگلادش و یمن و مصر و هندوراس و آفریقا کسی پاسخگو نیست وانحصارات فراملیتی و سوداگران بورس برای تأمین سود بیشتر، آزادی نامحدود دارند و مجازند این سود را به هربهائی بدست آورند. دراین میان آنچه وجود ندارد حقوق و ارزش انسان و انسانیت است. در اینجا تمام ارزش های انسانی و اخلاقی در تحصیل سود و سود هرچه بیشتر خلاصه می شود و این البته ویژگی تازه ای نیست. این خصلت ذاتی و عمومی سرمایه داری، هم در گذشته و هم امروز، چه درغرب و چه درروسیه و چین وهندوستان است. این ویژگی همزاد سرمایه و مولود مناسبات سرمایه داری است. ۱۶۰ سال پیش از این مار کس در مانیفست حزب کمونیست نوشت: " بورژوازی، هرجا که به قدرت رسید، کلیه مناسبات فئودالی ، پدر شاهی واحساساتی را برهم زد. پیوندهای رنگارنگ فئودالی را... بیرحمانه ازهم گسست وبین آدمیان پیوند دیگری ، جز پیوند نفع صرف و ":نقدینه " ی بی عاطفه باقی نگذاشت... وبجای آزادی های بیشمارعطا شده و یا ازروی استحقاق بکف آمده ، تنها آزادی عاری از وجدان تجارت را برقرارساخت و در یک کلمه، بجای استثماری که در پرده پندارهای مذهبی وسیاسی پیچیده ومستوربود،استثمارآشکار، خالی از شرم، مستقیم و سنگدلانه ای را رایج گردانید."(۱ )
آنچه امروزتازگی دارد، نه این مناسبات واستثمار خالی از شرم، بلکه ابعاد و مرزهای نامحدود این" استثمارآشکار ، خالی از شرم و سنگدلانه" است.
پس از فرو ریختن دیوار برلن و پایان حیات نظامی که بنام " سوسیالیسم" در اتحاد شوروی و اروپای شرقی حاکم بود، سوسیالیسم که در بیان مارکس ، رادیکال ترین و پیشرفته ترین شکل دمکراسی است و در آن " آزادی فرد شرط آزادی همگان است"، بمثابه نظامی ضد آزادی، نظامی پلیسی و توتالیترتبلیغ شد و شکست سوسیالیسم روسی، بعنوان " پیروزی سرمایه داری برسوسیالیسم" و" شکست قطعی بدیل سرمایه داری" اعلام گردید ، شعار" سوسیالیسم مرد" مد روز گردید و " سرمایه داری بی بدیل " بمنزله نظام تأمین کننده رفاه و آزادی جشن گرفته شد. در این جنجال تبلیغاتی پردامنه که تمام اهرم های رسانه ای جهان سرمایه داری و امکانات بیکران آن را بکار گرفته بود، طبعاً برای کسانی که به استناد مکانیسم ذاتی مناسبات سرمایه داری، این نظام را استثماری، تجاوزگرو بی رحم ارزیابی می کردند، کمتر گوش شنوائی وجود داشت.
اما این تنها رسانه ها ونظریه پردازان و کارگزاران سرمایه داری نبودند که در شیپور پیروزی سرمایه داری می دمیدند و از " پایان تاریخ" و جهان روائی ابدی مناسبات سرمایه داری سخن می راندند و عصر تازه ای از رفاه صلح و آزادی را نوید می دادند، بلکه گروهی از شکست خوردگان سرخورده ای که مدتی – بهر دلیل - هوادار سوسیالیسم شدند و یا خود را چنین می خواندند و از آن گذشته پشیمان بودند، به کاروان " خاکسپاری سوسیالیسم" و پیروزی سرمایه داری پیوستند. بدین ترتیب همه تاریخ گذشته، تمام جنایت های سرمایه داری از کلینیالیسم و نئو کلینیالیسم و قتل عام سرخ پوستان ، تا جنگ ها و تجاوزات امپریالیستی، جنگ ویتنام وریختن بم های نا پالم برروی مردم و کشتار صدها هزار ویتنامی ، کودتای ۱۹۵۶ افسران مورد حمایت آمریکا دراندونزی و کشتار نیم میلیون نفر درپی آن کودتا ، کودتای ۲٨ مرداد ٣۲ در ایران، کودتا علیه جنبش آزادیخواهانه واستقلال طلبانه شیلی درستپتامبر ۱۹۷۹،... در گرد وغبار تبلیغات گسترده گم و به فراموشی سپرده شد. با همه این ها ، دیر نپائید که تبلیغات ستایش سرمایه داری و نویدهای صلح و آزادی و" نظم نوین" رنگ باخت و خاکستر شد. جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ ، بمباران عراق ، کشتار ده ها هزار سرباز عراقی در حال فرار و قتل عام مردم توسط ارتش امریکا و بدنبال آن اجرای طرح جنایت کارانه محاصره اقتصادی این کشور که نتیجه آن، از جمله مرگ نیم میلیون کودک عراقی بود، نخستین ره آورد فردای پس از جشن " پیروزی سرمایه داری " بود.
آمریکا، پس از فروپاشی " سوسیالیسم موجود" و از بین رفتن ابر قدرت رقیب ، رهبر بلامنازع جهان سرمایه داری در " نظم نوین" شد. در این " نظم نوین" ، با از میان رفتن محدودیت های ناشی از وجود دوابر قدرت ، دوران جدیدی از زورگوئی و تهدید نظامی و تجاوز آغاز گردید که فاجعه آمیز ترین نمونه آن جنگ عراق است. درکناراین دگرگونی در مناسبات جهانی ، جهان گستری سرمایه که از اوائل دهه هشتاد آغاز شده بود، با استفاده از این دگرگونی و بهرگیری از اهرم های اقتصادی ، برتری تکنولوژیک و فشارو دخالت بنیادهای مالی جهانی ( بانک جهانی و صندوق بین المللی ) شتاب تازه ای یافت و روند " جهانی شدن" همراه با تبلیغ تصورات واهی و فریبنده پیرامون آن ، بدون روبرو شدن با مانع جدی ، با آهنگی سریع به پیشروی ادامه داد.
مبلغان و ستایشگران" جهانی شدن" نوید دادند که با گسترش این روند، مناسبات پیشا سرمایه داری در کشورهای عقب مانده، جای خود را به " روابط مبتنی بر بازار " ، به " رقابت آزاد " و " رشد شکوفائی اقتصادی و صنعتی " خواهد داد و مناسبات اقتصادی و فرهنگی آزاد و برابر ، جایگزین روابط زیر سلطه و سلطه گر خواهد شد، در عین حال مصرف کنندگان نیز از امتیازات تنوع کالا و کاهش قیمت ها بهره مند می شوند. در پرتو این تبلیغات و چشم انداز کاذب آن، از همه کشورها خواسته شد، دروازه های خود را به روی سرمایه جهانی باز کنند و از دستورالعمل ها و مقررات بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی پیروی نمایند.
پس از گذشت چند سال ، جهان گستری سرمایه و برنامه اقتصادی و صنعتی نئولیبرالی آن، نتایج واقعی خود را نشان داد وآشکار ساخت که هدف و سرانجام آن ، نه رشد و شکوفائی اقتصادی و صنعتی کشورهای مورد تعرض سرمایه جهانی، بلکه انقیاد کامل جهان معاصر توسط سرمایه جهانی است. نتیجه این جهان گستری سرمایه، نه رشد و توسعه کشورهای عقب مانده، یا بهرمندی مصرف کننده از کاهش قیمت ها ، بلکه تأمین سود هرچه بیشتر سرمایه بزرگ به بهای بحران اقتصادی و افزایش سرسام آور قرضه های کشورهای در حال توسعه، نابودی محیط زیست و گسترش بیکاری و فقر در کشورهای سرمایه داری پیشرفته است.
انتقال سرمایه به کشورهای در حال توسعه گرچه به ایجاد بازار کار موقت و ایجاد محدود رشته هایی از تولید داخلی منجر گردید ، ولی پیامد این امر در عین حال ورشکستگی سرمایه های کو چک و متوسط بومی و بیکاری کارگران بخش هایی از تولید داخلی بود که قدرت رقابت با سرمایه و صنایع وارد شده را نداشتند. معهذا این ها این جنیه های ثانوی و فرعی تأثیرات " جهانی شدن" بود. تسلیم شدن کشورهای درحال توسعه به جهان گستری سرمایه وتبعیت آنها از برنامه های نئو لیبرالی و طرح های بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی از قبیل " تعدیل ساختار اقتصادی " ، اتخاذ" سیاست درهای باز "، بر داشتن مرزهای بازرگانی ، باز کردن دروازه ها به سوی سرمایه و کالاهای خارجی و عدم حمایت از سرمایه داخلی... در عمل به غارت و استثمار بیشتراین کشورها توسط سرمایه جهانی ، افزایش وام های خارجی ، ایجاد اقتصاد بیمار، بدهکار و وابسته به مراکز مالی جهانی ، ورشکستگی سرمایه داخلی ، بحران اقتصادی ومالی ، تخریب محیط زیست و عوارض و نابسامانیهای اجتماعی گوناگون منتهی گردید.
جهانی شدن نئولیبرالی افزون بر این پیامدهای ویرانگر در کشورهای مورد تعرض و تشدید نابرابری در جهان ، در کشورهای سرمایه داری پیش رفته هم نتایجی ناگوار بهمراه آورد. در کشورهای اروپائی و آمریکا، نتیجه ی سیاست نئولیبرالی وجهان گستری سرمایه رشد بیکاری، ناامنی شغلی ، کاهش در آمدها، تنگدستی روز افزون کارگران و زحمتکشان، رشد آمار جنایت و ناهنجاریهای اجتماعی بود.
با تبدیل حوزه اقتصادی وانحصارات سرمایه داری به عامل تعیین کننده و تصمیم گیرنده واقعی و کاهش نقش دولت به کارگزارو مباشر سرمایه، سیاست" تنظیم"(Regulation) که وسیله ای برای اجرای مقررات معین و دخالت دولت ها جهت کمک به تنظیم بازار، انجام خدمات همگانی، سازش های اجتماعی و حفظ پایه هایی از دمکراسی بشمار می رفت، بمثابه سیاست محدود کننده و دست و پا گیر انحصارات، از وظایف دولت حذف گردید. بنام" آزادی و حقوق سرمایه " و بعبارت دیگرآزادی عنان گسیخته و نامحدود انحصارات سرمایه داری، مداخله دولت غیر ضروری و حتی " زیان بخش" خوانده شد.
تضعیف نقش دولت و استقلال کامل سرمایه در این کشورها ، همراه با انتقال سرمایه و موسسات تولیدی به مناطق دارای نیروی کارارزان و امتیازات متعدد، در کشورهای اروپائی و آمریکا بیکاری کارگران، بی ثباتی شغلی ، افزایش ساعات کار، کاهش پوشش اجتماعی ، پائین آمدن سطح زندگی و در آمد کارگران و زحمتکشان و گسترش فقرو جنایت را به ارمغان آورد. دستاوردهای کارگران و زحمتکشان اروپا در زمینه های امنیت شغلی ، پوشش اجتماعی ..... تا آنجا که ممکن بود پس گرفته شد و دمکراسی و حقوق دمکراتیک مردم محدود و تضعیف گردید. انحصارات سرمایه داری و موسسات مالی و صنعتی ، در همان حال که ارقام مربوط به تحصیل میلیاردها سود سالانه را منتشر می ساختند، برنامه اخراج دستجمعی کارکنان( برای تضمین سود باز هم بیشتر) را نیز اعلام می کردند و بر لشکربیکاران و تهیدستان می افزودند.
درآلمان که یکی ازنمونه های پیشرفته درتأمین خدمات اجتماعی بشمار میرفت وپوشش اجتماعی ، امنیت شغلی ، قوانین کار و قوانین کمک به بیکاران ومردم کم در آمد، طی مبارزات طولانی کارگران و سندیکاهای کارگری و درمواردی با حمایت سوسیال دمکراسی بدست آمده بود و مردم از آن برخوردار می شدند، در دهسال گذشته با حذف قسمی و تدریجی دستاوردهای نامبرده، میلیونها نفر به زندگی در تنگدستی محکوم شدند. با وجود پائین آمدن رقم رسمی بیکاری دردو سال اخیر، هم اکنون در این کشور۵ میلیون نفر بنا به تعریف فقر در این کشور- در فقر زندگی میکنند که ٣ میلیون نفر از آنها کودکان وجوانان کشورند که قادر به پرداختن هزینه غذای ظهر در مدرسه نیستند. بسیاری از کارگران و کارمندان در ترس و نگرانی دائم ازدست دادن کار بسرمی برند و این ترس، وسیله ایست برای بهره برداری و سوء استفاده کارفرمایان وصاحبان کار. در سالهای اخیر در عین حال که هزینه زندگی بالارفته، دستمزدها و درآمد واقعی مردم پائین آمده است.
درآمریکا نیز، به قول "جان ادواردز"، سناتور دمکرات آمریکائی ، " دو امریکا وجود دارد". در اینجا درحالی که ده درصد جمعیت صاحب ۷۰ در صد ثروت کشورند و۲۰ درصد جمعیت نیمی از کل مزد وحقوق پرداختی در کشور را دریافت می کنند، میلیون ها انسان در فقرو بیکاری و محرومیت از پوشش اجتماعی و خدمات بهداشتی بسر می برند. پائین آمدن دستمزد، بدهی خانواده ها به بانک، ترس مدام از بیکار شدن و رکود اقتصادی ، مشکل و نگرانی میلیون ها نفر از زحمتکشان این کشوراست. "در آمریکا، کارگران با ۲۰ تا ٣۰ سال سابقه کار ، به آسانی از کار اخراج می شوندو نتجه اخراج غالباً پیوسته شدن به اردوی فقیران است." (۲) در ۷ سال گذشته تنها در بخش صنایع در امریکا ٣ میلیون نفراز کار اخراج شدند. درعرصه سیستم بهداشت و محرومیت از بیمه های اجتماعی ، وضعیت هر روز بدتر شده است. در سال های حکومت بوش ۹ میلیون نفراز مردم آمریکاو اکثراً از کارکنان کنسرن های فرا ملیتی ، از بیمه بیماری محروم شدند. هم اکنون قریب ۴۷ میلیون نفر از مردم آمریکا فاقد بیمه بیماری هستند. بنابرمحاسبه و پیش بینی " آلن بلیندر"( Alan Blinder) ، معاون بانک مرکزی آمریکا درسالهای ۹۰ و استاد کنونی دانشگاه پریستون، درفاصله ۱۰ تا ۲۰ سال آینده ، حدود ۴۰ میلیون نفر، از جمله کارگران و کارمندان دارای حقوق خوب ، از کاربیکارخواهند شد.در نتیجه همین شرایط حال و دور نمای نگران کننده آینده است که امروز در امریکا مسأله کار ، معشیت، اوضاع اقتصادی ، بهداشت و بیمه بجای جنگ عراق ، به موضوع اصلی بحث و نگرانی مردم تبدیل شده است.
بدین ترتیب سرمایه داری که در زمان فرو پاشی سوسیالیسم موجود، بمثابه تنها آلترناتیو اجتماعی و دارای توانائی رفرم و قابلیت انطباق با شرایط، آنچنان ستایش شد، ره آوردش درفاصله ای کمتراز دو دهه ، افزون برتجاوز ها وزورگوئی ها و قتل صدها هزارانسان، آفریدن این فاجعه ها و بحران ها در۵ قاره جهان بود، که تازه ترین آنها بحران جهانی افزایش قیمت های مواد غذائی است.
درماه های گذشته، در کنار نفت، بازار بورس مواد غذائی اولیه مورد نیاز، از برنج تا ذرت و گوشت و فراورده های کشاورزی به بازاری پر رونق تبدیل شد. بهای غلات در یمن در مدت دو ماه دو برابر افزایش یافت، مواد غذائی در لبنان در یک فاصله ۴ ماهه، ۱۴۵ در صد بالا رفت، در مصر برخی از مواد مصرفی غذائی در مدت یکسال تا سه برابر بالا رفته است و این در حالیست که درآمد روزانه ی قریب به یک سوم جمعیت یعنی ٣۲ میلیون نفر از جمعیت ٨۰ میلیونی این کشور فقط یک دلار است. در الجزایر روغن غذائی ، روغن ذرت، آرد و شکر در مدت شش ماه دو برابر شد. بهمین ترتیب است فشار بر مردم بی چیز و گرسنه و در سایر مناطق جهان. این تراژدی که ٨۵۰ میلیون انسان بی چیز و گرسنه قربانی آنند. یکی از بزرگترین فاجعه های بشری و بقول کوفی عنان بزرگترین نقض حقوق و منزلت انسانی است.
مجله آلمانی اشپیگل می نویسد: « سوداگران بازار بورس برنج از طریق بالا بردن قیمت ها، در یک فاصله زمانی سه هفته، ۲۰ در صد سود بدست آورند » و اکونومیست درگزارشی پیرامون بحران جهانی غذا – در ۲۰ آوریل ۲۰۰٨ از قول نماینده سازمان برنامه غذای جهان وابسته به سازمان ملل ، می نویسد: « باافزایش فقط ۲۰ در صد هزینه غذای مردم فقیر، صد میلیون نفر، به یک میلیارد مردمی که روزانه با یک دلار زندگی می کنند، افزوده می شود و صدها میلیون انسانی که با فقر شدید و با روزانه تنها ۵۰ سنت در مرز مرگ و زندگی روز گار می گذرانند با فاجعه ای بزرگ روبرو می شوند.»
این واقعیت ها، ابعاد فاجعه و ابعادجنایتی را که صاحبان سرمایه و سوداگران بازار بورس مواد غذائی بمنظورکسب سود هرچه بیشتر انجام می دهند، آشکار می سازد.
طبیعی است گرانی مواد غذائی دلائل متعددی دارد، از آن جمله افزایش جمعیت جهان، فاجعه های محیط زیست از قبیل سیل، توفان وخشکسالی و تأثیر آن بر کشاورزی ، جنگ های داخلی و نیاز روز افزون بی خانمان شدگان وآوارگان این فاجعه ها و جنگ ها به مواد غذائی ... .
اما آنچه در یک سال اخیر به گونه ای غیر عادی ، سبب انفجار قیمت ها شده است، سوداگری و بازار بورس مواد غذائی وانرژیست. افزایش بهای نفت بطورغیرمتعادل و ورای مکانیسم واقعی بازار عرضه و تقاضا، توسط انحصارات و سوداگران بازار بورس و تبدیل زمین های کشاورزی و زمین های کشت ذرت و غلات به زمین کشت فراورده های تولید انرژی که بسیار سود آورتر است ، در کنار بازار بورس مواد اولیه تغذیه مردم فقیر از عوامل اصلی افزایش غیرعادی قیمت هاست.
نظام جهانی سرمایه داری وقدرت های حاکم برآن ، بجای چاره اندیشی برای مشکلاتی از قبیل افزایش جمعیت جهان و فاجعه های محیط زیست وآلودگی آن واقدام در کاهش پیامدهای زیان باراین پدیدارها ، با آزادی عنان گسیخته سرمایه و آزادی بازی آن با جان و هستی مردم، فقر و گرسنگی را تاحد یک بحران جهانی تشدید کرده است.
در این جهان ، بجای حل مشکلات و چاره اندیشی در برابر فاجعه های فقر و گرسنگی و مرگ میلیون ها انسان، شکاف میان کشورهای فقیر و غنی هر روز عمیق ترمی گردد ، تقسیم ثروت و درآمدهای اجتماعی بطور روز افزون نا عادلانه تر می شود و د رهمان حال انحصارات سرمایه داری ، بانک ها ، موسسات مالی و کنسرنهای فرا ملیتی که بخش عمده ثروت و تولید اجتماعی را دراختیار دارند، سالانه صدها میلیارد سود برثروت خود می افزایند، صدها میلیارد دلار در معاملات سوداگرانه سهام جابجا می شود و سالانه صدها میلیارد دلار صرف هزینه های نظامی می گردد.
طبق آمارسازمان ملل ، روزانه ۲۰ هزار نفر از گرسنگی میمرند، در حالی که تنها " با مصرف یک درصد پولی که سالانه صرف هزینه های نظامی می شود، می توان به فاجعه گرسنگی درجهان پایان داد" (٣) و از مرگ میلیونها انسان جلوگیری کرد.
در چنین جهانی ، با چنین مناسباتی گسترش تروریسم به هیچ وجه غیر عادی و شگفت انگیز نیست. تروریسم در حقیقت مولود این مناسبات، محصول اجحاف و ستم و بی عدالتی روزافزون در جهان و نتیجه آتش خشونتی است که ریختن بمب درعراق ، فلسطین ، بوسنی ، سودان و افغانستان... ببار آورده و جهان معاصر سالهاست درآن می سوزد . تروریسم بازتابی از خشم و نفرت علیه این بی عدالتی و زورگوئی و یکی از اشکال انتقامجوئی و مقابله با آنست. واکنش مردم در قبال اجحافات و ستم وبی عدالتی ، به اقتضای جهان بینی ها و خاستگاههای طبقاتی و اجتماعی به اشکال مختلف بروز می یابد. اقدام به عملیات تروریستی یکی از اشکال این واکنش و مقاومت است که بخشی از مردم بدلیل ضعف ودرماندگی ، بدلیل عقب ماندگی فکری و یا تکیه بر تعصبات دینی به آن متوسل می شوند.
در شرایطی که جنبش های ترقی خواهانه، بدلیل ضعف و یا سرکوب توسط رژیم های ارتجاعی ، حضوری فعال ندارند و راه حل و دور نمائی در برابر مردم نیست، رشد تروریسم و گسترش بنیاد گرائی زمینه بیشتری می یابد ، گروه های هرچه بیشتری را بخود جلب می کند وبخش هائی از مردم بجای روی آوردن به مبارزه طبقاتی و اجتماعی ، بسوی این شیوه های مقابله که در حقیقت عامل تضعیف مبارزه ی طبقاتی و اجتماعی است- روی می آورند و به حمایت از جریاناتی که آنها را به انتقام جوئی هدایت می کند، بر می خیزند. جهان اسلام – که یکی از عرصه های این ستم و زور گوئی و تحقیر است – در سال های اخیر شاهد گسترش این پدیدار است. تضعیف و ازبین بردن این پدیده، بدون از بین بردن ریشه های ایجاد و گسترش آن ، بدون فرو نشاندن کانون های بحرانی بر اساس راه حل های عادلانه ممکن نخواهد بود. جنگ و لشگر کشی و اتکاء به منطق زورو خشونت ، بجای تضعیف تروریسم، آن را تقویت می کند و این واقعیتی است که تجارب سال های اخیر بطور انکار ناپذیری نشان داده است.
بی تردید سرمایه جهانی ودولت های قدرتمند حافظ آن، که خود آفریننده و عامل اجتماعی این مناسبات و نابسامانی و بی عدالتی جهان اند، نه با جنگ و تجاوز نظامی می توانند مشکلات را از میان بردارند و نه با رفرم ها و راه حل های اقتصادی و سیاسی . با اعمال چنین سیاست هایی ، پس از پایان یک جنگ وحتی قبل از پایان آن، جنگ دیگری آغاز می شود و با مهار یک بحران دیگری سر بر می آورند و این روند را نه تنها در تجربه توسل به جنگ ها ، بلکه در اقدامات و برنامه های اقتصادی نیز می توان مشاهده کرد.
پس از آشکارشدن نتایج فاجعه بارجهان گستری سرمایه و تحمیل نسخه های نئولیبرالی به جهان و" تنظیم زدائی" به کشورهای پیشرفته سرمایه داری ، ناگزیر در بخشی از نسخه های تحمیلی تجدید نظرمی شود، تدابیر تازه ای برای ایجاد نوعی تعادل میان عرضه و تقاضا و برای سیاست مالی اتخاذ می گردد، مجدداً سیاست" تنظیم" در دستورکار قرار می گیرد و از لزوم ایجاد محدودیت درسیاست درهای باز و برداشتن مرزهای بازرگانی و " ضرورت تغییر" پیمان آزادی بازرگانی و باز بودن دروازه به روی کالاهای خارجی سخن می رود.
اما تأثیر این تدابیر ، همانگونه که سرنوشت تدابیرپیشین نشان میدهد، درحد داروهای مسکن است ونمی تواند بحران و مشکلاتی را که محصول اجتناب ناپذیر این مناسبات اند واز ماهیت سرمایه داری و تعرض سرمایه جهانی در پهنه دنیا ناشی می شوند ، حل کند. همانگونه که مارکس می گوید:« جامعه نوین بورژوازی ، با روابط بورژوازی تولید و مبادله و با مناسبات بورژوازی مالکیت آن، جامعه ای که گوئی سحر آسا وسائل نیرومند تولید و مبادله را بوجود آورده است، اکنون شبیه به جادوگری است که خود از عهده اداره و رام کردن آن قوای تحت الارضی که با افسون خود احضار نموده است، بر نمی آید.» (۴ )
این نظام قادر مهار بحران هائی که خود آفریده و بطورادواری می آفریند ، نیست. راه حل غلبه براین ناهنچاری ها را باید در روندی از پیکارهای طبقاتی و مبارزات اجتماعی جستجو کرد. تنها از طریق پیشبرد چنین روندی می توان این تعرض و پیامدهای آن را محدود ساخت و در نهایت به آن پایان داد. تنها در جریان چنین روندی از که طی آن کارگران و مردم تحت ستم و زحمتکش می توانند هم به خواست های کوتاه مدت خویش نائل آیند و هم زمینه های دنیای بهتری را پی ریزی کنند. راه حل غلبه بر بحران ها و بن بست جهان کنونی ، گسترش مبارزه طبقاتی و مطالباتی درکشورهای پیشرفته سرمایه داری ومبارزه علیه استبداد و ارتجاع در کشورهائی است که آزادی و استقلال و شکوفائی و امکان پیشرفت را از مردم سلب کرده اند. مبارزه علیه بی عدالتی ، جنگ، علیه تقسیم ناعادلانه ثروت و منابع جهانی و برای صلح، دمکراسی و زندگی بهتر، امر مشترک همه مردم محروم و اقشار و طبقات تحت ستم و استثمار در سراسر جهان است.
در کشورهای سرمایه داری پیشرفته جنبش کارگری دربرابرسرمایه جهانی شده، بیش ازهرزمان دیگرنیاز به بین المللی شدن دارد ، نیاز به گسترش مبارزات سندیکائی درهرکشور و همبستگی و مبارزه مشترک در مقیاس قاره ای و بین المللی دارد.
مبارزه برای دنیائی بهتر، درکشورهای پیرامون، در کشورهایی نظیر کشورما ، که جامعه هم درمعرض ستم و سلطه جوئی سرمایه جهانی قرار است و هم نظامی واپس گرا و ضد آزادی و رشد بر آن حاکم است، نیروهای مترقی در برابر وظیفه و مسئولیتی خطیرقراردارند. با وجود همه شرایط دشوار ، باید با استفاده ازهرامکانی در برانگیختن جنبش های اجتماعی ، جهت احقاق حقوق خویش ، برای آزادی و استقلال، ترقی وعدالت و علیه حاکمیت استبداد، واپس گرائی ، تبعیض و ستم به مبارزه ادامه داد.
جنبش مترقی و آزادیخواهانه ایران، با قدرت یابی خود، بی تردید می تواند افزون بر ایجاد تحول در کشور ما، توازنی را که امروز درمنطقه به سود جریانات و گرایش های ارتجاعی وجود دارد، تغییر دهد و بر تحولات منطقه و از جمله برمبارزه علیه سیاست جنگ و تجاوز و زورگوئی آمریکا، نه از دیدگاه ارتجاعی و گذشته گرای نیروهای ارتجاعی حاکم و فعال، بلکه از موضعی ترقی خواهانه و بسود منافع واقعی امروز و آینده ایران و منطقه تأثیر گذارد.
-----------------------------------------------------
۱- "ما نیفست حزب کمونیست" - ترجمه فارسی - صفحه ٣٨.
۲ - مجله اشپیگل آلمان- «شماره ۲ سال ۲۰۰٨ »
٣ - به نقل از سخنرانی البرادعی در کنفرانس جهانی امنیت به تاریخ ژانویه ۲۰۰٨)
۴ - مانیفست حزب کمونیست – چاپ فارسی - صفحه ۴٣ .
|